این مقاله را به اشتراک بگذارید
اهمیت فرهادبودن
سعید کریمی
از زوایای مختلف میتوان به اهمیت کارنامه هر خوانندهای پرداخت، اینکه چه آهنگهای مهم و تأثیرگذاری اجرا کرده و این تأثیرگذاری در چه ساحاتی بوده است؟ یا نسبت به همنسلانش چه تفاوتهایی دارد؟ یا اساسا در جریان موسیقی معاصر چه نقشی داشته است؟ آیا صرفا تماشاگر بوده و پیرو، یا خود پیشرو بوده است؟
اهمیت فرهاد در همه این پرسشها مشهود و قابل پیگیری است اما ویژگی خاصی او را نهفقط از همنسلانش جدا میکند، بلکه او را به چهرهای ممتاز در موسیقی پاپ ما بدل میکند.
او صرفا خوانندهای با استایلی مشخص و توانا نیست، او در کارش فقط مجری نیست، او مؤلف هم است. سیاق شخصی خود را در ادای کلمات و نتها دارد و باز فقط به همین بسنده نکرده است. کارنامهای کاملا مشخص و گزیده دارد. گزیدگی کارنامه فرهاد فقط مختص اوست.
برای خوانندهای که حدود ۴٠ سال فعالیت حرفهای داشته و از محبوبیت و مقبولیتی درخور اعتنا هم برخوردار بوده، این تعداد ترانه، نشانه گزیدهکاری و وسواس خواننده است.
او از جنبههای مختلف به کلام اهمیت داده است، نهفقط محتوای کلی، بلکه زبان و فرم برای او همیشه مهم بوده است. ترانه مرِد تنها، نخستین ترانه سپید موسیقی پاپ ماست یا ترانه کودکانه هم به احتمال بسیار قوی نخستین ترانه نیمایی موسیقی پاپ ماست. یا ترانههایی که از شاملو خوانده است، اوزان هجایی دارد. البته مقصود از این مثالها صرفا قالب نیست، فرم بیان و زیباییشناسی ترانههای فرهاد عموما خاص کارنامه اوست و بعضا بهطور جستهوگریخته در ترانههای دیگر خوانندههای همنسلش دیده میشود. ناگفته نماند اسفندیار منفردزاده نقش مهمی دراینمیان داشته است. ولی خب، منفردزاده هم گزیدهکار است و بهشدت وسواس دارد. او بهترین و خاصترین آثارش را برای اجرا به فرهاد سپرده و هرگز از این انتخاب پشیمان نشده است.
بسیاری از خوانندگان پاپ در سالهای پیش از انقلاب با آهنگسازان و ترانهسرایان مطرحی همکاری داشتهاند و از این رهگذر، کارنامه مقبول و درخوری برای خود ثبت کردهاند. ولی هرچه از آن سالها فاصله گرفتهاند با اجرای آثاری (از هر حیث) ضعیف نشان دادهاند در آن سالها فقط مجری بودهاند و بهلحاظ اندیشهگان سهمی در خلق آثار نداشتهاند. هر چند مجری خوببودن هم اهمیت دارد، ولی فرهاد به همین بسنده نکرده و مؤلف هم است.
آوار تنها ترانه دهه پنجاهی اوست که خود آهنگسازی کرده است. تنظیم بسیار درخشان این ترانه از آندرانیک است (بر روی کلامی از شهیار قنبری) همین ملودی نشان میدهد فرهاد از همان روزگار میدانسته چه میکند و بعد از سالهای خانهنشینی، آلبوم خواب در بیداری را منتشر میکند و نشان میدهد تفکری مشخص در موسیقی دارد و صرفا به دنبال تولید و انتشار ترانه نیست.
فرهاد چند تا از ترانههای این آلبوم را بعدا با تنظیم آندرانیک اجرا و در آلبوم برف همراه با قطعاتی دیگر منتشر میکند؛ آلبومی که از هر حیث آلبومی درخور تأمل و پیشرو است.
طرفه آنکه هنوز هم پیشرو است و درسهای بسیاری برای یاددادن دارد؛ در چگونگی ملودینویسی و کلام و خوانش و… .
