این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
نگاهی به مجموعه تلویزیونی معمای شاه ساخته محمد رضا ورزی
خنده بازار!
حمید رضا امیدی سرور
هر چند که شرط احتیاط آن است که برای نوشتن درباره یک سریال صبر کنیم تا حداقل نیمی از آن روی آنتن برود، اما حقیقتا تماشای همین مقدار از معمای شاه هم هر منتقد بی طرفی را مجاب می کند که انتظار معجزه از امامزاده ای که اصولا قرار نیست حاجت بدهد نداشته باشد. به خصوص حالا که این سریال عظیم و به قول جماعت تلویزیونی الف ویژه (یا بالاتر) که حکایت بوجه مصرف شده برای آن را دارد، صدای منتقدان خودی را هم در آورده است.
به گمانم این سومین یا چهارمین سریال تاریخی آقای محمد رضا ورزی باشد. در طول این مدت روشن شده که صدا و سیما اصرار عجیبی برای استفاده از دانش تاریخی و هنری ایشان دارد و محمد رضا ورزی نیز اصرار عجیبی بر ثابت قدم بودن بر همان ضعف ها که از رز اول در کارهایشان بوده و هنوز هم وجود دارد. ماجرا فقط دریغ و افسوس از اصلاح ابتداییترین ضعفهای فیلمسازی در ساخته های ایشان نیست بلکه بدتر از آن به وجود آمدن اعتماد به نفسی است که موجب شده حتی پاره ای دقت های نصف و نیمه گذشته را نیز ضروری نبیند و چیزی ساخته شود که واقعا هرکسی چند کار تاریخی درجه چندهم دیده باشد، نا امید می کند.
مثلا اگر سریال سالهای مشروطه از یک خط داستانی نصف و نیمه و بار دراماتیک صعیفی برخوردار بود این یکی به کلی فاقد آن است. در واقع به لحاظ کشش و همراه کردن مخاطب کاملا خلاص خلاص است!
البته سریال فعلا از مخاطبان نسبی برخوردار است که به واسطه نوستالژی گذشته و جذابیت دیدن زندگی خاندان سلطنتی و از این دست که آنها را پای تلویزیون می نشاند. به خصوص اینکه نیاز به دقت و توجه هم ندارد و می توان حین برگزاری میهمانی آخر شب جمعه ها نگاهی به بازیگرانی که به چهره های تاریخی شبیه شده اند انداخت . لبخندی هم زد. نکته اینجاست که با گریم کردن بازیگران به شکل شخصیتهای تاریخی در آوردن آنها (البته اگر توفیقی در این زمینه حاصل شده باشد) که سریال تاریخی نمی شود، چنانکه آن شخصیت ها نیز شخصیت نمی شوند! به همین خاطر اسیت که کاریکاتوری اغراق شده از آن شخصیت های واقعی به نظر می رسند.
در این مختصر اصلا کاری به رویکرد سازندگان این مجموعه به تاریخ ندارم، چنانچه از آدمهای مرتبط به این مجموعه و نوع نگاه تاریخی آنها می توان حدس زد چه برداشتی از تاریخ قرار است ارائه شود. این ماجرا مجال دیگر را می طلبد. هرچند هر کسی که چند تا کتاب تاریخی از تاریخ پژوهانی که کمتر تاریخ را به نرخ روز و خوشایند این و آن تحلیل می کنند خوانده باشد به روشنی عیار پایین این سریال را در خواهد یافت. اما بحث فارغ از اینهاست. فی المثل شاید رویکرد ضیاءالدین دری در کیف انگلیسی، اگر چه محل بحث بود، اما کسی منکر کیفیت نسبتا مطلوب آن در ساخت نبود. هرچند که او نیز در کلاه پهلوی با افتی محسوس چنان در دام شعارزدگی و یکسویه نگری افتاد که نتوانست در قد و قامت کیف انگلیسی ظاهر شود.
