این مقاله را به اشتراک بگذارید
مروری بر سه مجموعه شعر ایرانی
اتاقها، اسبها و تیکتاکِ قدمها
اخیرا سه مجموعه شعر ایرانی تازه منتشر شده است؛ مجموعه شعرهای «در این اتاقها» از جواد مجابی، «به یاد اسبها و پرنده باش» از محمود معتقدی و «تیکتاکِ قدمهات» از شهاب مقربین که هر سه در مجموعه «جهان تازهی شعر» منتشر شدهاند. در ادامه مروری کردهایم بر این سه مجموعه شعر:
زندهام که خوانده شوم
«در این اتاقها» مجموعه شعر تازهای است از جواد مجابی که از طرف نشر چشمه منتشر شده است. شعرهای این دفتر به گواه تاریخهایی که پای آنها خورده است همگی در سال ١٣٩٠ سروده شدهاند و اغلب این شعرها هم شعرهایی کوتاه هستند. مجابی از نسل شاعرانی است که در شعرشان همواره فردیت به امری جمعی گره خورده و به همین دلیل حافظه شاعرانه و ذهنیت شعریشان همواره حافظه و ذهنیتی جمعی است و این ویژگی حتی در بهظاهر فردیترین اشعارشان نیز به چشم میخورد. این حافظه جمعی را در بسیاری از شعرهای مجموعه «در این اتاقها» هم میتوان دید؛ حافظهای که در آن تاریخ، وقایع روز و عواطف و احساسات فردی و رؤیاها و حسهای جمعی بههم میآمیزند و در آن منِ فردی شاعر با مای جمعی و تاریخی گره میخورد؛ همچنان که زبان شعری مجابی نیز قوامیافته از پشتوانههایکهن ادبی و زبان امروز است. راوی شعرهای مجابی بسان خوابگردی است که حین خوابگردی تصاویر، رویدادها و اشخاصی که گاه هر یک متعلق به زمانهای هستند، بهصورت همزمان بر او جلوهگر میشوند. شعر او کانون همزمانی عناصر ناهمزمان است و همچنین کانون احساسات و موقعیتهای متضاد که از دل یکدیگر زاده می شوند و گاه یکدیگر را نقض میکنند. در عین حال در بیشتر شعرهای او عنصر روایت و قصهگویی وجود دارد و همچنین طنز، که یکی از اجزای اصلی برسازنده اشعار و قصههای اوست، چنانکه شاید بتوان گفت در آثار او طنز نه یک عنصر در کنار دیگر عناصر، که شکلی از تفکر و نگاه به خود و پیرامون است و این طنز و ذهنیت طنزاندیش است که نحوه ترکیب عناصر شعرها و قصههای او را تعیین میکند و به نوشتههایش سمتوسو میدهد یا اسباب بیسمتوسویی آنها میشود. طنز مجابی در بسیاری موارد طنزی است به شدت سیاه. در آثار او گاه میبینیم که همین نگاه طنزاندیش و تلخ و گزنده نوشته را، چه شعر باشد و چه قصه، از یک وضعیت به وضعیتی کاملا متضاد با وضعیت آغازین پرتاب میکند که این وضعیت دوم معمولا وضعیتی کابوسوار و سیاه و بحرانی است. این شیوه چرخش ناگهانی از یک وضعیت بهظاهر آرام و معمولی و گاه خوشایند به وضعیتی هولناک و هراسآور ریشهدار در طنزهای کوتاهی است که مجابی سالها سال پیش طنزنویسی را با آنها آغاز کرد و نامشان را «یادداشتهای آدم پرمدعا» گذاشت. این شیوه از طنزنویسی و نگاه طنزآمیز بعدها در آثار مجابی بسط یافت که نمونههایش را در عرصه داستان، در رمانهایی چون «شب ملخ»، «عبید باز میگردد» و «لطفا در را ببندید» و همچنین مجموعه داستان »روایت عور» شاهد بودهایم و اکنون با خواندن تازهترین