این مقاله را به اشتراک بگذارید
عبور از رکود
بعد از گذر از روزهای تابستان و فصل رکود کتاب، حالا در یکی از بهترین ماه های کتاب هستیم. ناشران عموما در فصل پاییز کتاب هایی را که در صف انتظار بوده اند چاپ می کنند و به بازار کتاب می فرستند. فصل پس از آن نیز تا اسفندماه، عموما کتاب ها بهترین فصل فروش خود را در ایران تجربه می کنند. این بازه زمانی البته با فرا رسیدن فروردین متوقف می شود و مخاطبان و ناشران آماده می شوند برای حضور در نمایشگاه کتاب. به این ترتیب اکثر کتاب های نمایشگاهی، همان کتاب هایی هستند که ناشران در فصل پاییز منتشر کرده اند. در این صفحه به برخی از این کتاب ها خواهیم پرداخت.
آنها که به خانهی من آمدند
محمد شمسلنگرودی
نشر افق
١٢٠ صفحه
٨هزارتومان
شمس لنگرودی فعالیت شاعریاش را همزمان با داستاننویسی آغاز کرد و درسال ١٣۵٠ آثار داستانی و اشعارش را در مطبوعات چاپ کرد. او مجموعه اشعار فراوانی به چاپ رسانده و برای دفتر شعر «نتهایی برای بلبل حلبی» در سال ١٣٧٩، برنده جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی نیز شده است. او در سال ١٣٧٧ اثری پژوهشی با عنوان «تاریخ تحلیلی شعر نو» به چاپ رساند که ۴ جلد است و درحالحاضر یکی از مراجع دانشگاهی و تحقیقاتی بهشمار میآید. شمسلنگرودی تابهحال داستانهایی برای کودکان و نوجوانان نیز چاپ کرده. مجموعهداستانی هم با عنوان «شیر» دارد که آن را در سال ١٣۶۴ منتشر کرده و در حوزه بزرگسال است اما در سال ١٣٧٢ رمانی نوشت با عنوان «رژه بر خاک پوک» که بهاندازه اشعارش مشهور نیست. این رمان نثر و فضایی شاعرانه دارد و توصیفی است از تحولات تاریخ معاصر ایران به شیوه رئالیسم جادو. حالا او دومین رمان خود را به بازار فرستاده. این رمان با عنوان «آنها که به خانهی من آمدند» بهتازگی منتشر شده. در این رمان، زندگی و وضع تفکرات روشنفکران معاصر در تقابل با جامعهای نامتعادل به تصویر کشیده شدهاست. شخصیت خود شمسلنگرودی در این کتاب حضور دارد و رمان به نوعی حدیث نفس این شاعر است. ابتدای داستان با این سطور شروع میشود: «سه روز پس از انتشار کتاب «رژه بر خاک پوک»، زنگ در خانهام به صدا درآمد. تازه از سر کار برگشته بودم و ساعت شش عصر در نشر چشمه با دوستی قرار ملاقات داشتم. چند روز بود باران میبارید و هوا تاریکتر از همیشه بهنظر میرسید. دیرم شده بود، اما نمیتوانستم از خواندن مطلبی که در هفته نامه کادح چاپ شده بود دل بکنم…» این کتاب در ۱۲۰صفحه، با شمارگان ١١٠٠ نسخه منتشر شده است.