گرایش فرهاد به شعر سپید در آلبوم برف اتفاقی مهم است. او در این آلبوم خود را از قالبهای معمول و البته کلیشهای ترانه (چارپارهنویسی) رها کرده است. به جز مباحث فرمی و بیان، این گرایش را میتوان به نوع ملودیسازی و اجرای فرهاد هم مربوط دانست. او که سالها ترانههای مطرح و روز دنیا را اجرا کرده است، حال وقتی خود به خلق و تألیف میرسد، دیگر به کلیشههای ملودیسازی موسیقی پاپ ما دلخوش نمیکند.
آثاری که ساخته از هر حیث ربطی به آثار منفردزاده و دیگر آهنگسازان مطرح ندارد. فرهاد کار خودش را کرده و شباهتی به کسی ندارد و به همین دلیل او را خوانندهای مؤلف میدانم. تأثیرگذاری فرهاد در عموم خوانندگان پیشرو و آلترناتیو مشهود است و از این حیث تنها کسی که نامش را میتوان کنار فرهاد نهاد، ابراهیم منصفی است.
در پایان ناگزیرم از یک دریغ تاریخی صحبت کنم؛ دریغی که مسئولان فرهنگی دهههای ۶٠ و ٧٠ باید پاسخگوی آن باشند. فرهاد بعد از انقلاب خانهنشین میشود و با توجه به شخصیت و منشی که دارد، تن به موسیقی لسآنجلسی نمیدهد. اوایل دهه ٧٠ او و کورش یغمایی و مازیار بهعنوان خوانندگان نسل قبل که مورد تأیید وزارت ارشاد هستند، مجوز انتشار آلبوم میگیرند.
با توجه به گذشت ٢٠ سال از بازگشایی موسیقی پاپ [البته در ابعادی که میبینید!] با جرئت میتوان گفت این خانهنشینی ١۵، ١۶ساله فرهاد و محدودیتهای بعدی که برایش پیش آمد، تنها به زیان موسیقی مستقل و پیشرو بوده است؛ گونهای از موسیقی که از مؤلفههای هنری برخودار است و به ذائقه شنیداری و ادبی مخاطب احترام میگذارد و اینکه چرا مسئولان فرهنگی نه در آن دوران و نه در این دوران از اینگونه موسیقی حمایت واقعی و شایستهای نمیکنند، جای سؤال هم که نداشته باشد!
البته که جای تأسف دارد! مسائل تأسفبار بیشتری هم بعد از مرگ فرهاد اتفاق افتاده که باید در مجال دیگری به آنها پرداخت.
فقط به همین بسنده میکنم اجراهای بچگانه و بیاجازه ترانههای فرهاد از یک طرف و پخش این آثار از صداوسیما از سویی دیگر، نشان میدهد چقدر جامعه ما با هنرمندان مؤلف، خلاق و مستقل نامهربانی ناخواسته (و شاید هم خواسته! ) دارد! بدیهی است منظورم اجازه از خانواده فرهاد نیست! باید از آهنگساز و ترانهسرا اجازه میگرفتند که نگرفتهاند و صداوسیما هم که کلا با هرگونه حقی بهجز حق خودش مخالف است!
حتما این آثار را پخش میکند تا برای بیشمارترین حالت ممکن هر چیز را فقط بهنفع خود استفاده کند و بس! روزهایی که دوست دارد محمد و شبانه فرهاد را پخش میکند و روزهایی دیگر بازخوانیهایی بچگانه از آثارش را!
