این مقاله را به اشتراک بگذارید
معرفی کتاب «هانا آرنت: آخرین مصاحبه و دیگر گفتوگوها»
نیندیشیدن خطرناکتر است
امید دنیاپیشه
هانا آرنت از خوشاقبالترین اندیشمندان و نظریهپردازان سیاسی در ایران است. به جز چندین کتاب وی که در حوزه سیاست عملی قرار میگیرد تقریبا مهمترین آثار او یا درباره وی به زبان فارسی ترجمه و منتشر شدهاند. آخرین اثری که درباره نظریهپرداز آلمانی این روزها به بازار آمده، کتاب «هانا آرنت: آخرین مصاحبه و دیگر گفتوگوها» است که با ترجمه هوشنگ جیرانی از سوی انتشارات ققنوس عرضه شده است.
کتاب اخیر مربوط به مجموعهای است که از سال ٢٠١١ به این سو به انگلیسی چاپ شده و تاکنون ١٣ جلد آن در آمریکا و بریتانیا انتشار یافته یا در دست انتشار است. این مجموعهها، مصاحبههای مهم گردآوریشده از چهرههای فلسفی و ادبی قرن بیستم با رسانههای مختلف است که عنوان «آخرین مصاحبه و دیگر گفتوگوها»، به آنها جذابیت دوچندان بخشیده است. مصاحبههای هانا آرنت نخستین کتاب از این مجموعه است که در ایران به فارسی ترجمه و در دسترس عموم قرار گرفته است.
در کتاب «هانا آرنت: آخرین مصاحبه و دیگر گفتوگوها» چهار مصاحبه از وی با رادیو و تلویزیونهای آلمان و فرانسه گردآوری شده است. هانا آرنت در مصاحبه نخست خود با تیتر «چه چیز باقی مانده؟ زبان باقی مانده است» که طولانیترین آن است، روبهروی گونتر گاوس مینشیند و با این بحث روبهرو میشود که «هانا آرنت شغل بسیار مردانهای دارد که همانا فیلسوفبودن است». این اندیشمند مهم قرن بیستم که با آثار «توتالیتاریسم»، «انقلاب» و «خشونت» در ایران شناخته شده است، میگوید که به حلقه فیلسوفان تعلق ندارد و حوزه کاریاش، «تئوری سیاسی» است. از دید وی، «یک تنش جدی بین فلسفه و سیاست وجود دارد… فیلسوف مانند هر کس دیگری، در ارتباط با طبیعت میتواند عینینگر باشد و زمانی که درباره آنچه میاندیشد حرف میزند از طرف تمام نوع بشر حرف میزند. اما او نمیتواند در مقوله سیاست عینینگر یا بیطرف باشد. از زمان افلاطون به بعد چنین چیزی محال است!»
همین تنش میان فلسفه و سیاست است که از دیدگاه وی باعث شده تا غالب فیلسوفان – به استثنای کانت – نوعی خصومت با سیاست داشته باشند. آرنت با همین تحلیل و ارزیابی، تأکید دارد نمیخواهد در این خصومت «شریک» باشد و به تعبیری که خود به کار میبرد، «میخواهم با چشمانی به سیاست بنگرم که فلسفه آن را تیره و تار نکرده باشد».
بحث «رهایی زنان» از مقولاتی است که دیدگاه هانا آرنت درباره آن شگفتآور مینماید. از آنجایی که وی یک زن است و بخشی از زندگیاش را به مبارزه عملی گذرانده است، نگاهش به حقوق زنان تا حدود زیادی از سنت نشئت میگیرد. او سنتیبودن باورهایش در این حوزه را میپذیرد و معتقد است شغلهای معینی وجود دارند که برای زنان مناسب نیستند و برازنده آنها نیست. او در مصاحبه نخست این مجموعه به صراحت میگوید: «اینکه یک زن دستور صادر کند صورت خوشی ندارد. زن اگر بخواهد زنانگیاش را حفظ کند نباید خود را در چنین موقعیتی قرار دهد. نمیدانم در این زمینه درست میگویم یا نه. خود من کمابیش… این رویه را دنبال کردهام».
هانا آرنت زندگی و کارش را بر یک پایه مهم استوار کرده بود و آن هم، «فهمیدن» و «اندیشیدن» است؛ آنگونه که وی در مصاحبه با گونتر گاوس میگوید: «آنچه برایم مهم است، خودِ روند اندیشیدن است. مادامیکه در اندیشهورزی درباره چیزی موفق باشم، شخصا احساس رضایت میکنم. بعد اگر در بیان اندیشههایم به صورت مکتوب به اندازه کافی موفق شوم، باز هم حس رضایت به من دست میدهد».
بسیاری از افراد به دنبال این هستند که بر دیگران تأثیر بگذارند؛ امری که از نظر هانا آرنت، از خصوصیات مردان است و سعی میکند خودش را از این موضوعِ به گفته خود «حاشیهای» دور نگه دارد. آرنت در مصاحبه نخست میگوید مردان «غالبا دوست دارند به شدت تأثیرگذار باشند، اما به نظرم این یک موضوع حاشیهای است. آیا خودم را آدمی تأثیرگذار میدانم؟ نه. من میخواهم بفهمم. و اگر دیگران نیز بفهمند – در همان معنایی که من فهمیدهام – این به من حس رضایت میدهد، نوعی حس راحتی و آرامش».