ده روز با داعش
یورگن تودنهوفر
ترجمه علی عبداللهی و زهرا معینالدینی
نشر کولهپشتی
٣٣۶صفحه
٢٠هزارتومان
کتاب «ده روز با داعش» نوشته یورگن تودنهوفر بهتازگی از سوی نشر کولهپشتی منتشر شده و در همین مدت کوتاه توانسته نظر محققان را به خود جلب کند. ماجرا از این قرار است که یورگن تودنهوفر، روزنامهنگار آلمانی، در اقدامی خطرناک تصمیم میگیرد همراه با پسرش به قلمرو تحت اشغال داعش برود تا از این طریق بتواند اطلاعات دستاولی از این گروه و طریقه رفتار و اعمالشان به دست بیاورد. این کتاب روایت تکاندهنده و جذابی است از سفر ده روزه نویسنده و روزنامهنگار معروف آلمانی. او طی مکاتبات و مکالمات طولانی اسکایپی با اعضای آلمانی و خارجی داعش، موفق به گرفتن اماننامهای کتبی از خلیفه اسلامی میشود و از راه زمینی مرز ترکیه، با مشقت بسیار به قلمرو داعش سفر میکند و از شهرهای رقه و موصل بازدید میکند. کتاب تودنهوفر شاید یکی از زندهترین و مستندترین روایتهایی است که تاکنون درمورد داعش نوشته شده. درباره نویسنده کتاب هم باید گفت تودنهوفر بین مردم کشورش، به روزنامهنگاری منصف شهرت دارد که همیشه تلاش کرده بنا به استنادات صحبت کند. او در فصلهای دهگانه این کتاب، مقدمات و ماجراهای پیش از سفر، شرح عینی ده روز اقامت و نیز پایان سفرشان را به دقت، بازگو میکند. او در « ده روز با داعش»، نخست به ریشههای داعش و شکلگیری آن میپردازد و بهخاطر انتقادهای تندوتیزش از سیاستمداران غرب بهویژه جرج بوش و برشمردن برخی عوامل و آوردن فکتهای دقیق، در باب اشتباهات غربیها در عراق و افغانستان در شکلگیری داعش، طالبان و القاعده و نیز اشاره به پیشینه برخی اقدامات جنگ افروزانه در دنیای مسیحی، مقولهای به نام تروریسم اسلامی را مطلقا مردود و اعمال داعشیها را کاملا غیراسلامی میداند. از اینرو این کتاب در مدت کوتاهی در آلمان چندینبار به چاپ رسید و مردم از آن استقبال کردند و سپس به بسیاری از زبانها ترجمه شد، ولی در رسانههای غربی تا میتوانستند به آن تاختند یا درمورد آن سکوت اختیار کردند. تودنهوفر به گواه این کتاب، شناخت دقیقی از منطقه و نیز درک قابلتوجهی از دین مبین اسلام دارد؛ چنانکه در جایجای کتاب به آیات قرآن استناد میکند و به کمک آنها با داعشیها به بحث و جدلهای خطرناک میپردازد. اهمیت دیگر این کتاب جستوجوی نویسنده برای یافتن خانوادههای جنگجویان داعشی در اروپا و بهویژه در آلمان و نیز گفتوگو با آنان و سردرآوردن از پیشینه و چندوچون زندگی داعشیها پیش از گرویدنشان به این گروه مخوف است. این کتاب با رعایت قانون کپیرایت و امضای قرارداد با ناشر آلمانی، توسط نشر کتاب کولهپشتی در ۳۳۶صفحه، با شمارگان ۱۰۰۰نسخه و قیمت ۲۰هزارتومان به بازار عرضه شدهاست.
روزی مثل امروز
پیتر اشتام
ترجمه مریم مؤیدپور
نشر افق
٢٠٨ صفحه
١٢هزارتومان
