این مقاله را به اشتراک بگذارید
درباره فیلم جدید امید بنکدار و کیوان علی محمدی
بهنام ِ «ارغوان»
علی فرهمند
«ارغوان» شگفتانگیز است. جادویی است از جنس «سینما». رودخانهای است جاری، در خشکزار ِ سینمای ایران. چرا؟ اصولا نقد با همین «چرا» آغاز میشود:
«ارغوان» قصهای ساده دارد اما روایت قصهاش از طریق فرم پیچیده جلوه میکند. درواقع اهمیت «ارغوان» در قصه عاشقانهاش نیست بلکه در چگونگی پیشبرد این عاشقانه است. روایت فیلم، استادانه و بهدور از لکنت طراحی شده و همین نوعِ روایت است که مخاطب را تا آخرین لحظه میخکوب میکند و راه را برای لورفتن داستان میبندد. اکثر صحنهها کارکرد نمادین دارند اما بههیچعنوان این کارکرد، آسیبی به روایتِ روانِ فیلم نمیزند؛ مانند نخستین صحنه فیلم که در شبی بارانی «فربد» میان ازدحام جمعیتِ چَتربهدست، به سمت «آوا» میدود. این صحنه -که بار دیگر در پرده آخر فیلم تکرار میشود- نقطه عزیمت داستان است؛ صحنهای است که «ارغوان» را به صدر مینشاند؛ «فربد» برای به «آوا» رسیدن باید از خاطرات گذر کند؛ خاطراتی که هرکدام در قالب تصویری پُشت چَتر پنهان شده است. به همین خاطر است که پس از این صحنه، خاطرات آغاز میشود. در پرده آخر هم که خاطرات به بازیابی رسیده است، همین صحنه تکرار میشود و فیلم را به نقطه اوج میرساند. خاطرات در فیلم «ارغوان»، تکههای یک پازل نیستند که کنار هم قرارگرفتنِ آنها، مضمون فیلم را نمایان کند بلکه خاطرات بهانهای است که مخاطب را به درک درستی از رشد ِ «فربد» و «آوا» میرساند و قراردادی است که کودکِ «آوا» را به «لیلی» و «موسیقی» پیوند میدهد. خاطرات، همچون قطعه موسیقی «ماریو سوریانو» در فیلم عمل میکند و پیونددهنده داستانهاست. با این تفاوت که دومی کارکرد تماتیک نیز دارد. به بیان دیگر، موسیقی در فیلم «ارغوان» به جز نقشِ پیونددهندگی، تداعیکننده «عشق» است. نقش موسیقی در فیلم «ارغوان» را با فیلم «آبی» (کریشتف کیشلوفسکی) مقایسه کنید. موسیقی آن یکی به وحدتِ اروپا کمک میکند و موسیقی این یکی به ارتباط و بههمرسیدن ِشخصیتهای داستان؛ اما در هر دو فیلم، موسیقی یادآور عشقی سرخورده و فراموششده است و شخصیتهای فیلم را به «رشد» میرساند.
فیلمنامه «ارغوان» بهعنوان یک درامِ مدرن بهجز یک اشکال جزئی، بسیار استاندارد و البته خلاقانه نگاشته شده است. این اشکال هم به کارکرد «کشمکش فرد با خودش» در درام مدرن برمیگردد. به این معنا که بهتر بود در فیلم چند صحنه از «فربد» و «آوا» – در فاصله بین دو دیدار- دیده شود و کشمکش «فربد» و «آوا» با خودشان به درک بصری برسد و به تصویر کشیده شود و فقط از طریق بازیابی خاطرات، کشمکشهای دو شخصیت القا نشود. البته ناگفته نماند که بازیابیِ خاطراتی که در فیلم ترسیم شده است بهقدری تأثیرگذار هست که توجیهی برای بهتصویرکشیدهنشدن این کشمکشها باشد اما بههرحال بهخاطر تبعیت از الگوهای درامِ مدرن هم که شده، کاش صحنههایی از این کشمکشها دیده میشد.
«ارغوان» به همان اندازهای که در روایت فوقالعادهاش حرفی برای گفتن دارد، در کارگردانی نیز به یک اثرِ بیبدیل سینمای ایران تبدیل شده است. صحنهای که از لحظه رفتن پدر به کنسرتِ «فن کارایان» تا برگشتنش را با یک دور ٣۶٠ درجهای به تصویر میکشد – و کارگردانیاش تداعیکننده گذر زمان است- در ذهنها خواهد ماند. تصاویری که در فیلم «ارغوان» دیده میشود، هرکدام حاصل ِ تفکر و سواد ِ فیلمسازانش است.
«ارغوان» فیلمی است که برای خودش و تکتک صحنههایش احترام قائل است؛ فیلمی است که دروغ نمیگوید و پشت نقابِ روشنفکرانه پنهان نشده و اصیل است. «ارغوان» برای سینمای ایران یک موفقیت است؛ موفقیتی که بهطور میانگین هر ١٠ سال یکبار اتفاق میاُفتد و اینبار «ارغوان»، سینمای ایران را یک گام به جلو میبرد.
شرق