این مقاله را به اشتراک بگذارید
گفتگو با داوود آتشبیک نویسنده خودزنی
نویسنده همواره خود را مینویسد
حمید بابایی
داوود آتشبیک را بسیاری از فعالیتهای مطبوعاتیاش میشناسند. او کارش را به عنوان منتقدی جدی در ادبیات ایران از سال ۸۸ آغاز کرد و در این مدت یادداشتها و نقدهای فراوانی را به چاپ رسانید. مجموعه داستان اول او «خودزنی» با استقبال خوبی از سوی منتقدان و مخاطبان ادبیات مواجه شد. این کتاب به تازگی از سوی نشر «چشمه» منتشر شده است. آنچه میخوانید گفتوگوی کوتاهی است با او در رابطه با فعالیتها و همچنین نگاهش در عرصه نقد و ادبیات، و البته مجموعه داستان «خودزنی»اش.
قبل از پرداختن به مجموعه داستان خودزنی، کمی درباره فعالیتتان به عنوان منتقد در مطبوعات صحبت کنید. بسیاری شما را به این عنوان میشناختند. چطور شد که از نقد وارد فضای داستاننویسی شدید؟
نخستین نقدها و یادداشتهای ادبی من در سال ۸۸ منتشر شد. تصور شخصی من این بود که نویسنده در ابتدا باید یک منتقد ادبی درست و حسابی باشد. حالا اینکه چطور و چرا به این نتیجه رسیده بودم مفصل است. الان دیگر کمتر به این مطلب معتقدم. ولی آنوقتها فکر میکردم که نویسنده قبل از آنکه دست به قلم ببرد و داستان بنویسد باید شناخت جامع و دقیقی نسبت به ادبیات داستانی داشته باشد و البته به نقد ادبی هم مسلط باشد. برای همین آن سالها سعی میکردم بیشتر از اینکه داستان بنویسم، منتقد ادبی باشم و بخش مهمی از مطالعات من هم در همین زمینه نقد ادبی بود.
بسیاری از منتقدان زمانی که وارد فضای داستاننویسی میشوند اغلب داستانهای تکنیکی فاقد هیجان و روح مینویسند. درباره مجموعه شما گویا چنین وضعیتی وجود ندارد. بین این دو رویکرد ذهنی چگونه توانستید تعادل ایجاد کنید؟
میگویند قواعد و اصول داستاننویسی را خوب یاد بگیر و وقت نوشتن همه آنها را فراموش کن. من هم سعیام همین بوده همیشه. اینکه وقت نوشتن داستانها فقط و فقط به ایدهها فکر کنم و بخش نویسند ه ذهنم را فعال نگه دارم. وقت نوشتن، در کلمهها و داستانهای ذهنم غرق میشوم. ولی قبل از شروع بازنویسی سعی میکنم از متن فاصله بگیرم و منتقد خودم باشم. این تنها زمانی است که تمام تلاشم را میکنم تا از آموختهها و خواندههایم کمک بگیرم.
در قدم اول ایده کلی مجموعه چگونه به ذهنتان رسید؟ چون مشخص است با مجموعه داستانی یکدستی طرف هستیم.
مدتها بود که میدانستم میخواهم در رابطه با خشونت و شرارت بنویسم. ایدههای زیادی هم در رابطه با آن داشتم و بیشتر مطالعاتم در همین زمینه بود. ولی نمیدانستم چیزی که قرار است بنویسم، رمان است یا داستان کوتاه یا… برای من همهچیز از داستان اول این مجموعه، یعنی جوی خون شروع شد. بلافاصله احساس کردم این همان چیزی است که مدتها دنبالش بودم؛ مجموعه داستانی با محوریت خشونتی که در حال گسترش است.
