این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
مانکن، نوازنده، خواننده، والیبالیست و بازیگر سینما؛ اینها عناوینی است که وقتی نام محمدرضا گلزار به میان می آید، سر و کله شان پیدا می شود تا موقعیت او را توصیف کنند. مردی که کارش را با نوازندگی آغاز کرد، به یکی از اولین و محبوب ترین گروه های موسیقی پاپ بعد از انقلاب (آرین) راه یافت و بعد سر و کله اش روی پرده سینما و جلد مجلات پیدا شد.
او خیلی زود پله های شهرت و محبوبیت را بالا رفت اما هیچ وقت نتوانست در سینمای هنری ایران و آثار کارگردانان مطرح جایگاه ثابتی به دست آورد. کاری که سایر ستاره های خوش سیما و هم نسل او (مثلا بهرام رادان و مهناز افشار) توانستند انجام بدهند.
کاشف گلزار، ایرج قادری بود؛ کارگردانی که خودش یکی از ستاره های دهه چهل سینمای ایران بود و پس از سال ها بیکاری، در اواسط دهه ۷۰ شمسی دوباره به سینما برگشته بود تا در سینمای بدنه فعالیت کند و فیلم هایی برای موفقیت در گیشه بسازد.
او سال ۱۳۷۹ «سام و نرگس» را کلید زد و بازیگری را جلوی دوربین برد که بعدها رکورد دستمزد در سینمای پس از انقلاب را جابجا کرد. مردی که هم خوش چهره بود و هم خوش تیپ؛ اما نه بیان خوبی داشت و نه حس و حالی که بشود آن را در یک قاب سینمایی ماندگار کرد.
این ویژگی البته در سینمای ایران تنها خاص گلزار نبود. خود ایرج قادری هم با تمام توانایی ها و محبوبیتش یکی از ستاره هایی بود که پایش هیچ وقت به سینمای جدی ایران باز نشد. فردین، بهروز وثوقی، ناصر ملک مطیعی و حتی جوانی مثل سعید کنگرانی در کنار حضور در سینمای تجاری، موفقیت های قابل توجهی هم در سینمای جدی ایران به دست آوردند اما ایرج قادری هیچ وقت نتوانست از سینمای گیشه فاصله بگیرد و راهی به سینمای کارگردان هایی مثل ناصر تقوایی، فریدون گله، امیر نادری، مسعود کیمیایی، داریوش مهرجویی و … پیدا کند؛ مثل گلزار.
۱۰ سال یک تجربه
دهه ۸۰ دهه گلزار بود. او در آستانه این دهه وارد سینما شد و توانست ظرف ۱۰ سال در بیست فیلم سینمایی بازی کند. او به طور متوسط در هر سال دو فیلم سینمایی روی پرده داشت اما (با وجود موفقیتش در گیشه و تثبیت جایگاهش در سینما) طی این ۱۰ سال کارگردان های شناخته شده و مطرح سینمای ایران به ندرت به سراغ این بازیگر رفتند.
فریدون جیرانی (شام آخر)، سیروس الوند (تله)، تهمینه میلانی (آتش بس) و کیومرث پوراحمد (گل یخ) جدی ترین نام هایی بودند که گلزار در فیلم هایی از آنها بازی کرد. تنها تجربه متفاوت و ماندگار او در این ۱۰ سال، بازی در نخستین فیلم حمید نعمت الله است. او در «بوتیک» (سال ۱۳۸۲) نوع دیگری از سینما را تجربه کرد اما نتیجه هر چه که بود باعث تداوم حضور او در این جنس از سینما نشد.
همزمان با گلزار، حامد بهداد هم نقش کوتاهی در این فیلم داشت اما بهداد برخلاف گلزار خیلی زود وارد سینمای جدی ایران شد و کار با کاهانی، تقوایی، کیمیایی، مهرجویی و … را تجربه کرد.
سینمایی که گلزار را می پسندید و گلزار هم آن را می پسندید، سینمای دختر و پسری بود که داستان های جدی برای گفتن نداشت. این سینما به چهره ای نیاز داشت که زیبایی اش دل مخاطب را آب کند و حس همذات پنداری اش را در موقعیت های احساسی برانگیزاند. این جنس سینما گلزار را دوست داشت و گلزار هم لابد همین جنس را می پسندید. او به گواه کارنامه اش اهل تجربه گریم های مختلف، سنگین و اصولا هر تجربه ای که به زیبایی اش در قاب سینما لطمه بزند، نبود.
