این مقاله را به اشتراک بگذارید
اساطیر ایران باستان
زیور میارنعیمی
از آنجا که اساطیر بن مایه های فرهنگی و اعتقادی هر سرزمین را تشکیل می دهند، اساطیر ایران نیز از این قائده مستثنی نیست. در این مقاله سعی شده است که عمق نگرش ایرانیان باستان از لابلای زندگی پادشاهان پیشدادی و کیانی – مقابله میان خیر و شر – پهلوانان و دلیران و خدایان باستان در معرض دید قرار گیرد. قربانی کردن برابر خدایان و مراسم آیینی و جشنها، آفرینش و اعتقاد به سرای باقی فضای کلی اسطوره ی ایرانیان را تشکیل می دهد که هر کدام به طور مفصل و ذکر شواهد و نمونه هایی تشریح می شود.
کلید واژه: اسطوره، پادشاهان، خدایان، فرشتگان، دیوان و جهان بعد از مرگ.
مقدمه:
اساطیر هر ملت که زیرساخت ها و باورهای بشر کهن را نسبت به خدا، انسان و جهان نشان می دهد. انسان مشتاق را برمی انگیزد که به ژرفای زندگی گذشتگان فرو رود و هسته و باطن این اعتقادات و باورها را بیابد. لذا در این مقاله، عناوینی که موضوعات اصلی اساطیر ایرانی را تشکیل می دهد همچون: خدایان ایران باستان، قهرمانان ایزدی، فرهّ ی ایزدی، مرغان افسانه ای، اعیاد و جشن ها، نیروهای خیر و شر، آفرینش، حشرات موذی، اعتقاد به سرای باقی، بهشت و دوزخ و روان درگذشتگان مورد بررسی قرار می گیرد.
اسطوره: جمع آن اساطیر است؛ به معنی افسانه و سخن بی اساس است. افسانه ،حکایت ها و داستان های عامیانه ای است که بر زبانها روان و جاری است اما وقتی که به وسیله اندیشمندان در قالب جهان بینی سازمان یافته و منظوم به عنوان پیشینه ی فرهنگی یک ملت ارائه می شود، اسطوره نامیده می شود. اسطوره از دریافت های درون آدمی سرچشمه می گیرد و رؤیایی همگانی و تباری و قوی است.
انسان در جهان بینی اسطوره ای می کوشد تا برای سؤالاتی که درباره ی خدا، انسان و جهان در ذهن او مطرح می شود، پاسخی بیابد. زبان اسطوره رمزی و نمادین است. اگر لایه های بیرونی اسطوره را کنار بزنیم، لایه های درونی آن حقایقی را درباره زندگی انسان و اعتقادات او بیان می کند و بیان آن پوشیده و پنهان است. اسطوره، تلاش و کوشش انسان آغازین را در رسیدن به حقیقت نشان می دهد. البته فقط با توجه به نمای ظاهری آن نمی توان این حقیقت را کشف کرد.
واژه ی « اسطوره» در زبان پارسی وامواژه ای است برگرفته از زبان عربی. اما این واژه ی عربی نیز وامواژه ای است که از اصل یونانی آن به معنی خبر خوش، مژده و بشارت است.
(بهار، ۱۳۵۷، ۳۴۳)
خدایان ایران باستان:
۱- خدای یگانه حضرت زرتشت در اوستا اهورامزدا است. در خطوط میخی پادشاهان هخامنشی اورامزداه می باشد. امروز در فارسی هرمزد به فتح میم و هرمزد به ضم میم و اورمزد و هورمزد می گوییم. مزدا در اوستا یسنا ۴ (هفت ها) فقره ی اول به معنی حافظه می باشد. در خودگاتها یسنای ۴۵ فقره ی اول مزد به معنی به حافظه سپردن و به یاد داشتن است. پس مزدا یعنی هوشیار و دانا. اهورامزدا به معنی سرور دانا است. پیش از ظهور زرتشت اسم معمولی خدای ایرانیان بغ بوده است. کلمه ایزد که در فارسی به معنی خدا هم می باشد به معنی شایسته ی ستایش است که در اوستا برای اهورامزدا استعمال شده است.
در فقره ی هفت و هشت یشنا نامهای مختلف اهورامزدا گفته می شود.
«آنگاه اهورامزدا گفت: ای زرتشت پاک! کسی که از او سؤال کنند اسم من است. دوم کسی که گله و رمه بخشنده است سوم کسی که تواناست و …»
۲- ناهید: آب بعد از آتش مقدس ترین عنصر است. اسم کامل فرشته ی آب اردوسیور ناهید می باشد. چون این فرشته مؤنث است گاهی بانو را به آن می افزایند. در اوستا از یک فرشته ی دیگر که نگهبان آب و مذکر است، یاد شده است. این فرشته «اپم نپات» نام دارد. ناهید پاک و بی آلایش است. مجموعاً به معنی رود قوی پاک با آب توانای بی آلایش است. در فارسی نیز ناهید اسم ستاره زهره است یعنی؛ همان ستاره ی زیبایی که رمها اسم الهه وجاهت را به آن داده ونوس Venus خواندند.
اردوسیور ناهید با الهه بابلی ایستار Istar برابری نموده پرستیده شد.
کتیبه ای که از اردشیر دوم در روی پایه ستونی در همدان پیدا شده است می گوید: «این ایوان را من به خواست اهورامزدا و آناهیتا و مترا بنا کرده ام. بشود که اهورامزدا و آناهیتا و مترا مرا در پناه خود گرفته از هر کینه و خصومتی حفظ کنند و آنچه من ساخته ام ویران نسازند.»
(پورداود، ۱۳۷۷، ۱۶۸)
در آبان یشت کرده ی چهارم می گوید:
«او دشمن دیوها و مطیع کیش اهورایی است فزاینده ی گله و رمه است. نطفه ی مردان را پاک می کند. رحم زنان را برای زایش پاک می کند. زورمند، درخشان و بلندبالا و خوش اندام توصیف شده است. …»
۳- مهر: مهر در اوستا و کتیبه های پادشاهان هخامنشی میثرَ Mithra و در سانسکریت میترَ Mitra آمده است. در پهلوی میتر Mitr شده امروز مهر می گوییم و به معنی عهد و پیمان و محبت و خورشید از جمله معانی آن است. در سانسکریت هم میترَ به معنی دوستی است و در وید برهمنان مانند اوستا پروردگار روشنایی و فروغ می باشد و پاسبان راستی و پیمان است و در هر دو کتاب ضددروغ می باشد. میثرَ اوستا را با وارونای وید می توان مقابل نمود که در بسیاری از خصایص و اوصاف نزدیک به اوست.
اردشیر سوم در خرابه پرسپولیس در تخت جمشید می گوید:« اهورامزدا و بغ مبثرَ مرا و این مملکت را و آن چه را که به توسط من ساخته شده است باید نگهداری کند.»
دلیری و بینایی و فریفته نشدنی از صفات مختص مهر است. مهر فرشته روشنایی و جنگ است و در روز قیامت به همراهی سروش روشن روان راستگویان را در سر پل چنوت از دست دیوها که می خواهند او را به دوزخ کشانند، نجات می دهد. انواع گل بنفشه مخصوص به مهر است. قلمرو نفوذ مهر به تمام ممالکی که در تحت استیلای شاهنشاهان بود رسید. در بابل با پروردگار محلی شمش Schmasch و در ممالک یونانی با پروردگار خورشید یونانی هلیوس Helios خویش به هم رسانید و پرستیده شد و معبد مهر در سرداب مانند در زیرزمین یا غار ساخته می شده برای آنکه گاو ازلی درون غاری به دست مهر قربانی شده بوده است.س
«مهر کسی است که دیوها را سربکوبد کسی که نسبت به اشخاصی که خودشان را مقصر می سازند خشم گیرد. کسی که از مردمان پیغام شکن انتقام کشد. کسی که اگر به او دروغ گفته نشود، به مملکت قوه سرشار ببخشد.»
«مهریشت، کرده ی ۷»
آذر: ایرانیان آذر را موهبت ایزدی دانسته شعله اش را یادآور فروغ رحمانی می خوانند. در نزد هندوان اگنی Agni اسم آتش و اسم پروردگار آن است؛ اما ایرانیان به این عنصر و به فرشته ی موکل آن آترا نام نهادند. در پهلوی آتُر گفته اند. لغت آتورتان به معنی پیشوایان دینی است و آذر از همین ریشه است. آذر در اوستا پسر اهورامزدا خوانده شده است. ایزد آذر رقیب ضحاک برانگیخته شده که از طرف سپنت مینو به ضد ضحاک برانگیخته شده تا وی را از رسیدن به فر یعنی فروغ سلطنت باز دارد. در فصل ۱۷ از بند هشن از آتش سه آتشکده ی معروف ایران قدیم که عبارتند از: آذرگشسب شیز نزدیک ارومیه، آذرفروبار در کارین فارسی، آذربرزین مهر در ریوند خراسان صحبت شده است.
