این مقاله را به اشتراک بگذارید
بررسی کتاب «طرز فکر فرانسویها: تصویری دلانگیز از مردمی روشنفکر» نوشتۀ سودیر آزاریسین؛
فرانسه: تصویری دلانگیز از مردمی روشنفکر
آزاریسین مینویسد: «بزرگترین ترس دوگول که همۀ عمرش را برای ازبینبردنش صرف کرد، این بود که بخت تاریخی ملت فرانسه خواهد خفت». همین، دلیل بزرگی بود تا دوگل اعتراف کند که «دروغهای روحیهبخش را به حقایق خفتبار» ترجیح میدهد. اما در پایان دهۀ ۱۹۸۰، دومی، یعنی همان حقایق خفتبار، به پیروزی قاطع نزدیک میشد؛ چون افسانۀ فرانسویها بهعنوان «ملتی مقاومتپیشه» سرانجام رنگ باخت.
توماس چترتون ویلیامز/ ترجمهی مجتبی هاتف:
طرز فکر فرانسویها: تصویری دلانگیز از مردمی روشنفکر۱، کتاب جدید و دایرهالمعارفگونۀ «سودیر آزاریسین۲» دربارۀ تاریخ فکری و فرهنگی فرانسه است. بیشترِ شور و هیجان و ماجراجوییِ موجود در این کتاب، مربوط میشود به پیش از زمان حال. افسوس که برای یک فرانسهدوستِ نهچندان دوآتشه، سخت نیست که به این اندیشۀ زوالباورانه رو بیاورد: ملت بزرگ فرانسه در سالهای اخیر جایگاه فرهنگی خود را از دست دادهاند. در هیچ نقطهای از افق کنونی این کشور، سیاستمداری مثل شارل دوگول یا متفکری بدیع با اعتبار جهانی و اهمیت معنوی همچون ژان پل سارتر دیده نمیشود که بتواند مردم این کشور را برانگیزد؛ چه رسد به مردم کشورهای دیگر. هنرمندی خطشکن و پیشگام در حد و اندازۀ مارسل دوشان تصورکردنی نیست. اکثر خوانندگان انگلیسیزبان حتی اسم پاتریک مودیانو، برندۀ جایزۀ نوبل ادبیِ سال ۲۰۱۴ را نیز نشنیدهاند. در واقع، تنها صادرات ادبیِ فرانسه که در دو دهۀ گذشته پیوسته ترجمه شده است، آثار میشل ولبِکِ ترشروست که شاید شلختهپوشترین مرد ادبی فرانسه باشد! اکنون بیش از یک سال میشود که او عادت کرده است در انظار عمومی، بدون دندان ظاهر شود!
آزاریسین، مدرس علوم سیاسی در دانشگاه آکسفورد و زادۀ موریس است که نیمی از سال را در انگلیس و نیمی را در فرانسه میگذراند. او آخرین نمونۀ نمایش شکوه و عظمت فرانسه در صحنۀ جهانی را در نطق وزیر امور خارجۀ سابق این کشور، دومینیک دو ویلپَن مییابد. ویلپن این نطق را در فوریۀ ۲۰۰۳ در شورای امنیت سازمان ملل و پیش از حمله به عراق ایراد میکند. او که در اوقات فراغتش به شاعری مشغول میشود، در آن نطق اعلام کرد: «ما نگهبان نوعی ایدهآلیم؛ نگهبان نوعی وجدان. مسئولیت سنگین و شرافت عظیمی که داریم، باید ما را وادارد تا خلعسلاحِ صلحآمیز را در اولویت قرار دهیم.» این سخنرانی پرطمطراق که در سراسر جهان با استقبال گستردهای روبهرو شد، از دیدگاه آزاریسین، چیزهایی را نمایش میداد که بیتردید همگی رنگوبوی فرانسوی دارند: نوعی «مردانگیِ اغواکننده و ذوق و حرارت بلاغی، توسل به دلیل و منطق، حس ابرازِ خِردی کهن با پشتوانۀ قرنها تجربۀ تاریخی و البته غالباً دردناک و نیز خوشبینیِ اطمینانبخش بر پایۀ باور به برتری فرهنگی فرانسه».