وی در این گفتوگوها – از جمله آخرین مصاحبهاش در اکتبر ١٩٧٣ و در میانه بحران واترگیت و جنگ یوم کیپور – با صراحت و شجاعتی که همواره او را از سایرین متمایز میکرد درباره سیاست، جنگ، جنبشهای اعتراضی در آمریکا، محاکمه آیشمن در اورشلیم، هویت یهودی، و زبان سخن میگوید و جزئیات جالبی از زندگی شخصیاش را بازگو میکند.
ویژگیهای این مصاحبهها – چه در آن بخش که زندگی خصوصی هانا آرنت از زبان خود او روایت میشود و اطلاعات دست اولی در اختیار خوانندگان میگذارد و چه در بخشهایی که به نظریات و دیدگاههای او در حوزه تئوری سیاسی وضوح بیشتری میبخشد – ترسیم چهرهای متفاوت از این اندیشمند سیاسی و نمایانکردن بسترهای فکری او است.
هانا آرنت در این مصاحبهها نشان میدهد که ورای آثار صرفا تئوریکاش در باب خشونت، انقلاب و توتالیتاریسم، تا چه اندازه به مسائل ملموس اطراف خود بهویژه حوزه سیاست عملی در آمریکا، آلمان و اروپای شرقی توجه جدی داشته و له یا علیه آنها موضع گرفته است. حرکتهای اعتراضی در اروپا و آمریکا در دهه ١٩۶٠ که با جنبش حقوق مدنی به اوج خود رسید، یک نقطه عطف دارد و آن هم خروج دانشجویان و نهاد دانشگاه از پیله محافظهکاری و عزمشان برای «کنش» است؛ سرخوش بودن از کنش، ایمان به اینکه با تلاشهای خود قادر به تغییر اوضاع هستند. هانا آرنت با علم به ریشههای حرکتهای دانشجویی در آمریکا و از موتورهای محرکه جنبش حقوق مدنی، معتقد است که کنشگری جنبش دانشجویی اقدامی «فرحبخش» بود؛ امری که در قرن هجدهم از آن به «سعادت عمومی» تعبیر میشد؛ «بدین معنی که وقتی شخص وارد سپهر عمومی میشود، دریچهای از تجربه انسانی پیشروی خود میگشاید که در غیر این صورت به رویش بسته میماند».بحث پیرامون «آزادی»،«تفکر انتقادی» و «اندیشیدن» یکی از محورهای اصلی مصاحبههای هانا آرنت است که به مهمترین دغدغه او در دوران حیات سیاسی و فکریاش تبدیل شده بود. از دید او، «اندیشههای خطرناک وجود ندارند، به این دلیل ساده که خود اندیشیدن اساسا عملی خطرناک است». اما آن اندیشیدن که مدنظر وی است تنها یک رویه دارد و آن نیز، «تفکر انتقادی» است و «تفکر انتقادی هم همیشه یعنی خصومتداشتن». او در آخرین مصاحبه که چهارمین گفتوگوی کتاب «آخرین مصاحبه و دیگر گفتوگوها» است، این موضوع را بیشتر شکافته و میگوید «هر نوع اندیشیدن عملا هر آنچه را که در دایره قوانین سختگیرانه میگنجد به زیر میکشد، اعتقادات عمومی و غیره. هر آنچه در حوزه اندیشیدن رخ میدهد منوط به سنجش اعتقادی هرچیزی است که وجود دارد».
از دید وی، «آزادی تلویحا به معنای آزادی مخالفان است» و آنچه رژیمهای توتالیتر را از استبدادی تفکیک میکند، در یک محور خلاصه شده است: اینکه در اولی نه تنها «آزادی نهگفتن» قدغن است بلکه «آزادی بلهگفتن» هم عواقب دارد. هانا آرنت در مصاحبه سوم این مجموعه با عنوان «اندیشههایی درباره سیاست و انقلاب»، رژیمهای استالین و هیتلر را مثال میآورد که هیچ حاکمی پیش از آنها، مخالفِ آزادی «بلهگفتن» نبود. «هیتلر به یهودیان و کولیها حق توافق با نظامش را نمیداد و استالین یگانه دیکتاتوری بود که سر هواداران دوآتشهاش را از تن جدا کرد. شاید به این ارزیابی رسیده بود که هرکسی بله را میگوید، میتواند نه هم بگوید. هیچ حاکم مستبدی پیش از این دو نفر، اینقدر پا از گلیم خود فراتر نگذاشته بود – و این هم ثمری نداشت».
هانا آرنت همانگونه که تأکید دارد، «اندیشیدن امری خطرناک است» ولی به طریق اولی معتقد است «نیندیشیدن حتی خطرناکتر است».
شرق