سروش: در اوستا سَراوَش و معنی آن اطاعت و فرمانبرداری است. سروش از سرو که به معنی شنیدن است، در ادبیات فارسی به معنی فرشته است. سروش از حیث مقام و رتبه با مهر همسر و برابر است. دیو کُندَ دشمن سروش است. دیو ائثمَ Aesma بزرگترین رقیب سروش است. معنی آن غضب و ویرانی و فساد است و این دیو را امروزه خشم می گویند. مرغ سحر خروس، به معنی خروش برآوردن، از طرف سروش فرشته ی شب زنده دار گماشته شده است که بامدادان مردم را در پی ستایش خداوند بخواند. محافظت روح انسان در سه شب اول پس از مرگ با سروش است.
سروش کسی است که هرگز به خواب نرفته هوشیار آفرینش مزدا را پاسبانی می کند؛ کسی که هرگز به خواب نرفته هوشیار آفرینش مزدا را نگهبانی می کند، کسی که سراسر جهان را پس از فرورفتن خورشید با سلاح آخته حفظ می کند. (سروش یشت ها دخت، کرده ی ۲)
ایزد ماه: در سانسکریت هاس می گویند. ماه هم مانند خورشید ستوده و مورد تکریم بوده است. از آنجا که ماه حافظ جنس ستوران است، بسا در اوستا مربی گیاه و رستنی خوانده شده است. هلال ماه بخصوص یکی از علائم ایران قدیم است و در روی بیشتر مسکوکات پادشاهان ساسانی دیده می شود.
«ماه حامل نژاد ستوران را گوش یگانه آفریده را گوناگون را خوشنود می سازیم. مانند بهترین سرور اوستا آن را به من بگوید (زرتشت) برطبق قانون مقدس بهترین داور است. فرد پاکدامن دانا آن را بگوید.»
(یشت ها، ماه یشت، ۳۲۱)
خورشید: در اوستا هوَرِحشئت و در پهلوی خوریشت گویند. شئت صفت است به معنی درخشان و درفشان و بعدها خورشید گفتند. کلمه ی دیگر که برای خورشید استعمال می کنیم آفتاب است. آفتاب از آب به معنی روشنی و درخشندگی است و از تاب به معنی تابیدن و گرم کردن است.
«هنگامی که خور برآید زمین اهورا آفریده پاک شود.آب روان پاک شود. آب چشمه پاک شود. آب دریا پاک شود. آب ایستاده پاک شود. آفرینش راستی که از آن خرد مقدس است، پاک شود.(یشتها،خورشیدیشت، فقره ی ۲)
تشتر: تشتر در اوستا تیشتریّه آمده است و در پهلوی تیشتر و در فارسی پهلوی تیشرَ و در فارسی تشتر می گوییم. در فقره ی ۴۴ از تشتر شیت آمده است:« ما ستاره تشتر درخشان و باشکوه را تعظیم می کنیم که اهورامزدا او را سرور نگهبان همه ستارگان برگزید چنان چه زرتشت را برای مردمان. در فرهنگها به معنی فرشته باران است وآن را میکائیل نیز ترجمه کردند.» بند هشن می گوید: «در آغاز وقتی که خرد خبیث برضد خرد مقدس برخاست تا وظیفه خود را در بارندگی بجا آورد. رقیب او دیو خشکی اپوش به صورت اسب سیاهی با سمهای گرد از پی خصومت به سوی وی دوید. از اهورامزدا یاری طلب نمود. خداوند به او قوت بخشید. آب برگرفته پیش از پیش ببارید. در مدت این بارندگی دیوهای سپینچکر (Spinchekr) و دیو اپوش بر ضد تشتر کوشیدند. آتش وازیشته (Vazishta) از گرز تشتر شراره کشیده سپینچکر را هلاک نمود.
«آنگاه این آب را ستویس به هفت کشور رساند. وقتی که او در موقع تقسیم پاداش حضور بهم رساند، آنگاه تشتر زیبا و صلح بخش به سوی ممالک آید تا آنکه آنها از سال خوب بهره مند شوند. اینچنین ممالک آریایی از سال خوش برخوردار گردند.» (تیر یشت، فقره ی ۹)
ایزدگوش: (دروا اسپ یشت): در اوستا گااوش (Gaus) و در فارسی گوش می گویند. گوش به معنی آلت شنوایی و در اوستا گئوش به معنی گاو و (گااوش) فرشته حافظ چارپایان از آن مشتق شده است. فرشته نگهبان چارپایان گاهی گوش خوانده می شود و گاهی دروا اسپا. دروااسپا به معنی درست دارنده ی اسب است. او سالم نگهدارنده ی چارپایان خُرد و بزرگ ناهید شده است.
«کسی که دارای اسبهای زین شده گردونهای تکاپوکننده چرخ های خروشنده است. نیرومند خوش اندام بهره ی نیک بخشنده و درمان بخشی که برای یاری مردان پاک بیشه سالم و اقامتگاه مهیا دارد.» (گوش یشت، کرده ی ۱، فقره ی ۲)
رشن: رشن بعد از مهر و سروش سومین داور محکمه روز واپسین است که در اوستا رشنو آمده است. این کلمه صفت است یعنی عادل و دادگر. کلمه رشن از رز به معنی مرتب ساختن و نظم دادن است. این فرشته مخصوصاً برضد راهزنان و دزدان است و در همه جا حضور دارد. به قول بند هشن:« نیسترون (نسرین) گل مخصوص رشن است.» ما استغاثه می کنیم ما خواستاریم خشنود می سازیم آن رشن توانا را همچنین دوستی را. من به این ور برقرار شده به یاری می خوانم. به سوی آتش برسم به سوی کف دست سرشار به سوی ور روغن و به سوی شیره ی گیاهان.» (رشن یشت، فقره ی ۵)
ویو: اندروای (ایزدهوا) ویو (Vayu) را در پهلوی وای یا اندروای گفته اند. این کلمه را می توان باد یاهوا ترجمه کرد. در وید برهمنان لغت وایو ندرتاً برای باد استعمال شده است. غالباً اسم پروردگار مخصوص عنصر باد است و اکثر بااندرا Indra یکجا نامیده شده است.
در فصل ۲۷ بند هشن فقره ی ۲۴ واترنگبوی (بادرنگبوی) گیاه مخصوص ایزدباد نامیده شده است. دو ویو داریم: یکی ایزدی است که نگهبان هوای پاک و سودبخش و دیگری دیوی است که مظهر هوای ناپاک و زیان آور است. فصل ۲ فقره ۱۱۵ از وای وه وتر (هوای خوب و هوای بد) صحبت شده است. وای وتر به همراهی دیوهای دیگر در مقابل وای وه و سروش و بهرام در سر پل چنوت می کوشند که روح را به دوزخ بکشانند. دیو ویو با دیو مرگ در ارتباط است. اساساً وایو نزد اقوام آریایی هند و ایرانی اسم یکی از پروردگاران طبیعت و دارای خصایص معینی بوده که بعدها نزد ایرانیان امتیاز گرفته است.
ایزدرام: رام در اوستا رامَ Rama یا رامن آمده و در پهلوی رامشن گفته اند و به معنی صلح و سازش و خوشی و شادمانی است. رام با صفت خواسترَ Xastra آمده که به معنی چراگاه و علوفه و اغذیه است. مجموعاً به معنی اغذیه خوب بخشنده است. گل خیری مخصوص ایزدرام است.
«ستیزه شکن نام من است، به ستیزگی چیره شونده نام من است، تموج آورنده آب نام من است، موج ریزنده نام من است، موج انگیز فام نام من است، زبانه کشنده نام من است.» (رام یشت، فقره ی ۴۷)
ارت: (اشی) ارت یا اَرد در اوستا اشی ونگوهی Asi.vAnuhi)) نامیده شده است. کلمه ی اخیر (ونگهو Vanhu) صفت است یعنی نیک و خوب از همین ماده است. لغت (وه) یا (به) در فارسی .ارت: پاسبان گنجینه ی پارسایان است. نریوسنگ (Nerosengh) که در اواخر قرن دوازدهم میلادی به سر می برده است در تفسیر سانسکریت یسنا ۱ فقره ی ۱۴ کلمه ی اشی را به لاکشمی Laksmi به معنی ثروت ترجمه کرده است. نیکی اش در این است که ثروت اشخاص خوب را حفظ می کند و سزای کردار زشت گناهکاران نیز با این فرشته است. نامدارانی همچون هوشنگ، جمشید، فریدون و هوم پارسا، کی خسرو، زرتشت و کی گشتاسب او را ستوده اند و از او رستگاری خواستند. آدا پادشاه اخروی و اسم دیگر ارت است.
«و که من از آفریدگان مزدا گرسنگی و تشنگی را دور بدارم و که من از آفریدگان مزدا پیری و مرگ را دور بدارم و که من از آفریدگان مزدا در مدت هزارسال باد گرم و سرد را دور بدارم.» (ارت یشت، فقره ۳۰)
اشتاد: ارشاد Arstat که در فارسی اشتاد گفته می شود. ارشتات یعنی راستی و دوستی اَرش که به معنی راستی می باشد. ارشتاد فرشته مؤنث است. ایزدی است که پاسبانی روز ۲۶ ماه به او سپرده شده است. اشتاد راهنمای مینویان و جهانیان است.
