این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
آلکساندر سالژنتسین و خانهی ماتریونا
حمید رضا امیدی سرور
شاید اگر نویسندهای چون آلکساندر سالژنتسین در قرن بیستم روسیه ظهور نکرده بود، با اطمینان بسیار زیادی میشد گفت که ادبیات روسیه دیگر کسی را در قد و قواره بزرگان قرن نوزدهمیاش نداشته است. اما تقدیر چنین بود که آلکساندر سالژنتسین با آثار سترگ خود یادآور بزرگانی باشد که جای خالی آنها در دوران ترکتازی ادبیات رئالیسم سوسیالیستی بسیار احساس میشد. اما همین نویسنده که بخشی از آبروی ادبیات روسیه در قرن بیستم بود جز چند اثر کوتاه در کشورش نتوانست منتشر کند؛ تازه آنهم با جرحوتعدیلهایی که در دوران آزادیهای محدود بعد از مرگ استالین به وجود آمد. ازاینرو تا زمان فروپاشی کمونیسم در شوروی عمده آثارش در خارج از این کشور به چاپ رسید.
آلکساندر سالژنتسین جزو نسلی بود که به «فرزندان اکتبر» معروف بودند، نسلی که در دوران پس از انقلاب اکتبر چشم برجهان گشوده و در فضای کمونیستی تنفس کرده و بالیده بود، نسلی که سردمداران کشور شوراها میپنداشتند فردای باشکوهتری را برای بهشت خیالیشان رقم خواهند زد.
بههرروی سالژنتسین نیز همچون بسیاری از روشنفکران روس، بعد از یک دوره نه چندان طولانی که با شیفتگی به کمونیسم، لنین و شعارهای توخالی استالینیستی گذشت، در مورد نظام حاکم و حکومت استالین دچار تردیدهای جدی شد. بااینحال در هنگام جنگ جهانی دوم آلکساندر سالژنتسین بهعنوان سربازی دلیر از کشورش دفاع کرد. او با اینکه به دلیل بیماری مجاز به عدم حضور در جنگ بود، نه تنها به جنگ رفت بلکه درخواست حضور در خط مقدم را داد. سرانجام تحصیلاتش در رشته ریاضی و فیزیک به او امکان داد بهعنوان افسر خبره توپخانه، مختصات دقیق شلیک توپخانه را محاسبه کند و به دلیل شجاعتهای که در دفاع از کشور از خود نشان داد دو مدال لیاقت دریافت کرد.
اما وقتی بازرسان در نامهنگاریهای او با دوست همدانشگاهیاش چند انتقاد سرپوشیده از حکومت استالین را مشاهده کردند، این خدمات و شجاعتها به کارش نیامدند و تماما نادیده گرفته شدند. این سهلانگاری که ناشی از تصور عدم بازرسی دقیق نامه افسران بود، به بهای هشت سال زندان با اعمال شاقه برای او تمام شد. از این زمان بود که دوران بسیار سخت زندگی سالژنتسین آغاز شد. سالهای زندان، تبعید، اعمال شاقه و دربهدری در مناطق بد آب و هوایی که با وضعیت جسمانی او سازگار نبود. او خیلی زود پی به این واقعیت برد که در کشوری که وعده عدالت و برابری انسانها داده میشد، تنها چیزی که وجود نداشت عدالت و بیارزشترین متاع، جان انسان و ارزشهای انسانی بود. واقعیات هولناکی که او به چشم میدید و از زبان دیگران هم میشنید، در آثارش ثبت و ضبط کرد. اما دور از انتظار نبود که چنین آثاری امکان انتشار در آن فضا را نیابند و اینچنین هم شد. از میان خیل نوشته های او بهجز چند اثر کوتاه آنهم با ترسولرز بسیار، هیچیک از آثارش تا زمان فروپاشی رژیم کمونیستی در زادگاهش منتشر نشد. خود او نیز بهعنوان روشنفکری ناراضی مدام زیر نظر پلیس مخفی بود تا اینکه تابعیت او لغو و از کشور اخراج شد.
سالژنتسین ابتدا به مونیخ در آلمان غربی و سپس به آمریکا رفت خود را وقف داستاننویسی و سخنرانی علیه حکومت کمونیستی حاکم بر کشورش کرد.آنها که از روسیه گریخته و اخراج شده بودند درباره حقایق هولناک جاری در این کشور حکایتهای بسیار میگفتند، حکایتهایی که ازنظر مردم دیگر کشورها غیرقابلباور به نظر میرسید. اما انتشار آثار سالژنتسین به خصوص رمان مستند مجمعالجزایر گولاگ و… سهم بسیاری در باور جهانی در قبول واقعیتهای هولناکی که در شوروی سابق میگذشت، داشت.
