این مقاله را به اشتراک بگذارید
گفتو گو با ستاره اسکندری به بهانه ایفای نقش نیر ِ سریال «دندون طلا»
سینمای ایران کمبود اندیشه دارد
«زن»های بیضایی سلحشورند،«زن»های میرباقری شیرزن
رضا صدیق
مینیسریال «دندون طلا» که این روزها آخرین و نهمین قسمتش منتشر شده است پس از مدتها تجربههای مختلف در شبکه خانگی سبب شد تا این مدیای نوپا حال و هوای جدی و خوشی به خود بگیرد. داوود میرباقری که بر اساس تئاتر «دندون طلا» این نمایشنامه را در عرصه تصویر بازسازی کرده بود توانست نظرات مثبتی را به این شبکه جلب کند. از نکات این سریال حضور ستاره اسکندری در نقش نیر بود. نقشی که پیشتر و ١۶- ١۵ سال پیش نیز خود او روی صحنه بر عهده داشت. نیری که حالا قرار بود در لوکیشنهای مختلف و جلوی دوربین ثبت شود و بار این وظیفه اینبار نیز بر عهده ستاره اسکندری بود. اسکندری از نوع ستارهاش را بیشتر مخاطبان از سریالهایی که در تلویزیون بازی کرده میشناسند و حتی پیشتر از ساحت تئاتر، او در تلویزیون مشغول به بازی شده بود. بازیگر تئاتریای که حالا چند سالی میشود که از تلویزیون روی برگردانده و حاضر نیست در این مدیوم حاضر شود. شاید به همین سبب است که حضور او در یک سریال تولید شده در شبکه خانگی، حال و هوای حضور او را در سابقه کاریاش زنده میکند. به نیت همین اتفاق و بازی دوباره او در نقش نیر و «دندون طلا» گپ زدیم.
شما ١۶-١۵ سال پیش تئاتر دندونطلا را به کارگردانی داوود میرباقری روی صحنه بردید و بعد از این همه سال که خود یک عمر است حالا مینیسریال دندونطلا را با ایشان کار کردید.
بله، جالب است بگویم که اصلا چه شد من برای نقش نیر در تئاتر دندون طلا انتخاب شدم. من در سریالی به نام ایستگاه آخر با مرحوم مهدی فتحی که خدا رحمتشان کند، کار میکردم و آقای میرباقری دندونطلا را شروع کرده بودند. ایشان اصرار داشتند نقش نیر را دو نفر بازی کنند و آقای فتحی مرا به آقای میرباقری معرفی کردند. من ٧ تا ٨ سال قبل از آن در شرایط دانشجویی تئاتر بازی میکردم و دندونطلا نخستین حضور حرفهای من در تئاتر بود که برای نخستینبار با یک گروه بزرگ کار میکردم؛ چه کار کردن با جناب میرباقری به عنوان کارگردان و چه کار کردن با اساتیدی مثل آقای داریوش ارجمند، حسن پورشیرازی و گرجستانی. همین هم این تجربه را برای من درخشان کرده بود. من و بهناز جعفری باهم این نقش را بازی میکردیم. منتها بهناز جعفری از یک مرحله به بعد سر فیلمبرداری یک کاری رفت و کار دندون طلا را نیمه رها کرد و من دندونطلا را ٩٧ شب اجرا رفتم. برای یک بازیگری که تازه پاگرفته، اتفاق بزرگی بود آن هم در دورانی که تازه دارد دیده میشود. البته من پیش از آن بیشتر کارهای تصویری انجام میدادم تا تئاتر حرفهای اما به هرحال با حضور آقای میرباقری و بقیه دوستان، اهالی سینما میآمدند و برای نخستینبار تئاتری با این وسعت تماشا میشد، طوری که دور تا دور تئاتر شهر صف بسته میشد.
این کار بعد از سریال امام علی (ع) بود و بسیاری از مردم عادی هم به واسطه نام آقای میرباقری برای تماشایش میآمدند و خوب دیده شد.
