این مقاله را به اشتراک بگذارید
ببر سفید، کابوس یک رویا
گفتوگو با آراویند آدیگا / برندهی بوکر ۲۰۰۸
مترجم: شعله آذر
«آراویند آدیگا»، در سال ۱۹۷۴ در هند به دنیا آمد و از پانزده سالگی به استرالیا رفت. او فارغ التحصیل دانشگاه های کلمبیا و آکسفورد است؛ مدتی خبرنگار مجله تایم بوده و در فاینشنال تایمز، ایندیپندنت و ساندی تایمز نیز مطلب می نوشت. آدیگا که اکنون ساکن بمبئی است، جایزه بوکر امسال را به خاطر نخستین رمان خود با نام «ببر سفید» دریافت کرده است. در تاریخ چهل ساله بوکر، آدیگا دومین هندی است که اثر اولش شایسته دریافت جایزه شده است.
طنز سیاه «ببر سفید»، بی توجه به جذابیت های توریستی هند که به ویژه برای غربی ها سمبل زندگی شرقی است، هند دیگری را به مخاطب نشان می دهد، هندی فقیر، سیاه و در آستانه تباهی. طبیعی است که هموطنان آدیگا روی خوش به این رمان نشان ندادهاند ولی آدیگا به گفته خودش زشتی واقعیت را نشان داده و تلاش کرده تا حقیقت زندگی مردم کشورش را با آن تصویر زیبا و رنگینی که هند در بیرون از مرزهای خود دارد، به چالش بکشد. « می خواستم چیزی بنویسم که مردم را تحریک کند، آزارشان دهد… مردم آزادی سیاسی ندارند… می خواهم این ایدهای که در هند بزرگ ترین دمکراسی دنیا حاکم است را به چالش بکشم… » فقر، سنت، اختلاف طبقاتی، فساد مالی، بیماری، و معضل های اخلاقی و اجتماعی از درون مایه های «ببر سفید» است. شخصیت اصلی رمان، ضد قهرمانی است به نام «بالرام هالوای» که در فقر مطلق به دنیا می آید، اجازه ادامه تحصیل ندارد و در قهوه خانه ای مجبور به کار می شود. بالرام برای گذر از فقر موروثی، قصد دارد دست به هر کاری، حتی جنایت بزند.
مایکل پورتیلو، یکی از داوران جایزه می گوید: « تصمیم گیری برای انتخاب برترین اثر بسیار سخت بود زیرا آثار منتخب نهایی همه قوی بودند. در نهایت « ببر سفید» گوی سبقت را برد… این رمان موفق شده احساسات خواننده را با ضد قهرمان شرور و تبهکار خود همراه کند. «ببر سفید» با طنز منحصر به فرد خود تمام مباحث اجتماعی و توسعه جهانی را به چالش فرا خوانده است. «ببر سفید» که جنبه های مختلف زندگی امروز هند را زیر ذره بین گذاشته، به خاطر اصالت و ارزش ادبی بزرگ خود این جایزه را دریافت کرده است.»
مجموعه داستان «در میان آدم کش ها» کتاب دوم آراویند آدیگاست که به تازگی در هند چاپ و منتشر شده و شامل دوازده داستان کوتاه است.
از چه کسانی تاثیر گرفته اید؟ آیا خودتان را یک نویسنده مشخصا هندی می دانید؟
اگر بپرسید چه نویسندگانی در نوشتن این کتاب تاثیرگذار بوده اند، بهتر است. سه نویسنده سیاهِ دوره بعد از جنگ جهانی دوم: رالف ادیسون، جیمز بالدوین و ریچارد رایت را نام ببرم. عجیب این جاست که سال های سال بود که هیچ کتابی از آن ها نخوانده بودم. سال ۱۹۹۵ یا ۱۹۹۶ «مرد نامرئی» الیسون را خواندم و دیگر سراغش نرفتم. ولی حالا که کتابم تمام شده، می بینم این نویسنده ها چه تاثیر عمیقی بر کار من گذاشته اند. به عنوان یک نویسنده، خودم را وابسته به هیچ جریانی نمی دانم، و تاثیرات از هر کجا که باشد، استقبال می کنم.