در اینکه محمد رضا ورزی و همکارانش زحمت زیادی کشیده اند شکی نیست، فیلمسازی زحمت دارد به خصوص اگر قرار باشد در حوزه تاریخ معاصر باشد. اما واقعا چه اصراری ست که پس از ناکامی های قبلی دوباره زحمت ساخت سریالی این چنین را به عهده محمد رضا ورزی بگذارند. اگر صدا و سیما اصرار دارد آقای ورزی و یا هر فیلمساز دیگری به سریالسازی بپردازد، آیا بهتر نیست مسئولیت کاری به عهده ایشان گذاشته شود که از عهده اش بر می آید آنهم نه کاری که نمونه های بسیار ناموفقش را در کارنامه دارد.
البته معمای شاه یک نکته به یادماندنی و تاثیر گذار دارد و آن ملودی های بسیار دلنشینیست که سازنده موسیقی متن معمای شاه نوشته و برای تیتراژ سریال نیز دو ترانه بسیار زیبا (مخصوصا در تیتراژ ابتدایی) با حال و هوایی حماسی تنظیم کرده است. البته از حجم صدای سالار عقیلی و قدرت او برای خواندن در گامهای بالا و شعر خوب آنها نیز نباید غافل شد.
اما متاسفانه ورزی باوجود جذابیت لوکیشن تهران قدیم و پتانسل این برهه از تاریخ معاصر عملا در هیچ لحظهای نمی تواند همپای این موسیقی باشد و هر جا که موسیقی به کار رفته عملا سوار برتصویر است.
مختصر آنکه معمای شاه فاقد بدیهی ترین ویژگی هاییست که یک سریال تلویزیوی باید داشته باشد. خط و ربط قصه نامشخص و فاقد موقعیت های دراماتیک است. شخصیت پردازی عملا وجود ندارد دیالوگ ها ضعیف و آبکی هستند. طبیعی است که از بازیگران هم نباید انتظار داشته باشیم بتوانند در چنین شرایطی بازی خوبی از خود ارائه کنند. متاسفانه حتی تاثیر گذارترین لحظه ها مثل ضرب و شتم زنی باردار توسط آژانهای نظمیه در داستان کشف حجاب چنان خنثی و از کار در آمده که حسی در مخاطب بر نمی انگیزد.
این سریال دو خط داستانی دارد یکی در داخل دربار و دیگری در داخل شهر تهران و اندرونی دکتر وزیری. داستان با ورود محمد رضا شاه و فوزیه به ایران آغاز می شود و به لحاظ تاریخی مقارن است با جشن ازدواج شاه و فوزیه در ایران. در خط دیگر داستان هم پسر دکتر وزیری از فرنگ به ایران بازگشته و می خواهد با ادامه تحصیلاتش به داروسازی بپردازد و …اما حقیقت این است که نه ماجرا دکتر وزیری و خانواده اش که احتمالا بهانه ای ست برای نشان دادن اوضاع و احوال درون شهر تهران، چنگی به دل می زند و نه اینکه حوادثی که بر محمد رضا شاه می گذرد درست روایت می شود.
برای نوشتن درباره این مجموعه چاره ای نیست جز تکرار مکررات ضعف های فاحش. بازیگر نقش محمد رضای جوان جز شباهتی کاریکاتوری چیزی از محمد رضای جوان واقعی ندارد. بحث نزدیکی به آن شخصیت تاریخی پیشکش اصلا همانند اکثریت قریب به اتفاق کسانی که در این فیلم دیده می شوند شخصیتی برآمده از درام نداشته و گاه ری اکشن های این کاریکاتور در برابر دوربین چنان با بلاهت همراه می شود که تماشا را از خنده روده بر می کند به خصوص که گویی فیلمساز نتوانسته برای گریمور این مجموعه که سابقه گریم در مجموعه خنده بازار را دارد جابیندازد که معمای شاه سریالی به ظاهر جدی ست نه آیتم های طنزی از جنس خنده بازار که با گریم و تقلید از شخصیت های شناخته شده ساخته می شد. بی انصافی نکنیم گریمور مقصر نیست و اتفاقا تمام تلاشش را کرده بحث این است که وقتی کارگردان به قصد کار جدی کاری کمدی تحویل داده از دیگران چه انتظار می توان داشت.
