این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی به زندگی و آثار فرهاد مهراد (۲۹ دی ۱۳۲۲- ۹ شهریور ۱۳۸۱)
آرش نصیری
«نهمین فرزند مرحوم رضا مهراد، کاردار وزارت امورخارجه دولت ایران در کشورهای عربی، روز بیست و نهم دی ماه ۱۳۲۲ در تهران متولد شد. اخلاق و رفتار آخرین فرزند خانواده مهراد آنقدر متفاوت بود که همیشه از سوی اطرافیان به «تقلید از بزرگترها» متهم میشد. سه سال بیشتر نداشت که علاقه به موسیقی او را وادار میکرد تا پشت در اتاق برادرش بنشیند و تمرین ویلون او و دوستانش را گوش کند. چندی بعد یکی از دوستان برادرش متوجه علاقه فرهاد به موسیقی میشود و از خانواده او میخواهد که سازی برای او تهیه کنند. با اصرار برادر بزرگتر یک ویلون سل برای او تهیه میکنند و تمرینات فرهاد آغاز میشود. عمراین تمرینات از ۳ جلسه فراتر نرفت، چرخ روزگار ساز او را شکست و به قول فرهاد: «ساز صد تکه و روح من هزار تکه شد.»
و از آن پس بازهم دل سپردن به تمرینات برادر بزرگتر تنها سرگرمی و ساز تبدیل به رویای فرهاد شد. در سالهای مدرسه استعداد او در زمینه ادبیات آشکار و ادبیات تبدیل به دل مشغولی او میشود و در آستانه ورود به دبیرستان تمایل به تحصیل در رشته ادبیات پیدا میکند. اما بهرغم نمرات ضعیفش در دروسی غیر از ادبیات و زبان انگلیسی، مخالفت عموی بزرگش در غیاب پدر، او را مجبور به ادامه تحصیل در رشته طبیعی میکند و عاقبت دلسپردگی به ادبیات و بیعلاقگی به دروس مورد علاقه عمویش سبب میشود تا در کلاس یازدهم ترک تحصیل کند. پس از ترک تحصیل با یک گروه نوازنده ارمنی آشنا میشود و با استفاده از سازهای آنان به صورت تجربی نواختن را میآموزد و مدتی بعد به عنوان نوازنده گیتار در همان گروه شروع به فعالیت میکند.
گروه راهی جنوب میشود تا در باشگاه شرکت نفت برنامه اجرا کنند و اولین شب اجرای برنامه رهبر گروه به بهانه غیبت خواننده گروه از فرهاد میخواهد تا او جای خواننده را پر کند. وسواس شدید فرهاد در ادای صحیح کلمات و آشنایی او با ادبیات ملل چنان در کار او مؤثر بود که وقتی ترانهای به زبان ایتالیایی، فرانسوی و یا انگلیسی اجرا میکرد کمتر کسی باور میکرد که زبان مادری این هنرمند فارسی باشد و همین خصوصیت باعث درخشش گروه و تمدید مدت برنامه گروه ارمنی شد… .»
فرهاد این عادت را برای همیشه حفظ کرد و سالها بعد در جواب خبرنگاری که پرسیده بود شما انگلیسی را کجا به این خوبی یاد گرفتید؟ گفته بود: «من انگلیسی خوب بلد نیستم، منتها چیزی که شما را به این اشتباه انداخته احتمالاً لهجه و تلفظ من است. من همیشه اصرار داشتم آهنگی را که میخوانم، به هر زبانی که هست، اولاً ترجمهاش را بدانم که چه میگوید. خب حالا انگلیسی را خوشبختانه خوب میفهمم، اگر هم گاهی کلماتی از یک شعر را نفهمم، صددرصد با مراجعه به فرهنگ آن را پیدا میکنم. دوم اینکه خیلی اصرار دارم چه وقتی که فارسی میخوانم، که زبان مادریام است و چه وقتی که انگلیسی میخوانم حساسیت دارم که طرف من تمام کلمات من را فقط با یکبار گوش دادن بتواند بفهمد که چه میگویم.»
