این مقاله را به اشتراک بگذارید
گفت و شنیدی با پاتریشیا های اسمیت
اثری از جرالد پری
اسما مزرعه (تیم ترجمه مد و مه)
تورنتو- یک ساعت بعد از پیاده شدن از هواپیما از مبدا زوریخ و دقایقی بعد از دوشی هول هولکی در هتل، پاتریشیا های اسمیت ۶۶ ساله، با لباسی راحت و کفشی بدون پاشنه برای انجام مصاحبهآمد. نویسنده ی "غریبه ها در قطار"، سری رمان های "ریپلی" و دیگر رمان های کلاسیک جنایی، با دقت خاصی خود را معرفی کرد. فیلم سینمایی "دوست آمریکایی" به کارگردانی ویم وندرس از مشهورترین اقتباس های اروپایی از کتاب ِ "بازی ِ ریپلی" است.
در حین دست دادن گفت:" پت صدام کن". با وجود اینکه بعضی مصاحبه ها در گذشته مسبب رنجش خاطرش شده بود باز هم برای این گفت و گو مصمم بود. در سال ۱۹۶۷ نوشت:"فقط می دانم برای بازگشتن به حال سابقم هفته ها زمان نیاز دارم؛ مثل کسی که تصادف کرده باشد." به نظرم کار درست را جی.دی. سالینجر می کند که با هیچ مصاحبه و سخنرانی ای موافقت نمی کند". بیست سال بعد، های اسمیت قبول کرد که در فستیوال بین المللی نویسندگان در تورنتو شرکت کند تا کتاب آخرش ـ پیدا شده در خیابان ـ را روخوانی کند و حتی در گروه نویسندگانی که از کتاب های آن ها فیلم ساخته شده عضو شود.
این اقدام حرکتی غیرمنتظره در تاریخ هشت ساله ی فستیوال تورنتو است. کسی به خاطر ندارد که آخرین باری که اسمیت اروپا را به مقصد امریکای شمالی ترک کرد کی بوده. با این حال، های اسمیت از توصیف های مکرر مطبوعات که او را "منزوی" خطاب میکنند خسته است. " به این خاطر که ترجیح می دهم در کشوری زندگی کنم که بدون سر و صدا باشد". دقیقا نگفت اما، در شهرکی بسیار کوچک در محله ی ایتالیایی ها در سوییس زندگی می کند که با زوریخ تنها سه ساعت و نیم فاصله دارد. گفت:" فیلم های وودی آلن در آنجا به زبان ایتالیایی دوبله شدند".
های اسمیت در شهر فورت وورثِ تگزاس متولد و در نیویورک بزرگ شد. مدرک خود را از کالج برنارد گرفت. سپس چند سالی را به سفر کردن در اروپا گذراند. اکنون او به تنهایی در سوییس زندگی می کند. "اگر کسی در خانه باشد نمی توانم بنویسم، حتی زن مستخدم. من دوست دارم روزانه ۴/۵ ساعت کار کنم و میخواهم هر هفت روز هفته باشد. در خانه تلوزیون ندارم؛ ازش متنفرم. به سرویس جهانی بی بی سی که از ساعت ۲ تا ۴ بعداز ظهر پخش می شود گوش می دهم. چراغ را خاموش می کنم و در رختخواب دراز می کشم و گوش می دهم. ساعت هشدار دهنده را هیچ وقت برای بیدار شدن تنظیم نمیکنم. هر ساعتی که دوست دارم بیدار می شوم".
او هیچ کپی ای از فیلم های ساخته شده از کتاب هایش را ندارد، حتی فیلمی که سال ۱۹۵۱ به کارگردانی آلفرد هیچکاک که از اولین کتابش ـ غریبه ها در قطار(۱۹۵۰) ـ ساخته شده است. گفت: " بعد از تمام این سال ها هنوز جالب توجه به نظر می آید. با اینکه قدیمی شده اما همچنان در شبکه های آمریکایی پخش می شود. چند سال پیش پیشنهاد هایی برای اقتباسی دیگر از آن رمان داشتم. من می گفتم که من در این باره حقی ندارم. باید از بنیاد حفظ آثار هیچکاک مجوز بگیرید که آنها هم تا پول نگیرند مجوز نمی دهند. "
غریبه ها در قطار یکجا به مبلغ ۷,۵۰۰ دولار فروخته شد، که ده درصد آن برای وکیل ِ های اسمیت بود. ممکن است بعضی ها بگویند سود چندانی نداشته اما، های اسمیت با این موضوع مخالف است. " به عنوان اولین کتابم پول بدی نبود و وکیل من تا حد امکان قیمت آن را بالا برد. ۲۷ ساله بودم و هنوز موفقیت خاصی در زندگی نصیبم نشده بود. مثل احمق ها کار میکردم تا پول خورد و خوراک و اجاره ی آپارتمانم را در بیاورم. وقتم را با فیلم دیدن نمیگذراندم؛ نمی دانم شاید فقط فیلم "خانم ناپدید می شود" از هیچکاک را دیده باشم". به هر حال، او بعدها شنید که هیچکاک فقط ۹,۰۰۰ دلار به رابرت بلاچ برای فیلم روانی پرداخت کرد.