از قدیم گفته اند هر کسی را بهر کاری ساخته اند و از این می توان نتیجه گرفت برخی هم از عهده کاری بر نمی آیند حتی اگر سازمان عریض و طویل صدا و سیما با بودجه ای هنگفت تمامی امکانات را برای آن شخص فراهم کند. آنچه باید میسر شود نمی شود. سریال تاریخی پیش از هر چیز نیازمند در آمدن اتمسفر و فضای آن روزگار در قاب تصویر است کاری که محمد رضا ورزی از عهده آن برنمی آید، اما حسن فتحی به راحتی آن را انجام می دهد. نگاهی به سریال شهرزاد بیندازید که تازه توسط بخش خصوصی ساخته شده و تماشاگر در هر صحنه از فیلم در فضای آن روزگار نفس می کشد.
‘
17 نظر
صاحب نظر
آقا دیالوگها محشره! محمد رضا بعد از ورودش چند بار به رضا شاه می گه ارنست پرون قراره بیاد و رضا شاه هم در جواب چشم غره میره و می گه: هوووووون! !!!بعدش در صحنه ای کارگردان از ارنست پرون بالاخره رونمایی می کند و او وارد اتاقی می شود که محمدرضا و فردوست با هم حضور دارند و رو به فردوست بدبخت می گه چاقالو (یا گامبالو یا چیزی مثل این) تو هم که اینجایی؟ و فردوست خیلی جدی میگه : من فردوستم (یعنی چاقالو یا گامبالو یا چیزی مثل اون نیستم)
کورش علی خان
آقای امیدی سرور عزیز محمد رضا پهلوی و پدرش “شاه”نبودند لذا اطلاق کلمه شاه به آنها لااقل از سوی قشر مطالعه گر و چیزفهم جامعه درست نمینماید .
ناشناس
اگر انها شاه نبودند پس چه بودند؟ انزمان هم به انها میگفتند شاه، الان هم میگویند شاه. در همه دنیا در این چهل پنجاه سال گذشته چنین بوده. حالا اینکه شاهان خوبی بودند یا نبودند، یا اینکه اصلا انسانهای خوبی بودند یا نبودند، بحث دیگری است. ولی چه خوشمان بیاید چه نیاید، انها شاهان این مملکت بودند. حال اگر منظورتان این است که شایسته چنین عنوان و مقامی نبودند، این به بی عرضه گی مردم آن زمان بازمیگردد.
کورش علی خان
“اگر انها شاه نبودند پس چه بودند؟”
غاصب ! غاصب عنوان “شاهی ” بودند. “شاهی” تابعی از سنت است . هر لحظه نمیتوان شاه درست کرد.
ناشناس
فرقی نمیکند، باز هم این از بی عرضه گی و بی لیاقتی و منفعل بودن اجداد من و شما و امثال من و شما بوده که اجازه دادند آنها شاه شدن را غصب کنند. تاریخ انها را شاه ثبت کرده. کاری هم نمیشود کرد.
کورش علی خان
“این از بی عرضه گی و بی لیاقتی و منفعل بودن اجداد من و شما و امثال من و شما بوده که اجازه دادند آنها شاه شدن را غصب کنند.” – آفرین! معلوم است چیز فهم هستید قضیه “غصب “را قبول دارید. “فرقی نمیکند” – نه نه! فرقی میکند “غاصب” را این همه بزک دوزک نمیکنند. این همه پیزر لای پالانش نمیگذارند. نه فقط در این قضیه که در هیچ امری از امور هستی قلابی و بدلی را جای “اصلی” نمیگذارند . اصولا وظیفه روشنفکر “آشکار ساختن تزویر” است. “تاریخ انها را شاه ثبت کرده. کاری هم نمیشود کرد.” نه! این شد وادادگی. این شد همان انفعال. تاریخ آنها را شاه ثبت نکرده. جهالت فراگیر در ایران و آشنا نبودن با الفبای اولیه تفکر ( بله! تفکر هم الفبا دارد . همینجوری نیست ) مخصوصا بیگانگی محض ایرانیها با عینی گرایی پهلویها را برایشان شاه میکند و دهها چاه و چاله دیگر در راهشان میکند. در سطح جهانی کسی پهلویها را خاندان سلطنتی نمیداند و اکثر قلمزنیهای خارجی از بدو غصب سلطنت توسط رضا خان تا سرنگونی محمد رضا پهلوی بدجوری نسبت به آنها و ادعای خاندان سلطنتی بودنشان اهانت آمیز است.