بهرام: در اوستا وِرِترَعن (Verethraghan) و در پهلوی ورهران می باشد. بهرام به معنی فتح و پیروزی است. او فرشته پیروزی و نگهبان فتح و نصرت هندیان و پروردگار ملی آنان است. در هند در جنگ بر ضد سیاهان بومی آن سامان پشت و پناه آریائیها بوده و امروز در کیش برهمنی خداوند آسمان و بهشت است. یعنی؛ کشنده ی عفریت دشمن. ستاره ی مریخ در فارس بهرام نامیده می شود. در بهرام یشت مهر فرشته ی جنگ و رشن فرشته عدالت از یاران بهرام شمرده شده است.
«به سوی او سومین بار بهرام اهورا آفریده در کالبد اسب سفید زیبایی ها، گوشهای زرد و لگام زرین درآمد. در روی پیشانی او اَمَ خوب ساخته شده و خوب رسته هویدا بود. اینچنین بهرام اهورا آفریده درآمد.» (۱۱ بهرام یشت، کرده ی ۳)
زروان: خدای زمان است و در اوستا شخصیتی کوچک دارد؛ اما در نوشته های ساسانی سخت مورد ستایش مردم است. ذات او جاودانگی است و سرچشمه هستی است. زروان در اصل خدا – پدری بوده است که از او همه خدایان و دیوان پدید آمدند.
هوم: (گیاه و خدا) در سراسر اوستا غالباً از هئوم Heoma که در ویو کتاب مقدس برهمنان سومَ Soma می باشد؛ هوم هم گیاه است و هم خدا، سومه یکی از شخصیت های اصلی در مناسک ودایی است که در آنها او هم یک گیاه است و هم خدا. شیره ی گرفته شده را از صافی پشمینه ای می گذرانند و به حفره هایی که در آنها شیر و آب است، می ریزند. زردی این مایع به اشعه خورشید و روانی آن به ریزش باران تشبیه می شود. هوم ایرانی کاملاً شبیه سومه است. هوم مانند سومه جنگجوی بزرگی است. هوم تندرستی و قوت می دهد و به محصولات و فرزندان برکت می بخشد.
بند هشن در فصل ۱۴ فقره ی ۱۸ فشرده ی هوم را از خواص سرور و بزرگ کلیه ی گیاهان دارویی خوانده است. مراسم هوم پیش از زرتشت هم در میان ایرانیان معمول بوده است. دریسنا ۹ آمده است که:« در صبحگاهی فرشته هوم خود را به زرتشت ظاهر ساخت. زرتشت از او پرسید: نخستین کسی که در جهان مراسم هوم بجای آورد کیست؟ هوم در پاسخ گفت: ویونگهان نخستین بار بفشرد و به او پسری مثل جمشید داده شد. دومین ستاینده ی هوم آبتین است که در عوض فریدون به او عنایت شد. سومین اترط می باشد که در پاداش دو پسر مثل اورواخشیه و گرشاسب به او بخشیده شد. چهارمین پوروشسب است که پسری مثل تو زرتشت از او بوجود آمد. مراسم هوم از ممترین مراسم مزدسینا است.
«هوم زرین بلند را می ستاییم، هوم فزاینده ی گیتی را ما می ستاییم، هوم دور دارنده ی مرگ را ما می ستاییم.» (هوم یشت، ۲)
قهرمانان ایزدی: هوشنگ در شاهنامه از پادشاهان سلسله پیشدادیان است که بعد از کیومرث چهل سال سلطنت کرد. جهاندار هوشنگ با رأی و داد به جای نیا تاج بر سر نهاد واز پدر خویش سیامک که به دست دیوها کشته شد، انتقام کشید. آهن از سنگ استخراج کرد و آتش را پدید آورد. جشن سده بنیاد نهاد و از پوست و چرم جانوران پوشاک ساخت.
او یکی از نامداران و پادشاهان و پارسایان بوده است. در فقره ۳ از فصل ۳۴ بند هشن مدرج است که: پس از زن و شوهری ماشیه و ماشیوئی (نخستین پدر و مادر انواع بشر آدم و حوا)تا بوجود آمدن هوشنگ ۹۳ سال طول کشید. هوشنگ در اوستا یعنی کسی که منازل خوب فراهم می آورد و و در اوستا از هوشنگ با صفت پَرَذات ذکر شده است و این صفت یعنی کسی که در پیش قانون گذارد و دادگری نمود.
۲- جمشید: در قدیمی ترین قسمت اوستا که گاتها باشد پیامبر ایران او را در یسنا ۳۲ قطعه ۸ از مجرمین نامیده است و می گوید:«از همین گناهکاران است. جم پسرویونگهان کسی که از برای خشنود ساختن مردمان گوشت خوردن به آنان آموخت. در آینده تو ای مزدا، باید میان من و او حکم کنی.» جم در آخر عمرش به دلیل خودستایی و دروغگویی مورد غضب پروردگار قرار می گیرد. در گاتها فقط یکبار از او یاد شده است که یم خوانده شده است؛ اما سایر قسمتهای اوستا کلمه خشئت به آن اضافه شده ات که به معنی نور و فروغ است. در تفسیر پهلوی این صفت در اوستا (اهووَتوَ) به هور ملک یعنی دارنده ی گله و رمه خوب ترجمه شده است. صفت دیگر جمشید در اوستا زیبا و خوشگل است. جمشید از اهورامزدا یک نگین زر و یک عصای زرنشان گرفت و دارای اقتدار گردید. سیصد زمستان (۳۰۰ سال) از سلطنت وی گذشت. زمین از چارپایان خرد و بزرگ و مردم و سگها و مرغکان و شعله های سرخ آتش پر شد بطوری که جا برای چارپایان تنگ گردید. جم در نیمروز به سوی فروغ روی نهاد و به راه خورشید درآمد. با نگین زرین زمین را بسود و عصای زرنشان خویش به آن بمالید و گفت: ای سپندارمذ! فرشته ی موکل زمین پیش رو و خویشتن بگشا ی. پس زمین دامن گشود و یک ثلث بزرگتر گردید. در سیصد سال سوم اهورامزدا به جم مأموریت داد که زمستان سختی خواهد رسید و سرمای شدید همه جا را فرا می گیرد. یک ثلث جانوارن از بین می روند. تو برای این پیش آمد باغی (ور) بساز و در آنجا تخمهای چارپایان بزرگ و کوچک و مردان و زنانی که زیباتر هستند، نگه دار. جمشید فقط به فرمان اهورامزدا باغ (ور) را که در پهلوی ور جمکرت می گویند، ساخت. ریاست مادی و معنوی این باغ با زرتشت و پسرش اروتدز می باشد. طوفان آینده که جهان راویران می کند، موسوم است به مَهرکوشا یعنی مرگ. در پهلوی ملکوش و در مینو خرد ملکوسان گفته می شود. او دیوی است مهیب که در پایان هزاره هوشیدر زمستان هولناکی پدید می آورد. در مدت سه سال زمین را دچار باران و تگرگ می کند آنگاه از ور جمکرد بیرون می آیند و دگرباره زمین را آباد می کنند. در فقرات ۳۱ تا ۳۸ زامیاد یشت آمده است:« وقتی که جمشید خیال خود را به دروغ مشغول ساخت و ادعای خدایی کرد.
فر از او به صورت مرغی جدا شد و جمشید افسرده گشت. در فقره ۴۶ زامیاد یشت آمده که Spityura برادر جمشید او را با اره دو نیم کرد. جمشید بعد از آنکه در میدان جنگ ضحاک زخم یافته بود، از معرکه گریخت و در مدت صد سال متواری بود تا آنکه او را در کنار دریای چین با اره به دو نیم کردند. دانشمندان برآنند که سه بار گریختن فره از جمشید نموداری از ساخت سه گانه ی جامعه ای است که جم بر آن فرمانروایی داشته است. شخصیتی درخور ستایش به شمار می آید و افتخار بنیان نهادن نوروز را به او نسبت می دهند.