دقیقا. بعد از سریال امام علی (ع) بود و تئاتر دندون طلا به خاطر اینکه کار آقای میرباقری بود و همچنین به خاطر گروه، این تئاتر در اوج بود و به لحاظ جایگاه خیلی ویژه بود. من با شور و احساسات تمام توانم را به کار میگرفتم که در برابر این اساتید کم نیاورم؛ زمان گذشت، بلافاصله بعد از دندونطلا آقای میرباقری فیلمی بهنام «مسافر ری» ساختند که من نقش کوتاهی در آن بازی کردم و بعد از آن کار، دیگر با آقای میرباقری همکاری نداشتم. تا اینکه تئاتر «هم هوایی» به صحنه رفت و آقای میرباقری آمدند و گفتند من برای شما خوابهایی دیدهام. وقتی به من گفتند که دندونطلا را به یک مینیسریال میخواهند تبدیل کنند، شگفتزده شدم. کاری که نخستینبار با تمام شور روی صحنه رفته حالا بعد ١۶ سال که شما یک بازیگر پخته شدهاید و طبیعتا تکنیک میدانید قرار است دوباره ساخته شود. کاری که همیشه فکر میکنید کاش میشد من برگردم و این نقش را بهتر بازی کنم. نیر برای من همیشه این فضا را داشت، مثل زندگی است که آدمها در زندگی همیشه فکر میکنند کاش میشد برگردند و اینجا این کار را بکنند.
و در خلق آن شخصیت بازنگری کنند.
بله. دقیقا. شما فکر کنید بعد از ١۶-١۵ سال شرایطی پیش میآید و به شما میگویند نه تنها میتوانید آن نقش را یک بازنگری داشته باشید بلکه این نقش قرار است جلوی دوربین برای همیشه ثبت شود. این یک اتفاق عجیب محسوب میشد برای تمام دوستانی که در دندونطلا بودند. به هر حال بین تمام بازیگرهای سریال دندون طلا من مشخصا و دقیقا همان آدمی بودم که ١۶ سال پیش این تجربه را داشتم و طبیعتا لذت آن برای من دوچندان بود. خیلی تلاش کردم که اعتماد آقای میرباقری سرجایش باقی بماند و امیدوارم که نتیجه کار هم این گونه باشد.
اتفاقا در گپ و گفتی که با آقای میرباقری برای دندون طلا داشتم ایشان از نقش آفرینی شما بسیار راضی بودند و میگفتند ستاره اسکندری به خوبی توانست نیر را دوباره خلق کند.
فکر کنید نقشی که برای روی هم رفته سه ربع تا یک ساعت حضور روی صحنه است شما فرصت پیدا میکنید در شرایطی که این نقش بسیط و گسترده شده، ابعاد بصری و لوکیشنهای واقعی و نو پیدا کرده، خط را نگه دارید که خاطره خوش تئاترش از بین نرود و این کار واقعا کار سختی بود. نیر بعد از سالها، سختیاش برای من مثل سختی تئاتر بود، آنهم تئاتر از جنس دکتر رفیعی یعنی شما بدنت درد میگیرد، نقشی که برای فیزیکمان سخت بود، به هرحال آن بچه، فضاهای عجیب و غریب، حلبیآباد، دباغی و همه اینها خیلی فضاهای عجیبی بود و به همین نسبت هم لذتبخش بود. من سالها بود که از کار تصویر این گونه لذت نبرده بودم که همیشه در تئاتر تجربه میکردم.
نیر بازآفرینی دیگرگونهای از تهمینه در داستان رستم و سهراب است. تهمینهای که در دهه چهل و در جو مردسالار زیست میکند و توامان در حاشیه شهری زندگی میکند که مردمانش مظاهر مدرن و ژیگول شدن را به خود گرفتهاند. ایستادگی نیر در این فضا و سیر حرکتی نیر برای حفظ اصولش از المانهای شخصیتی این زن است. زنی که خیانت میبیند اما روبهروی هر چیزی غیر از اصولش میایستد. به قول کریم سگدست «غیرتی است» و اتفاقا مناسباتش با همین کریم سگ دست در بین تمام مواجهههایش جذابترین نوع تعامل است. میخواهم کاراکترشناسی شما را نسبت به نیر بدانم در خلق این شخصیت.