در مورد فیلم "غریبه ها در قطار" گفت رابرت والکرس را در نقش برونو یک بیمار روانی تحسین می کند. ("او عالی بود؛ ظرافت، شوخ طبعی و علاقه ای که به مادرش داشت خیلی خوب بود".) های اسمیت از بازی روث رومان در نقش آن مورتون ـ معشوقه ی گای ـ رضایت کمتری داشت: "میتوانست شور و حرارت بیشتری داشته باشد". های اسمیت برای تصمیم هیچکاک که شغل گای (فارلی گرنجر) را از معمار در کتابش، به بازیکن قهرمان مسابقات تنیس تغییر داد ناراحت بود. های اسمیت گفت:" فکر می کنم اینکه او آرزوی سیاستمدار شدن را دارد در حالی که به نظر می رسد عاشق آن فرشته ی سنگی است خیلی مسخره است"
های اسمیت فقط یک مرتبه، زمانی که "غریبه ها در قطار" در مرحله ی پیش تولید بود با هیچکاک صحبت کرد. " من نیویورک بودم و او کالیفورنیا. با من تماس گرفت تا گزارشی از پیشرفت کار بدهد و گفت مشکلی پیش آمده، همین الان دومین فیلمنامه نویس را اخراج کردم." سرانجام هیچکاک، ریموند چندلر را برای نوشتن متن نهایی استخدام کرد. های اسمیت هیچوقت چندلر یا دیگر نویسندگان رمان های جنایی را ملاقات نکرد. او رمان هایشان را نمیخواند. او گفت فقط و فقط آثار نویسنده ی کبیر فئودور داستایووسکی را می خواند! همچنین گراهام گرین که های اسمیت تحسین خود را نسبت به او اظهار کرده است. آنان برای یکدیگر نامه هایی به مناسب های مختلف می فرستادند. " شماره ی تلفن او را دارم اما، در این فکر نیستم که با او تماس بگیرم. من به دنبال ایجاد رابطه با نویسنده ها نیستم چون همه ی ما میخواهیم تنها باشیم".
های اسمیت فیلم "وقتی غریبه ای را می بوسی" (1969) که اقتباس وارنرز از رمان "غریبه ها در قطار" بود را تماشا نکرده است. در این فیلم دختر دیوانه ای (کارول لینلی) به (پاول بورک) یک بازیکن گلف پیشنهاد میکند که رییس مسابقات را به قتل برساند؛ در صورتی که این گلف باز هم روانپزشک دخترک را از بین ببرد. های اسمیت با خنده میگوید: " خدا شاهد است که کاملا بدون اطلاع من انجام شد. "
های اسمیت گفت:" مسخره است! اینکه پسری عاشق شود از این مزخرفات ادیپی است! " او حرف خود را پس گرفت چون نسخه ی "سلول شیشه ای" به کارگردانی گیسندورفر(۱۹۷۷) فیلمی خوب و حساس است که تصویر جالب توجه ایی از نگرانی و اضطراب مردی (هلموت گریم) بیرون از زندان به دلیل جرمی که نسبت به یک کارمند اداری داشت، به نمایش گذاشته است.
های اسمیت در سال ۱۹۵۲ رمان "قیمت نمک" را با نام مستعار کلیر مورگان، که درباره ی عشق میان دو زن است و پایانی خوش دارد(طبق اصول برجسته ی آن روزها) منتشر کرد.قهرمان زن، دوست پسر خود را ( کسی که نقل قولی از داستان "چهره ی مرد هنرمند در جوانی" میگوید) برای داشتن زندگی جدید پر احساس با کارول رد می کند. به طور آشکارا این اولین کتاب ِ های اسمیت با درون مایه ی همجنسگرایی تا قبل از رمان جدیدش پیدا شده در خیابان بود. به هر حال، منتقدین درون مایه ی همجنسگرایی را در بسیاری از داستان های ِ های اسمیت که در مورد روابط غیر معمول ِ مردانه، بخصوص ۴ سری رمان ریپلی است ذکر کرده اند.
