این مقاله را به اشتراک بگذارید
آب از آب تکان نخورد
نگاهی به مجموعه شعر دایناسورهای معاصر سرودهی حمید رضا اقبال دوست
نعمت مرادی
دایناسورهای معاصر، اسم جدید کتابی با سرشناسه حمید رضا اقبال دوست است که باقیمت شش هزار تومان، ومشخصات صدودو صفحه، وبرگرفته از صد شعر کوتاه، در هزار نسخه در مهر نود و چهار توسط انتشارات فرهنگ ایلیا منتشر، ودر دست مخاطبان شعر قرار گرفت.بیش از این، دو مجموعه شعر دیگر از این شاعر، منتشر شده است.از دیدگاه هایدگر، هر هنری در ذات خود، شعراست و شعر وسعتی است به بلندای زبان. زبان نیز در فلسفه، تعبیری آنتولوژیک دارد. و محل ظهور وجود وحقیقت است. آنتولوژیک، شاخهای از علم فلسفه است که به مطالعه ماهیت هستی وساختار واقعیت میپردازد. آنتولوژی فلسفی، به دنبال ساختارهای مفهومی است. به طوریکه هیچ چیزی بیرون از آن قرار ندارد. مجموعه شعر داینا سورهای معاصر، هر چند تو جه خاصی به مولفه شاعرانگی، نکرده است.اما در هر کدام از این شعرها بستری از واقعیت،ودر بستری جزئیتر به دنبال حقیقتی از ماهیت هستی است.شاعرتوجه خاص خود را،به ساختارشکنیها، طبیعت، خواص رخدادها وروابط بین انسانها کرده است.اقبال دوست، شاعری است که به فراخور محیطی که در آن زیسته است ،به ساختارهمه چیز، تو جه نشان داده است واز همه چیز، شناختی نسبی پیداکرده است .درکی روشن، توامان با حس رابطه بین تمام آنها.هرچیزی برای شاعر امکان سوژه وارگی را دارد. او به وسیله چینش کلمات ،به بیان مفاهیم وارتباط بین آنها توجه کرده است.در پشتامتنی هستی هر چیزی، نشانی از مفهوم است.اما چطور میشود این هست مندی مفهومی در یک شعر به بهترین شکل خود ارائه میشود.ودرشعری دیگر،شاید به بدترین شکل، ودرحالتی مایوس کننده وشاید هم تکرارهای برخی ازسوژهای کتابهای قبلی باشد.این مهم ،ممکن است برای هرشاعری اتفاق بیفتد.زیست شاعرانهای که ممکن است در برههای از زمان دچار این نوع اتفاقات بشود.اما اقبال دوست ،دوست دارد،به وسیله آنتولوژی ،قصد شناخت محیط وجهان را دارد.هر چیزی در این جهان برای او یک ابزار شعری است.ازاسکلتهای آزایشگاهی گرفته،تا جمع شدن رفتگرها گرد آتش دراواخر پاییزویا مترسکهای مزرعه،انگارقابلیت وهستی همهی اینها را میداند.با معرفت وخردسراغ آنها میرود.ودرباره رابطهی آنها با هستی مینویسد.زبان ساده وبی تکلفش نه برای او ،انگاربرای خیلی از شاعرها به عنوان یک دستاورد مدرن شده است.فاصله گرفتن ازامکانات زبانی شبیه استعاره وتشبیه ونزدیک کردن زبان شعر به زبان گفتار.که خود این اتفاق از پارامترهای شعراین دهه به حساب میآید.که احتیاج به گذشت زمان دارد.تا رد یا خودرابه اثبات برساند.شاعری شبیه اقبال دوست به وسیله این زبان بی تکلف ،به جایگاه وجودی سوژها ،ونسبتهای آنها با یکدیگر، رسیده است.شعری که انگارپایه واساس آن تقابلهای دوگانه است.ازماهیت پسروپدر، مزرعه وملخ، مترسک وکلاغ گرفته تا امکانهای دیگر، واژهها درخیلی از این شعرها ،برهمان مفهوم اولیه خود دلالت میکنند.ودربرخی از شعرها هم نقش دووجهی وتاویلی، اما در بیشترمواقع ،نگاه شاعرازجسمیت شان فراترنمی رود.آن هم، شاید بخاطرانتخاب واژهها، و نوع رویکرد زبانی باشد.درشعراقبال دوست،محوریت سوژهها جای خود را به دیگرساختارها نمیدهد.همه چیزشعر بر پایه سوژه و با محوریت سوژه پیش میرود. اندیشه درشعرهای اقبال دوست بعداز سوژه قرار میگیرد و حتی زبان. پس میشود گفت که آنتولوژی شعرهای شاعر،رابطهی مستقیم با سوژه دارد.شاعرازآرمانگراییهای کلی، به سمت وسوی جزئی نگریها در لایه لایه جامعه حرکت میکند.ومی خواهد مخاطب را با رویکردی تازه از هستی روبرو کند. او جهان را یک آزمایشگاه میبیند.جهانی که درآن تهاجم فرهنگی غرب به شرق درآن به چشم میخورد.وحتی دراین آزمایشگاه ،ولایههای بعد آن و روابط سریع انسانها از طریق دنیای مجازی ازتیررس شاعرپنهان نمیماند. وحتی شک اندیشیهای فلسفی،واین عوامل شاید باعث چندگانگی فرهنگی درسطوح مختلف جامعه شود.شاعرهمهی این اتفاقات را جزء به جزء میبیندوازدرون به لرزه در میآید.اقبال دوست توانسته است تا حدودی چالشهای اجتماعی زندگی بشررا به چالش بکشد.شعراو شعرسوژه واندیشه است.ضعف او اما درعدم شاعرانگی برخی از اشعاراین مجموعه ومجموعههای دیگراست.وحتی عدم توجه به فرم شعرها برحسب تعمد،شعرها دریک ساخت خطی قراردارندبا پایان بندیهای به شکل ضربه نهایی در مینمالهای داستانی، ویا به صورت ضربهی نهایی دررباعی .که باعث پدیداری آن حالت کلی روایتهای خطی میشود.چون حس میشودبعضی از سوژها، احتیاج به ساختارهای پیچیده تری دارند.وشاعرخیلی راحت ازکنارآن عبورکرده است.این مهم خود احتیاج به تعمق بیشتری دارد.حالا باهم چند شعر را از مجموعه شعردایناسورهای معاصرازشاعرصومعه سرایی اهل گیلان را میخوانیم.
پسرم عاشق دایناسورهاست/نام تمام شان را میداند/آرکئوپتریکسها پرندهاند/تیرانوزوروسها گوشتخوار/او همیشه غصه میخورد/که چرا دایناسورها منقرض شده اند/ومن منتظرزمانی هستم/که بتوانم به او بفهمانم/دایناسورها نابود نمیشوند/بلکه از شکلی به شکل دیگردر میآیند.
شعرکوتاه «سفید»
آخرین خشاب ها/که خالی شدند/نشانههای صلح/پدیدارمی شوند/زیرپوش سوراخ سربازها/برفراز سرنیزهی سرهنگ ها.
«نان وآب»
باورنمی کنم /که شعر/نان وآب نمیشود/ بسیاری با شعر به نوا رسیده اند/وخیلیها به آب خنک.
«یوزارسیف»
نه از چاه برآمده بود/نه عشاق سینه چاک داشت/ونه تعبیرخواب میدانست/ما به چشمهای خودمان دیدیم/که چگونه درهشت سال/هشت گاولاغر/هشت گاو چاق را خوردند/وآب از آب تکان نخورد.
ابتکار