این مقاله را به اشتراک بگذارید
زندگی و آثار فئودور داستایفسکی
«شیفتگی من به داشتن پیشهای در زمینه ادبیات بههیچوجه مرا از داشتن دیدگاهی واقعگرایانه به زندگی منحرف نکرد و گرچه بیشتر شاعر بودم تا مهندس، تا سال آخر، همواره یکی از دانشجویان ممتاز دانشکده بهشمار میآمدم. پس از فارغالتحصیلی به ارتش رفتم و با اینکه میدانستم دیر یا زود ترک خدمت میکنم، اما در آن دوران، هیچگاه مشغلههای اجتماعیام را کاملا مغایر با آیندهام نیافتم، و حتی بهعکس، اعتقاد راسخ داشتم که آینده از آن من است و من نیز یگانه ارباب آن». این سطور بخشی از نامهای است که داستایفسکی در سال ١٨٧٧ نوشته و شاید همین اعتقاد راسخش باعث سختجانی او در برابر حوادث مختلف زندگیاش بوده است. داستایفسکی نویسندهای است که جهان خاص خود را دارد و اگرچه جزو نویسندگانی بهشمار میرود که از وجوه مختلف به آثارش پرداختهاند اما هنوز هم نقاط نادیده زیادی درباره او و آثارش وجود دارد. رابرت برد در کتاب «نگاهی به زندگی و آثار داستایفسکی» کوشیده تا گوشههای دیگری از شمایل داستایفسکی را از میان نامهها و آثارش به تصویر بکشد. رابرت برد در این کتاب و در چند فصل مراحل مختلف زندگی داستایفسکی را مرور کرده و سیر تطور او را در آثارش پی گرفته است. او در مقدمه کتاب با عنوان «چهرههای داستایفسکی»، به شمایل داستایفسکی و عکسهای بهجامانده از او توجه داشته و عکسهای او را آینه تمامنمایی از رازهای درونی او دانسته است. مقدمه کتاب با نقل ماجرائی جالب شروع شده و آن اینکه روزی داستایفسکی از دوست پزشکش، و به گفته رابرت برد «جمجمهخوانی غیرحرفهای»، خواست تا ساختار جمجمهاش را بررسی کند و از این راه به ویژگیهای شخصیتی و درونیاش پی ببرد. پزشک پس از بررسی، متوجه شباهت واضح میان ساختار جمجمه داستایفسکی و سقراط میشود؛ چیزی که به گفته رابرت برد «مبین درک مشترکشان از جان آدمی بود». او همچنین به توصیف فروید از داستایفسکی اشاره میکند؛ فروید در توصیفش چهار چهره مجزا برای داستایفسکی برشمرده بود: «هنرمند خلاق، انسان رواننژند، معلم اخلاق و گناهکار». شخصیتپردازیهای داستایفسکی در آثار مختلفش و پرداختن به ذهنیت آنها مورد توجه بسیاری از پژوهشهایی بوده که تاکنون درباره آثار او انجام شده و بسیاری معتقدند که داستایفسکی اسرار مکنون چهرهها را میدانست. برای مثال کنستانتین بارشت در پژوهشی که بر روی دستنوشتهای داستایفسکی انجام داده، نشان داده که او بارها برای تشریح هویت شخصیتهای داستانیاش به کشیدن طرح چهرهشان پرداخته است.