این مقاله را به اشتراک بگذارید
خزان کتابها
پانیذ زرتابی
«با یک کتاب پیش میروم و وادارش میکنم به عقبنشینی». زندگی را باید ادامه داد. اما مارتین سورسکو معتقد است با یک کتاب میشود «یک روز سیاه را، یک مصیبت را» عقب نشاند. کتابهای جیبیِ نشر مشکی نیز میتواند دستکم برای لحظاتی روزمرگی را به عقبنشینی وادارد. این کتابهای کوچک، داستانهایی کوتاه یا شعرهایی هستند، غالباً از نویسنده یا شاعرانی که اینجا کمتر شناخته شدهاند. یا مانند گونترگراس و بوکفسکی بیشتر با داستانها و رمانهاشان شناخته میشوند. در میان دفترشعرها بهتازگی چند دفتر از ژان کوکتو با عنوان «بگذار با هم بباریم»، «۶١ دقیقه پس از یازده شب» از اسپایک میلیگان، «راه شیری درازکشیده به پشت» مجموعهای از شعرها، آوازها و ترانههای سرخپوستان آمریکای شمالی، «نگران نباش داستایوسکی» از چارلز بوکفسکی منتشر شده است و دفترشعرهای دیگری که در ادامه مروری بر آنها آمده است.
تنها چهار سطر
«نُک مدادها تیز شدهاند./ واژهها آمادهی فراخوانیاند/ اما چیزی/ ناگفته خواهد ماند». از مجموعه شعرهای کوتاه نشر مشکی، یکی دفتری از شعرهای کوتاه گونترگراس است، رماننویس مطرح آلمانی که برای مخاطب فارسیزبان نیز نامی آشناست. اما همانطور که در مقدمه کوتاهِ «زندگی در چهار سطر» آمده است «یک روی زندگی هنری این هنرمندِ چندوجهی که کمتر در ایران شناخته شده، سرودههای اوست. شعرهای گراس هیچگاه همقدرِ رمانهایش موردتوجه قرار نگرفتهاند. شاید از اینرو که برخلافِ رمانها، مترجمان کمتری به ترجمۀ اشعارش روی خوش نشان دادهاند.» دفترِ حاضر شامل چهل شعر کوتاه از گونترگراس است که از زبان آلمانی برگردانده شده است. بیشتر شعرهای این دفتر از چهار سطر تجاوز نمیکنند. این دفتر با شعرِ «تنها چهار سطر» آغاز میشود و با شعرهای چندسطری ادامه پیدا میکند، شعرهایی که حالوهوای دیگر نوشتههای گونترگراس را دارد. «در نزدیکی گورستان جنوبی» شعر دیگری است که از سنگتراشی جوان و «ماهر در سنگِ مزار کودکان» روایت میکند. و بعد شعر «از نگاه سندیکایی» است «دیرزمانی میپنداشتم،که یک چکشَم/ اما سِندان زنگاربسته در سایهی کارگاهم/ خواستار آن است/ که از کارم زجر بکشم با آگاهی طبقاتی بیشتر.» شعر بعد «بر جادههای فرعی به نویروپین» از ادبیات میگوید، از ادبیاتِ سرزمینی که دیرگاهیست فراموش شده اما ادبیات در آن زنده مانده است. «روی کاغذ» از کوتاهترینهای این دفترشعر است «شوخی نکن،/ چنین گفت سنگ. اما قیچی/ به جیکجیکش پایان داد.» و «خزان کتابها» شعر دیگری است با مضمونی مشابه آن «تکتکِ برگها/ و میوههای مغزدار،حتا پوکها میافتند./ در انتهای هر سال/ برهنه میایستیم با هدیههای فراوان». از شعرهای پایانی این منتخب شعری است درباره دیواری که دیگر نیست «از هنگامی که دیوار نیست/ برلین تنگنظرانه، فراختر و فراختر میشود/ شهر در سکوت خبری تابستانی خواب میبیند/ که بازهم دوپاره شده».