تام ریپلی را همیشه مردی "خل و چل" فرض می کنند. او دوست دارد در تمام جشن های مردانه شرکت کند و لباس های دیگر مردان را بپوشد؛ بخصوص لباس مردانی که او را آزار داده اند. در کتاب "آقای ریپلی با استعداد" او علاقه ای انکار ناپذیر نسبت به دیکی گرینلیف در خود پرورش می دهد. وقتی گرینلیف به او لگد می زند، ریپلی مرد جوان را می کشد. در کتاب چهارم، پسری که ریپلی را تعقیب میکند ـ قهرمان او ـ مرتکب هشت قتل شده بود (طبق شمارش ِ های اسمیت) و با وجود همه ی آن جرم و جنایت ها گریخت.
های اسمیت در تورنتو سرسختانه گفت:" من فکر نمی کنم ریپلی همجنسگرا باشد، این درست است که او مردان خوش قیافه را تحسین می کند اما، در کتاب های بعدی او ازدواج می کند. من نمی گویم که او در سکس بسیار قوی است اما، می تواند با همسر خود سکس خوبی داشته باشد" در رمان "دوست آمریکایی" که خوانشی خاص و شاد از رمان "بازی ریپلی" است، ویم وندرز دوباره ریپلی( دنیس هاپر) را به تجرد می کشاند. وندرز در یک مصاحبه گفت:" به هر حال ریپلی تعدادی دوست خوب دارد. او منزوی و همجنسگرا نیست. اما، شیوه ی رفتارش با جاناتان نشانه هایی از همجنسگرایی در خود دارد". وقتی این نظرات به های اسمیت نقل قول شد او به مخالفت بلند شد و گفت:" ریپلی متاهل است و تنها و شکست خورده نیست. روی پاهای خودش می ایستد." " وندرز دو کتاب را برای ساخت فیلم "دوست آمریکایی" ترکیب کرد. "
های اسمیت، وندرز را قبل از "دوست آمریکایی" وقتیکه تلاش می کرد حق استفاده کتابی را از او بخرد برای نخستین بار دید. طبق گفته ی وندرز رمانهای "گریه ی جغد" و "رعشه هنگام جعل سند" برای او جالب بودند. های اسمیت به او پیشنهاد داد کتابی را که به تازگی به پایان رسانده است بخواند. وندرز گفت:" بازی ِ ریپلی بود، از همان ابتدا از آن خوشم آمد". و های اسمیت از وندرس خوشش می آید." چیزی در او وجود دارد که خوب است. روح هنردوست او، اشتیاق او".
های اسمیت تصدیق میکند که "دوست آمریکایی" سبک خاص خود را دارد و به نظرش سکانس های قطار عالی اند. همچنین، از فیلم "پاریس، تگزاس" به کارگاردانی ِ وندرز خوشش می آید.
به نظر های اسمیت آلن دلون در نقش ریپلی در فیلم "ظهر بنفش" عالی بازی می کند.( اقتباس رنه کلمنت از فیلم "آقای ریپلی با استعداد") با این حال، پایان فیلم شوکه اش کرده! به این دلیل که ریپلی بعد از انداختن جسد دیکی گرینلیف در دریا دستگیر می شود. گفت "غریبه ها در قطار" به کارگردانی ِ رابرت والکر ممکن است بهترین اقتباس از ریپلی ها باشد، اگر زنده می ماند. افسوس که های اسمیت در تورنتو از صحبت در مورد فیلم های ساخته شده از کتابهایش خسته شد. در آخر او گفت وقتی قرارداد را امضا می کند، کارگردان ها میتوانند هر کاری که دوست دارند با کتابهایش بکنند. بخصوص که خودش علاقه ای به نوشتن متن فیلمنامه ندارد. " دو سه بار شروع کردم به فیلنامه نویسی اما، میتوانم به شما اطمینان دهم که زمین خوردم. نمی توانم مثل فیلمنامه نویس ها ببینم. دوست ندارم با کارگردان فیلم ها آشنا بشم. دوست ندارم به آنها نزدیک باشم. دوست ندارم در کارشان دخالت کنم و آن ها در کار من. " او به ندرت فیلم میبیند.
آخرین سوالم این بود که آیا های اسمیت فیلمی از بین فیلم های تمام دوران تاریخ سینما می پسندد؟ "خیر" ، همشهری کین یا کازابلانکا؟ دوباره گفت:"خیر، خیر" و سپس لبخند زد. " شاید بر باد رفته، خب کتابش واقعا فوق العاده است".
تیم ترجمه مد و مه زیر نظر امیر حامد دولت آبادی فراهانی