قسمت کریم سگ دست و نیر در تئاترش وجود نداشت و به سریال دندونطلا اضافه شده بود باید بگویم شما آنقدرکامل توضیح دادید که میتوانید از قول من اینها را نقل کنید. (میخندد) ولی باید بگویم که در نیر چیزی وجود دارد که بسیار مهم است؛ بگذارید این گونه توضیحش دهم که من ابتدا به نمایشنامه علاقهمند شدم و از زاویه نمایشنامه در عرصه نمایش گام گذاشتم، خصوصا نمایشنامههای آقای بیضایی که برای من مثل شعر میماند. تفاوتی که نیر و اصولا زنهای نوشتههای آقای میرباقری با زنهای آقای بیضایی دارند- چون زنهایی هستند که من خیلی دوستشان دارم، این است که بار زن بودن در آنها خیلی قویتر است. زنهای نمایشنامههای آقای بیضایی، زنهای سلحشوری هستند که بار مردانگی آنها خیلی قوی است و برای من زنهای آقایمیرباقری خیلی زن هستند. نیر به قول شما در جامعهای که به هرحال مردسالارانه است، زندگی میکند. اما تن دادنش به یک عشق، جسارت است و کلمه شیرزن به نظر من در مورد نیر صدق میکند. به نظر میرسد ستاره اسکندری سال ١٣٩۴ مدرن شده است. نیر زندگی را خیلی برای خودش سخت میگیرد، به هرحال این عصر و حالا همه در شرایط آرمانمُردگی، اخلاقمُردگی و بیانگیزگی زندگی میکنیم.
یا به عبارتی در دوره لمسی و سِر بودن به سر میبریم، دوره بیتفاوتی.
بله، ما الان در دوره بیتفاوتی هستیم و نیر دقیقا در اوج دورهای به لحاظ جامعهشناسی زندگی میکند که باید و نبایدها و روراستیها وجود دارد و
هرکدام تعریف مشخص خودش را دارد. اخلاق وجود دارد. در نتیجه در جامعهای که نیر در آن زیست میکند، نسبت به چیزهایی که برایش پیش میآید، واکنش شیرزنانهای دارد. برای خودم جذابترین اتفاق احساسی نیر صحنهای است که با سیامک صفری- کریم سگ دست، دارم. نوع ارتباطی است که پیچیدگی نیر را به عنوان یک کولی که کیسه حمام میفروشد اما زن با حکمتی است نشان میدهد. همچنین جنس دیالوگنویسی فوقالعاده آقای میرباقری که من خیلی دوست دارم پر از ضربالمثل است. در این جنس یک پیچیدگی در ارتباط کریم سگدست و نیر وجود دارد، عشقی که هرگز به کلمه جاری نمیشود، به نظر من پرسپکتیوی که در رابطه کریم سگدست و نیر وجود دارد در مواجه شدن نیر با «قنبر دیزل» و«سیا» اتفاق نمیافتد. چشم شما در رابطه اینها خشک میماند و هیچکس یک کلمه حرف نمیزند برای اینکه بهشدت اخلاقمدار هستند، من این جنس را خیلی دوست دارم.
یکجا حتی نیر به کریم سگدست میگوید بِرار و میگوید کاش میتوانستم، اصلا اوج بروز آن
همین جاست.
فوقالعاده است، میگوید کاش آنقدر بد نبودم که وقتی میگویی برار باور کنم که واقعا برادرت هستم و بعد بازی خود من، بازی دور آتش، برای خود من هم دلچسبترین ارتباط در واقع اینها است. ضمن اینکه خیلی به لحاظ بازیگری ارتباط با آقای فخیمزاده و آقای حمید آذررنگ را دوست داشتم، اما به لحاظ سلیقهای و شخصیتی این سکانسها برای من خیلی جذاب است.
١۶سال پیش با آقای میرباقری کار کردید و ١۶ سال بعد باز هم همان نمایش را با ایشان کارکردید، نظرگاه و دیدگاه شما اول به خودتان از آن زمان تا به حال در نقشآفرینی نیر در اثری از آقای میرباقری چه تغییری کرده است؟ و بعد داوود میرباقری ١۶ سال پیش تا امروز چگونه بود؟
١۶سال پیش فکر میکردم آقای میرباقری چقدر از من بزرگتر هستند، این دفعه دیدم فاصله سنی ویژهای هم نداریم، واقعیت این است که من بار اولی که گام به دندونطلا گذاشتم، به هرحال به عنوان یک جوان تازه از راه رسیده بودم با اینکه قبلش کار تصویر میکردم و در دانشکده هنرهای زیبا با اصغرفرهادی و پریسا بختاور کار میکردم که آن موقع دانشجو بودند و الان برای خودشان کارگردان مطرح و بزرگی هستند، طبیعتا من مرعوب آن فضا بودم و فقط سرتا پا برای دیدن و شنیدن داود میرباقری چشم و گوش بودم و همزمان یک فاصله بزرگ بین خودم و ایشان احساس میکردم، چه به لحاظ سنی و چه به لحاظ جایگاهی و الان که از آن زمان فاصله گرفتم و مینی سریال را تجربه کردم. اینبار با آقای میرباقری بیشتر حرف داشتم، آن رعب برداشته شده بود یعنی برای من از بین رفته بود، درضمن من هنوز هم از آقای میرباقری میترسم البته درباره کارگردانانی مثل آقای بیضایی که همیشه این را داریم.