***
درباره چهرهای به نام فرهاد
سخنگوی یک نسل
علی مسعودینیا
«فرهاد» را اگر فقط بخواهیم در مقام یک خواننده بررسی کنیم، از انصاف دور میافتیم. فرهاد یک «چهره» است؛ چهرهای که برآیند جهانبینی و اندیشه مترقی دوران خویش بوده و در همهگیرترین و همهخواهترین مدیوم ممکن-یعنی موسیقی- به نمادی از خواستها و تزهای فکری دورانش بدل شده. او محصول تلفیق چند جریان مختلف در چند زمینه مختلف است. در رأس آنها، تغییر تفکر سیاسی دوران و سیر جامعه از تئوری مبارزه به عمل مبارزه در ظهور این چهره مشارکت داشته است. با فاصلهای اندک پیش و پس از او خوانندگان دیگری هم معرفی شدند که این تغییر تفکر سیاسی را بازتاب میدادند، اما موسیقی فرهاد از کار آنها عمیقتر بود و وجه حماسی صدایش طنین این مبارزه را بهتر و بیشتر از دیگران نمود میداد. در سطح بعدی چهرهای مانند فرهاد محصول تغییر در زیباییشناسی دوران خویش است. این زیباییشناسی از یکسو آنتیتز زیباییشناسی غالبی است که رسانههای حکومتی آن دوران ترویجش میکردند و از سویی خود پیشنهاددهنده مواضعی جدید در هنر تصنیفسازی و تصنیفخوانی است؛ آهنگسازانی که رفرمیست بودند، موسیقی پاپ را نه یک مجرای عامهپسند و همهفهم و همهگیر، که ابزاری قدرتمند برای نفوذ در قلب و تحریک عواطف طیف وسیعی از مردم و نقبزدن به تفکر آنها میدانستند. در همین بزنگاه است که ادبیات نوین ایران هم به یاری این چهره میآید: شعر نو، تخیل و تمثیل و استعارهای که با حرف روز جامعه پیوند دارد و از سانتیمانتالیسم باب روز میگریزد. ترانهسرایانی که با فرهاد کار کردند، همگی از نسل آشنا با آموزههای نیما و پس از نیما بودند. میدانستند شعر باید پیوندی با زیست حقیقی اقشار مختلف جامعه داشته باشد و ماجرا فقط به لابههای عاشقانه و سطحی ختم نمیشود. در کنار اینها، نباید فراموش کرد نقش سینمای عصیانی آن روزگار را که به جای منطق کلبیمسلکی فیلمفارسی و فیلمهندی و موقعیتهای نازل آدمهای الکیخوش و کوچهباغیخوان، تاریکیها را نشان میداد و به زوایای پنهان و بحرانزده شهر و روستا سرک میکشید. صدای فرهاد با این تصویر عصیانی و کاشف گره خورد و نتیجه شگفتآوری بهبار آورد. فرهاد مهراد شاید خوشصداترین خواننده موسیقی پاپ ایران نباشد؛ شاید باتکنیکترین هم نباشد؛ شاید حتی وسیعترین صدا را هم نداشته باشد؛ اما یک ویژگی ممتاز دارد که همین دلیل برای بیهمتابودنش کافی است. فرهاد یک چهره است؛ چهرهای محصول زمانهای نابسامان. یک قهرمان موسیقایی که نه پیشتر و نه پستر، که به موازات جامعه و دوشادوش ملت میرود و میخواند.
او نه سوگ مطلق است که یأس به بار بیاورد و نه حماسه مطلق که به شعار برسد. او تلفیق سوگ و حماسه است با شور مبارزه و نیروی جوانی. از سنت موسیقی اعتراضی غرب بنیه میگیرد و در نقطه همرسی بهترینهای موسیقی ایران، بخت خواندن مییابد. فرهاد خوانندهای باریشه است. خوانندهای است که سبک دارد و سبکش هم محدود به آوازش نیست، بلکه از جهانبینیاش نشئت میگیرد. درعینحال، این امکان و انعطاف در او هست که با کسانی که با او قرابت فکری دارند، همکاری و هماندیشی کند و بهنوعی صدای الگوی نوین تفکر و مبارزه باشد. فرهاد اینگونه سخنگوی نسل خود شد.
****
فرهاد؛ تصویر ناتمام پدیدهای تأثیرگذار
تنهامانده میان نتها و خاطرهها
امیر بهاری
فرهاد در تمام طول دوران کاریاش فقط ٢٨ قطعه منتشر کرد (بازخوانیهایش به کنار). صدها هزار نسخه از همین ٢٨ قطعه از سال ١٣٧۶ تا امروز فروش رفته است و این آمار سرانگشتی، نشان میدهد فرهاد در فرهنگ ایران پدیده بسیار مهمی است ولی اثر پژوهشی درخور توجهی درباره او منتشر نشده. نه مستند قابلی ارائه شده و نه یک کتاب که با خواندنش دید کاملتری نسبت به این چهره مهم فرهنگ معاصر پیدا کنیم.