به همین دلیل آزاریسین بر این باور است که «فرهنگ فرانسوی، وحدتی بنیادین داردکه طی بازتولید در طول نسلهای متمادی از سبکهای فکری و فروض پایهایِ خاص، خود را نشان میدهد». دراینمیان چهرۀ فراموشنشدنی، یعنی دکارت، فیلسوف قرن هفدهم را میبینیم: «پرچمدار خردگراییِ جمهوریخواه» که رویکرد قیاسیاش در متافیزیکِ دوگانهگرایی، «میاندیشم؛ پس هستم»، ذهنیت جمعی دنیای امروزی را بهروشهایی ظریف و درعینحال روشن برمیانگیزد. میتوان در دکارت تمام عادتهای کلیشهای ذهن فرانسوی را پیدا کرد: میل شدید به تفکر و تعمق روی تجربهگرایی، علاقه به تناقض، حرکت از جزء به کل و بالاتر از همه، «وسواس در تقسیمبندی همهچیز به مقولههای دوگانه».
کتاب طرز فکر فرانسویها مجموعهای است از مقالات پربار که تقریباً به ترتیب تاریخی، رویدادها و اندیشههای مهم را از دوران طلایی۳، تقریباً همان دورۀ پادشاهی لوئی چهاردهم، تا فتوحات انقلاب فرانسه و عصر روشنگری بررسی میکند. این مجموعه، دربرگیرندۀ دستاوردهای فکری و فرهنگیِ این دورههاست: سالهای پس از جنگ جهانی، اواسط قرن بیستم و اواخر دوران استعمارگرایی تا ژان مونه و تأسیس اتحادیۀ اروپا و در پایان، دوران معاصرِ همراه با بیگانههراسی و افسردگی.
دورۀ آخر، بازهای منحصربهفرد است؛ چراکه در طیف سیاسی، مجموعهای از رهبران ملیِ دلسردکننده و در میان نویسندگان خرد نیز افرادی چون اریک زمور و آلن فینکیلکروت۴ را شامل میشود. چنین نویسندگانی در خارج از کشور چندان شناختهشده نیستند. این دو بیشتر شبیه رسالهنویسان سیاسی و مخالفتگرایان اغراقگویند. در بهترین حالت میتوان گفت مقلد ویلیام باکلی جونیر۵ هستند که بیهوده در مقابل تاریخ ایستادهاند و فریاد «ایست» سر میدهند. این در حالی است که با نوستالژی، از بالندگیها و شکوه گذشته حرف میزنند. همچنین از حملات فرهنگ جهانی با محوریت زبان انگلیسی و رقیقشدگیِ نژادی۶ در داخل در اثر مهاجرت مسلمانها اظهار نگرانی میکنند. وقتی این روزها اثری واقعاً متمایز به شهرت میرسد، معمولاً به رشتهای نسبتاً محدود و فنی مثل اقتصاد مربوط میشود؛ مثل کتاب سرمایه در قرن بیستویکم۷، اثر توماس پیکتی که موفقیتی ناگهانی و چشمگیر کسب کرد.
آزاریسین پاسخ کاملی به این پرسش نمیدهد که چه چیزی میتواند چنین زوال شتابناکی را توضیح دهد؛ ولی مجموعۀ جامعی از عوامل مؤثر را بررسی میکند. البته مهمتر از همه، ضربۀ ویرانگری است که آلمانیها در طول جنگ جهانی دوم بر غرور ملی فرانسه وارد کردند. آمریکاییها هم که در نقش خیّر نهتنها نتوانستند کمکی کنند؛ بلکه اوضاع را بدتر کردند. آزاریسین مینویسد: «بزرگترین ترس دوگول که همۀ عمرش را برای ازبینبردنش صرف کرد، این بود که بخت تاریخی ملت فرانسه خواهد خفت». همین، دلیل بزرگی بود تا آن مرد بزرگ اعتراف کند که «دروغهای روحیهبخش را به حقایق خفتبار» ترجیح میدهد. اما در پایان دهۀ ۱۹۸۰، دومی، یعنی همان حقایق خفتبار، به پیروزی قاطع نزدیک میشد؛ چون افسانۀ فرانسویها بهعنوان «ملتی مقاومتپیشه» سرانجام رنگ باخت. اعضای رژیم ویشی۸ هم به اتهام جنایت علیه بشر تحت پیگرد قرار گرفتند؛ هرچند گستردگیِ همدردی با رژیم ویشی در میان چهرههای سرشناس، از میتِران، رئیسجمهور وقت گرفته تا کوکو شانل۹ انکارکردنی نبود.
