این مقاله را به اشتراک بگذارید
مروری بر «بچه رزمری» نوشته آیرا لوین
دلهره در اتاق نشیمن آدمهایی عادی
«رُزمری و گایوودهاوس قراردادی برای یک آپارتمان پنجاتاقه در خانهای سفید با اضلاع منظم هندسی در خیابان پنجم امضا کرده بودند که از زنی بهنام خانم کورتِز خبر رسید آپارتمانی چهاراتاقه در ساختمان برمفورد خالی شده است. برمفورد عمارتی است قدیمی، سیاهرنگ و عظیم، با آپارتمانهایی تودرتو با سقفهای بلند، که برای شومینهها و ریزهکاریهای انگلیسی قرننوزدهمیاش شهرت دارد. رزمری و گای از زمان ازدواجشان برای اجارهکردن یکی از آنها در نوبت بودند اما سرانجام دل کندند.»
این جملات آغاز «بچه روزمری»، اثر آیرا لوین است. رمان مطرحی در ژانر ادبیات وحشت، که در سال ١٩۶٧ منتشر شد و بیش از چهار میلیون نسخه در آمریکا فروش کرد و سرآمد داستانهای ترسناک آن دهه شد. محمد قائد، مترجم این رمان که چندی پیش در نشر کلاغ منتشر شد، در مقدمهای خواندنی با عنوان «آن شب در اتاق نشیمن همسایههای ورّاج و فضول»، به داستان و موضوع آن، پرسوناژها و مهمتر از همه طرز اجرای داستان پرداخته است و به سیاق همیشگیاش با طرحِ یک مسئله آغاز میکند: «میگویند اثر کلاسیک را کمتر میخوانند و بیشتر درباره آن حرف میزنند: نگاه کنیم به آثار افلاطون و ابنسینا و نیوتن و به جنگوصلح تولستوی. جماعت کتابخوان وقتی هم به اثر کلاسیک توجه میکنند حوصله متن طولانی و قدیمی ندارند و یکی، دو ساعت تماشا را ترجیح میدهند. خواندن اثری پرحجم و ماندگار مانند بینوایان که هرچند سال یکبار فیلمی از آن ساخته میشود به چیزی بیش از حوصله نیاز دارد –طاقت میطلبد. اما گاه، برعکس، حتی وقتی کتابی بسیار فروش میکند ممکن است برگردان تصویریاش ماندگار شود و اصل متن از یادها برود.
vمان نسبتا مختصر بچه رزمری و فیلمی که رومن پولانسکی، کارگردان لهستانیتبار در آمریکا بر اساس آن ساخت از دسته اخیر است». رمان بچه رزمری همانطور که مترجمش مینویسد با اینکه کتابی پرفروش شد در حیطه ادبیات جدی جایی نیافت و با اینکه ویراستار و منتقدی آمریکایی در کتاب جامعش درباره ادبیات وحشت رمان را شاهکار اصیل خواند، پس از گذشت چند دهه ردی از ترجمه آن در زبانهای دیگر دیده نشد. قائد از دلایل این اتفاق را موضوع رمان میداند که «ادیبپسند نیست» و البته معتقد است رمان تا حدی هم چوب موفقیت برقآسایش را خورده است. قائد در ادامه به اجرای تصویری داستان اشاره میکند که از بهترین نمونههای ایجاد تعلیق میان واقعیت و وهم است. داستان بچه رزمری پر از ریزهکاری و جزئیات است و شاید بهخاطر همین توجه به جزئیات و پرداخت دقیق و تصویری لوین است که اقتباسهای سینمایی از رمانش صحنههای رمان را بلافاصله به یاد میآورد. مثلا «در کار درخشان پولانسکی خوانندگان رمان دیدند فیلم ماندگار عمدتا برگردانِ سطرهای رمان است به تصویر». نخستین نشانههای توهم در رزمری زمانی بروز میکند که رزمری و همسرش از پیشینه آدمخواری برخی ساکنان قبلی ساختمانی که حالا قرار است خانه آنها باشد، خبردار میشوند. نام تجارتی کاپیتان کرانچ برای رزمری تداعیکننده شخصی بود که کارش جویدن با قرچوقوروچ است، یکی از نشانههای بروز توهم ادراکی در او، اینکه جنینی متفاوت، ناقص، یا هیولایی شیطانی درون او است. اما «پرداخت ماوراءطبیعه معمولا با دلهره و سایهروشنهای پررمزوراز همراه است. بچه رزمری دلهره ماوراءطبیعه را به اتاق نشیمن آدمهایی عادی و حتی کسالتبار و مضحک آورد».