فریدون: فریدون در اوستا (تراتئونَ) (Thraetaona) آمده است. اسم پدرش آتویه و در سانسکریت آپتیا Aptya نامیده می شود. دومین کسی است که هوم را بفشرد و فریدون به او بخشیده شد. او کسی است که اژی دهاک سه پوزه و سه کله و شش چشم را شکست داد. از فقره ۱۷ از فردگرد اول وندیداد می توان استدلال کرد که گیلان مسقط الرأس فریدون می باشد. وَرنه جایی است که فریدون به دنیا آمد. غالب مستشرقین دیلمه یا گیلان حالیهّ دانستند. تفسیر پهلوی اوستا نیز ورنه را به پدشخوار نامیده است. کوهی است که در طبرستان و گیلان واقع است.سنگهوکَ و اَرَنوکَ را فریدون از دست ضحاک نجات می دهد، در شاهنامه شهرناز و ارنواز می باشند. آنان دو خواهر جمشید هستند که پس از مغلوب شدن جم گرفتار ضحاک ماردوش شدند. پدر فریدون در شاهنامه آبتین و مادرش فرانک می باشد. فریدون دو برادر دیگر به نامهای برمایون و کتایون داشت اما فریدون پرهیزگارتر بوده است. از فریدون سه پسر به وجود آمدند به نامهای سلم و تور و ایرج. از دیگر اعمال فریدون در اوستا این است که او کشتی ران ماهر (پااوروَ) را به صورت کرکس درآورده در هوا به پرواز نمودن وا داشت و دومین بار وقتی که فر از جمشید به صورت مرغی جدا شد، فریدون آن را دریافت.
گرشاسپ: یکی از ناموران ایران قدیم است. او در نامه مقدس به منزله ی رستم شاهنامه یا هرقل Herakles یونانیهاست. معنی لفظی این اسم دارنده اسب لاغر است. در یک جای شاهنامه گرشاسپ پسر زو (زاب) پسر طهماسب از خاندان فریدون ۹ سال سلطنت کرد. این سلسله در زابلستان حکومت کرده است. گرشاسپ در اوستا جوان دلیر نامیده شده است که دلیر و پهلوان به تدریج نریمان شد. از صفات دیگر او گئو دارای گیسو و گذَوَرَ یعنی دارای گرز بخصوص در فقره ۳۷ آبان یشت گرشاسپ نریمان (دلیر) در کنار دریاچه پیشینگر فدیه نیاز اردوی سور ناهید کرد و از او خواست که وی را به شکست دادن گندرِوَ در ساحل دریای فراخ کرت موفق سازد. بند هشن در فصل ۲۹ می گوید: دشت پیشا نی در کاولستان یا زابلستان واقع است اما گندرِوَ که به دست گرشاسپ کشته شد، در آبان یشت زرین پاشتر نامیده شده است. در شاهنامه گندرِوَ وزیر ضحاک است. در فقره ۱۱ یسنا، از اعمال گرشاسپ اینگونه سخن رفته است که:« گرشاسپ اژدر شاخدار را که اسبها و مردم را می درید، کشت. گرشاسپ بر پشت آن اژدر در میان دیگ فلزی غذای ظهر خود می پخت. به این جانور گرما اثر کرده بنای عرق ریختن گذاشت، آنگاه در زیر دیگ بجست و آب جوشان را فرو ریخت. گرشاسپ از آن هراسیده خود را کنار کشید و گرشاسپ بعد از فروریختن (سر و پر) دیگ طعامش را به ناچار هیزم فراهم آورده تا غذای خود طبخ کند، چون آتش ساعتی دیرتر شعله کشید، گرشاسپ عصبانی شد و گرز خویش به عنصر مقدس آتش فرود آورد. از این رو موکل آتش اردی بهشت ناراحت شده وی را از دخول به بهشت بازداشت.
در فقره ۷ از فصل ۲۹ بند هشن آمده که سام (مقصودش) گرشاسپ می باشد نه پدربزرگ رستم. او یکی از جاویدان هایی است که به واسطه بی اعتنایی وی به آئین مزدیسنا یک نورانی موسوم به ینهاک او را در دشت پیشا نی با یک تیر زخم زده خواب غیرطبیعی گرشاسپ را را بر او مسلط داشته است. فر از فراز آسمان بالای او ایستاده است تا روزی که ضحاک دیگر باره زنجیر گسیخته و بنای ویرانی گذارد.
او بتواند از خواب برخاسته ضحاک را هلاک کند. ده هزار نفر در فروهر پاکان به پاسبانی او گماشته شده اند. او از یاران موعود زرتشتی است که در نو نمودن جهان و برانگیختن مردگان با سوشیانس همراهی خواهد کرد. از دیگر اقدامات گرشاسپ عبارت است از “هفت تن از راهداران آدمخوار ناپاک را کشت.” باد را که فریفته ی اهریمن شده بود، از او قول گرفت که در زیر زمین پنهان گشته در تخریب جهان نکوشد. دیگر این که مرغ کمک را که سرش به فلک می رسید و با شهپرهای خود خورشید و ماه را پوشیده نگه می داشت و جهان را تیره و تار می کرد، با تیر زد.
کیقباد: سرسلسله پادشاهان کیانی است. پس از مردن گرشاسپ آخرین پادشاه پیشدادی با این که طوس و گستهم پسران نوذر در حیات بودند و خاندان فریدون هنوز از میان نرفته بود؛ اما چون فرّ ایزدی با آنان نبود ناگزیر به پادشاهی نرسیدند. پس از مشورت با زال، موبدان کیقباد را که دارای فر ایزدی و پردازنده ی تاج و تخت بود، به شهریاری برگزیدند. رستم پسر زال او را از البرز کوه به استخر آورد.
مدت سلطنت کیقباد را صد سال نوشته اند. کیقباد یعنی دارنده ی صف رزم کیانی.
کیکاوس: در اوستای کوی اوسن یکی از پادشاهان کیانی است. او مؤسس سلسله ی کیانی و شوهر سودابه پدر سیاوش و جدّ کیخسرو می باشد. او برای ناهید قربانی کرد تا او را شهریار روی زمین گرداند و بر همه دیوها و مردمان و پری ها حاکم گرداند. ناهید او را کامروا ساخت. داستان مشهور او داستان آسمان پیمای اوست. کیکاوس خواست به آسمان عروج کند اما وقتی در پرواز از نظرها غایب شد، خداوند به باد امر کرد که او را محافظت نکند. آنگاه کیکاوس بر فراز آسمان پرتاب گشته در شهر سیراف و در خلیج فارس فرو افتاد.
او شهریار خیره سر و بوالهوسی تعریف شده است. کاووس پس از لشکرکشی به سوی مازندران و در آنجا اسیر دیوها شدن و به وسیله رستم رهایی یافتن و تصرف مازندران قصد تسخیر هاماوران کرد. در آنجا آوازه ی زیبایی سودابه دختر پادشاه هاماوران به گوش وی رسیده او را خواستار کرده به زنی گرفت. هاماوران باید سرزمین قوم حمیر و یمن حالیه باشد.
مندرجات بند هشن می گوید که: در عهد کیکاوس دیوها قوی شدند و اُشنُز وزیر کاووس کشته شد. دیوها کاووس را بران داشتند که به آسمان پرواز کند. اما سرافکنده به زمین افتاد و فر شاهی از او جدا شد. کیکاوس پس از سیر آسمان و گسستن فرّ ایزدی مادر سیاوش را که از خاندان گرسیوز برادر افراسیاب بود، به زنی گرفت. از او سیاوش پدید آمد. وقتی سیاوش بزرگ شد، سودابه عاشقش شد. چون از او کام نیافت، او را نزد کیکاوس متهم ساخت. کیکاوس از پسرش خواست برای اثبات بی گناهی اش به میان آتش برود. سیاوش پس از پناه بردن به افراسیاب با دختر افراسیاب به نام فرنگیس و با دختر پیران جریره ازدواج می کند و حاصل این ازدواج فرود و سیاوش است. سیاوش در مجموع به معنی دارنده ی اسب سیاه است. کیکاوس در اوستا به معنی دارای اراده و میل و خرسندی ترجمه شده است. مدت پادشاهی کیکاوس ۱۵۰ سال ذکر شده است.
کیخسرو: کیخسرو نوه ی کیکاوس فرزند سیاوش است. پس از چندی خبر کشته شدن سیاوش در توران به ایران رسید. سراسر کشور در ماتم و سوگواری نشست. رستم که سیاوش را پرورش داده بود، از پی کین خواهی برخاست. نخست سودابه را که سبب مهاجرت سیاوش شده بود، کشت. پس از آن با لشکری آراسته همراه پسرش فرامرز به توران زمین روی نهاد. افراسیاب از میدان گریخت و رستم ممالک توران را گرفت، اما خشکسالی ایران را فرا گرفت و شبی سروش گودرز را به خواب آمده به او گفت: که چاره درد ایران در این است که کیخسرو پسر سیاوش را به ایران آورند. گیو با پدرش گودرز به سرزمین توران رفت. پس از چندی کیخسرو را پیدا کردو با مادرش فرنگیس به ایران آورد، اما کیخسرو پس از ورود به شاهی برگزیده نشد زیرا که طوس با سران دیگر همداستان نبود می خواست که فریبرز پسر کیکاوس، جانشین پدر گردد نه کیخسرو نوه کیکاوس. پس از گفتگوها قرار شد که فریبرز و کیخسرو به اردبیل رفته دژ بهمن را که مقر اهریمن بود، تسخیر کنند و هر کدام که به گرفتن آن قلعه موفق شد، پادشاه شود. نخست فریبرز و طوس با لشکری به تسخیر دژ بهمن رفتند. چون به نزدیک قلعه رفتند، یقین کردند که کسی در مقابل جادوی اهریمنی تاب چنین گرمای سوزانی را ندارد. پس از آن کیخسرو با گودرز و سپاهیان به سوی دژ بهمن شتافتند. وقتی کیخسرو به نزدیک دژ بهمن رسید، در نامه ای ستایش و درود خداوند نوشته آن را به نیزه ی بلندی بست. گیو گفت: یزدان را یاد نموده این نامه را به دیوار دژ نه! وقتی که نامه به دیوار دژ نهاده شد، خروش از دشت و کوهسار برخاست. جهان تیره و تار شد و و پهلوانان جایی را نمی دیدند. کیخسرو اسب سیاه خود را برانگیخته به یاران گفت: که دژ را تیرباران کنند. گروهی از دیوهای قلعه هلاک شدند و در دژ نمودار گشته داخل دژ شد.
