این مقاله را به اشتراک بگذارید
درباره آثار اخیر حمید امجد
بازی سایهها و نقشهای زنده
«فراموشی»، عنوان نمایشنامهای است از حمید امجد که از طرف نشر نیلا منتشر شده است. مکان و زمان این نمایشنامه، چنانکه در آغاز متن آمده، «قلمروِ چین با دیوار بزرگ و دشتِ شمال غربیاش، حدفاصلِ سالهای ٢٢١ تا ١٨١ پیش از میلاد» است و صحنه، «دروازهی پیچکپوش و گوشهای از عمارت در باغستانِ کهن» است که در میانه آن «پردهی سایهبازیِ چینی» قرار دارد. نمایشنامه از دو گروه بازیگر تشکیل شده است؛ یکی «نقشهای زنده» و دیگری «سایهها» و در توضیحِ اجرائی متن چنین آمده است: «هرسه بازیگرِ زنده میتوانند تمام مدتِ اجرا بر صحنه باشند؛ هرچند زمانهایی که نوبتِ بازی با آنها نیست، در تاریکی. آن سه میتوانند صدای تمامِ نقشهای سایه را نیز اجرا کنند». نمایشنامه با ورود سایۀ فو سای و نقشبستن این سایه بر پرده آغاز میشود: «بر پردهی سایه، تکسواری پیش میتازد؛ با آوای هولآورِ گامهای اسب که گویی بر تنِ طبل میدود. او فو سای است، که سواره از میانِ پرهیبِ ماه و راه و کوه و دشت میگذرد، و پرنده و درنده از سرِ راهش میگریزند». حمید امجد نمایشنامهنویسی است که سنتهای نمایشی شرق را بهخوبی میشناسد و در «فراموشی» نیز از بخشی از این سنتها بهخوبی بهره گرفته است، ضمن اینکه او در آثارش و از جمله در همین اثر، به زبان و ظرفیتهای آن نیز توجهی ویژه دارد.
فراموشی/ حمید امجد/ انتشارات نیلا
مردی که زنش را گم کرد
«عکسهای دستهجمعی» مجموعه شش داستان از حمید امجد است که از طرف نشر نیلا منتشر شده است. عنوانهای داستانهای این مجموعه عبارتاند از: «عکسهای دستهجمعی»، «اشتباه»، «پارک»، «کوچ»، «گره» و «مردی که زنش را گم کرد». داستانهای این کتاب اغلب در فضای شهری میگذرند و شخصیتهای داستانها آدمهایی از طبقه متوسط شهری هستند. البته دراینمیان، داستان آخر، «مردی که زنش را گم کرد»، که عنوانش عنوان قصهای از هدایت، «زنی که مردش را گم کرد»، را تداعی میکند، متفاوت با داستانهای دیگر کتاب است و بهنوعی میتوان گفت که این داستان، مکالمهای است با داستان هدایت و روایت همان ماجرا اینبار از زاویهای متفاوت. آنچه در پی میآید سطرهای آغازین این قصه است: «هر آدمی که توی گاراژ کار کرده خوب میداند همقطارها و رفقاش، بگیر مثلا راننده هم باشند و دائم توی راه، از آدمهایی که هر روز میبینند، توی راههای رفت و راههای برگشت و قهوهخانههای بینِ راه، از آنهایی که میآیند، از آنهایی که میروند، و از همدیگر، زیاد قصه میشنوند دربارهی چیزهایی که در همین راههای دور و درازِ روزانه و شبانه دیده و شنیدهاند و خیالش، پیش چشم آوردنش، مرورِ هزاربارهاش، رفتن توی بحرش و گشتن پیِ خط و ربط یا دلیلش یا خردهریزها و اتفاقهای قبل و بعدش، خلاصه توی فکر دستوپازدن برای درآوردنِ تَه و توی قضیه و وسوسهی زودتر به مقصدرسیدن و واگوکردنش برای دوست و رفیقی، خانوادهای، خویش یا بیگانهای تمامِ راه بیدار نگهشان میدارد…».