«… مدتی بعد فرهاد فعالیت انفرادی خود را آغاز میکند و برای اولین بار در سال ۴۲ راهی برنامه تلویزیونی «واریته استودیو ب» میشود و مخاطبان بیشتری مییابد. مدتی بعد فرهاد در یکی از کنسرتهای بزرگی که به مدیریت مجله «اطلاعات جوانان» در امجدیه برگزار شد هنرنمایی کرد. در این برنامه فرهاد چند ترانه با گیتار اجرا میکند و بیش از پیش مورد توجه تماشاگران قرار میگیرد… »
همه آغاز آشنایی منفردزاده با فرهاد را کافه کوچینی میدانند اما خود منفردزاده همین برنامه استادیوم امجدیه را آغاز این آشنایی میداند. گویا او آنجا یکی از تماشاگران و شنوندگان آن برنامه بود و آنجا صدای خواننده جوانی که ترانههای زیبای خارجی را به زیبایی میخواند شنیده بود.
«از سال ۴۵ همکاری فرهاد با «black cats» در کلاب کوچینی آغاز میشود. یکی از اعضای بلک کتز آن زمان که از فرهاد به عنوان پایه اصلی Black Cats یاد میکند با اشاره به استعداد فرهاد میگوید: «فرهاد با اینکه نت نمیدانست و موسیقی را از راه گوش آموخته بود نیاز چندانی به تمرین نداشت. او با چند بار زمزمه کردن شعر، ساز و صدایش را با بقیه گروه هماهنگ میکرد. در واقع او به احترام دیگر اعضا در جلسات تمرین حاضر میشد.»
در همین دوران یعنی در اوج فعالیت Black Cats، دوستداران فرهاد ترانه «اگه یه جو شانس داشتیم» یعنی اولین اثر فرهاد به زبان فارسی را در فیلم «بانوی زیبای من» شنیدند…»
فرهاد هیچگاه از خواندن آن ترانه یا آنچه بعداً برایش پیش آمد راضی نبود و برای همین هم بود که خواندن برای فیلم را نمیپذیرفت. بعداً، وقتی که منفردزاده به سراغ او رفت تا از او برای خواندن در فیلم رضا موتوری دعوت کند، نپذیرفت. منفردزاده در آن زمان موسیقی فیلم قیصر را ساخته و در اوج شهرت بود اما فرهاد نمیخواست برای تیتراژ فیلم بخواند و تنها وقتی منفردزاده قول داد که پخش آن منوط به رضایت او باشد، پذیرفت که «با صدای بیصدا» را بخواند.
خلاصه آنکه در «سال ۴۸ فرهاد ترانه «مرد تنها»، با شعر شهیار قنبری و موسیقی اسفندیار منفردزاده، را برای فیلم «رضا موتوری» میخواند. ترانه «مرد تنها» که پس از اکران فیلم در قالب صفحه گرامافون راهی بازار شده بود، آنچنان طرفدار مییابد که فرهاد تبدیل به یک ستاره میشود.»
او «همیشه معتقد بود باید شعری را بخواند که خود به آن اعتقاد دارد و در واقع آن شعر باید به شکلی زبان حال او باشد پس از «مرد تنها» تعداد محدودی ترانه یعنی ترانههای «جمعه»، «هفته خاکستری»، «آیینهها»(51-1350) را خواند و با افزایش تنشهای سیاسی در ایران در دهه پنجاه ترانههای «شبانه۱»، «خسته»، «سقف»، «گنجشگک اشی مشی»، «آوار»، «شبانه۲» با اشعاری از احمد شاملو، شهیار قنبری و ایرج جنتی عطایی و صدای فرهاد منتشر شدند. یک روز بعد از انقلاب، یعنی در روز ۲۳ بهمن ۱۳۵۷ مرحوم سیاوش کسرایی ترانه وحدت را به اسفندیار منفردزاده میسپارد و در همان روز صدای فرهاد در ستایش آزادی و آزادگی در تلویزیون ملی طنینانداز شد.»