کیخسرو پس از یکسال درنگ در آتشکده آذرگشسب به نزد پدر برگشت و همه دانستند که فرّ ایزدی یار و همراه اوست او را به پادشاهی برگزیدند.
در فصل ۱۷ بند هشن در فقره ۷ آمده است که:« آذرگشسب تا هنگام پادشاهی کیخسرو همواره پناه جهان بود. وقتی که کیخسرو بتکده دریاچه چیچست (ارومیه) را ویران کرد، آن آتش به یال اسب او فرو نشست و سیاهی و تیرگی را برطرف نموده روشنایی بخشید به طوری که او توانست بتکده را ویران کند. در همان محل در بالای کوه اسنوند Asnavand دادگاهی (معبدی) ساخت و آذرگشسب را فرو نشاند. در فصل ۲ بند هشن فقره ی ۲۶ مندرج است که کوه اسنوند در آتروپاتکال (آذربایجان) است. احتمال دارد که این کوه سهند حالیه باشد که در مشرق دریاچه ارومیه و در جنوب شهر تبریز واقع است. کیخسرو چندی بعد از مراجعت از آذرگشسب لشکری آراسته به سرکردگی طوس از برای خونخواهی پدرش سیاوش به توران فرستاد. از خیره سری طوس برادر کیخسرو فرود طوس کشته شد. کیخسرو بار دوم طوس را به جنگ افراسیاب فرستاد. پس از چندی زد و خورد در یک جنگ تن به تن گروهی از ناموران توران به دست پهلوانان ایران کشته شدند. از جمله پیران به دست گیو گرفتار شد. به فرمان کیخسرو بند از بندش جدا کردند. افراسیاب بگریخت و به بهشت گنگ پناه برد. کیخسرو از پی او رفت. جهن و گرسیوز گرفتار ایرانیان شدند و تمام خاک توران به دست کیخسرو افتاد. کیخسرو با جدش به آذربایجان به پرستشگاه آذرگشسب رفتند و به نماز و نیایش پرداختند. افراسیاب در بالای کوه به نزدیک بردع در غاری پنهان شد و هوم پارسا که در همان کوه منزوی بود او را شناخت. خواست او را به نزد کیخسرو ببرد اما افراسیاب رهایی یافته در دریای خنجست فرو رفت و پنهان شد. به تدبیر هوم برادر افراسیاب گرسیوز را که اسیر ایرانیان بود، در کنار دریا پالهنگ به گردنش انداخته به خروش درآوردند. افراسیاب به خاطر برادر از آب بیرون آمد. او را دستگیر کردند و کیخسرو و کیکاوس هر دو را کشتند. کیکاوس چندی پس از کشته شدن افراسیاب درگذشت و کیخسرو پس از شصت سال پادشاهی از دنیا دلسرد شد و لهراسب را جانشین خود کرد. کسان خود را بدرود گفته به آهنگ سفر مینوی با طوس و گیور فریبرز و بیژن راهی سفر شد. ناگهان برف بارید و کیخسرو دیگر دیده نشد. خسرو معرب آن کسری و در یونانی خسروئس Xosroes شده در اوستا هئوسروه Hasravah آمده لفظاً نیکنام و به خوبی مشهور است. و دارای آوازه و شهرت نیک است.
کی لهراسب: پس از کیخسرو به تخت نشست. لهراسب از خانواده کیان و از پشت پشمن و کیقباد است. در شاهنامه لهراسب در بلخ آتشکده ی برزین ساخت و دو پسر بنام های گشتاسب و زریر داشت. مدت پادشاهی او ۱۲۰ سال بود. لهراسب در اوستا (اُروَت اسپ Aurvat-Sapa) آمده و به معنی تیزاسب و تنداسب است.
کی گشتاسب: کی گشتاسب بعد از گوشه گیری کی لهراسب به جای پدر به تخت نشست. زن او در شاهنامه دختر قیصر روم (یونان) تصور شده است. فردوسی در شاهنامه می گوید: دو تن از شاهزادگان کیکاوسی نظر لهراسب را به خود جلب کردند. دست گشتاسب از کار کوتاه شد و آزرده خاطر گشت. از ایران بیرون رفت به سرزمین روم (یونان) رسید. کتایون دختر قیصر روم شیفته ی گشتاسب شد. دقیقی نام زن گشتاسب را ناهید می گوید. در حالی که در اوستا و کتب پهلوی ذکری از کتایون ذکر نشده و ناهید و کتایون دو اسم ایرانی هستند. «زن گشتاسب موسوم است به هوتس که در اوستا هوتس هوتئوسا Hutaosa می باشد.» (یشتها، ۲۶۸/۱)
گرویدن این شاه به زرتشت سبب شد که تورانیان به ایران تاختند. کی گشتاسب ۱۲۰ سال حکومت کرد. گشتاسب در اوستا، ویشتاسب Vistaspa آمده است. یعنی، دارنده ی اسب چموش و رمو. کیانیان از خاندان نوذر هستند.
هوتس و شوهرش گشتاسب هر دو در اوستا منسوب به نوذریان هستند.
براساس شاهنامه ارجاسب به دست اسفندیار پسر گشتاسب کشته شده است. ارجاسب در اوستا از قبیله خیونیان = توران است. یعنی، دروغ پرست و نابکار. از کسانی که در این جنگ جانفشانی کردند، یکی زریر پسر لهراسب و برادر گشتاسب است که سپهبد ایران بود و به دست بیدرفش تورانی کشته شد. همچنین از نستور پسر زریر نیز یاد شده که در شاهنامه بستور نامیده شده است. زریر به همراه عمویش اسفندیار از خون پدر خود زریر انتقام کشید. پسران گشتاسب عبارتند از پشوتن، اسفندیار، فرشید وردو فرشوکر.
دو وزیر گشتاسب جاماسب و فرشوشتر هستند. ارجاسب پادشاه توران از گرویدن گشتاسب به زرتشت برآشفت و به ایران حمله کرد اما شکست خورد.
اسفندیار که به امر پدر از برای انجام تکلیف دشوار به زابلستان رفت. یقین است که یل ناموری مثل رستم چنین توهینی به خود نمی پسندد و دست بسته به نزد گشتاسب نمی رود. ناگزیر کار به مبارزه کشید و رستم تیری از چوب گز اسفندیار روئین تن را کور کرد که در اثر آن جان سپرد و پسران اسفندیار نوش آذر و مهرنوش نیز کشته شدند.
چندی بعد پس از کشته شدن اسفندیار گشتاسب مرد و بهمن پسر اسفندیار جانشین وی شد و کی گشتاسب را نمی توان یک شهریار داستانی پنداشت بلکه او یک شهریار واقعی و تاریخی بوده است.
در دینکرد فصل ۲۲۹ فقره ۵ مندرج است: که، شهریاران نیک از خاندان جمشید پس از فریدون نخست از اعقاب منوچهر، دوم از کیانیان و سوم آفریدگانی که از اعقاب همین کیانیان بودند و آنان را ساسانیان می نامند.
فرّ: فرّ و مشتقات آن فرّه و فرّهی و فراهت و فرمند و فرهمند و فروهیده و فرهومند در ادبیات فارسی مستعمل است. همچنین به شکل های دیگری مثل خرّه یا با واو معدوله خوره و مشتقات آن فرهمند و فرهناک موجود است که همگی به معانی شأن و شوکت و شکوه و برازندگی است. کلمه ی فرخ به معنی مبارک و نیکبخت است و مشتقات آن فرخنده و فرخندگی که به معنای سعید و سعادت به کار رفته است.
فرن بغ یا فرو با آتشکده ی معروف کاریان در فارس که آتش پیشوایان دینی شمرده می شد، در عهد ساسانیان زیارتگاه بود و دارای کلمه ی فره می باشد. براساس زامیاد یشت، فرّه فروغی است ایزدی به دل که بتابد، از همگنان برتری می یابد. از پرتو این فروغ است که کسی به پادشاهی می رسد. برازنده ی تاج و تخت و آسایش گستر و دادگر می شود و همواره پیروز و کامیاب می شود. خلاصه و جوهر آتش در اوستا موسوم است به خوارنگهه که در فارسی فره یا فر می گوییم و آن فروغ یا شکوه و بزرگی و اقتدار مخصوص است که از طرف اهورا به پیامبر یا پادشاهی بخشیده می شود. معمولاً در اوستا از دو فرّ نام برده شده است: فرّ ایرانی و فرّ کیانی.