چرا خشونت؟ چرا ایده اصلی داستانها خشونت است؟
چرایی انتخاب یک ایده یا موضوع به نگاه نویسنده به ادبیات داستانی باز میگردد و همین نگاه، مسیر ادبی او را مشخص میکند. نویسندهای که معتقد است هنر صرفا وسیلهای است برای سرگرمی، حتما نوشتههایش تفاوت ماهوی دارد با کسی که به تعهد و رسالت هنرمند باور دارد. پاسخ هر نویسنده به این پرسش که چرا مینویسد و چه انتظاری از خودش و ادبیات داستانی دارد در انتخاب ایدهها و موضوعهای داستانهایش بسیار تعیینکننده خواهد بود. از نظر من ادبیات داستانی نمیتواند نسبت به بستر اجتماع و تاریخی که در آن شکل میگیرد بیاعتنا باشد. نویسنده از دل تاریخ و اجتماعی مشخص بیرون آمده و مینویسد تا زیست خود و پیرامونش را به پرسش بگیرد و در رابطه با آن طرح مساله کند. نویسندهای که پیوندهای ناگزیرش را با تاریخ نادیده میگیرد دارد در خلأ داستان مینویسد و نتیجهاش چیزی میشود که از آن با عنوان داستانهای گلخانهای یا ادبیات پاستوریزه یاد میشود. البته این به معنای نوشتن داستان تاریخی یا سیاسی نیست. کما اینکه خودزنی هم نه تاریخی است و نه سیاسی. بلکه دیدن پرسشها و مسالهها و پیوندهاست. متاسفانه خشونت یکی از نخستین و مهمترین پرسشهایی است که به نظر من در حال حاضر باید مطرح شود.
حرفه شما به عنوان یک پزشک در این متنها چطور بازتولید شده است؟
بعضیها معتقدند نویسنده همواره خودش را مینویسد. در این مجموعه هم من از بخشهایی از وجود خودم برای خلق بعضی از آدمها و موقعیتها کمک گرفتهام. حرفه من به عنوان دکتر داروساز فقط در داستان کوتاه سوءظن حضور مستقیم و مشخص داشته است. در باقی داستانها این حضور کمرنگتر بوده، ولی بوده. مثلا در پرداخت به جزئیات خشونت و جسم انسان، از تجربهها و دیدههایم در بیمارستان کمک گرفتم.
برگردیم به مفهوم خشونت در داستانها. همانطور که خودت در ابتدای مجموعه اشاره کردهای، خشونت و شرارت در این داستانها، بازتولید اندیشه متفکرانی مانند باتای بوده است. چطور خودتان را مهار کردید تا اندیشه فلسفی چنین متفکرانی توی داستانهایتان سنگینی نکند؟
نمیخواستم اندیشه متفکرانی مثل باتای را در این داستانها بازتولید کنم. سعی کردم داستان خودم را بنویسم. خیلیها در رابطه با خشونت نوشتهاند و من هم انکار نمیکنم که اغلبشان را خواندهام و گاه تحت تاثیر قرار گرفتهام. ولی در نهایت سعی کردم نگاه شخصی خودم را به خشونت داشته باشم. به هر حال باتای، آرنت، سارتر، فوکو و تمام کسانی که در غرب در رابطه با خشونت نوشتهاند، درگیر بحرانهای فکری و اخلاقی دهه ۵۰ و ۶۰ میلادی بودهاند که شاید خیلی به وضعیتی که ما درگیرش هستیم ربطی نداشته باشد.
داوود آتشبیکی که من میشناسم آدمی دوست داشتنی و تا حدودی خوشرو است. اما وقتی داستانها را خواندم واقعا جا خوردم؛ اینکه این مقدار از خشونت چقدر از فردیت شما دور است. تجربه فردیتان چقدر در شکلگیری متنها تاثیر داشت؟ چون انگار تا حدودی از درونیاتتان دور است.