فرهاد بعد از آن کم کم بایکوت شد. برای عدم مجوز به آثار فرهاد بهانههای مختلفی آورده میشد اما او مومن و صبور منتظر بود تا به او، به صورت قانونی مجوز دهند چون به گفته همسر و نزدیکانش فرهاد به شدت قانونگرا بود. البته در همین سالها شخصی به نام عباس منطقی (که چند سال قبل درگذشته است) برای آلبوم «وحدت» مجوز گرفت و آلبوم را بدون اجازه فرهاد منتشر و بارها تجدید انتشار کرد و شکایتهای فرهاد تأثیری نداشت. این شخص البته برای چندین اثر دیگر به همین صورت مجوز گرفت و منتشر کرد که آلبومی از مرحوم مازیار هم از همین دسته است. جالب آنکه پیگیریها و شکایات آنها نیز فایدهای نداشت و فرد فوقالذکر کار خود را با جدیت و فراغت پی گرفت.
البته تنها خوبی این اتفاق آن بود که فرهاد مجوزدار شد و بالاخره در سال ۱۳۷۲ یعنی پانزده سال بعد از انقلاب مجوز آلبوم «خواب در بیداری» صادر شد. خواب در بیداری هم البته انواع و اقسام ایرادات را از سر گذراند و نامه معروف فرهاد به مرحوم فرید سلمانیان هم محصول این دوره و اتفاقات مربوط به آن بود. گویا آخرین ایرادی که انتشار آلبوم «خواب در بیداری» را به تاخیر انداخت مربوط به عکسی بود که فرهاد برای طرح جلد آن تعیین کرده بود و مسوولین وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی معتقد بودند که این تصویر بسیار تلخ و غمگین و مناسب انتشار نیست.
«فرهاد نیز در پاسخ تصویر غمگینتری به همراه نامهای خطاب به آقای سلمانیان، معاون وزارتخانه، فرستاد. مرحوم آقای سلمانیان پس از رویت عکس جدید، مجوز انتشار عکس اول را صادر کرد.»
در ۱۳۷۴ نیز اولین کنسرت بعد از انقلابش را در کلن اجرا کرد. این کنسرت همان است که فیلمش منتشر شد و او در آن پیانو میزند و آواز میخواند.
فرهاد کمکار بود اما حقیقت این است که کار میکرد و اگر شرایط مهیا بود، نه هر سال یک آلبوم که حداقل هرچند سال یک بار میتوانست آلبومهایی را منتشر کند اما با سختگیریهایی مواجه میشد که دلایل آن هم مشخص نبود و بیشتر سلیقهای به نظر میرسید. برای همین هم بود که وقتی از انتشار آلبوم برف در ایران ناامید شد، در سال ۱۳۷۶آن را در آمریکا منتشر کرد. آثار دیگر فرهاد معمولاً ساخته آهنگسازان دیگر و عموماً اسفندیار منفردزاده بودند اما این اثر محصول چند سال پیگیری و سلوک این هنرمند صاحب سبک بود.
قبل از انتشار برف در ایران، در ۱۳۷۷ توانست در هتل شرق تهران کنسرت اجرا کند و بعد آلبوم برف را منتشر کرد.
آلبوم برف در ایران توسط شرکت نیداوود و در سال ۱۳۷۹ انتشار یافت. نمیتوان هیچ قاعده قطعی درباره ماجرای آلبوم برف گفت اما قریب به یقین است که لابد این آلبوم به نوعی مانیفست هنری فرهاد است و یا اقلاً بخشی از مانیفست این هنرمند فرهیخته است که میتوانست با توجه به شرایط موجود، انتشارش دهد. آلبوم قبلی فرهاد «خواب در بیداری» مربوط به خیلی قبلتر بود و آلبوم «وحدت» که توسط یک ناشر بدون اجازه فرهاد منتشر شد، بنابراین فرهاد، بعد از چند سال که کاری منتشر نمیکرد، آلبوم برف را منتشر کرد و با آن سلوک که او داشت و با آن هنر برای هنر که او قائل بود، حتماً همه چیز آن حساب شده بود و لابد هم آهنگهایش هم شکل اجرایی و هم تنظیم و البته و صد البته ترانههایش آن چیزی بود که او میخواست مطرح کند و بخواند. نگاهی دوباره به مشخصات این آلبوم حاوی یک نکته مهم است. این آلبوم مجموعهای است از ۱۰ قطعه. یک قطعه از قطعات این آلبوم بدون کلام است و از ۹ قطعه دیگر، پنج آهنگ ساخته خود فرهاد است.