فرّ ایرانی از ستور و رمه و ثروت و شکوه برخوردار و بخشنده خرد و دانش و دولت و درهم شکننده ی غیرایرانی تعریف شده است.
فرّ کیانی نو به نو نصیب ناموران و پارسایان گردید و از پرتو آن رستگار و کامروا شدند. این فرّ همیشه از آن ایرانیان بوده و تا ظهور سوشیانت و روز رستاخیز از ایران روی برنخواهد تافت.
پس از سپری شدن روزگار پادشاهی کی گشتاسب دیگر فرّ به کسی نپیوست. در فقره ۸۸ تا آخر یشت که فقره ی ۹۷ می باشد، از آخرین جلوه ی آن سخن رفته است. سوشیانت یعنی موعود مزدیسنا پیش از سپری شدن دوره ی زندگانی مادی و جهانی از فرّ ایزدی برخورداراست .از کنار دریاچه هامون خواهد برخاست و گیتی را پر از فروغ راستی خواهد نمود.
۱- مرغان: وارَغن: یک مرغ شکاری است از جنس شاهین و باز یا عقاب که بخصوص پرنده توانایی است که در ایران قدیم عقاب علم پادشاهی بود و بعد ها همین مرغ علامت اقتدار رمها گردید. در اوستا فرّ در پیکر مرغ وارغن جلوه گر شده است.
۲- سیمرغ: سیمرغ در اوستا سَئن آمده است. در پهلوی سین مرو گویند یعنی مرغ سین. مستشرقین این کلمه را به شاهین و عقاب ترجمه کرده اند. لغت سیمرغ فارسی همان سَئن اوستا است که از آن یک مرغ بسیار بزرگ شکاری اراده شده است. در شاهنامه داستان سیمرغ که در بالای کوه البرز زال را بزرگ کرد و بعدها وی را تعلیم داد که چگونه پسرش رستم می تواند بر اسفندیار روئین تن غلبه کند.
«در اوستا آشیانه آن در بالای درختی است که در میان اقیانوس فراخکرت برپاست. سئن نخستین کسی است که با صد نفر پیر و بر روی زمین به سر می برد.» (فقره ۹۷، فروردین یشت)
این سئن همان است که به قول دینکرد صد سال پس از ظهور دین زرتشت متولد گشت و دویست سال پس از آن درگذشت. در فرهنگ های فارسی سیمرغ اسم حکیم و دانایی بوده است. اسم خاص سیندخت که در شاهنامه آمده است از سئن اوستاست و او زن مهراب پادشاه کابل و مادر رودابه است. درختی که به قول اوستا محل آشیانه سیمرغ است ویسپوپیش خوانده شده است. در فصل ۱۸ از بند هشن در فقره ۹ هماک پزشک یا درمان و داروی همه چیز.
این درخت در کتب پهلوی هروسیپ تخمکا نام دارد. یعنی، درخت کلیه تخمهای گیاه و رستنی.
بند هشن در فصل ۹ می نویسد:« درخت هروسیپ تخمک در میان اقیانوس فراخکرت روئیده است. در کنار درخت گرکون دانه هایی از این درخت فرو می ریزد، فرشته باران تشتر برگرفته باران فرو می بارد.»
مرغ دیگری موسوم به چمروش تخمهایی که از هروسیپ فرو ریخته گردآوری نموده به جایی می برد که از آنجا تشتر آب برمی گیرد و انواع تخمها به واسطه وی با باران فرومی ریزد و می رویند.
اعیاد و جشنها:
جشن فروردین اوقات نزول فروهرهاست از آسمان برای دیدن بازماندگان. نظیر این جشن در سایر ادیان قدیم و جدید نیز موجود است و آن را عید اموات می گویند.
در نزد هندوان نیز ستایش نیاکان (پیتارا Pitara) شباهتی به پروردگاران ایرانی دارد. رمها نیز ارواح مردگان را به اسم مانس Mans پروردگارانی می دانستند وفدیه تقدیم آنها می کردند. عموماً در ایران آغاز سال نوروزی که خورشید داخل برج بره می شود، جشن فروردین است.
هنوز هم در ایران اوقات این جشن خانه می آرایند، همه جا را پاک می کنند، رخت نو می پوشند، بوی خوش بخور می دهند، گل و شیرینی و شربت می دهند، دعا می خوانند، نماز می گذارند و هفت سین می گذارند که اشاره به هفت امشاسپندان و یا بزرگترین فرشتگان مزدیسنا می باشد.
براساس اسطوره خلقت به یکسال: در پی هر آفرینش جشنی برپا می شود و چون شش آفرینش وجود دارد، شش جشن نیز طی سال برگزار می شود. این جشنهای شش گانه را گاهنبار می خوانند.
«در ادبیات زرتشتی کمتر از نوروز و مهرگان و اعیاد بزرگ ملی سخن به میان می آید. محتملاً این اعیاد ملی با اعیاد بومی پیش از آریائیها مربوط است.»
(بهار ۱۳۷۵، ۵۰۰)
زرتشت: در فصل ۲۰ بند هشن فقره ۳۲ و فصل ۳۴ بند هشن فقره ۳۲ و فصل ۳۴ بند هشن زرتشت را از حوالی درجه دو آذربایجان می داند و نام پدرش پوروشسب و مادرش دغُدو بود و سلسله ی نسب پیامبر در یشت چهل و پنجم به کیومرث می رسد که بنیانگذار خاندان پیشدادیان بوده است. دین پیش از زرتشت برزمین آشکار شد و نام زرتشت حتی بر زبان جانوری رانده شد. برای پاس داشتن از عدالت و پیمان فرّه او از بارگاه هرمزد به آتش آمد و به مادر زرتشت پیوست. آتش از کودک پاسداری کرد. جادوان به نابودی زرتشت برخاستند. به اعجاز جادو خشکید و در آشیانه ی گرگ میش کودک را شیر داد. زرتشت در ۱۵ سالگی آینده ی پیامبری خود را خواب دید. او در ساحل رود دائیتی در ایرانویچ به همپرسی هرمزد و امشاسپندان رسید. او در سن ۷۷ سالگی درگذشت و پیام او این است که به بیداد با مردم نکوشید و در برابر بیداد، داد پیش آورید! گشتاسب با پسران و برادران دین مزدیسنا را پذیرفت.
نیروهای خیر:
اهورامزدا که در قسمت خدایان باستانی شرح داده شده است.
امشاسپندان: اسمی که به یک دسته از بزرگترین فرشتگان داده شده است. امشاسپند به معنی بی مرگ مقدس یا مقدس فناناپذیر و یا پاکان بی مرگ است. این اسم به یک دسته از بزرگترین فرشتگان مزدیسنا داده شد که سپنت مینو و بعدها اهورامزدا در سر آن قرار دارند. سپنت مینو به معنی عقل مقدس و خرد پاک است. او واسطه است میان اهورامزدا و بندگان.
۱- بهمن: در اوستا وهومنه Vohumana در پهلوی وهومن و در فارسی وهمن یا بهمن گفته می شود. مجموع آن را به معنی وه منش و خوب منش یا نیک نهاد می گویند. بهمن فرشته ای است که در خواب روح زرتشت را به پیشگاه اهورا راهنمایی کرد. یکی از وظایف بهمن این است که به انسان گفتار نیک تعلیم می دهد و از ژاژگویی و هرزسرایی باز می دارد. خروس که از مرغان مقدس است و بندگان را در صبح زود به عبادت می خواند، مخصوص بهمن است. همچنین لباس سفید و گل یاسمین سفید هم از آن اوست. ایزدماه، ایزدگوش و ایزدرام از همکاران بهمن شمرده می شوند. آک مناه Akamanah بدمنش یا زشت نهاد دشمن بزرگ و رقیب بهمن است.
۲- اشه وهشتا یا اردی بهشت: در اوستا اشتاوهیشت Asavahista در پهلوی اشاوهیشت و در فارسی اردی بهشت می گوییم. راستی و درستی و تقدس و آیین ایزدی و پاکی از معانی آن است. اردی بهشت یعنی بهترین راستی و درستی است و در عالم روحانی نماینده صفت راستی و پاکی و تقدس اهورا است و در عالم مادی نگهبان کلیه آتشهای روی زمین به او سپرده شده است و در روز سوم اردی بهشت در ایران قدیم جشن می گرفتند به نام اردی بهشتگان. گل مرزنگوش مخصوص به اوست. ایزدآذر، ایزدسروش، ایزدبهرام از همکاران و یاران اردی بهشت هستند. اندر Indra که دیو فریفتار و گمراه کننده است، دشمن بزرگ اردی بهشت محسوب می شود.