این حرف را خیلیها بعد از خواندن داستانها به من زدهاند. اینکه ظاهرت به داستانها نمیخورد. به هر حال، خیلی از انسانها از همان بدو تولد تا آخرین روزهای زندگی ممکن است خشونت و بیرحمی را با پوست و گوشت و استخوان لمس کنند و خیلی ربطی به این قضیه ندارد که درون من چه خبر است. من فارغ از فردیتم، چه آدم آرامی باشم، چه آدم پرخاشگری، مجبورم به مدرسه بروم و آنجا شاهد رفتار تند و خشن برخی معلمها با دانشآموزها باشم. بعد باید برخلاف میل درونیام، و طبق خواست و میل جامعه و خانواده رشته دانشگاهیام را انتخاب کنم و در مسیری گام بردارم که شاید برایم عذابآور باشد. در ادامه پا در میدان رقابت بازار بگذارم و بارها و بارها حریفانی را از دور خارج کنم یا گروهی من را حذف کنند. تازه این بهترین حالت است. خشونت هر لحظه و به اشکال مختلف ممکن است در تمام عرصههای زندگی ما حضور داشته باشد. تجربهها و مشاهدهها خیلی ربطی ندارد به خوبی یا بدی، آرامش یا شرارت درون شما.
به نظر میرسد که داستانها متاثر از سینما هستند، برخی از تصاویر داستانی این را به ذهن میرساند که گویی ایماژهای رسانهای روی نگارش متنها تاثیر داشتهاند، چقدر این نگاه را قبول دارید؟
تا حدی قبول دارم. من خیلی فیلم و سریال میبینم. ممکن است ناخودآگاه یا خودآگاه در ساخت برخی فضاها و تصویرها از سینما کمک گرفته باشم. البته این به خودی خود چیز بدی نیست. سینما و ادبیات همواره با هم در حال تعاملند و روی هم تاثیر میگذارند.
و در آخر؛ کار جدیدتان داستان کوتاه است یا رمان؟ موضوعش قابل بیان است؟
در حال حاضر مشغول نوشتن یک رمان تاریخی هستم. داستانش برمیگردد به دهه ۵۰ و آدمها و حوادث مربوط به آن دوره تاریخی.
****
نقد کتاب خودزنی اثر داوود آتش بیک
آیا « شر» پیروز میشود؟
رافعه رستمی
مجموعه داستان «خودزنی»، نخستین مجموعه داستان کوتاه داوود آتشبیک، متشکل از شش داستان جوی خون، گوش، سالشمار زندگی رضا نقندری (۱۳۸۲- ۱۳۶۱)، خودزنی، سوءظن و… و عشق است. مهمترین نکته درباره این مجموعه خط ارتباطی محکمی است که سنگ بنای هر شش داستان روی آن نهاده شده است: خشونت. در روزگاری که فیلمهای اسلشر، ویدئو گیمهای جنگی، فیلمهای کوتاه خشونتبار در صفحههای مجازی و صفحههای حوادث روزنامهها پرمخاطبترین بخشهای فرهنگی در میان عامه مردم هستند شاید استفاده از چنین مضمونی برای تاثیرگذاری مستقیم بر ذهن مخاطب انتخاب شایستهای باشد. مجموعه حاضر با استفاده از ساختاری متفاوت و گوناگونی داستانهایی که بیشباهت به اتفاقات نوشته شده در صفحه حوادث روزنامهها نیستند به نقد محیط اجتماعی، تاثیرات مخرب آن بر رفتار و اعمال انسانها و خشونت موجود در جامعه میپردازد. نویسنده در ابتدای کتاب با نقل جملهای از ژرژ باتای« ادبیات و شر جداییناپذیرند» رویکرد خود را نسبت به انتخاب این مضمون نشان داده است. باتای در مصاحبهای درباره این پرسش که چرا به نظر او ادبیات و شر جداییناپذیرند میگوید«… معتقدم خیلی زود آشکار میشود که ادبیات مجبوراست به تشویش بپردازد. و اینکه تشویش به خاطر چیزی ایجاد میشود که به راه خطا میرود، چیزی که بیشک به چیزی بسیار شرارت بار تبدیل خواهد شد و وقتی خواننده را بر آن میدارید که آن را