این مقاله را به اشتراک بگذارید
نامه، دستور زبان و مجموعه داستان
نامههای شاملو به پسرش، سامان
«امید آفتابی من!» مجموعهای است از نامههای احمد شاملو به پسرش، سامان که از طرف نشر چشمه منتشر شده است. نشر چشمه چندی پیش نیز مجموعهای از نامههای شاملو به آیدا را منتشر کرد. نامههای شاملو به پسرش، سامان را چنانکه آیدا در مقدمه خود بر این کتاب نوشته، سامان به آیدا سپرده بوده است. این مجموعه هم شامل نامههایی است که شاملو به سامان نوشته و هم شامل نامههایی که سامان به پدرش و به آیدا نوشته است. «امید آفتابی من!» نامههای رد و بدل شده بین شاملو و سامان را در فاصله سالهای ١٣۵٢ تا ١٣٧٧ در بر میگیرد. در یکی از نامههای شاملو به سامان میخوانیم: «سامان نازنینم! مدتهاست که برایت نامه و یا حتا کارتی نفرستادهام. راستش به قدر کافی که تنبل هستم ولی در عین حال قدری هم کارم زیادتر از سابق شده. درحالحاضر دانشگاه بوعلی سینا(همدان) مرا برای مدیریت مرکز تحقیقات مردمشناسیش دعوت کرده و شب و روزم به نوشتن طرحهای تشکیلاتی این کار میگذرد. حافظ پس از سالها از چاپ در آمد و به زودی تقدیم خدمتتان خواهد شد. خبر دانشگاه رفتنت، مثل همه موفقیتهای دیگر تو- همهمان را شاد کرد؛ اما در من، شادی با مقدار زیادی غرور و سربلندی درآمیخته بود. امیدوارم همیشه خبر موفقیتهایت را بشنوم و به زودی پیش ما بیایی. متأسفانه جایی برای چاقسلامتی آییشکا باقی نگذاشتم. لاجرم عوض او هم سلام میرسانم. سیروس خوب است و سرگرم کارهایش. و اخیرا هم پیسی در دانشگاه روی صحنه آورده. اگر چیزی لازمت بود احتیاج به تکرار نیست که فورا بگویی».
نخستین دستور زبان فارسی
نام میرزا حبیب اصفهانی بیش از هر چیز یادآور ترجمه خلاقانه او از کتاب حاجیبابای اصفهانی جیمز موریه است. ترجمهای که به یکی از متون تأثیرگذار بر نثر معاصر فارسی بدل شد. تصحیح دیوان اطعمه ابواسحاق شیرازی و ترجمه ژیل بلاس آلن رنه لوساژ از جمله دیگر آثار میرزا حبیب است. اما علاوه بر آثاری از این دست، میرزا حبیب کتابی هم در دستور زبان فارسی تدوین کرده که ماحصل دورانی است که او در استانبول زبان و ادبیات فارسی درس میداده است. این کتاب که «دستور سخن» نام دارد، یکی از قدیمیترین کتابهای دستور زبان فارسی است. «دستور سخن» را اخیرا نشر چشمه به کوشش محسن معینی منتشر کرده است. در مقدمه محسن معینی بر چاپ تازه دستور سخن درباره این کتاب میرزا حبیب میخوانیم: «کتاب او نخستین تلاش برای تدوین دستور زبان فارسی به شیوهی جدید و امروزی است و اگر کسانی هم پیش از او کارهایی در این زمینه انجام دادهاند نه شهرت دستور سخن را پیدا کردهاند و نه در روش خود آنقدر موفق بودهاند که تألیفات بعدی را تحتتأثیر خود قرار دهند. کتاب دستور سخن به دو بخش اصلی تقسیم شده است: بخش «قواعد» و بخش «فهرستها». در بخش اول، دویست قاعدهی دستوری زبان فارسی به ترتیب و تفکیک و با شمارهگذاری و همراه با ذکر مثال و نقل شواهد آمده است و بخش دوم مجموعهایست از پنج فهرست اصطلاحات فارسی و عربی…».