اگر اسم باب دیلن را در بخش کتابهای سایت آمازون سرچ کنید، بیش از هزارو ٣٠٠ عنوان کتاب به شما پیشنهاد میدهد. حتی اگر نیمی از این کتابها، عکسها و متن ترانههایش باشند، باز بیش از ۶٠٠ عنوان کتاب درباره او نگاشته شده است؛ کتابهایی که بعضا بسیار مهم هستند، مثلا همین سه سال پیش شان ویلتز، استاد برجسته تاریخ در دانشگاه پرینستون، کتابی منتشر کرد با نام «باب دیلن در آمریکا» و در مقدمه کتاب نوشت سالها مترصد این بود که کتابی درباره تاریخ سیاسی آمریکای معاصر بنویسد ولی نمیدانسته از چه دریچهای به آن ورود کند و سیر کاری باب دیلن را انتخاب میکند تا در کنارش، وقایع اجتماعی-سیاسی آمریکای معاصر را روایت کند و… .
این کتاب ۴٠٠ صفحهای یکی از آن بیش از ۶٠٠ عنوان کتاب است. مارتین اسکورسیزی هم درباره این کتاب یادداشتی ستایشآمیز نوشت. خود اسکورسیزی هم یک مستند چهارساعته فقط درباره چهار سال اول فعالیت باب دیلن ساخت؛ مستندی که دو سال از وقت گرانبهای این ابرفیلمساز زنده را گرفت. اینجا آمریکا نیست و فرهاد هم باب دیلن نیست، اما واقعا نباید حتی یک کتاب مستند و مستدل و چالشبرانگیز درباره فرهاد نگاشته شده باشد؟ البته درباره دیگران هم اوضاع چندان بسامان نیست. درباره استاد محمدرضا شجریان که فخر موسیقی سنتی است هم یک کتاب درست و حسابی که به جای تعارفات، وجه تحلیلی قدرتمندی داشته باشد یا اصلا بدون غرض و مرض، فقط زندگی استاد را مرور کند هم نداریم. کتابهایی که هستند بیشتر با دیدگاه بازاری تولید شدهاند اشکالی هم ندارد، بودن آن کتابها هم غنیمت است، اما خلأ یک تاریخ مدون و مستدل درباره زندگی شجریان، لطفی، مشکاتیان، علیزاده و حتی کانون چاوش و ادعاهای بازماندگانش، به چشم میآید.
از فرهاد میگفتم و تنهاماندش میان نتها و خاطرهها. فرهاد پدیده بسیار مهمی در موسیقی ایران است و معمولا این پدیدها مخالفان سرسخت خود را هم دارند ولی حتی یادداشتهایی مطبوعاتی که او را به چالش بکشند و مخالف موسیقی او باشند، هم بسیار اندک بوده، شاید یکی، دو مورد. هر سال در تولد یا سالمرگش مطالبی تحسینآمیز و خاطراتی اغراقشده منتشر میشود و میماند تا سال بعد. فارغ از بحثهای مضحک متعارف در ایران که آیا فلانی هنرمند «خوب» یا «بد»ی است، بررسی علمی چنین پدیدهای، ضرورت دوچندان دارد. همین بس که بخش عمده ترانههای فرهاد را دیگران سروده و ساختهاند ولی اوست که تبدیل به افسانه شده و خود این مسئله جای چالش و تأمل دارد. نه از منظر جامعهشناسانه و نه از منظر زیباییشناسی اثر درخوری درباره این چهره شاخص فرهنگ معاصر ایران نوشته نشده و عملا فرهاد چندان فرقی با عبدالقادر مرغی ندارد که سهسده پیش فعالیت میکرد. «خاطرهگفتن و گاهی اوقات ساختن بدون رویکرد پژوهشی و آکادمیک» تنها کاری است که ما کردیم.
****
صدای اعتراض
حامد شهیدی
میتوان گفت یکی از کارهای هنر، دادن حس شخصیت به سرزمینی خاص است؛ چه در دورهای کوتاه از زمان، چه بیزمانی. از کارهای هنرمندان در دورههای گوناگون میتوان احساس و چگونگی دید هنرمند به جامعه در آن برهه از زمان را دید، حال این به جایگاه هنر یا آن هنرمند در چرخه اقتصادی و فرهنگی آن زمان در آن کشور بستگی دارد؛ اینکه هنرمند هنگامی که به بازدهی هنری میرسد، از چه طبقه مالی یا فرهنگی برخاسته تا برای مخاطبانش روایتگر صرف از حالش باشد یا بیانگر امیدها و خواستهایش با ابزار هنر.