آهنگ چهار قطعه دیگر به قول امروزیها کاور است: «رباعیات» با آهنگی از فریدون شهبازیان و «مرغ سحر» اثر جاودانه مرتضی نیداوود که خود فرهاد «تغییر در فواصل ربع پرده» آن را انجام داد و آهنگ «گل یخ» از موسیقی فیلم «Sound of Music» یا همان «اشکها و لبخندها» و «شب تیره» که یک آهنگ قدیمی روسی مربوط به دوران جنگ جهانی دوم است. کنکاش در اشعار آن نکات جالبتری دارد: برف از نیمایوشیج، رباعیات منسوب به ابوسعید ابوالخیر، خواب در بیداری از خوان رامون خیمنز با تغییرات فرهاد، کتیبه از فریدون رهنما، گاندی برگرفته از کتاب گاندی، مرغ سحر از ملکالشعراء بهار، وقتی که بچه بودم از اسماعیل خویی و گل یخ و شب تیره. نیما یوشیج و ابوسعید ابوالخیر و خیمنز و گاندی و ملکالشعراء بهار که حسابشان جداست و اسماعیل خویی هم که یک شاعر مطرح بود و فریدون رهنما هم یک فیلمساز و شاعر موجه والبته در گذشته در سال ۱۳۵۴٫ برای فرهاد مهم بود که با چه کسانی کار میکند و کلمات چه کسانی را میخواند و البته خودش هم از جنس شعر بود.
فرهاد هرچند گوشهگیر بود اما همیشه در جریان تحولات اجتماعی بود. ادبیات را به خوبی میشناخت و البته در مورد شاعران گفته بود: از مرحوم اخوانثالث خیلی خوشم میآید. شاعرهای ایرانی خیلی هستند که نمیتوانم اسم ببرم ولی راستش مرحوم اخوان ثالث کسی هستند که من خیلی شعرهایش را حس میکنم چون او اولاً خیلی شاعراست و دوماً خیلی شاعر ایرانی است.
در مورد جریانات اجتماعی هم حساسیتهای ویژه خود را داشت. یادداشت معروف او درباره شهردار وقت تهران، آقای غلامحسین کرباسچی گواه نوع ویژه نگاه حساس اوست. بعد از جریانات محاکمه شهردار، در یادداشتی با عنوان«معرفت آقای شهردار» نوشته بود: «نویسنده این نامه آوازهخوانی است به نام فرهاد که از جمله آهنگهای گنجشگک اشی مشی، جمعه، وحدت و… را خوانده و المنهلله در هر رژیمی ممنوعترانه است!! و اما اصل مطلب اینکه: این بنده هیچ آشنایی با حضرت شهردار نداشته و حتی یکبار هم از فرهنگسرای بهمن درخواست سالن برای اجرای کنسرت کردم و موافقت نشد و علاوه بر تمام اینها اختلافات مبسوط در عقاید هم با ایشان دارم. اما ذکر دو نکته در مورد ایشان وظیفه من است. نکته اول که بیشتر گفته شد:کار و کوشش و رنج و زحمت بیدریغ است در جهت بهبود خارقالعاده وضع موجود و محیط زیست علیالخصوص در تهران و اما نکته دوم: معرفت آقای شهردار است (در معنای موردنظر عوامالناس قدیم) که آئینی است بسی کهنه و فراموش شده و شاید همچون مروت، نامی است، بینشان… البته در آن دوردستها، ۴۰ سال پیش و بیشتر گاهی حرفش را گاهی میزدند اما خیلی کمتر به آن میپرداختند، … به هر تقدیر باید اینها گفته میشد و اضافه میکنم که ارادت بسیار به این مذهب منسوخ دارم و به طریق اولی به اصحاب نادر آن. ۱۴/۵/۷۷»
پس از درگذشت فرهاد، ماجرای پیگیری حق پخش آثار او، موضوع داغ اخبار حول و حوش نام فرهاد بود که به دو نامه سرگشاده پوران گلفام به ریاست صدا و سیما منجر شد و اخیراً گویا صالح نیکبخت، وکیل پرونده توانسته جلوی پخش آثار فرهاد از صدا و سیما را بگیرد.