الی
علی جان شما خودت نمونه خاص جهالت خاص ایرانی هستی لابد! تاجداری که روی تخت شاهی نشسته اسمش شاهه، به خوش اومدن جنابعالیم نیست.
ضمنن اسم کوروش نمیچسبه بت هیچ رقمه.
کورش علی خان
” ضمنن اسم کوروش نمیچسبه بت هیچ رقمه.” من هم ناراحت بودم از این اسم. سپاس فراوان که یادآور شدید. برای رفتن تو دل ایرانیها این نام را انتخاب کرده بودم . اجازه بدهید نام اصلی خود را اعلام کنم -“کلنل اسکورتسنی” احترامات نظامی مرا بپذیرید !
صاحب نظر
مشخص شد خانعلی از تخم و ترکه قاجار نامرد است. از اونا که جد بزرگش پس افتاده یک شب عشق و حال یک شازده حرامزاده دیگر است. من از کلیه کمونیستها و توده ای های محترم عذرخواهی می کنم که خانعلی را چسباندم بهشان.
کلنل اسکورتسنی ( کورش علی خان سابق)
صاحب نظر معلوم شد عوضی هستی معلوم شد لات بی سرو پایی بیش نیستی ساواکی زاده . در این مجله ادبی چه غلطی میکنی پدر سوخته ؟ نامردی قاجارها را ازکجا فهمیدی مردک ? به هر حال به احترام صاحب مجله ادامه نمیدهم .
صاحب نظر
خانعلی از اینکه به احترام صاحب مجله ادامه نمی دهی خوشحالیم . . . قصد ما هم این بود که لال شوی
مسعود
دوستان خواهش می کنم به هم بی احترامی نکنید هر نظری دارید محترمانه بنویسید. حالا یک فضایی مد و مه در اختیار ما گذاشته در این قحطی سایت های بدرد خور و روزهای رونق تلگرام و وات ساپ این جور سوسول بازی های مد روز .
کلنل اسکورتسنی
ناشناس برنگشت . ناشنا س خود “صاحب پالان “بود. خانم “الی” هم خود صاحب پالان بود. یعنی رضا خان اینفدر ارزش داشت سه تا هویت مختلف به خود بگیری- در یکیشان دختر چهارده ساله بشوی “الیزابت پالانچی” ؟
صاحب نظر
لال شو . . . شاسگولفسکی
کلنل اسکورتسنی
“هنری میلر را بارها شنیده و خوانده ام”— اوهو ! صاحب پالان هنری میلر خوانده ! نه دیگر. پالان حق مسلمت شد. برازنده ات است “الیزابت”
الی
معلومه که برنمیگردم. اصلن واسه چی برگردم؟ آدمهایی که سر و ته دو تا نظر ساده شون تو یه سایت ساده به بدوبیراه جفنگی مثل کمونیست! یا ساواکی زاده! برسه که ارزش پیگیری ندارن. دارن؟ بذار بپرن بهم به ما چه. فقط گفتم که گفته باشم من خودم هستم و ربطی به صاحب نظر مورد نظر ندارم. اگر چه من با شما موافقتی ندارم هیچ رقمه ولی ایشون رو هم همه رقمه صاب پالون میدونم. ختم کلام!
صاحب نظر
لاااااال . . . کره خرفسکی