در دهههای ۴٠ و ۵٠ خورشیدی با فراگیرشدن روند مدرنیته در شهرهای بزرگ ایران المانهای فرهنگ و مدرنیته بهگونه یکسان فراگیر نشد و چهره شهرهای بزرگ ایران بهسوی چهره شهرهای بزرگ کشورهای مدرن جهان میرفت بدون داشتن دیگر امکانات آن کشورها مانند روزنامههای آزاد یا دیگر ملزومات اینچنینی جهان مدرن.
در همان دههها، این خلأ با آوازهایی اعتراضی که جرقه آن در دوران مشروطه زده شده بود، پر شد اما این بار نه به سبک و سیاق موسیقی سنتی ایران، بلکه به سبک و سیاق موسیقی راک و پاپ غربی. خود فرهاد نخستین ترانهسرای اعتراضی و غیرعاشقانه را عارف قزوینی میدانست و این ادامه راه عارف از دیدگاه او بود، اما به شیوه موسیقایی دیگر. این روند، او را به خوانندهای بدل کرد که شاید از او بتوان بهعنوان جدیترین و برجستهترین آوازخوان اعتراضی قبل از انقلاب نام برد. پیش از انقلاب، فرهاد صدایی خشدار و قدرتمند داشت اما صدای او پس از انقلاب بسیار افت کرده و از قدرتش بسیار کاسته شده بود، اما صدای او از دید موسیقایی چه پیش و پس از انقلاب، همچنان بسیار کوک و دقیق بود. او با بازخوانی ترانههای انگلیسی و چند ترانه به زبانهای دیگر، کار حرفهای خود را در گروه «بلککتز» آغاز کرد که در این میان، توانایی بازخوانی او از کارهای ری چارلز، حکایت از این دقت، توانایی صدا و گوش خوب موسیقایی او دارد. در فیلم موزیکال آمریکایی «بانوی زیبای من»، برای خواندن ترانهای که ترجمه شده بود با نام «اگه یه جو شانس داشتیم»، توسط مدیر دوبلاژ آن فیلم – علی کسمایی- دعوت به همکاری شد که این کار نخستین ترانهای است که فرهاد به زبان فارسی میخواند.
اما نخستین ترانهاش که دیگران نخوانده بودند و کار برای خود او نوشته شده بود، با عنوان «مرد تنها» را بهنوعی میتوان نخستین ترانه جدی او در زبان فارسی دانست که به اصرار اسفندیار منفردزاده برای ترانهای در موسیقی فیلم «رضا موتوری» ساخته مسعود کیمیایی تهیه شد و پس از آن فرهاد به آوازخواندن به زبان فارسی علاقهمند شده و جریانی در موسیقی پاپ ایران با صدای فرهاد مهراد، موسیقی اسفندیار منفردزاده و ترانهسراهایی نهچندان پرتعداد آغاز میشود که تقریبا موسیقی اعتراضی در ایران را پیش میبرند و بیشتر خواستههای آنان در راستای اهدافی چپگرایانه و برابریخواه است که بهگونهای میتوان گفت ترانههای آنها آینه دِق گذاشتن در جای خالی کتابهای مارکس در کتابخانهها بود.