منظورتان از ترس این است که ایشان کاریزماتیک است؟
دقیقا، یک جذبه و یک جنس حضوری دارند که به هر حال این برای شما هست حتی اگر ٨۵ سال هم داشته باشید، فرقی نمیکند. اما اتفاق خوشایندی که اینبار برای من خیلی درخشان بود، این بود که من به خودم اجازه میدادم با آقای میرباقری دیالوگ برقرار کنم در ١۶ سال پیش من این شرایط را نداشتم و میترسیدم، میرفتم در کمدهای تئاتر شهر چمباتمه مینشستم و صحبتم با ایشان فقط در ارتباط با متن و اینها بود. اما لذت این رشد و در راهی که من رفتم برای خود من اتفاق افتاده است که به من اجازه میدهد بتوانم از داشتهها و دانش آقای میرباقری، نوع نگاه و نوع دوربین گذاشتنش، از همهچیز بهرهمند شوم. این برای من اتفاق خیلی درخشانی است. امیدوارم ١۵ سال دیگر فیلم سینمایی دندونطلا ساخته شود و من دوباره نیر را بازی کنم. (میخندد)
و این فاصله زمانی چه دگرگونیای در منظرگاهتان نسبت به داوود میرباقری ایجاد کرده است؟
من به هر حال الان بهگونهای دیگر نگاه میکنم. تا وقتی که جوان هستی ناخواسته در ذهنت اسطورهسازی میکنی، اسطورهها و آدمهایی را که قبول داری دور از دسترس خودت میپنداری و وقتی بزرگتر میشوی احساس میکنی و میبینی که نه، این آدمها پایشان روی زمین است. به لحاظ نوع ارزشی که من برای کارنامه آقای میرباقری قایل هستم، جایگاهشان هیچ تفاوتی نکرده است. به هر حال در کارنامه هر آدمی شکی نیست که بالا و پایینی هست اما راجع به آقای میرباقری به ضرس قاطع میتوانم بگویم که فرود هیچوقت اتفاق نیفتاده است، درجهها کم و زیاد شدهاند اما فرودی در کار نیست. یعنی اینکه کاری را ببینید و از خودتان بپرسید واقعا کار آقای میرباقری است؟ و گاهی فکر میکنید مگر میشود کسی که سریالهای فاخر ساخته، الان بخواهد این را بسازد، به نظر من این راجع به آقای میرباقری صدق نمیکند و ایشان در دسته آدمهای سربلند و موفق در کارش قرار میگیرند.
شما در اصل بازیگر تئاتری هستید که به تلویزیون و سینما نیز نگاهی میاندازید پس در مورد بازیگری میتوان با شما جدی سخن گفت. میخواهم نکتهای را طرح کنم که سالهاست به طرق مختلف طرح میشود؛ اینکه در سینمای ایران برای زنان نقشهای محدودی وجود دارد و دست زنان را برای خلق و ایفای نقشهای متفاوت میبندد.
