این مقاله را به اشتراک بگذارید
اهریمن مطلقگرایی
شهرام امیرپور سرچشمه
آندره ژید میگوید: «هرگاه مالرو دهن باز میکند، نبوغ سخن میگوید.» رمان «راه شاهی» بههمراه «فاتحان» و «سرنوشت بشر» سه رمانی هستند که آندره مالرو از تجربه سفرهایش به شرق دور نوشته است. او کتاب «فاتحان» را در ١٩٢٨ و «راه شاهی» را در ١٩٣٠ منتشر کرد که هر دو با موفقیتهای بزرگی همراه شده بودند. «فاتحان» داستانی در قالب متعارف نیست؛ اسلوب خاصی دارد و پیچیده است. بعد از این کتاب در ١٩٣٠ رمان «راه شاهی»، به چاپ رسید. این رمان از لحاظ سبک و مطالب تفاوتهای اساسی با رمان قبل از خود داشت. در ١٩٣٣ رمان «سرنوشت بشر» از مالرو به چاپ رسید که تمامی ویژگیهای یک رمان عالی در آن به چشم میخورد و برای او جایزه «گنکور ادبی» را به ارمغان آورد. ماجرای هر سه این رمانها در شرق دور میگذرد.
آندره مالرو رمان «راه شاهی» را با الهام از حوادث واقعی نوشته است. در میان سالهای ١٨۴٠ تا ١٩٠٠ دولت استعماری فرانسه در حال فتح اراضی «هند و چین» و «میانمار» و «کامبوج» بود. در ژوئن سال ١٨٨٣ مردی به نام «مایرِنا» که از سرنوشت حیرتانگیز و باورنکردنی خود بیخبر بود، شهر «پاریس» را به مقصد «جاوه» ترک کرد و از آنجا به شرق دور رفت و با سودای پادشاهی مناطق بدوی کامبوج پس از نبردهای طولانی و تقریبا سرتاسر قلمرو قبایل وحشی و آدمخوار را مسحور یا منکوب کرد و خود را شاه «سدانگ» خواند. آندره مالرو در تمام دوران کودکی داستانهای مربوط به «مایرنا» و شخصی انگلیسی به نام «بروک» را -که فاتح اولیه سنگاپور بود و بقیه کسانی که در شرق دور مثل او نتوانسته بودند به خواسته خود برسند- میخوانده است. مالروی کوچک با این داستانها که در مجلات و روزنامههای آن زمان فرانسه انعکاس زیادی داشت، بزرگ شده بود. مالرو در ٢۵ سالگی کتاب «راه شاهی» را تحتتأثیر سرنوشت حیرتانگیز «مایرنا» و نیز تجارب شخصی خود نوشت و سالها بعد در هنگام پیری کتابی تحتعنوان «سلطنت شر»، بر اساس داستان زندگی مایرنا نوشت و در صفحه اول آن جملهای از «گیوم آپولینر» را که ارتباط مستقیم با نوع زندگی و سرنوشت مایرنا داشت، درج کرد: «انسانهایی در جهان هستند که همطراز سرنوشت خود نیستند».
«پرکن» قهرمان کتاب، فرمانروای عدهای از قبایل بومی وحشی «سیام» است که در پی یافتن پول برای خرید تفنگ و مسلح کردن مردان قبایل تحت امرش در دل جنگلها است تا به این طریق بتواند جلوی ورود سربازان دولت فرانسه را به آن مناطق بگیرد. در این میان شخصی به نام «کلود» که به دنبال سنگهای حجاریشده معابد قدیمی تمدن «خِمِر» است، «پرکن» را متقاعد میکند که با پیدا کردن معابد قدیمی و فروش آن سنگها به پول موردنیاز خود دست یابند.