ببیند یا دستکم او را با امکان داستانی با پایانی شرارت بار، به لحاظ کاراکترهایی که او را دلمشغول خود میکنند، مواجه میکنید، خواننده در چنین موقعیت ناخوشایندی قرارمیگیرد و نتیجهای که حاصل میشود ایجاد تنشی است که ادبیات را از حالت ملالتبار آن درمیآورد.» خودزنی از این منظر نگاه بدبینانه نویسنده را نسبت به واقعیات جامعهای خشن و روحیات حاکم بر محیط اجتماعی به نوعی رسالت ادبیات تبدیل میکند. نگاهی که تلاش داشته است با پرداختن هرچه بیشتر به خشونت خواننده را در موقعیتی قرار بدهد که نتواند به سادگی از کنار این داستانها بگذرد. از طرف دیگر دوری گزیدن از وجهه درونی خشونت و ایجاد هراس روانی، تبدیل نکردن فضای داستانها به جهانی تمثیلی و نمادین و استفاده هرچه بیشتر از فضاسازیها و جزئیاتی که به صورتی ناتورالیستی به امر خشونت میپردازد زمختی و گزش روایتهای داستان را دو چندان میکند. «جوی خون»، نخستین داستان این مجموعه و شاید کاملترین و بهترینِ آنها روایت قتلی است که در یک پاساژ اتفاق میافتد و کسبه پاساژ هر کدام حدس و گمانهایشان را نسبت به چرایی قتل مورد نظر با هم در میان میگذارند. این داستان با روایت قتلی دیوانهوار و ساختاری معماگونه تنشهای حاصل از این اتفاق را در بین مغازهداران به تصویر میکشد. ترس و هراس ایجاد شده در اذهان کسبه با استفاده از عناصر ژانر معمایی و پیچیدهشدن اتفاقی که تا انتهای داستان هم معلوم نمیشود به چه علت رخ داده است واقعه اصلی را تبدیل به عنصری برای پرداخت ساز و کار اصلی متن میکند: ایجاد هراس. وضعیتی که با تصویر هیولایی بیچهره (فردی زمخت و گنده که پتکی را بالای سر میچرخاند و همهچیز را متلاشی میکند) شروع میشود و پتک سنگینش بر سر تنها کتابفروش پاساژی فرود میآید که مغازهکوچکش در میان انواع و اقسام کالاهای معروف تجاری راه را برای ایجاد هر شبههای باز میکند؛ چرا یک کتابفروش؟ دشمنی قاتل با کتابفروش بر سر چیست و چرا تنها عملی که پس از قتل از او سر میزند آوار کردن کتابها بر جنازه مقتول است؟ اینها سوالهایی است که در طول داستان به وجود میآید و پاسخ داده نمیشود و همین خلأ به جا مانده است که هراس را به وجود میآورد. هراسی که انگار قرار نیست به انتها برسد چرا که جوی خون در مکان دیگری هم راه افتاده است و قتلهای زنجیرهای این داستان بدون دستیابی به پایانی قاطع هشداری بر ادامه وضعیت خوفناک در کل مجموعه است. در داستان «گوش» جوان داستان در شبی بارانی پیرمردی را که معلوم نیست چرا وسط خیابان ایستاده است زیر میگیرد و در طول مسیر برای رساندن او به بیمارستان درگیر چیزهایی است که با مرگ پیرمرد برای همیشه از دستشان خواهد داد. پسر با وجود اطلاعات داستانی به شکلی واضح در دو راهی خیر و شر گیر میکند. او باغبانی است که نگرانیاش برای گلها از خانه بیرون کشیدهاش، از طرفی نگران مادریاست که بهترین لحظات زندگیاش را بعد از مرگ پدر با او داشته است و دلتنگ صدای نامزدی که اگر به او بگوید قاتل است برای همیشه از دستش میدهد. همین میشود که با وجود زنده ماندن پیرمرد که جوان گمان میکرد مرده است تا سر حد مرگ بر سر پیرمرد میکوبد اما گوشی که از سر پیرمرد جدا شده بود گم میشود و این داستان نیز