من آدم صاحبنظری در سینما نیستم. میتوانم این گونه بگویم که نوشتههای محدودی نوشته میشود و خود شما هم میدانید به چه صورت است و در سالهایی سینما به چندین نفر خاص اختصاص پیدا کرده بود. الان ولی فضا خیلی متفاوت شده، چه به لحاظ فیلمنامهنویسی، چه به لحاظ نوع نقشها و بازیگرانی که انتخاب میشوند. رجعتی به گذشته و به بازیگران متخصص در حال انجام است که از نظر من خیلی درخشان محسوب میشود. علت اینکه فکر میکنید یک بازیگر متخصص و خیلی درخشان در تئاتر هر نقشی را که دوست دارد، بازی میکند، بهخاطر نوع تفاوت نمایشنامهها نیست، بلکه بهخاطر نوع محدودیتهایی است که وجود دارد. مثلا در تئاتر، در سینما و با فاصله بسیار زیادی تلویزیون که الان شبکهخانگی جایی میان تلویزیون و سینما آمده است. بنابراین این محدودیت را بیشتر در بخش تلویزیون متوجه خانمها میدانم. اما باز هم به نظرم به نوع بازیگر آن بستگی دارد. من هرگز در تلویزیون بدون تجربه کاری در نقش اول قرار نگرفتهام، من در تلویزیون خیلی تجربه دارم و پیش از اینکه تئاتر را بهصورت حرفهای انجام بدهم، تئاتر دانشجویی و سه تا چهار سریال تلویزیونی بازی کردم. نوع بازیگری من بهگونهای است که در تلویزیون هم توانستم از کلیشه اجتناب کنم. شما نقشهای من را کنار همدیگر بگذارید کمتر نقش نزدیک بههم پیدا میکنید. میشود فکر کرد تلویزیون از لحاظ نوع نقش هم آنقدر محدود نیست. البته به خطوط قرمز خودش کاری ندارم. من در داستان یک شهر اصغر فرهادی در سال ٧٨ برای نخستینبار در سیمای جمهوری اسلامی ایران نقش معتاد را بازی کردم یا برای نخستینبار در تلویزیون ایران نقش الکلی را بازی کردم. نقش شمالی، جنوبی، کلفت، دکتر و… به نظر من اینجوری نیست که بگویم فیلمنامهها، فیلمنامههای مردانهای است.
اما زنانه هم نیستند!
به هر حال فیلمنامههایی که نوشته میشود، از فرهنگ همین مملکت میآید و به هر حال ما چه بخواهیم بپذیریم، چه نخواهیم هنوز کفه مردانه این فرهنگ قویتر است اما خیلی نقش زن متفاوت و متعدد هم نگاشته شده است، در تئاتر دست ما بازتر است به لحاظ نوع شخصیتهایی که میتوانیم روی صحنه ببریم اما در سینما قضیه به صورت دیگری است. آن چیزی که شما میگویید بیشتر برمیگردد به اینکه اگر بخواهم نقدی بکنم حتی به عنوان یک زن این حرفه معتقدم محدودیت فیلمنامه داریم. فیلمنامهنویسان نتوانستهاند حتی به سینمای اواخر دهه ۶٠ و اوایل ٧٠ خودمان دست پیدا کنند. سینمایی که در آن نرگس، روسری آبی، دستفروش و هامون ساخته میشد، کارهایی مثل آثار آقایان بیضایی و تقوایی. آن چیزی که در سینمای ما کم و محدود شده، به زعم من الان اندیشه است.
به نکته مهمی اشاره کردید، نکتهای که حتی در سینمای اروپا به عنوان یک سینمای پیشرو در زمینه روشنگری، روشنفکری از موج نو گرفته تا نئورئال در آنجا هم مشاهده میشود یا حتی سینمای مستقل امریکا. البته با درجهبندی متفاوت از وضع کنونی سینمای ایران.
بله، ولی لزوما بحث این نیست که سینما فقط باید تولیدگر اندیشه باشد. منظورم آن چیزی است که آدمها را متفاوت میکند، در دورهای که من دارم از کارهای رخشان بنیاعتماد، بهرام بیضایی، ناصر تقوایی و داریوش مهرجویی نام میبرم بسیاری از قهرمانهای اینها زن هستند.
حتی مهرجویی سابق و نه آن کارگردان امروز در آن زمان سلسله فیلمهایی مثل نرگس، لیلا، بانو دارد.
بله، پس ما نمیتوانیم بگوییم، با محدودیت نقش زن مواجه هستیم. آن موقع اینها داشتند فیلمهای اندیشه میساختند. از آن طرف دیگر فیلمسازانی بودند که فیلم تجاری میساختند و استارهای تجاری داشتیم. ما استارهای آن طرف را داشتیم، بازیگرهای این طرف را داشتیم و سینما توازن داشت، در سینمای ما تعادل وجود داشت.
میخواستیم، افعی میدیدیم، میخواستیم، میرفتیم هامون میدیدیم.
دقیقا. به نظر من این اتفاق گمشده سینمای الان است. خیلی هم تفاوتی در نقش زن و مرد وجود ندارد.