مجموعه شعر مجابی میبینیم که آن نگاه طنزاندیش یادداشتهای آدم پرمدعا همچنان با شاعر هست و البته در طول این سالها بسیار پختهتر و عمیقتر شده است که یکی از نمونههایش، شعر اول مجموعه «در این اتاقها»ست با عنوان «آخرین شاهد». در این شعر میبینیم که چطور یک حالوهوای عاشقانه و آرام و دلانگیز ناگهان به کابوسی موحش ختم میشود و این کابوس، گویی خواب آرام راوی را برمیآشوبد و راوی خواننده را از محدودهای که به ظاهر عرصه امن و آسایش است به جهانی آشوبناک پرتاب میکند. آنچه در پی میآید شعری است از مجموعه «در این اتاقها» با عنوان آفتابرو: «در آفتاب که هستم/ آشکار میشوم به هیئت کتاب/ ورقبهورق بر پوستم/ در گوشت، در رگ و ریشه/ در نهانجای استخوانم/ شعر و قصه نمایان./ گاهی هم نقاشیهایی هستم که خواهد دید و خندید/ هر که از آنسو میگذرد./ در سایهسار اما/ نهان هستم در کتابهایی – که خواهم نوشت- / سایهوار ناپیدایی محسوسی دارند/ و از روشنای پیرامون تمییز داده میشوند با مرز لفظ./ زندهام برای آنکه خوانده شوم/ بخوانم تا زندهام/ برای آنها که آوای سنگ و علف را/ خوشتر میدارند/ حتا در سایه.»
و دو مجموعه شعر دیگر
«به یاد اسبها و پرنده باش» از محمود معتقدی و «تیکتاکِ قدمهات» از شهاب مقربین، دو مجموعه شعر دیگری هستند که این روزها از طرف نشر چشمه منتشر شدهاند. «به یاد اسبها و پرنده باش» شامل ١١۶ شعر کوتاه از محمود معتقدی است؛ شعرهایی که اغلب از هشت سطر تجاوز نمیکنند و شاعر در این شعرها کوشیده است در فشردهترین شکل و با حداقل کلمات حس و حالتی و موقعیتی را توصیف کند و باز گوید. زبان شعرها، زبانی ساده است؛ زبانی که بیانگر حسهایی چون دلتنگی، اندوه، انتظار و خاطره است. آنچه میخوانید شعری است از این مجموعه که عنوان کتاب نیز از آن گرفته شده است: «بگو!/ باران و/ پا در رکاب باد/ گلویی تازه کن/ بر تیغهی ویرانی/ واژه را فراموش کن/ کسی به پایان قصه نمیرسد/ به یاد اسبها و/ پرنده باش!» «تیکتاکِ قدمهات» از شهاب مقربین شامل ۴۴ شعر کوتاه است. در برخی از این شعرها در عین سادگی بازیهایی معنایی و لفظی با زبان و بهویژه کلمات هموزن و قافیه و کلماتی که دومعنا دارند و ایهام به وجود میآورند یا کلماتی که جناس میسازند، انجام شده است مثل این تاق و اتاق در سطری از شعری به نام توفانش آورد، آنجا که راوی شعر میگوید: «توفانش آورد/ به دریایی که نیمهشب/ موج در موج/ کف بر لب/ تا تاق اتاقم لبپر میزد…» و یا سطر آخر همین شعر: «خواب از آب در آمد». در برخی از شعرهای این مجموعه هم رگههایی ملایم از طنز به چشم میخورد که این طنز نیز گاهی برساخته از بازیهای زبانی است. آنچه در پی میآید شعری است از این مجموعه با عنوان میان کلماتم: «میان کلماتم/ نوشته و نانوشته/ هزار بار تو را نوشتم/ مخفی در نقطهای یا فاش/ در فریادی از نهادم/ در اشارهای به دور/ یا همینجا/ کنار کنایهای/ هزار بار/ تصویر تو را کشیدم/ یکبار سر برآوردی ببینی/ میان اینهمه خطِ فاصله/ چه کشیدم؟»