می توانید از فرایند نویسنده شدن تان بگویید؟ گذر از روزنامه گاری به نویسندگی چگونه بود؟
طرح اولیه «ببر سفید» سال ۲۰۰۵ نوشته شد و بعد آن را کنار گذاشتم. دسامبر ۲۰۰۶، به دلایلی که هنوز خودم هم نفهمیدم، بعد از بازگشت از سفر طولانی ام در خارج از کشور، به سراغ طرحم رفتم و کاملا بازنویسی اش کردم. شبانه روز روی کتاب کار کردم و ژانویه ۲۰۰۷ بود که دیدم یک رمان در دست های من است.
شخصیت «بارلام هالوای» را از کجا الهام گرفته اید؟ صدای او را از کجا پیدا کرده اید؟
بارلام هالوای ترکیب چند مردی است که در سفرهایم در هند با آن ها رو به رو شده ام. وقت زیادی در ایستگاه های قطار یا در ایستگاه های اتوبوس یا خوابگاه های خدمت کارها و در زاغه ها گذرانده ام. با آن ها گپ زده و به حرف هاشان گوش داده ام. یک نوع نجوا و زمزمه مداومی در درون زندگی مردم طبقه متوسط هند می شنوم که تا کنون جایی ثبت نشده. اگر یک روز لوله های فاضلاب یا شیرهای آبِ خانه تان شروع به حرف زدن بکنند، صدای بارلام را حتما می شنوید.
رمان جزییات دقیقی دارد، از فعالیت های – اغلب منحرف – نیروی پلیس گرفته تا سیستم سیاسی، از طبقه خدمت کار دهلی گرفته تا تاجران بنگال. برای نوشتن این رمان چه تحقیقاتی انجام داده اید؟
این کتاب یک رمان است، یک قصه. هیچ کدام از اتفاق های آن در واقعیت رخ نداده و هیچ شخصیتی واقعا وجود ندارد. ولی همه چیز بر اساس لایه های زیرین واقعیت هندی ساخته و پرداخته شده. یک مثال می زنم: در رمان، پدر بالرام از سل می میرد. از باور مرگ به باور شخصیت می رسیم، این حادثه نشان دهنده مشتی از خروار است. واقعیت این است که در هند روازنه هزاران نفر از سل می میرند، که اغلب شان فقیر هستند. پس اگر آدمی مثل پدر بالرام وجود دارد و شغل مشابه پدر بالرام هم دارد، یعنی یک درشکه چی است، پس احتمال مبتلا شدن اش به بیماری سل هم بسیار بالاست. من تلاش زیادی کرده ام تا مطمئن شوم که همه حوادث رمان، قرینه واقعیات موجود در هند هستند. بیمارستان های دولتی، مشروب فروشی ها، و روسپی خانه های رمان، همه بر اساس مکان های واقعی هند که در سفرهای ام دیده ام، توصیف شده اند.
در رمان، درباره طبیعت دو بخشی فرهنگ هند نوشته اید: نور و تاریکی، و این که چطور سیستم طبقاتی به دو گروه « مردانی با شکم های بزرگ و مردانی با شکم های کوچک» تقلیل یافته است. توضیح می دهید چرا فکر می کنید که سیستم طبقاتی کشور شما به این دو طبقه تنزل پیدا کرده؟
مهم است که این طبقه بندی ها را از چشم بالرام ببینید نه به عنوان دیدگاه خود من. قصد ندارم همیشه خواننده خودش را با بالرام یکی بداند: شاید بعضی اصلا دلشان نخواهد با بالرام احساس نزدیکی کنند. در پنجاه سال گذشته، تغییرات پر سر و صدایی در اجتماع هند اتفاق افتاده و بیش تر این تغییرات برای بهبود اوضاع بوده اند. این تغییرات، هیرارشی سنتی و قطعیت های منسوخ زندگی هندی را از بین برده، ولی بخش بزرگی از فقرای هند، گیج و مبهوتِ این هند تازه و تغییرات آن هستند و تنها رها شده اند.