علت این اتفاق به نظرتان چه میتواند باشد؟
همانطور که اشاره کردی این اتفاقی است که جهانشمول است منتها در آنجا با وجود افول و نزولش تعادلی حفظ میشود. ما میرویم و تحقیق میکنیم و پی میبریم سینمای اروپا مثل سینمای قدیمش نیست ولی استانداردها در آن حفظ میشود. ما اما سیستم تاریخیمان اینگونه است که جلو میرویم، میپاشد، صفر میشود و از سر شروع میکنیم. ما هیچوقت راهمان را ادامه نمیدهیم، ما همیشه راهمان را عوض میکنیم. این در جامعه ما یک کلیت است، برای همین هیچوقت ما از تاریخمان درس نمیگیریم ما همهاش میگوییم کات از سر. دوربین را جای دیگر میبریم و دریک زاویه دیگر. دلیلش به نظرمن همین است که شما میبینید. همه ما میدانیم سینما قصهاش با تئاتر متفاوت است چون یک صنعت است و بار اقتصادی دارد. پس بنابراین تجارت در آن دخیل است. در زمانیکه جهان و جامعه به سمت به وجود آوردن آرمان میرود، به وجود آوردن هدف، به وجود آوردن اخلاق، به وجود آوردن همهچیزها، سینما یکی از پایههای اصلی است، یعنی ادبیات و سینما. حالا در زمانی که دگردیسی ایجاد میشود، آرمانها از بین میروند یا خواسته میشوند که دیده نشوند و نباشند.
و سلیقهها نسبت به آن تغییر میکند.
شما به سمت این نوع سینما سوق داده میشوید، یعنی شما کم کم میبینید از ١٠٠ فیلمی که ٨٠ تا میشود مادرزن سلام، وای دیشب کجا بودی و نبودی، دیگه چطوری در این مایهها… دیگر کمکم احاطه میشوی و بعد سطح سلیقه و ذایقهات به عنوان تماشاچی عام تغییر میکند خصوصا. البته میتوانم بگویم مطبوعات بهشدت در افت سینما دخیل بودند، چرا که به فیلمهایی اهمیت دادند که مهم نبودند، درست همانند همان اصطلاحی بود که بین مطبوعاتچیها رایج است و اتفاق افتاده و مثلا روزنامه ایکس که روزنامهای مشهور و وزین است، به یکباره اخبارش زرد میشود. این زرد شدن هم در سینمای ما اتفاق افتاده است
دقیقا، وقتی ابتذال رخ میدهد در همه طیفها و سطوح با هم اتفاق میافتد.
بین مطبوعات و جامعه منتقدان کمکم یک استحالهای اتفاق افتاد که آدمها به دستههای جدا جدا و تیمهای جدا تبدیل شدند، گنگ درست شد، باند درست شد و همدیگر را تایید کردند، یعنی شمای مطبوعاتچی آمدهاید و من ستاره اسکندری را تایید کردید. در حالی که ایشان به عنوان منتقد میتوانستند کارشناسانه من را زیر سوال ببرند. در زمانیکه من معتقد هستم در دولت گذشته خصوصا وقتی قانون برداشته میشود و رفتارها سلیقهای میشود. من با شما میتوانم یک باندی تشکیل دهم که یک جریان را بنویسم، جریانات همه سلیقهای میشود و تخصص دیگر معنا پیدا نمیکند. این مشکلی است که در مدیریتهای ما وجود دارد. ما در مورد یک مقدار بهتر و یک مقدار بدتر صحبت میکنیم و به نظر من در دولت گذشته خصوصا این موضوع به اوج رسید. من که مال دولتهای قبلتر هستم میتوانم بگویم که واقعا در دولت دوم خرداد، اتفاقی که برای تئاتر در واقع افتاد، تئاتر ما را خیلی جلو انداخت و تئاتر توانست عرض اندام کند.
