این مقاله را به اشتراک بگذارید
کودتای «رویایی» در شعر
هیچ کلمهای آخرین کلمه نیست
شیما بهرهمند
«کلمهها گاهی به تو میگویند که تو میتوانی با ما کودتا کنی»
برای هر فصل از تاریخ در ادبیات معاصر ما یک تکه متن، شعر یا داستان هست. و اهل ادبیات، از منتقدان و شاعران و نویسندگان، هر کدام با معیاری تکهای از تاریخِ شعر/ داستانشده را از پیوستار تاریخ بیرون کشیدند و آن را نماد دورانی و رخدادی خواندند. محمدعلی سپانلو معتقد بود، ادبیات ما دقیقا سرفصلها را ضبط کرده است. عارف که میسراید، «پیام دوشم از پیر می فروش آمد/ بنوش باده که یک ملتی به هوش آمد»، مشروطیت را تصویر میکند. «بسراییم دلتنگ با هم» در «افسانه» نیما یوشیج، تصویر دوره رضاشاه است. شعر «قوقولی قو خروس میخواند»، گشایش فضای سیاسی بعد از شهریور بیست را نشان میدهد و «زمستانِ» اخوان یادآور کودتای بیستوهشتم مرداد است. «دهانت را میبویند» شاملو مربوط به وضعیتی دیگر، «نام تمام مردگان یحیی است» خودش هم متأثر از مصائب دوران جنگ است. پس اگر بنا باشد برای هر فصل از تاریخ یک تکه شعر بیاوریم غالبِ سرفصلها را میتوان از میان اشعار شاعران معاصر پیدا کرد. اما برای دورانِ پس از کودتای بیستوهشتم مرداد، ادبیاتِ شکست نمادهای بسیار دارد. از نیما و اخوان و احمد شاملو و نصرت رحمانی و سیاوش کسرایی در شعر، که اتفاقنظر است میان اهلِ ادب تا دیگران. اگر بنا باشد به سیاق مألوف رد کودتای بیستوهشتم مرداد را در شعر پی بگیریم، بدونشک نیما و اخوان اولین راویانِ فصل کودتا در ادبیات منظوم ما بودهاند. و اگر در شعر اخوان -که بهاجماع اهل ادب مهمترین نماد شعر شکست است- با توصیف صرف فضای خفقانزده پس از کودتا و مرثیهای برای شکست مواجهیم، در شعر نیما طرز شعری دیگر داریم که برخلاف سنت شعر آن دوران، از تجربه خفقان نمیگفت. نیما بیابان هلاک را میدید و روزگاری را که معلوم نیست شب است یا روز و خون از روی زمین به جای دود بلند میشود، اما از تسلیمنشدن به رخوت دورانش میسرود و از دل فولادی که نباید زنگار بگیرد و از موقعیتی که در آن «در سرزمینهای دور/ جای آشوبگران/ کارشان کشتن و کشتار که از هر طرف و هر گوشه آن/ مینشانید بهارش گل، با زخم جسدهای کسان» اما با تمام کین و کشتار و خراب و خذلان، نیما را مجال دمی استادن نیست. برای نیما شکست سیاسی نهتنها نوستالژیک نیست که به هر طریقی نباید به یادواره بدل شود. «پیر شدهام. عقلم را باختهام. راه و رسم نوشتن را فراموش کردهام. وقتی پاهای من از طرفی دارند میروند دستهای من در خانه ماندهاند». پاهای شاعر در وضعیتِ شکست هم مجال ایستادن ندارد، دستهایش اما در خانه میماند تا باز هم بنویسد و بنویسد.
در فاصلهای دورتر اما شاعر دیگری منطق مواجهه با شکست سیاسی را معکوس میکند، او ناتوانی شعر را، ادبیات را در مواجهه با شکست، به ساحتِ کلمه کشاند و از تناظر جزءبهجزء شعر با واقعیت و رویکرد بازنمایانه چشمپوشی کرد تا شعر از درون با این واقعه تاریخی رودررو شود. یدالله رویایی، شاعر معاصر شکست حاصل از کودتا را پس میزند و در خودِ شعر دست به کودتا میزند. «تمام توفیق شاعر در این است که با کلمهها یکی بشود. گاه این کلمهها آنقدر در آدم حضور پیدا میکند که منهای دیگری میشوند که همیشه در مقابل آدم هستند و او را دیوانه میکنند یعنی اعصاب آدم را در آن مواقع، اینها اداره میکنند. کلمهها گاهی به تو میگویند که تو میتوانی با ما کودتا کنی». اینگونه است که در شعرِ رویایی کلمه، «تو» میشود که قادر میشود، و تو «کلمه» میشوی که قادر میشوی و این است که در تمام تاریخ هیچ قدرتی به پای کلمه نمیرسد. «و برای رسیدن به قدرت کلمه باید تو خودت را به او بدهی. و به همین دلیل، واقعا شاعر جز شاعری نباید بکند». و کودتا در شعر، یعنی ساقطکردن تمام قدرتها، بهخاطر قدرتگرفتن کلمات. به بیان دیگر زبان با کنشی خلاقانه، معناهای پیشساخته و کلیشهای را پس میزند و در گامی بلندتر، بین حرکت تاریخی شعر و منطق بازنمایی گسست ایجاد میکند. برای شاعری که چنان با کلمه کار کرده است که دیگر زندگیاش شده است، گوشت و پوستاش شده است، کودتا یعنی یکیشدن تن با کلمات. «آنقدر با کلمه کار کردهام که خود این زبان من که توی دهانم است کلمه است. و آنچه که بهعنوان کلمه از زبان من جاری میشود چیزی جز تن من نیست». رویایی ایده کودتا در شعر را در کتاب «از سکوی سرخ» افشا میکند. آنهم تنها در یک سطر. و معتقد است از سکوی سرخ برخلاف «هلاک عقل» که مجموعه مقالات است، مرور دوباره بر حیات اثر نیست. و اثرِ زبان است نه قلم. اثر زبانی است که دراز شده است یا زباندرازی است. و زبان در نظر رویایی بسته تن است و وقتی دراز میشود یعنی قادر شده است، قدرت او از تنی است که بسته به آن است، «که اگر بسته تن نبود هیچوقت تندتر از تنی که بسته اوست نمیرفت». از اینروست که رویایی با شعر و در شعر کودتا میکند. و شاعر را مأموری میداند که باید هر کلمه را با بار تازه و مأموریت تازه به جامعه بفرستد. «کلمههایی که دوست دارند به اندیشههای آدم راه پیدا کنند و وقتی راه پیدا کردند همانجا بمانند. من هم دوست دارم به آن کلمه آخری و نهایی، به حرف آخر برسم. و هیچ کلمهای آخرین کلمه نیست. اگر نوشتن نیاز مدام باشد، وقتی نوشتن مدام ادامه بگیرد، انتظار ادامه میگیرد، و کلمه آخر همیشه با تأخیر میرسد». شعرِ رویایی، منطق شعری رویایی، بیتردید تعبیر تازهای است از کلمات که حامل امر نو میتواند باشد و هست. که کلمهها، «مرغان اسیر گوشت»، تکههایی از تناند که از سکوی زبان برخاستهاند و هیچ سو نمیپرند و بسته تن میمانند.