نقش های دیوانه، معتاد و … که برای سایر بازیگران آزمونی بود برای نشان دادن توانایی هایشان، در کارنامه دهه ۸۰ گلزار جایی نداشت. حتی کم سراغ کمدی می رفت و اگر هم در نقشی کمدی حاضر می شد یا جوان خوش سیما و آلامدی (آتش بس) بود یا نقش خودش را (توفیق اجباری) بازی می کرد.
در این سال ها حواشی زیادی هم با او همراه بود. حاشیه هایی که گاه به خاطر گرفتن دستمزد بالا رقم می خورد و گاه تحمیل کردن بعضی مسائل به کارگردان ها. اوج خبرسازی او برای دستمزد گرفتن، به ماجرای حضورش در فیلم «دموکراسی در روز روشن» برمی گردد. فیلمی که نخستین تجربه علی عطشانی بود و محمد علی زم آن را تهیه کرد.
گلزار در این فیلم بدون گریمی سنگین و تغییری که منجر به لطمه زیبایی اش شود نقش عزراییل را بازی کرد. کل حضور گلزار در این فیلم ۱۰ دقیقه بود اما او برای این حضور ۹۰ میلیون تومان دستمزد گرفت. این دستمزد در سال ۱۳۸۸ یک رکوردشکنی محسوب می شد و مدت ها بحث داغ رسانه ها بود.
حضور گلزار در سینمای دهه ۸۰ هیچ نامزدی و بالطبع جایزه ای را برای او از جشنواره فیلم فجر به ارمغان نیاورد. در مقابل او انواع و اقسام جایزه ها یا القاب مرتبط با خوش پوشی و خوش سیمایی را از نشریات مختلف و نظرسنجی های گوناگون به دست آورد.
ده های متفاوت
دهه ۸۰ که به پایان رسید خود گلزار زودتر از همه فهمید که حضورش در این نوع سینما خیلی بیشتر از آنچه فکر کند به ضررش تمام شده. در پایان این دهه، بهرام رادان، مهناز افشار، هدیه تهرانی و … ستاره هایی بودند که جدا از محبوبیت در گیشه به عنوان بازیگر- هنرمند خود را در سینمای ایران تثبیت کرده بودند. گلزار اما فقط همان وجه بازیگری را داشت و کارنامه ای که دیگر چنگی هم به دل جوانان و نوجوانانی که می خواستند دهه ۹۰ را تحت سیطره گوشی های هوشمند و تبلت و شبکه های اجتماعی آغاز کنند، نمی زد.
گلزار از ابتدای این دهه تصمیم گرفت آب رفته را به جوی بازگرداند. حاصل این مقطع از یک سو به بازی در سریال بیژن بیرنگ ختم شد و از سوی دیگر به حضورش در فیلم توقیف شده بهمن فرمان آرا کشید.
او از آغاز دهه ۹۰ تا به حال در پنج فیلم بازی کرده که از این بین سه فیلم متعلق به جریان سینمای جدی ایران است. هر چقدر گلزار در سینمای تجاری خوش شانس بود، در سینمای هنری بخت یارش نبود. از این سه فیلم دو فیلم «مادر قلب اتمی» به کارگردانی علی احمدزاده و «دلم می خواد» به کارگردانی بهمن فرمان آرا توقیف شده اند و فیلم «خشکسالی و دروغ» به کارگردانی پدرام علیزاده (بر اساس نمایشنامه ای از محمد یعقوبی) هنوز مراحل فنی اش به پایان نرسیده است.
سریال بیرنگ هم با توجه به نقش های پر دیالوگ و جنس کمدی کلامی اش جایی برای هنرنمایی گلزار نبود و او خیلی زود تصمیم گرفت عطای بازی و درخشیدن در این جنس از سریال طنز را به لقایش ببخشد و بازی را به هم بزند.
دلخوشی گلزار حالا فیلم «سلام بمبئی» به کارگردانی قربان محمدپور است که از آن به عنوان نخستین تجربه مشترک سینمای ایران و بالیوود نام برده می شود. گلزار حالا در آستانه ۴۰ سالگی هر از چندگاهی با افتخار عکسی از خودش را در این پروژه برای هوادارانش در اینستاگرام می گذارد تا به خودش و دیگران یادآوری کند که هست؛ اما واقعیتش را بخواهید او حالا به مصداق این شعر تبدیل شده است، البته با کمی تغییر «حاضر همیشه غایب».
تماشاگران امروز
‘