عکسهای دستهجمعی/ حمید امجد/ انتشارات نیلا
دلقکِ لیر و سیاهِ ما
«سه خواهر و دیگران» نمایشنامه اخیر حمید امجد، آنطور که از عنوانش نیز برمیآید با «سه خواهر» چخوف نسبت تنگاتنگی دارد. این نمایشنامه حالا در سدهای پس از چخوف، روایت دیگری است از سرگذشت شخصیتهای «سه خواهر» و «باغ آلبالو». امجد در مقدمه تحلیلی کتاب، از تأثیر شکسپیر بر چخوف و نمایشنامههایش نوشته است و ردِ این تأثیر را در شخصیتهای نمایشنامههای چخوف پی گرفته و بعد از نسبت این تأثیر با «سه خواهر و دیگران» نوشته است: «همین فرضِ برقراری نسبتی میان واپسین آثار نمایشی چخوف با شاه لیرِ شکسپیر پی گرفته شده، و در آن غیر از اشاره به رخدادها و شخصیتهایی واقعی از زندگی و روزگار چخوف، شاهد رخدادها و شخصیتهایی از سه خواهر و باغ آلبالو و اشاراتی به جهانِ این دو اثر هستیم درآمیخته با ارجاعاتی به شکسپیر آنگونه که میتوانسته در ذهن چخوف بگذرد –همه از دید شخصیتی که سهمش از کنشگری برای دگرگونسازی وضعیت، حالا در سدهای پس از چخوف، شاید از دلقکِ لیر و فیروز هم کمتر باشد. هرچه باشد اصالتِ مفروضِ خانواده سه خواهر و افتخارات نظامی پدرشان، ژنرال پرُزُرُف، در جنگهایی کسب شده که دستکم یک طرفِ درگیرشان با بحرانِ فروپاشی و ازکفدادن یکپارچگی و تمامیت زمانه و نیز پیشه نظامیاش، احتمالا در جنگهای قفقاز (منجر به شکست ایران و عقد قراردادهای گلستان و ترکمانچای) شرکت داشته، و دور نیست که خدمتکار پیرش، خویشاوندِ دور دلقکِ لیر در نمایشهای شادیآورِ عامیانه اینسو، فیروزِ سیاه خودمان باشد».
سه خواهر و دیگران / نمایشنامه / حمید امجد / انتشارات نیلا
فرار از دردناکی روزمره
در حوزه ترجمه نیز حمید امجد اخیرا نمایشنامهای از هارولد پینتر را منتشر کرده است. این کتاب البته شامل دو نمایشنامه مطرحِ پینتر؛ «مدرسه شبانه» و «جشن» است که اولی را حمید امجد و دومی را اشکان خطیبی به فارسی برگرداندهاند. «والتر: گوش کنین ببینم –چی رو باید بهم میگفتین؟ قضیه چیه؟ من از زندون اومدهم خونه، نُه ماه حبس بودهم، حالا پی یه ذره آسایش اومدهم خونه آروم بگیرم بلکه حالم جا بیاد. تو این خونه چه خبره؟ میلی: خب… ما اتاقتو اجاره دادهیم.» این جملات خلاصه داستانِ «مدرسه شبانه» است، مردی که تازه از زندان بیرون آمده و حالا حتی اتاقش را هم اجاره دادهاند. نمایشنامه «جشن» داستان نشستِ چند زوج در رستورانِ گرانقیمت شهر است، دو زوج؛ لمبرت و جولی، مت و پرو سر یک میز نشستهاند و زوج دیگر؛ راسل و سوکی هم پشت میزی دیگر. سالگرد ازدواج یکی از این زوجهاست،پس بحث بر سر ازدواج و روزمرگی به میان میآید و مدیر رستوران و پیشخدمت هم کمکم به این بحثها وارد میشوند. در میان دیالوگهایی که بیشتر ناتماماند و حرف توی حرف پیش میروند، مسئله زندگی روزمره و مدار عشق و نفرت مطرح میشود. و شاید بتوان گفت فرار از دردناکی روزمره موضوع اصلی این نمایشنامه است.
جشن تولد و مدرسهی شبانه / هارولد پینتر
برگردانِ اشکان خطیبی و حمید امجد / انتشارات نیلا