در آن دوره ذایقه مخاطبان با آثار هنری شکل میگرفت…
البته چند وقت پیش اتفاقی در تهران افتاد و شهرداری زحمت کشید و یک ١٠روزی تمام بیلبوردهای تبلیغاتی را برداشتند و به جایش نقاشی گذاشتند. ذایقه را میشود تربیت کرد و راهش
همینگونه است. من در آن زمان همیشه فکر میکردم که چقدر حالم خوب است وقتی در خیابانهای تهران در تاکسی یا اتوبوس نشستهام. این کار علاوه بر اینکه نوع نگاه زیباشناسی من را عوض کرد، دیگر احساس نکردم که باید این ساعت را داشته باشم، این موبایل را چرا ندارم یا اینکه چرا این ماشین مال من نیست. آن هم در هجوم مصرفی که نیاز من نیست، اما به من القا میشود، هرروز در این تهران عزیز قرار میگیرم با این همه هجوم من را بخر، من را بخر. وقتی در سینمای ما هم میآید؛ دقیقا همین اتفاق میافتد. میخواهم به شما بگویم که میشود ذایقه را تربیت کرد.
وقتی اخلاق مصرفگرایی در جامعه شکل میگیرد، سینماگر و غیرسینماگر نمیشناسد و یک پدیده اجتماعی میشود.
بله، دقیقا. شما اینها را خیلی لازم ندارید اما از بس القا میشود، احساس میکنید اینها را باید داشته باشید و در سینما هم این گونه است و فرقی نمیکند. من اصلا به استثنائات کاری ندارم تاکنون فیلمهای خوبی ساخته شده، اما من در مورد یک جو غالب فقط دارم حرف میزنم؛ میدانید پرنسیپ از بین رفته است. مثلا وجود سینمای هنر و تجربه اتفاق میمون و مبارکی است، میدانید چندتا خبرنگار در نکوهش این سینما نوشتهاند و حرف زدهاند و خواستهاند از زبان من بازیگر هم مطرح شود؟ من بازیگر گیشه به آن مفهوم نیستم، فکر میکنم، نقشم را مهندسی میکنم و در نقشم پی یک چیز دیگری هستم، در حال حاضر دوتا از فیلمهای من در سینمای هنر و تجربه است که اتفاقا روی صحنه میرود و من خوشحالم که چهارتا دانشجو، چهارتا مثل خودم میروند و فیلم میبینند، پس چرا به آن حمله میکنند؟ چرا سیستم حذف؟ چرا؟ من با اصلاحات موافق هستم. به دلیل اینکه شما حذف نمیکنید. شما رشد میدهید، این اشتباه است یک چیزی کم میکنید، یک چیزی اضافه میکنید با سیستم قلع و قمع و ما در سیستم سینمایمان حذف میکنیم، الان من میگویم، مادرزن سلام و فلان فلان معلوم است که باید وجود داشته باشد، چون نیاز به یک بخشی است.
به شرطی که آن تعادل و توازن برقرار شود.
بله، من منظورم به حذف صددرصد آنها نیست، نه اینکه شما اندیشه را حذف کنید! اما اکنون طنز به یک سمت دیگری رفته است. ما قبلا طنز داشتیم.
یعنی معتقدید امروز طنز با
لوده بازی اشتباه گرفته شده؟
شما فکر کنید ما طنز داشتیم. مهمانی مامان، مومیایی، مرد عوضی، لیلی با من است.ای بابا ما این همه کارهای طنز خوب داشتیم. اینقدر کارهای طنز درخشان خوب داشتیم. تحفهها و فیلمهای بسیار دیگری بود، حتی از زمانی که من خیلی کوچک بودم.
حالا به عنوان جمعبندی.