«راه شاهی»، یک عصیان و طغیان است. عصیان در برابر نظم موجود جهان در آن موج میزند؛ نعره میزند و انسان را خیره میسازد. خردکننده است و درعینحال جذبکننده. به دلیل این خاصیت است که رمان «راه شاهی» توسط ژان پل سارتر، یکی از متون اساسی و بنیادین «اگزیستانسیالیسم» لقب داده شده است. میتوان بهوضوح مشاهده کرد که سارتر تحتتأثیر این کتاب بوده است. اگزیستانسیالیسم بهمثابه انتقادی از دنیاهای قدیم است؛ فلسفه وجود درباره انسان و سرنوشت او است. «راه شاهی» قبل از بهوجودآمدن فلسفه اگزیستانسیالیسم سارتر چاپ شده بود. ماهیت اگزیستانسیالیسم سارتر، «دلهره و اضطراب» است و اعتقاد بر اینکه سرنوشت ما پیش از تولد ما تعیین نشده است بلکه خود ما هستیم که سرنوشت و تقدیر را با اراده خویش بهوجود میآوریم و مسئول مطلق چیزی هستیم که از خود میسازیم. این دقیقاً چیزی است که شخصیتهای اصلی «راه شاهی»، «پرکن» و «کلود» و حتی «گرابو» شدیداً بر آن تأکید دارند. «راه شاهی» با داستانی بهظاهر ساده پیش از تأسیس اگزیستانسیالیسم بسیاری از طغیانگریهای انسانی این مکتب را به نمایش درآورده بود. ما همه در یک کشتی نشستهایم و نمیتوانیم بیندیشیم مگر بر مبنای وجود خودمان، پس تعهد زیربنای همه اندیشههای ما است. شخصیتهای داستانهای مالرو همه متعهد و برجسته هستند و در دام اهریمن مطلقگرایی گیر افتادهاند. آندره ژید گفته بود: «آقای مالرو، در کتابهای شما هیچ آدم ابلهی وجود ندارد.» مالرو در جواب گفته بود: «من برای آزار دادن خودم چیز نمینویسم و اما در مورد ابلهان، همان خود زندگی کافیست».
خواننده باید بداند در برابر چه کتابی قرار گرفته است؛ کتابی مملو از خشونت و عصیان، نبرد با سرنوشتی که سنت بورژوایی یک زندگی قانع، منظم و حمایتشده، نوعی مرگ روح را برای آن به ارمغان آورده بود و هرگونه رویارویی و فرصت برخورد با سرنوشت از دست انسانها گرفته شده بود و به این ترتیب از امکان غلبه زندگی بر سرنوشت جلوگیری بهعمل میآمد. «پرکن» میگوید که ما مجبوریم در پوچی و عبثی زندگی کنیم، اما انسانیت ما هرگز با چنین زیستی موافق نخواهد بود. ما ناچاریم طغیان کنیم ولی این دام فاجعهبار چنان است که طغیان ما موجب نابودی خودمان میشود. باید توجه داشت که با شخصیتهای «راه شاهی» نمیتوان به دیده یک انسان عادی نگریست. آنها از مرگ نمیترسند و میخواهند با زندگی خود بر سرنوشت خود غلبه کنند.
سبک داستانهای مالرو کمی متفاوت از نوشتههای معمول و رایج است، با نثر مخصوصی که مختص به خود نویسنده است، که درک آن حتی برای فرانسویزبانان هم کمی پیچیده و مشکل است. اگر کتاب را با فضایی کمی سنگین میخوانید به دلیل سبک مالرو در داستاننویسی و ترجمه بسیار خوب از کتاب است که مترجم توانسته این سبک را رعایت کند و به بهترین شکل ممکن به فارسی برگرداند. سیروس ذکاء، مترجم کتاب پیش از این، دو داستان «فاتحان» و «سرنوشت بشر» از مالرو را به فارسی برگردانده است و مترجمی قابل و آشنا به مالرو است. از اینرو در این گیرودار آشفتهبازار ترجمه کتابهای خارجی این کتاب از لحاظ بیان، سبک و نوع ترجمه میتواند نمونهای برای مترجمان تازهکار باشد. شرق