بوی برف میآید، شعرهای کوتاه گونترگراس، برگردانِ خسرو کیانراد
همیشه دیگری
«جمعیت فریادزنان سرازیر میشدند. همگی از اعماق بیرون آمده بودند، از پشت درختان، از پشت اسکلت چوبیِ خانه. هر چهرهی سپیدی زنده به نظر میرسید -و در طول مسیرشان سنگینترین کلمات خاموش میشدند. با صدایی از تاریکترین گوشه، همهچیز از حرکت ایستاد، همهکس…». گزیده شعرهای پیر رووردی با عنوان «یکی میگرید یکی میگوید» از دیگر دفترشعرهای کوچک است. این کتاب نخستین مجموعهشعری است که از پیر رووردی، شاعر فرانسوی ترجمه شده است. در مقدمه نیز مترجم شرح کوتاهی از زندگی و خاستگاه این شاعر آورده است. اینکه این شاعر فرانسوی «در سال ١٨٨٩ در جنوب فرانسه متولد شد. در جوانی به پاریس آمد و در آنجا با هنرمندان بزرگی چون لوئی آراگون، آندره برتون، و پابلو پیکاسو آشنا شد. با انتشار مجموعه اشعارش در سال ١٩٢۴ به شهرت و محبوبیت خاصی بهویژه در بین پیروان مکاتب سوررئالیسم و کوبیسم و دادائیسم دست یافت، تا آنجا که آندره برتون، بنیانگذار مکتب سوررئالیسم از او بهعنوان بزرگترین شاعر دوران یاد کرد.» در این منتخب، همهنوع شعری وجود دارد. اشعاری بسیار کوتاه یا نسبتا بلند، و گاه مانند نمونهای که ابتدا آوردیم جملاتی پشتسرهم، اشعارش را شکل میدهند. بیشتر اشعار او خبر از یک غیاب میدهند، از یک راز،یا چیزی جامانده در خاطرات. عناوین شعرها نیز غالبا مضمون آن را نشان میدهند. راز، آواره،آنسوی راه، زنگ ناقوس، دم، منظره متحرک، صفحه ساعت، بر کرانه، فصل آخر، خاطره و همیشه دیگری.
یکی میگوید یکی میگرید، گزیده شعرهای پیر رووردی، انتخاب و برگردانِ زهرا قلعهنوئی
دیوان ساعت
«ما سرورانِ جنگل بودیم/ از ریشهمان زدند/ به زنجیرمان کشیدند/ و بندهوار/ بر آستانۀ خانههاشان گماشتند/ این است میراثِ تمدنمان». احمد مطر با این شعر روایتِ خود و دوران خود را میسازد. شاعری عراقیتبار، که از عراق به کویت، و از کویت به لندن تبعید شده است؛ و آنطور که مترجم در مقدمه نهچندان کوتاه کتاب آورده «بهرغم تصور بسیارانی در این روزها، در اینجا مقصود از تبعید، طردکردن شاعریست که کلماتش طعمِگس از انفجار اندیشههای تلنبارشده اعتراض، از سوی مردمانی جانبرکف در خانهها و خیابانهای سرکوبِ آزادی گرفته است، نه آن تبعیدِ از دماغ فیل افتادۀ نویسندگانی که هوای مطبوع جهان اول و رفاهش را، درست عین عوامالناس، به بهانه بیبهانه بودن یا نبودن آزادی در ظرفِ جغرافیایی وطن، ترجیح داده، جلای وطن کردهاند یا میکنند». مترجم به شعر عرب نیز اشاره میکند و از جایگاه مطر در این میان مینویسد: «شعر معاصر عرب، روایتِ یک قرنِ پرآشوب قمریست، و یا قمر در عقربیست؛ عقربیست! و تفاوت شاعرانش، تفاوت نقشهای در صحنه است. صحنه آشوب…» و معتقد است که احمد مطر برخلاف برخی دیگر از شاعران مطرح عرب، از سر تفنن یا سردردی زودگذر شعر نگفته است. و بعد فهرستی از دفترهای شعر او را میآورد: لافتات ١ یا پلاکاردها، لافتات ٢، چه دشوار است سخن، برای ناجی علی، لافتات ٣، سر به دارم…، دیوان ساعت، لافتات ۴ و ۵ و لافتاتهای ۶ و ٧. «پرگوی بیهُدهگو نیستم/ الفبای دوحرفیام/ درد را بسنده است؛/ تَق! تَق!» این کتاب با عنوان «شعرهای احمد مَطَر»، شامل ٣٣ قطعه شعر است و گزیدهای است از شعرهای کتاب «احادیثالابواب» او.
شعرهای احمد مطر، برگردانِ سهند آقایی
شرق