ملودی قطعات فرهاد در پیش از انقلاب که تقریبا تمام آنها را اسفندیار منفردزاده ساخته مانند آهنگسازی یونانی که منفردزاده در برخی کارهایش از او تأثیر فراوان گرفته یعنی «میکیس تئودوراکیس» (البته ممکن است علاقه منفردزاده به حضور رنگوبویی تئودوراکیسی در کارهایش به دلیل همقطاری سیاسی آنها با یکدیگر نیز باشد؛ یک ملودی زیبا و میانگونه که در راستای اهداف زندگی و فیزیک است و بس) بسیار فونیک و در حافظه خوب ماندگار میشود. از اینرو ملودی به همراه شعر بسیار پررنگ در ذهن میماند. ترانههایی که او آنها را خوانده، به دلیل جدیتربودن نسبت به بسیاری از دیگر آثار همدوره خود، تاکنون ماندگار شده و زمزمه میشود. درست است کم نیستند ترانههایی از آن دوران یا پیشتر از آن که شاید با وجود تمایز زیاد ارزشی، همچنان در زمره ماندگارهای ذهن ایرانیها باشد و همچنان زمزمه شوند؛ اما هدف ما اینجا در داشتن جایگاهی نزد طبقه فکری مخاطبان فرهاد است که میتوان آنها را طبقه متوسط و فراتر از آن، از لحاظ فرهنگی و مادی دانست. بسیاری از رویدادهای اجتماعی – سیاسی که در دوره پهلوی دوم در ایران اتفاق میافتاده پیوسته در آوازهای فرهاد حضور دارد. داشتن گرایشهای سیاسی و اجتماعی نزدیک به یکدیگر در او و همکارانش در مقام آهنگساز و ترانهسرا، او را به سوی بودن صدایی میبرد از گندیدن در انتظار عصر چهارشنبه و فراتر از آن، در جایی استفاده مستقیم از نامها برای نمونه نام جمعه. «جمعه» برای نامگذاری ترانهای اعتراضی که برای رویدادی در روز جمعه ١٩ بهمن سال ١٣۴٩ در سیاهکل ساخته شده بود، به کار رفت اما دیگر ترانههای او که به این وضوح نیستند، آشکارا کنایهای بر رویدادهایی در زمانهای گوناگونِ تاریخ است، چه در زمان پهلویها، چه پیش از آنکه از آن جمله میتوان به گنجشکک اشیمشی اشاره کرد. تأثیر آنچه فرهاد و همقطارانش با آن به زندگی خود و همفکرانشان اعتراض داشتند را میتوان در ناامیدی و ویرانی امیدها و باورهایشان نسبت به آنچه میخواستند، در ترانهای مانند «مسخ» که به نام آینهها هم مشهور است، با ترانهای از اردلان سرفراز یا «سقف» که بهگونهای ترانهای عاشقانه است اما یادآورِ آهی است برای رسیدن به کمترین نیازهای انسان، شنید. در این ترانهها میتوان بهگونهای دیدِ ذهنیای که برای این افراد پیش میآید از روندی عینی که در دیگر ترانهها به آنها اعتراض داشتند را شنید. در میان ترانههای خواندهشده از او «کودکانه» که به نام «بوی عیدی» شناختهتر شده است، رنگوبویی جدا نسبت به کارهای دیگر او دارد. این ترانه امیدوارانه و پر از نوستالژیهای خود او و همنسلهای فرهاد است. با همه آنچه گفته شد، اگر بخواهیم در تاریخ موسیقی پاپ ایران چهرههایی را بیابیم که بتوان صدای آنها را ژوست و دارای گسترهای توانا به ارائه برای گوش حرفهای دانست و آنها را در کنار چهرههای موسیقی جدی پاپ بهترینهای دیگر زبانها و کشورها گذاشت، شاید شمار افرادی که از ایران به این جایگاه برسند، از تعداد انگشتهای یک دست هم کمتر باشد، اما بیهیچ دوگانگیای فرهاد یکی از آنهاست.
***
فرهاد، دانایی و زیبایی
محسن خیمهدوز
داستان ترانههای پاپ، هم بخشی از تاریخ معاصر ایران است، (بهمثابه یک واقعیت تاریخی)، هم نمادی از تاریخ معاصر ایران است، هم موضوع مهمی در تاریخ معاصر ایران است، (بهخاطر وجود نشانههای مردمشناختی از تفکر و علایق و سلیقههای مردم در دورهای خاص) و هم اینکه مهماند؛ زیرا از ورای آنها میتوان فهمید که مردم چگونه میاندیشیدند، به چه میاندیشیدند، جهان را چگونه میدیدند و آرمانهایشان چه بوده است. مثل هیپیهای دهه ۶٠ غرب که نوع اعتراض، موضوع اعتراض، نوع لذت و چرایی لذت یک نسل را نمایندگی میکردند. کارهای آنها درعینحال که کارکرد موقعیتی داشتند، به مردم زمانشان لذت و نشاط میدادند و فروش هم میکردند، اینک برای شناخت یک دوره تاریخی، به خوبی، مستند انواع پژوهشها هم قرار میگیرند (فیلم مو، هِیر، داستان خوانندگان موبلند این گروه راک را روایت میکند و نشان میدهد هیپیهای خواننده چگونه با بلندکردن موهای خود به نظم کلیشهای غرب اعتراض نمادین کردند و این اعتراض نمادین را در ترانههایشان و در نوع نواختن و حتی در مدل اجرایشان هم ظاهر کردند).