مجموعه داستانی از رضا دانشور
«هِی هِی- جِبِلی- قُمقُم»، برگزیدهای است از داستانهای رضا دانشور که حدود سه سال پیش از درگذشت او به انتخاب یوسف اسدیان و با موافقت خود نویسنده گردآوری و از طرف نشر چشمه منتشر شده است. رضا دانشور نویسنده ایرانی بود که سالها در فرانسه و پس از آن در آمریکا بهسر برد و در دانشگاه کرنل نیویورک زبان و ادبیات فارسی درس میداد. او چندی پیش، در ششم خرداد ١٣٩۴، درگذشت. از رضا دانشور آثار داستانی بسیاری به جا مانده است و چنانکه یوسف اسدیان در مقدمه مجموعه داستان «هیهی – جبلی – قمقم» نوشته از او «مجموعه داستانهای کوتاه محبوبه و آل و رمان خسرو خوبان سال ٢٠٠١ پس از انتشار در پاریس با مقدمهی ژانکلود کرییر به زبان فرانسه ترجمه و انتشار یافت». هیهی –جبلی- قمقم شامل ٢٣ داستان کوتاه از رضا دانشور است. آنچه در پی میآید قسمتی است از داستان «سفر» از این مجموعه: «علیالقاعده دنیا را آب ببرد تلخک را باید خواب ببرد، اما نمیبرد. این چند روزه سخت دلشکسته بوده تلخک. تلخ. گوشزد میکند به خودش: «چارهای نیست، این حالات، مخصوص ترکِ یار و دیار است». پس فهرست میکند آنچه را باید الوداع بگوید: اول، عیال و گربه و قالی و بعد، آن قیل و قال دلچسب بازار و قلقلِ قلیان قهوهخانه و بعدتر، متلکهای شیرینی که بار این و آن میکند و گاه یک حاضر جوابتر بار خودش. هرچند دستِ آخر، تلخک، شیرین و تلخ حرف کسی را هرگز به خانه نبرده است. گرچه عادت هم نداشته است دست خالی به خانه رود: از نان و هندوانه و گوشت و پنیر و سبزی تا هر چیز دیگری که روزیِ آن روزش باشد…».
زنگها
«زنگ هفتم»، مجموعه داستانی به هم پیوسته از محمدمنصور هاشمی است که از طرف نشر چشمه منتشر شده است. این کتاب شامل هفت داستان به هم پیوسته است که از «زنگ اول» آغاز و با «زنگ هفتم» خاتمه مییابد. آنچه میخوانید سطرهایی است از زنگ اول: «رفتم خانه، اما فکر نمیکردم کار لاتها را کرده باشم. من دعوا کرده بودم که کسی زور نگوید. شاید هم برای همین از آن روز تا نمیدانم چهقدر وقت بعدش هی دعا کردم. آنروز ناهار نخوردم. مامانم پرسید «چی شده؟» یک هیچی گفتم و پتو را کشیدم روی سرم و خوابیدم. هم خوب بود، هم بد. با بغض و درد. دردش مهم نبود. مهم این بود که نشده بود. حتا زورم نرسیده بود حقِ خودم را بگیرم. حقِ بقیه پیشکش. درست نمیدانم کی بیدار شدم. دو سه ساعتی شده بود لابد. چون تلویزیون داشت گمشدهها را پخش میکرد. همان که یک عکس میآمد و میگفتند فلانی از فلان وقت از خانه بیرون رفته و تاکنون مراجعت نکرده است. بعدش برنامهی کودک میآمد. دل و دماغ نداشتم اما باز کارتون دیدن بهتر از هیچی بود، البته اگر گالیوری، سندبادی چیزی داشت. رفتم زیرزمین. همیشه آنجا مشقهایم را مینوشتم. کسی نبود…».