پایان قاطعی پیدا نمیکند. «سالشمار زندگی رضا نقندری» نیز ساختار بدیعی دارد. خلاصهسازی زندگی رضا نقندری و بیرون کشیدن اتفاقات مهم زندگی او در خلال سالها با بررسی محیط، توارث، خانواده و ویژگیهای جسمانی روند تبدیل شدن او را از کودکی بیگناه به بزهکاری اجتماعی به خوبی در بستری ناتورالیستی نشان میدهد اما همچون دیگر داستانهای مجموعه این پایان داستان نیست، داستان به دور از ذهنگرایی افراطی رویه دیگر این روند را نیز نشان میدهد. چرخه زندگی، تبدیل خیر به شر و شر به خیر. چرخهای که میتواند همیشه ادامه پیدا کند. در داستان خودزنی نویسنده با کنار هم قرار دادن دو طبقه اجتماعی سرمایهدار و کارگر به نشاندادن شکل دیگری از خشونت میپردازد. پیرمردی در باغی بزرگ خود را کشته است و کارگرانی که در آن باغ مشغول کار بر روی سازهای ساختمانی هستند تنها دغدغهشان از پس مرگ پیرمرد نگرانی برای دریافت نکردن حقوقشان است. آنها برای رسیدن به خواستهشان بیتوجه به بوی عفن و لاشه در حال گندیدن پیرمرد، مهندس جوان ساختمان را گروگان گرفتهاند تا حقوقشان را دریافت کنند. فضاسازی خوب این داستان و کنار هم قرارگیری بوی ماندگی داخل ساختمان و هوای سرد و برفی شبی زمستانی لایههایی وهمناک و رازآلودی در داستان به وجود آورده است. در داستان سوءظن فردی بیهیچ علتی که مشخص باشد، مورد سوءقصد واقع شده است. تاثیر روانی این اتفاق بر فرد مورد نظر تا جایی بوده است که به همه اطرافیان خود شک میبرد و این سوءظن او را دچار جنونی میکند که ترجیح میدهد بمیرد تا اینکه زنده بماند. این داستان هرچند استفاده از خرده داستانهای کلیشهای را برای پرداخت مضمون استفاده کرده است (سوءظن به همسر و خیال خیانت او با بهترین دوست مرد، دزدی یکی از کارکنان داروخانه و…) با این وجود حرکت داستان و ساختار آن هماهنگی خوبی با دیگر داستانهای مجموعه دارد. خشونتی بیدلیل بر جسم فرد او را دچار اضمحلال شخصیتی میکند تا جاییکه چشم بر هرچه باز میکند به جز شر و نکبت نمیبیند. اما داستان… و عشق روایتگر زندگی نقاشی است که به علت سرعت سریع دستش در استفاده از قلمموی نقاشی! قصابی ماهر در یک سلاخخانه شده است. داستان با استفاده از تعلیق در بیان روایت، چگونگی تبدیل شدن هنرمند را به یک قاتل، تحت سیطره زندگیای که اختیارش از دست او خارج شده است نشان میدهد. در این داستان هم نویسنده با استفاده از داستانی کلیشهای چون قتل همسر به علت فشارهای ناشی از جریان زندگی به خشونت موجود در روابط خانوادگی پرداخته است. مجموعه داستان خودزنی به دلایل مختلفی مجموعهای خواندنی و قابل تامل است. استفاده از مضمون در حال گسترش شر در زندگی انسان که کمتر در ادبیات داستانی ایرانی استفاده شده است، پرداخت خوب روایت با استفاده از جزئیات درخشان، فضاسازی در جهت القای معنا، انتخاب زبانی درست و نثری تمیز و از همه مهمتر خط و ربط مفهومی داستانها با یکدیگر از ویژگیهای مهم این مجموعه است. به همین دلایل است که فکر میکنم مجموعه خودزنی در انجام رسالتش موفق بوده است، این داستانها نشانگر نیمه شری است که در حال احاطه دنیاست و این موجب زایش ترسی است که از این سوال به وجود میآید: آیا شر همان نیمهای است که پیروز میشود؟