******
«حالات و مقامات م. امید»
گامی در آنسوی هنگام
به احتمال زیاد، هیچکس به اندازه معاصران ما اخوانثالث را به اندازه شفیعیکدکنی نمیشناسد. اولا که این دو سالها با یکدیگر مراوده داشتهاند و سابقه رفاقت عمیقی بین آنها برقرار بوده است. ثانیا هر دو از یک اقلیم ایران برآمدهاند و دستآخر این که هردو دلبسته و شیفته متنهای کلاسیک ادبیات فارسیاند. ازاینرو، کتاب «حالات و مقامات م. امید» در بین آثاری که به شعر اخوان پرداختهاند، موقعیتی استثنایی پیدا می کند. این کتاب ضمن آن که اخوانثالث را از جنبههای متفاوتی بررسی میکند، حاوی مطالبی است که در هیچ منبع دیگری گیر نمیآید. در مقدمه کتاب، «گامی در آن سوی هنگام»، شفیعیکدکنی مطالب کتاب را حاصل نیمقرن تأمل در آثار اخوان معرفی کرده است. علاوه بر این در همین مقدمه، نویسنده تعریف و تعبیر تازهای از شعر بهدست میدهد که اندکی با تلقی پیشین استاد کدکنی متفاوت است و می توان گفت که مکمل مطالب قبلی ایشان بهحساب میآید. در این تعریف تازه شعر با استعاره معماری زبان بازتعریف شده است: «شعر معماری زبان است و موسیقاییشدن تصویر عواطف انسانی در زبان». پس از مقدمه با گوشههایی از زندگی و عوالم ذهنی اخوانثالث آشنا میشویم. گویا کتاب به درخواست هوشنگ ابتهاج به شکل حاضر تألیف و تدوین شده است. ابتهاج به مناسبت بزرگداشت اخوان در برلین از شفیعی میخواهد تا مطلبی بفرستد و همین انگیزه باعث تکمیل و تدوین «حالات و مقامات م. امید» شده است. نویسنده اخوان را شاعری استثنایی در بین معاصران می داند. مؤلف در بخشهایی از کتاب دقتنظر و تسلط اخوان بر متون کلاسیک شعر فارسی را، همسنگ با یادداشتهای بدیعالزمان فروزانفر قیاس میکند. در مقاله پایانی کتاب شفیعیکدکنی دوقطبی جالبی را در بین مخاطبان شعر معاصر تعریف و تبیین میکند: شاملو و اخوان. بهزعم اخوان شعر اخوان با گذشته ادبیات فارسی انس و الفت بیشتری دارد و با ملیت ایرانی سازگارتر است. حال آنکه شعر شاملو، در حکم «هوای تازه»ای است برای آنها که از تکراریشدن شکل کلاسیک شعر در زبان فارسی ملول شدهاند. از منظر شفیعیکدکنی، اخوان شاعر معاصری است که اکنون را با گذشته ما پیوند میدهد و شاملو، شعر را از تصورات پیشینی ما دور میکند. وجه جالب دیگر اخوانثالث، خودآموختگی اوست. بهزعم شفیعیکدکنی، اخوان از آموزش رسمی و آکادمیک خاصی برخوردار نیست. اما با آمیزهای از نبوغ و پشتکار شعر فارسی با دقتی شگفت مطالعه کرده و صاحبنظر است. کسانی که با کارنامه شفیعیکدکنی آشنا هستند، میدانند که چنین اظهار نظری از جانب یکی از اعجوبههای پژوهش ادبی در زمانه ما تا چهحد درخور تأمل است. از گذارهای جذاب کتاب ماجرای زندیقخواندن اخوان و حذف او از مدخل دایرهالمعارف است. متصدیان امر در نتیجه این حذف مجبور میشوند مدخل قبلی را که به «اخوان الصفا» اختصاص دارد، آنقدر کش بدهند که جای خالی اخوان پر شود. ولی این که جای خالی اخوان پر میشود یا نه، حدیث دیگری است که برای پاسخ به آن باید کتاب کدکنی را خواند.
شرق