در ایران معاصر هم ژانرهای متفاوت خوانندگی، ترانهسازی و ترانهخوانی شکل گرفته که هرکدام تاریخچه خود را دارد با انواع ملودیها، آهنگها، خوانندهها، اجراها و پسندهای مخاطبان که همه آنها دیگر نه بهمثابه یک اثر هنری، بلکه بهمثابه یک مستند تاریخی، انسانشناختی و مردمشناختی مورد استناد پژوهشی هستند. در این میان فرهاد مهراد (دی ١٣٢٢- شهریور١٣٨١) یکی از چهرههای ماندگار، شاخص، باسواد و مستعد موسیقی جاز و سپس پاپ ایران است.
صدای خشدار و جذاب مردانهای که ابتدا به زبان انگلیسی و در یک گروه موسیقایی در یک محفل کوچک و برای تجارت میخواند، وقتی بهطور اتفاقی توسط کارگردانی برای موسیقی متن یک فیلم سینمایی انتخاب شد، مولد انقلابی شد هم در متنِ فیلمخوانی، هم در پاپخوانی، هم در ترانهسرایی، هم در اجرا و ارائه و هم در انعکاس زمانه در ترانه و خواندن.
فرهاد راه درست و البته دشوار و در عین حال ماندگاری را طی کرد، از «مرد تنها»ی رضا موتوری، تا «والا پیامدار محمد» دوران انقلاب. هم ترانه اولش در فیلم «رضا موتوری» بارها و بارها اجرا و شنیده شد و هم «محمد» آخرین کار دلخواهش در ایران، بارها و بارها از رادیو و تلویزیون سراسری ایران و در موقعیتهای متفاوت پخش شد و این موضوع، اصلا اتفاقی نیست. این موضوع، اتفاقا ریشه در یک عامل مهم غیرموسیقایی و غیراتفاقی دارد که البته فرهاد بهخوبی از آن آگاه بود. فرهاد هرچند مانند تعدادی از خوانندگان زمانهاش، به آسیبهای زمانهاش آلوده شد، اما توانست با تکیه بر همان عنصر غیرموسیقاییاش از آن آسیبها هم عبور و خودش، آثارش و راهش را ماندگار کند. آن عنصر غیرموسیقایی، که تأثیر قاطع در موسیقی فرهاد و بعد هم در ایجاد ترقی و تحول در ژانر موسیقایی او داشت، همانا «ذهنِ دانشمحور» او بود. زباندانی فرهاد، ذهن مطالعاتی فرهاد، ذهن پرسشگر فرهاد و تداوم پرسشگری و مطالعاتش در طول زمان، بدون لحظهای توقف در امر خواندن و دانستن، از او یک خواننده «دانا» ساخت، بهطوریکه رد این «دانانی» را در ترانهها، در اجرای ملودیها، و در نوع خوانش و اجرائی که از کلمات ارائه میداد، بهخوبی میتوان دید، شنید و حس کرد. فرهاد آنچنان با مهارت و دقت-مشابه دقت یک پژوهشگر آکادمیک- ترانه «بوی عیدی» را اجرا کرد که اینک دیگر نمیتوان سال ایرانی را تحویل کرد بدون آنکه آوای «بوی عیدی» فرهاد را از ایرانیان شنید و این اتفاق، اصلا اتفاقی نیست.
شرق
1 Comment
علی
باسلام
ترانه مهم که جنبه مذهبی و اسلامی دارد . آهنگ های اعتراضی و اجتماعی فرهاد عجب زیبا هستند مثلِ شنبه روز بدی بود، روز بی حوصلگی، همه جدولاش سیاه(اونجا که فریاد می زنه) . بعد آهنگ های چهل سال پیش فرهاد برای یک دوره ایی هستند که دیگه وجود نداره . اصلا صداش، چی بگم واقعا اصلا می شنوم یه حالی می شم . چهارده تا آهنگ فقط قبل انقلاب خوند که اینهایی هست که در ایران معروف هستند واقعا عجب صدایی عجیبی این صدای خش دار و محکم و معترضی . مثلا گنجشگک اشی مشی خانم پری زنگنه با آن صدای لطیفش خوانده خیلی زیبا و حالت کودکانه و لطیف دارد . بعد فرهاد خوند توش اعتراض و شکایت بود . من حالت اعتراضی فرهاد هم طوری نیست که آدم خسته بشود واقعا عجیب هست .