۳- شهریور: در اوستا خشتروئیریه Xsathra vaira در پهلوی خشتریور و در فارسی شهریور یا شهریر می گوییم. شهریور را به کشور آزرده شده یا سلطنت می توان ترجمه کرد. در اوستا از شهریور کشور جاودانی اهورامزدا سرزمین فناناپذیر و بهشت برین اراده گردیده است و به معنی قدرت و تسلط کامل است. شهریور در عالم روحانی نماینده سلطنت ایزدی و فر و اقتدار خداوند است. در جهان مادی پاسبان فلزات از اوست. چون نگهبانی فلزات با اوست، از این رو او را دستگیر فقرا و فرشته رحم و مروت خواندند. ریحان مختص شهریور است. ایزدمهر، ایزدآسمان و انیران از یاران و همکاران شهریور هستند. دیو سئورو Saurra که دیو سلطنت بد و آشوب و مستی است، رقیب و دشمن بزرگ شهریور است.
۴- سپندارمذ: در اوستا سپنتا آرمئیتی Spenta Armaiti در پهلوی سپندارمت و در فارسی سپندارمد و سپندارمذ می گوییم که به معنی خرد کامل است. سپندارمذ در عالم معنوی مظهر محبت و بردباری و تواضع اهورامزدا و در جهان جسمانی فرشته ایست موکل زمین که به این مناسبت آن را مؤنث و دختر اهورامزدا دانسته اند. ایزدآبان – ایزددین و ایزداَرد از همکاران و یاران او شمرده می شوند. بیدمشک گل مخصوص سپندارمذ است.
خرداد و امرداد: در اوستا هروتات Hauravatat و امرتات Ameretat و در پهلوی خردات و امردات آمده است. این دو فرشته همیشه با هم نامیده می شوند. خرداد به معنی کمال و رسائی و صحت است. امرداد یعنی بی مرگی یا جاودانی. این دو فرشته مظهر کمال و دوام اهورامزدا هستند و در جهان دیگر این دو بخشایش رحمانی جزای اعمال نیکوکاران است. روز ششم و هفتم ماه به اسم این دو فرشته است که این دو روز را در ماههای مذکور جشن می گرفتند. به نام جشنهای خوردادگان و مردادگان. ایزدتشتر و ایزدفروردین و ایزدباد از همکاران خرداد و ایزدرشن و ایزداشتاد و ایزدزامیاد از یاران و همکاران امرداد شمرده می شوند. دیو تشنگی و گرسنگی (تئرو Taura) و زئیریچ از همیستاران و دشمنان خرداد و امرداد هستند. گل سوسن مخصوص خرداد و گل چمبک مخصوص امرداد است.
ستیز میان خوبی و بدی:
انسان در مراحل زندگی خود با فرشته های نیکی و بدی همراه است. یکی انسان را به مقصود می رساند و دیگری سعی می کند که انسان را از راه راست دور کند. تمامی صفحات اوستا نشان دهنده ی ستیز میان خوبی و بدی است. اوصاف نیکو و پسندیده مثل راستی، درستی، جوانمردی در مقابل دروغ و فریب و ترس صف کشیده در حال جنگ و ستیز هستند. از آنجائی که در مزدیسنا بدبینی و یأس و نابودی راه ندارد، انسان را به فتح و پیروزی بشارت دادند. سرانجام پس از ظهور سوشیانس یعنی موعود مزدیسنا، شکست اهریمن و یاران آن وعده داده شده است. آیین مزدیسنا از زندگانی مجلل و باشکوه روی گردان نیست. زندگانی نیک و شریف است. جهان وآنچه در آن است مقدس است. خوشی و خرمی برای بشر یک موهبت ایزدی است. فقر و بیچارگی مذموم و نکوهیده است و به امید پاداش اخروی از نعمت های دنیوی نبایدچشم پوشید.
فقره ۳ از یسنای ۴۲ می گوید:« به همه چیزهای خوب و نیک ما درود می فرستیم.» در فقره ۲۲ از سروش یشت ها دخت آمده است که:« پیکرهای کلیه ی آفرینش مقدس را می ستاییم.»
در مقابل گروه فرشتگان، آنچه که زشت و بد است، دیوهایی است که برای نابودی آنها باید کوشید. در فقرات -۹-۷ اردی بهشت یشت آمده است که:« ای باد طرف شمال نابود شو! ای ناخوشیها فرار کنید! ای دیوها بگریزید! ای آشوب و غوغا نابود شو! ای مرد ستمگر نابود شو!.»
آنچه در مزدیسنا بیش از همه چیز نظر انسان را جلب می کند، سه کلمه ی مقدس هومت، هوخت و هوورشت می باشد که به معنی پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک است. پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک سه طبقه بهشت و پندار زشت و گفتار زشت و کردار زشت سه طبقه دوزخ نامیده شده است. انعکاس مندرجات اوستا در مذمّت از دروغ در کتیبه خطوط میخی داریوش در بیستون (بهستان) و فارس نیز دیده می شود. شاه هخامنشی در کتیبه بیستون می گوید:« تو ای کسی که بعدها شاه خواهی شد مخصوصاً از دروغ بپرهیز! اگر تو را نیز آرزوی آن است که مملکت من پایدار بماند. هر که دروغ گفت، او را سزای سخت برسان.»
دیوان و نیروهای شر:
انگره مینو که نامش به صورت اهریمن در فارسی میانه می آید، رهبر گروه دیوان است. هدف او ویران کردن جهان است و در دوزخ اقامت دارد.
او می تواند صورت ظاهری اش را عوض کند و به شکل چلپاسه و مار و یا مرد جوانی ظاهر شود.
۱- اَیشمَه، خشم، یعنی دیو خشم و غضب و خشونت بی حد، تجسم بی رحمی و قساوت است که پیوسته در صدد برانگیختن جنگ و دشمنی است. او خشم کسانی را که تحت تأثیر مسکرات قرار می گیرند، همراهی می کند و دیوان ژولیده مو فرزندان او به شمار می روند.
۲- اژی دهاک (ضحاک): وی چهره ای است که دارای سه سر و شش چشم و سه پوزه است. ضحاک برای ناهید قربانی کرد تا بتواند جهان را از جمعیت خالی کند. اما ناهید درخواست او را رد کرد. او جم را با اره دو نیم کرد اما فریدون ضحاک را در کوه دماوند زندانی کرد. او دوباره به جهان حمله می کند و آسیب می رساند تا این که سرانجام به دست گرشاسب که بار دگر زنده می شود کشته می شود.
حشرات موذی: حشرات موذی در اوستا خرفستر Xrafatra آمده که به معنی کلیه جانور موذی و درنده است. در گاتها این کلمه به معنی دشمنان و راهزنان و بدخواهان مزدیسنا نامیده شده است. در سایر قسمت های اوستا خرفستر از برای جانواران اهریمنی زیان رسان و بخصوص جانوران خرد مضری یا حشرات موذی استعمال شده است. این حشرات موذی عبارتند از اَژی Azi (مار) کسیپ Kasyapa کشف = سنگپشت، وَزَغَ Vazagha (وزغ) مئوئیری Maoiri (مورچه) پزدو Pazda (پزدک – شپشه ی گندم و سوس) مخشی Maxsi (مگس) و سپیش Spies (شپش) مغها کشتن حشرات موذی را ثواب می شمردند لذا موبدان چوبدستی سرسیخ را که در اوستا خروفسترعن Xrafatraghna یعنی حشره کش را همیشه برای کشتن حشرات در دست داشتند.
آفرینش:
در ازل هرمزد بود و اهریمن. یکی در روشنایی و دیگری در تاریکی بی پایان. هرمزد آفرینش را به یاری درنگ خدای آفرید و اهریمن نیز به مقابله در برابر هر آفریده نیک هرمز، تن خاکستر تباه آفریدگان خویش را آفرید. مینوی آسمان چون ارتشتاری با اهریمن مبارزه کرد و بارویی پیرامون آسمان ساخت. ستاره تیشتر آب را به وجود آورد. از آب سه دریای بزرگ و سی دریای کوچک به وجود آمد. دو دریا به نامهای چیچست و دیگری سووَر. از سوی شمال دو رود به وجود آورد، یکی به خراسان و یکی به خاوران که از وَند رود و وه رود است. این دو رود در دریای فراخکرت بهم می پیوندند. نخستین کوهی که از زمین درآمد، کوه البرز است که دارای بخت ایزدی است. کوههای دیگر به مدت ۱۸ سال زمین برآمدند و نخستین درختی که آفریده شد، کوکرن است که برای جلوگیری از پیری خلق شد. نخستین حیوان گاو یکتاست. که غلات و همه گیاهان درمانی از او به وجود آمدند. پس از تخمه های گاو دو گاو نر و ماده، و سپس همه حیوانات پدید آمدند. آتش به مقابله اسپنجروش بایستاد. آذر فرنبغ و گشنسب و بُرزین مهر را به پاسداری جهان آفرید. ستارگان نیز ایویانگهان یا کهکشان ها را به وجود آوردند که فره بهدین مزدیسنا است که همچون کشتی زردشتیان است. هرمزد دو نوع آفرینش داشت: مادی و معنوی. معنوی شامل: هفت امشاسپندان است و مادی شامل: آسمان، آب، زمین، گیاه، گوسفند، مرد و خود هرمزد بود. در اساطیر زرتشتی جهان به سه بخش تقسیم می شود: نخست: جهان برین یا روشنی که جهان هرمزد است. دوم: جهان زیرین یا جهان تاریکی که جهان اهریمن است و سوم: فضای تهی میان این دو جهان که در ادبیات پهلوی به آن تهیگی یا گشادگی می گویند. این طرح ملهم از میدان جنگهای باستانی است که دو سپاه در دو سوی ایستادند و در میانه که تهی از دو سپاه بود، دلاوران با یکدیگر نبرد می کردند. نخستین انسان کیومرث بود. آنجا که تن کیومرث از فلز ساخته شده بود، از تن کیومرث هفت گونه فلز پدید آمد و از تخم کیومرث به مدت چهل سال مشی و مشیانه بوجود آمدند که نخستین پدر و مادر بشر بودند.