در همین حال، «سنگربندی مجددِ ایدئولوژیکیِ چپیها و در پیِ آن، فروپاشی کمونیسم در اروپا نشانگر پایان دورۀ طولانی خوشبینیِ تاریخی بود که در دهۀ ۸۰ پدید آمده بود. این دوره به مثابۀ رؤیایی بود که پیدرپی بین پیامآوران پیشرو، آموزگاران جمهوریخواه و فرجامشناسان مارکسیست، دستبهدست شده بود». با برتری نظریه در بین دانشگاهیان، اندیشۀ فلسفیِ فرانسه خود را در خانه از نفس انداخته و به کرسیهای ادبی در نیمکرۀ غربی، بهویژه در ایالات متحده دست برده بود. منظور از نظریه، «ساختارگرایی» و «پساساختارگراییِ» اندیشمندان گوناگونی بود همچون لویاستروس، بارت، لاکان و فوکو و در نهایت «شالودهشکنیِ» دِریدا.
اگرچه برخی از این نظرها خشک به نظر میرسند، آزاریسین استعداد تلخیص انبوه اطلاعات بهصورت نثری گیرا و روشن را دارد. گذشتهازاینها، کتاب مذکور کتابی است که به عنوان فرعی خود، یعنی تصویری دلانگیز از مردمی روشنفکر وفادار است. این کتاب میتواند به طرز کنایهداری طنزآمیز نیز باشد: از متنهای مربوط به اتکای میتِران به یک طالعبین برای راهنمایی در تصمیمهای مهمِ ژئوپلیتیک، مثل امضای پیمان ماستریخت۱۰ گرفته تا شادی فیلسوف فرانسوی، ایو روکات، از ساندویچ ژامبون و کافهای که ساندویچ را در آن سرو میکردند، بهعنوان نمونۀ عینی آزادی، برادری و برابری۱۱ آزاریسین در ادامه میگوید: «فرانسه در کنار کرۀ شمالی احتمالاً یکی از معدود کشورهای دنیاست که بتوان در آن کتاب کوتاهی با عنوان باید به دولت عشق بورزیم۱۲ منتشر کرد.»
حرف آخر اینکه تاریخ روشنفکری فرانسه بسیار غنی است. لحظههای تاریخی، اندیشهها و چهرههای مهمِ بسیار زیادی برای انتخاب وجود دارند؛ اما جای تأسف دارد که هیچکس به نویسندگانی والامقام و تأثیرگذار مثل مونتِین و کامو توجه چندانی نکرده است. به فرانسویهای نامتعارفی مثل فرانسواز ساگان۱۳ و بوریس ویان۱۴ نیز حتی اشارهای نشده است. باوجوداین، در پایان، این حس قوی به ما دست میدهد که طرز فکر فرانسویها با طرز فکر ما متفاوت است و این خصوصیت را خیلی دوست داریم.
اطلاعات کتابشناختی:
آزاریسین، سودیر، طرز فکر فرانسویها: تصویری دلانگیز از مردمی روشنفکر، بیسیک بوکز، ۲۰۱۵
Hazareesingh, Sudhir. How the French Think: An Affectionate Portrait of an Intellectual People. Basic Books, ۲۰۱۵
پینوشتها:
[۱] How the French Think: An Affectionate Portrait of an Intellectual People
[۲] Sudhir Hazareesingh
[۳] Grand Siècle
[۴] Alain Finkielkraut
[۵] William F. Buckley، Jr، روزنامهنگار و مجری تلویزیونی اهل آمریکا
[۶] ethnic dilution
[۷] Capital in the ۲۱st Century
[۸] Vichy
[۹] Coco Chanel، طراح مد پیشتاز و مؤسس شرکت معروف شانل
[۱۰] Maastricht Treaty، نام غیررسمی پیمان اتحادیۀ اروپا
[۱۱] liberté، egalité et fraternité، شعار رسمی فرانسه
[۱۲] We Must Love the State
[۱۳] Françoise Sagan
[۱۴] Boris Vian
ترجمان