علم بهتر است یا ثروت؟ (میخندد)
میخواهم نقد ستاره اسکندری به ستاره اسکندری را بدانم. در طول مسیر و حرفهای که طی کرده و طی میکند، چه نباید بکند و چه باید نکند؟
من خیلی با عشق وارد این حرفه شدم، نه اینکه پولش مهم نبوده باشد، چرا، ولی ورود من به این حرفه دلیل دیگری داشته است و خیلی چشم بسته و بیپشتوانه وارد شدم و نوع بودن من مبین راهی است که آمدهام. راه سخت و دشواری بود، پر از سرخوردگیهای وحشتناک بود. الان اما خیلی احساس رضایت دارم. چون فکر میکنم این راه سخت زندگی من را صیقل داده است. نقدی که به خودم وارد میدانم، مشخصا این است که چرا من زمانهایی ترس داشتم که ممکن است دیده نشوم؟ و بهخاطرش رفتم کارهایی را بازی کردم. امروز به عنوان ستاره اسکندری احساس میکنم که حتی پس از این، دیگر بازی نکنم. یعنی من کار خودم را کردهام و از راهی که رفتهام راضی هستم. یعنی احساس میکنم چه خوب است که ١٢ کار در کارنامه تئاتریام دارم که یکی از یکی درخشانتر است، دوتا جایزه بازیگری تئاتر دارم؛ «همهوایی» و «سعادت لرزان». در سینما هنوز پیش نیامده است نقشی را که دلم میخواهد و احساس کنم باید برایم اتفاق باشد بازی کنم اما الان شرایط من اینطوری است که میگویم نشد هم نشد. قبلا چنگ میزدم و احساس میکنم یک وقتی آن چنگزدنها من را از جریانی که مسیر اصلیام بوده عقب انداخته شاید. روحیه الان را اگر هشت سال پیش داشتم امروز وقتی با شما مصاحبه میکردم اتفاقا فکر میکردم آره در سینماهم رسیدهام به آن نقطه که میخواهم. نقدم نسبت به خودم در این است که چرا اینقدر بچگانه نگاه کردم؟ عاشقانه مثل دخترهای نوجوان نگاه کردم و اصلا به سختیهای آن فکر نکرده بودم. بنابراین میگویم چه روزهایی را در افسردگی و سرخوردگی گذراندی اما آن روزها، روزهای عمرت بوده است و تو میتوانستی بهرهوری بیشتری داشته باشی. الان میخوانم، مینویسم آن موقعها مدام اشک میریختم. همیشه میگویم من چقدر ضعیف بودم اما از کل ماجرا راضی هستم برای اینکه نقد به هرحال یک سمت خوب هم دارد، قسمت خوب نقدم این است که من هرگز در زندگی حرفهایام برای بازیگری کم نگذاشتم و نسبت به این موضوع به خودم میبالم.
جملههای کلیدی
بین مطبوعات و جامعه منتقدان کمکم یک استحالهای اتفاق افتاد که آدمها به دستههای جدا جدا و تیمهای جدا تبدیل شدند، گنگ درست شد، باند درست شد و همدیگر را تایید کردند، یعنی شمای مطبوعاتچی آمدهاید و من ستاره اسکندری را تایید کردید. در حالی که ایشان به عنوان منتقد میتوانستند کارشناسانه من را زیر سوال ببرند.
وجود سینمای هنر و تجربه اتفاق میمون و مبارکی است، میدانید چندتا خبرنگار در نکوهش این سینما نوشتهاند و حرف زدهاند و خواستهاند از زبان من بازیگر هم مطرح شود؟ من بازیگر گیشه به آن مفهوم نیستم، فکر میکنم، نقشم را مهندسی میکنم و در نقشم پی یک چیز دیگری هستم، در حال حاضر دوتا از فیلمهای من در سینمای هنر و تجربه است که اتفاقا روی صحنه میرود و من خوشحالم که چهارتا دانشجو، چهارتا مثل خودم میروند و فیلم میبینند، پس چرا به آن حمله میکنند؟ چرا سیستم حذف؟ چرا؟ من با اصلاحات موافق هستم.
جملههای کلیدی
نقدی که به خودم وارد میدانم، مشخصا این است که چرا من زمانهایی ترس داشتم که ممکن است دیده نشوم؟ و بهخاطرش رفتم کارهایی را بازی کردم. امروز به عنوان ستاره اسکندری احساس میکنم که حتی پس از این، دیگر بازی نکنم. یعنی من کار خودم را کردهام و از راهی که رفتهام راضی هستم. یعنی احساس میکنم چه خوب است که ١٢ کار در کارنامه تئاتریام دارم که یکی از یکی درخشانتر است، دوتا جایزه بازیگری تئاتر دارم؛ «همهوایی» و «سعادت لرزان». در سینما هنوز پیش نیامده است نقشی را که دلم میخواهد و احساس کنم باید برایم اتفاق باشد بازی کنم اما الان شرایط من اینطوری است که میگویم نشد هم نشد.
ما اما سیستم تاریخیمان اینگونه است که جلو میرویم، میپاشد، صفر میشود و از سر شروع میکنیم. ما هیچوقت راهمان را ادامه نمیدهیم، ما همیشه راهمان را عوض میکنیم. این در جامعه ما یک کلیت است، برای همین هیچوقت ما از تاریخمان درس نمیگیریم ما همهاش میگوییم کات، از سر.
1 Comment
نبوشا
زن های بیضایی را دوست دارم.زن های میرباقری را نه.