اگرچه آشوک ویژگی های مثبتی هم دارد، ولی شخصیت کلی ای که از او، خانواده اش و افراد دیگر طبقه مرفه به دست داده اید، زمخت و خشن است. آیا فکر می کنید سقوط و فسادی که این قدر شایع است، و روحیه و طبیعت طبقه مرفه با تحول اوضاع اقتصادی هند، همچنان باقی می ماند یا تغییر می کند؟
مسئله سقوط و فساد در مورد هر فرد هندی صادق است، چه غنی و چه فقیر. خیلی بد است که هیچ علامتی برای رهایی از این وضعیت وجود ندارد. چه بر سر هند آینده خواهد آمد؟ این سخت ترین پرسش دنیاست.
رمان شما، هندی را مجسم کرده که ما کمتر می شناسیم. برای شما اهمیت ارائه این شق دیگر چیست؟ چرا مخاطب غربی نیاز دارد که این هند را بشناسد؟
هر خواننده ای تنها به یک دلیل این کتاب را می خواند، یا من امیدوارم بخواند، این که رمان او را سرگرم می کند و با خود تا انتها می برد. من هیچ چیز به «اجبار» نمی خوانم. می خوانم تا لذت ببرم، و امیدوارم که خوانندگان هم از این کتاب لذت ببرند. ضمنا، من فقط از هندی که می شناسم و در آن زندگی می کنم، نوشته ام. برای من این « شق دیگرِ هند » نیست، باور کنید.
چطور زمینه شغلی شما به عنوان یک ژورنالیست اقتصادی بر رمان تاثیر گذاشته؟ با همه تغییراتی که هند را تحت تاثیر قرار داده، آیا این تحولات در درون جمعیتِ آن هم نفوذ کرده و آیا چالش ها و هزینه های این تحولات برای مردم هند به اندازه بالرام بوده است؟
در واقع زمینه روزنامه نگاری من موجب شد بفهمم که اغلب چیزهایی که در مجلات اقتصادی می نویسند، مزخرفات است. و من هیچ وقت تجارت یا ادبیات مشارکتی را جدی نگرفته ام. هند دارد در سیلاب کتاب های« چگونه می توان یک تاجر اینترنتی شد» غرق می شود. همه شان به شما وعده می دهند در عرض یک هفته تبدیل به یاکوکا می شوید. این همان کتابی است که راوی من به تمسخر از آن یاد می کند. او می داند که زندگی کمی سخت تر از آن چیزی است که در این کتاب ها وعده داده شد. اکنون در هند از این میلیونرهای یک شبه و سرمایه گذارهای موفق فراوان داریم. ولی به یاد داشته باشید که یک میلیارد نفر این جا زندگی می کنند و برای اغلب آن ها که حتی از حداقل بهداشت و تحصیل و از شغل محروم هستند، به جایگاه مرفه رسیدن یعنی چیزی شبیه به همان کاری که بالرام کرده است.
یک چیز در قلب رمان و در قلب بالرام به یکسان وجود دارد: تنش میان وفاداری به خود و وفاداری به خانواده. آیا این تنش، آینه ای از یک تعارض مشخص در هند است یا فکر می کنید این یک چالش جهانی است؟
این تعارض شاید در هند بیش تر نمود داشته باشد، زیرا ساختار خانواده در این جا قوی تر از جاهای دیگر مثلا امریکاست و وفاداری و سازگاری با خانواده یک ویژگی اخلاقی به حساب می آید. پس « بد اخلاقی ای که امروز صبح با مادرت داشتی، برابر با این است که امروز از بانک اختلاس کرده ای.» تعارض این جاست و به گونه ای هم در همه جا.
کار بعدی شما چیست؟ آیا رمان دیگری در دست دارید؟
بله!
آزما ش۶۲