قبل از آن مجموعه ۱۵۹ فرهاد در قالب ۵ سیدی و همچنین ۵ نوار کاست در دسترس علاقهمندانش قرار گرفت. «در این مجموعه کلیه آثار فرهاد، از زمان همکاری با گروه بلک کتز (ضبط شده در کلاب کوچینی) تا دکلمههای او به هنگام درمان در پاریس، گنجانده شده است. «159 فرهاد» متشکل از سه آلبوم به زبان فارسی(سبز و سفید و خط خطی – بازم صدای نی میاد – به گفتگوی تو) و دو آلبوم به زبانهای انگلیسی، فرانسوی، آلمانی ارمنی و روسی (Alba – Phoenix) است. بخشی از آثار موجود در این مجموعه ترانههایی است که فرهاد در نظر داشت تا در آخرین آلبوم خود منتشر سازد که متأسفانه فرصت ضبط استودیویی آنها را نیافت. «159 فرهاد» با ترانه «یه جو شانس» از فیلم «بانوی زیبای من» (اولین اثر ضبط شده فرهاد) آغاز میشود و با ترانه «بانوی گیسو حنایی» (که در واقع وداع فرهاد با همسرش است) تمام میشود. به منظور آشنایی هرچه بیشتر با ابعاد شخصیت این هنرمند چند قطعه از معدود گفتگوهای فرهاد با رسانهها نیز در این مجموعه گنجانده شده است. همچنین متن کلیه اشعار «159 فرهاد» در قالب یک دفتر شعر، این مجموعه را همراهی میکند.»
اخیرا هم قرار شده است فیلم مستند «آمین فرهاد» در آمریکا و اروپا منتشر شود. «این فیلم در برگیرنده گوشههایی از زندگی حرفهای و خصوصی فرهاد مهراد است. بخشهایی از کنسرتهای فرهاد در خارج از کشور که تاکنون منتشر نشده بود، خاطرات فرهاد از زبان خودش و تصاویری از ماههای آخر زندگی فرهاد در پاریس را در این فیلم میبینید و میشنویدآمده است. «آمین فرهاد» هنوز موفق به کسب مجوز انتشار در ایران نشده است.»
بعد از انتشار برف و تا سال ۱۳۸۱ که سال کوچش بود، درگیر «آمین» بود که ترانههایی از کشورها و زبانهای مختلف را در خود جای میداد. «البته از مهر ماه ۱۳۷۹ بیماری فرهاد جدی شد، اما فرهاد از حرکت بازنایستاد. آن روزها هیچ چیز جز مرگ نمیتوانست او را از تهیه آلبوم «آمین» بازدارد، که بازداشت…». در شرایطی که به نظر میرسید او برای اولین بار برای انتشار آلبومش مشکلی نخواهد داشت(شاید البته) او پس از ۲ سال معالجه در ایران و فرانسه، در روز نهم شهریور ۱۳۸۱ و در سن ۵۹ سالگی بر اثر بیماری هپاتیت در شهر پاریس درگذشت و در آرامگاه Thiais پاریس به خواب ابدی رفت.
تجربه/ ش۱۵