بهشت و دوزخ :
در آیین زرتشت اعتقاد به ابدیت و سرای جاودانی مثل همه ی ادیان دیگر جهان وجود دارداما معنی و مفهوم حاص خود را دارد. بنابر مندرجات بند هشن که به وسیله مهرداد بهار ترجمه شده است: اسکندر مقدونی همچون اهریمنی تصور شده است که پس از حمله به ایران و سوزاندن اوستا و زند مردم ایران را که پیرو آئین زرتشت بودند، در مورد اعتقاد به سرای باقی به شک و دودلی انداخت. لذا ارداویراف انتخاب می شود تا به جهان دیگر سفر کند و از پاداش عمل مردم خبر بیاورد. پس ارداویراف را می و منگ گشتاسپی خوراندند.پس روان او از چینودپل گذشت. سروش و ایزدآذر دست او را گرفتند و او را به دیدار دوزخ و درکات آن بردند. هر گناهکار به سزای بدکاری خویش در رنج است.
«جایی فراز آمدم و روان مردی را دیدم که روانش را گویی ماری ستون آسا به نشیمن فروشد و به دهان بیرون بیامد و دیگر ماران بسیار، همه اندام همی جوَند.»
«روان آن زنان بسیار نیک اندیشه، بسیار نیک گفتار و بسیار نیک کردار و فرمانبردار را که سوشیان را به سالاری قبول دارند، در جامه زرنشان، سیم نشان و گوهرنشان دیدم.»
اما کسانی که گناه و ثوابشان برابر باشد جایشان را همستگان می نامند. جایی مانند دنیا و تا ابد در آن خواهند بود.
چینودپل و روان درگذشتگان:
چینودپل همان پل صراط است که با هر کس متناسب با اعمال و رفتارش در دنیا رفتار خواهد کرد. روان درگذشتگان در بامداد روز چهارم مرگ به آن می رسد. اگر روان بهشتی باشد، پهن و عریض می شود و کارهای نیکش در پیکر دختری بهشتی او را به درجات بهشت راهنمایی می کند و اگر دوزخی باشد، تیز می ماند و کردار بدش در شکل عفریتی او را به قعر دوزخ می اندازد.
«چکاد دائیتی قله ای در میان جهان است و ترازوی ایزد رشن بر فراز آن جای دارد و پل چینود یا صراط در آنجا است و دوزخ بر فراز آن جای دارد.»
(بهار، ۱۳۷۵، ۳۳۵)
نتیجه:
اساسی ترین موضوعی که در اساطیر ایران به چشم می خورد ،رویارویی میان خوبی و بدی است. انسان نمی تواند نسبت به این دو پدیده بی تفاوت باشد بلکه باید یکی از این دو را انتخاب کند. پادشاهانی که از فرّه ایزدی برخوردارند، خوبند و اشاعه دهنده ی خوبی و راستی و درستی هستند. زمانی که دچار غرور و خودبینی و یا هر خصلت ناپسندی شوند، از توجه و عنایت الهی محرم می گردند و هر امتیازی که به آنان داده شده است ،از ایشان پس گرفته می شود.
شر و بدی نیز در قالب موجودی بنام دیو و اهریمن ارائه می شود که همواره سعی می کند انسان را از راستی و درستی منحرف کند. گناهکاران در اساطیر وضعیت اسفناکی پیدا می کنند و به سختی مجازات می شوند. افراسیاب و و کسانی که با او در کشتن سیاوش دخالت داشتند، کشته می شوند و سودابه زن کیکاوس نیز قربانی دسیسه های شوم خود علیه سیاوش می شود و به دست رستم به قتل می رسد. جمشید دچار غرور و خودخواهی شده، سرانجام به وسیله ضحاک با اره به دو نیم می شود و فره ایزدی از او سلب می گردد.
گرشاسب به دلیل بی حرمتی به آتش از ورود به بهشت منع می شود. کیکاوس نیز به جهت سبکسری هایش و پرواز درآسمان به زمین می افتد و فره ایزدی از او جدا می گردد. ارتباط انسان با عالم غیب و ماوراء طبیعت در قالب مراسم آئینی قربانی و یا اعیاد و جشن ها خود را نشان می دهد. انسان با قربانی کردن به درگاه خدایان می خواهد به آرزوها و خواسته های دیریاب و یا دست نیافتنی خود برسد. اعتقاد به سرای بعد از مرگ نیز در اساطیر ایرانی جایگاه خاص خود را دارد. نیکوکاران پاداش می گیرند و در بهشت ساکن می گردند. بدکاران مجازات می شوند و جایگاهشان در دوزخ است. کسانی که کارهای خوب و بدشان یکسان است، در جایی مثل دنیا به نام همیستار قرار می گیرند. به خوشی و شادمانی نیز توجهی خاص می شود. زندگی راحت و آسوده اهمیت ویژه ای دارد و ریاضت و سختی کشیدن مطرود است. زیرا زندگی مجلل یک موهبت خدایی است که نباید برای رسیدن به آخرت از آن صرفنظر کرد. دامن زدن به مصیبتها و غم و اندوه مردود و ناپسند شمرده می شود. با این وجود با شخصیتی بنام کیخسرو برمی خوریم که از خوشی های دنیا دلزده می شود و سرانجام پس از ۶۰ سال، سلطنت را رها می کند و به سوی عالم مینوی می شتابد که حتی شیخ اشراق در حکمهالاشراق از او به عنوان عارف در اساطیر زرتشتی نام می برد.
برخی منابع:
– بارت، رولان، اسطوره ی امروز، تهران: مرکز ۱۳۷۵.
– بهار، مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایران، تهران: آگاه، ۱۳۷۵.
– بهار، محمدتقی، ترجمه چند متن پهلوی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات. ۱۳۷۹.
– پورداود، ابراهیم، یشتها، تهران: اساطیر، ۱۳۷۷، ۲ ج.
– دالاپیکولا، آناال، اسطوره های هندی، تهران: نشر مرکز، ۱۳۸۵.
– ستاری، جلال، رمز اندیشی و هنر قدسی، تهران: مرکز، ۱۳۷۶.
– ستاری، جلال، اسطوره و فرهنگ، تهران: مرکز، ۱۳۸۵.
– ستاری، جلال، جهان و اسطوره شناسی، آثاری از الکساندر کراپ، و {دیگران}؛ ترجمه جلال ستاری، تهران: مرکز، ۱۳۷۷.
– ستاری، جلال، جهان اسطوره شناسی۴، آثاری از ژرژ دومزیل، {و دیگران}؛ تهران: مرکز، ۱۳۷۹.
– ستاری، جلال، جهان اسطوره شناسی۳، آثاری از الکساندر کراپ و {دیگران}؛ ترجمه جلال ستاری،تهران: مرکز، ۱۳۷۷.
– ستاری،جلال،جهان اسطوره شناسی۴،آثاری ازژرژدومزیل ودیگران،تهران:مرکز۱۳۷۹.
– شاهرخ، کیخسرو، زرتشت پیامبری که از نو باید شناخت، (فروغ مزدیسنی) تهران: جامی، ۱۳۸۰.
– ضیمران، محمد، گذار از جهان اسطوره به فلسفه، تهران: هرمس، ۱۳۸۹.
– کزازی، میرجلال الدین، رؤیا، حماسه، اسطوره، تهران: مرکز ۱۳۷۲.
– هینلر، جان راسل، شناخت اساطیر ایران، مترجم: ژاله آموزگار، احمد تفضلی، تهران: سرچشمه، ۱۳۷۳.
معنی برخی لغات:
چیچست: دریاچه ی ارومیه
سووَر: رودی در حدود نیشابور
دائیتی: تیرگ یا تیرگ البرز که زمین را به دو نیم تقسیم می کند.
وه رود: رودی افسانه ای و مقدس بعدها به دجله و فرات اطلاق گردید.
فراخکرت: اقیانوس هند