سالژنتسین از جمله نویسندگانیست که از تجربیات زندگیاش در نوشتن آثارش بهره بسیار برده است. زندگی او آنقدر پستیوبلندی و لحظات دشوار داشت که انبوهی از مصالح داستانی پیرامونش را دربر گرفته بود و تنها به قلم قدرتمندی نیاز بود که این وقایع را مکتوب کند. قلم قدرتمند و تخیل باروری که سالژنتسین از آن بهرهمند بود، پس مشغول نوشتن آثاری شد که هم به لحاظ کیفیت ادبی و هم از نظر محتوای آثاری غنی بودند.آثاری که درد و رنجی که در طول زندگی پشت سرگذاشته بود به اشکال مختلف در آنها خودنمایی می کند و سندی زنده از وقایع روزگار خود هستند.
خانه ماتریونا (۱۹۵۹) جزو معدود آثار اوست که شانس انتشار در کشورش را پیدا کرد و در مجله جهان نو (۱۹۶۳) با عنوان «روستا بدون صالحان سرپا نمیماند»، منتشر شد. این داستان به شکلی بارز از رخدادهای واقعی زندگی سالژنتسین مایه گرفته و به زندگی و مرگ ماتریونا واسیلوانا زاخاروا میپردازد و تنها نام مکان داستان تغییر کرده است. او این داستان بلند را پس از آزادی از زندان و اردوگاه کار اجباری نوشته در زمانی که به عنوان معلم ریاضی در منطقه ای روستایی مشغول به کار شده است. او در این اثر نیز به شکلی واقعگرایانه اوضاع و احوال مردم روسیه را در زمان حکومت استالین روایت میکند. سالژنیتسین همانند دیگر شاهکارهای خود بر مبنای مشاهدات خود روایت داستانی را پرورش داده تا چگونگی زیست اجتماعی در روسیه دوران استالین را به نمایش بگذارد؛ زندگی پردردی که میان او خیل عظیمی از مردم این سرزمین مشترک بوده است؛ دردی ناشی از فقر، بی عدالتی و سرکوب آزادی های انسانی.
رمان از زاویه دید مردی به نام «ایگناتیچ» روایت میشود یک زندانی سابق در اردوگاههای کار اجباری که بهعنوان معلم ریاضی به آنجا آمده و در حقیقت شخصیت خود نویسنده را نمایندگی میکند. راوی در جستوجوی خانهای مناسب برای اجاره است، او پس از دیدن چندین خانه روستایی سرانجام به خانه ماتریونا میرسد و در آنجا مستأجر میشود.
همین مسئله فرصت دیدن زندگی دشوار و توأم با فقر شدید پیرزن را برایش فراهم میآورد. پیرزنی که شوهرش را در جنگ ازدستداده خود در سراسر عمر کارکرده و حالا دولت مستمری او را نیز قطع کرده. تصویری که سالژنتسین از زندگی این پیرزن که باوجود تنگدستی بسیار بخشنده است، تصویری بسیار دردمندانه و انسانی است. خواندن همین داستان که ازجمله آثار کوتاه این نویسنده در قیاس با رمانهای حجیم و دشوار اوست نشاندهنده این واقعیت است که او درد را با همه وجود در زندگی لمس و درک کرده که چنین قدرتمندانه و تأثیرگذار به روی کاغذ آورده است.
پایانبخش کتاب حاضر نوشتههای بسیار کوتاهی ست که سالژنتسین آنها خردهریزها مینامید. نوشتههای ادبی کوتاهی که در حین گشت و گزار و بادیدن مناظر مختلف و زندگی مردم به ذهنش آمده و برقلمش جاری میشد.این خردهریزها نیز امکان انتشار در شوروی را نیافتند، بعدها او در خارج از کشور آنها را منتشر کرد و بعد از بازگشت به کشورش در میانه دهه نود میلادی دوباره به نوشتن این خردهریزها روی آورد. در این کتاب خواننده تعدادی از خردهریزهای متأخر او هستیم که در دهه نود میلادی نوشته است.
خانهی ماتریونا
نویسنده: آلکساندر سالژنتسین
مترجم: عبدالرضا ناطقی
ناشر: ماهی، چاپ اول ۱۳۹۴
۱۰۰ صفحه، ۵۰۰۰ تومان
برگرفته از الف کتاب
‘