رمان «روزی مثل امروز» نوشته پیتر اشتام با ترجمه مریم مؤیدپور منتشر شد. از این نویسنده سوییسی پیش از این چند کتاب به فارسی ترجمه شده است که ازجمله آنها میتوان به رمان «اگنس» با ترجمه محمود حسینیزاد اشاره کرد. پیتر اشتام متولد سال ۱۹۶۳ است و رمان «روزی مثل امروز» درباره زندگی یک معلم میانسال بهنام آندرهآس است که شخصیتی تنها و سرخورده دارد. او در میانسالی تصمیم میگیرد دوباره اختیار زندگیاش را به دست بگیرد. به همین دلیل همه چیز زندگیاش را رها کرده و به دهکدهای که در آن متولد شده میرود. بعد از ورود به دهکده هم به جستوجوی فابین میپردازد؛ شخصیتی که زمانی دوستش داشته است. آندرهآس جستوجو را با این امید انجام میدهد که هنوز بارقهای از عشق او در قلب فابین باقی مانده باشد… رمان «روزی مثل امروز» در دوسال اول انتشارش، ۹۰هزار نسخه فروخت و رتبهدوم فهرست بهترین کتابهای روزنامه سوییسی «نویه سوریشر تسایتونگ» را از آن خود کرد. نسخه اصلی «روزی مثل امروز» درسال ۲۰۰۶ منتشر شده است. این کتاب درسال انتشارش، بهعنوان یکی از کتابهای برگزیده کتاب آلمان معرفی شد و در ماه آگوست ۲۰۰۶ هم بهعنوان بهترین کتاب، در فهرست کتابهای منتخب رادیوی «زود وست روند فونک» آلمان قرار گرفت. به نظر بسیاری از منتقدان، قهرمان این رمان، نماینده نسلی است که اسلاف آن را میتوان در آثار چخوف، توماس مان و روبرت موزیل مشاهده کرد. ترجمه این رمان از طریق توافق و عقد قرارداد خرید حق انتشار آثار پیتر اشتام با این نویسنده توسط نشر افق، در ایران چاپ میشود. پیش از شروع متن رمان، جملهای از ژرژ پِرِک آمده است: «روزی مثل امروز، کمی دیرتر، همهچیز از نو آغاز میشود. همهچیز آغاز میشود و همهچیز ادامه پیدا میکند.» این کتاب در ۲۰۸ صفحه، با شمارگان ١١٠٠ نسخه و قیمت ١٢هزارتومان منتشر شدهاست.
موج پنجم
ریک ینسی
ترجمه ویدا اسلامیه
انتشارات کتابسرای تندیس
۶٣٩ صفحه
٣٣هزارتومان
ضدآرمانشهرها، کمکم بر آثار داستانی سیطره یافتند و بعد از دهه۶٠، ذهن و فکر انسان شکستخورده جنگ جهانی را اشغال کردند. اغلب هم فضایی آخرالزمانی داشتند. بسط ایدههای ضدآرمانشهری در جهانی در آستانه رستاخیز، در جهانی در آستانه فروپاشی، در دنیایی قریب قیامت، همیشه باورپذیرتر بود. هرچند گاهی نویسندگانی هم پیدا شدند که با جابهجایی آخرالزمان، تقویم تاریخ را عقب کشیدند و آن را به روزهای آغازین زندگی بشر بردند. در اینگونه رمانها، «ضدآرمانشهر» دیگر نیازی به فضای آخرالزمانی نداشت چراکه آخرالزمان در فضای درندگی آغازین بشر، خود به بهترین شکلی نمود داشت. مثلا تالکین، فضا و زمانی خودساخته داشت و «ارباب حلقه»ها را در نبردی ازلی روایت کرد. روایت او از این زمان آغازین چنان به فضای ترس و وهم آخرالزمانی نزدیک است که شاید حتی بشود گفت او راوی نبردی ازلی- ابدی بود. از این نمونه میتوان به جورج آر.آر.مارتین هم اشاره کرد. در هر حال «سرما» دیر یا زود خواهد آمد و اگر نجنبند، «بازی تاجوتخت»، به باد خواهد رفت. اما اکثریت نویسندگان اینچنین همچنان به روایت فضای ضدآرمانشهری خود در دنیای فرداها بیشتر علاقهمنداند؛ جهان زامبیها، انسانهای مصنوعی، هوشهای مصنوعی در نبرد با انسانی که آن را ساخته و… در کتاب «موج پنجم» نوشته ریک ینسی هم با چنین دنیایی مواجه خواهید بود. موج اول به روایت ریک ینسی، تیرگیست؛ زمانی که فقط خاموشی میماند و بس. پس از موج دوم، تنها کسانی جان به در میبرند که بختیار باشند و از شانس بهرهای برده باشند. در موج سوم، قانون تغییر پیدا میکند و کسانی زنده میمانند که بختی نداشتهاند. پس از موج چهارم؟ تنها یک قانون وجود دارد: «به هیچکس اعتماد نکن.» حالا در زمان شروع رمان «موج پنجم»، زمان برآمدن موج پنجم رسیده است. در باریکه خلوت بزرگراهی، «کَسی سالیوان»، از چنگشان میگریزد؛ از چنگ موجوداتی که فقط ظاهری انسانی دارند و در مناطق روستایی گشت میزنند و هر که را ببینند، میکشند. همانها که آخرین بازماندگان زمین را پراکنده کردند. تنها ماندن یعنی زندهماندن. «کَسی» بر این باور است تا زمانی که با «اِوِن واکر» آشنا میشود. شاید اِوِن واکر مرموز و جذاب، تنها امید کَسی سالیوان برای نجات برادرش و چهبسا برای نجات خودش باشد. اما او ناچار به انتخاب است: اعتماد یا ناامیدی؟ نبرد یا تسلیم؟ زندگی یا مرگ؟ نویسنده در این رمان باز هم آرمانشهری دیگر را به آینده برده است تا در آینه فردا، ضدش را نشان دهد. چرا بشر آنچه از آینده میبیند جز تیرگی نیست؟ شاید به این دلیل که میداند چه کرده و آنچه کرده است، تنها همین آینده تاریک را با خود خواهد آورد؛ هرچند که در پل و پستوی یأس و ناامیدی خود همواره به دنبال منجی گشته است. «موج پنجم» هم از این قاعده مستثنا نیست. مُنجی خواهد آمد؟
یادت نرود که…
یاسمن خلیلیفرد
نشر چرخ
۴۵٠ صفحه
٣٢هزارتومان
رمان «یادت نرود که…» را نشر چرخ از زیرمجموعههای نشرچشمه منتشر کرده و داستان آن درباره مرد میانسالی به نام کیوان کامیاب است که پس از ١۵سال از فرانسه به ایران بازمیگردد تا گذشته خود را مرور کرده و کارهای ناتمامش را به اتمام برساند، اما در این سفر به زنی برمیخورد که… درباره نویسنده باید گفت ٢۴ساله و کارشناسارشد کارگردانی سینما از دانشکده سینما- تئاتر دانشگاه هنر تهران است. او درباره نگارش این رمان گفته: «ایده نوشتن این داستان درقالب یک فیلمنامه در ترم چهارم دانشکده برای واحد مبانی فیلمنامهنویسی به ذهنم رسید. آن زمان ١٩ ساله بودم. استادم از این طرح بسیار استقبال کرد و مرا به نوشتنش تشویق نمود.» او در ادامه درباره فضای رمان توضیح داد: «سعی کردهام در رمانم به مسأله گذشته و اهمیت آن بپردازم و اینکه گذشته چه تأثیراتی بر زندگی آدمها میگذارد. شخصیتهای اصلی این داستان میانسال هستند؛ برهه سنی موردعلاقه من. زیرا فکر میکنم آدمها در آن برهه یک پسزمینه غنی دارند و چیزهای زیادی را تجربه کردهاند که افرادی به سنوسال من تجربهشان نکردهاند و این تجربیات میتوانند جالب و عمیق باشند.» رمان «یادت نرود که…» در ۴۵٠ صفحه به تازگی از سوی نشرچرخ منتشر شده است.
شب طاهره
بلقیس سلیمانی
انتشارات ققنوس
١۶٠ صفحه
٩هزارتومان
«بلقیس سلیمانی» با نخستین رمانش، «بازی آخر بانو» نظر بسیاری از منتقدان را به خود جلب کرد و به خاطر همین رمان بود که درسال ١٣٨۵ جایزه بهترین رمان بخش ویژه جایزه ادبی اصفهان را دریافت کرد. رمان «بازی آخر بانو» یکی از بهترین آثار دهه ٨٠ است اما به جهت بازی فرمی نویسنده (بهخصوص در پایان رمان)، برای تبدیل شدن به فیلمنامه نیاز به بازنویسی و بازنگری دارد. اما در کلیت سلیمانی یکی از کسانی است که قصهگویی و صحنهپردازی را در کنار روایتهای ذهنی راوی همیشه مدنظر دارد. آثار داستانی او هرگز خالی از ماجرا نبوده و هیچوقت به حدیث نفس و بیان حالات عاطفی یک زن بسنده نکرده است. او در عین حال یکی از مهمترین نویسندگان دهه ٨٠ است که در این سالها همچنان مشغول به نوشتن است. رمانهای «خالهبازی»، «بههادس خوش آمدید»، «سگسالی» و «من از گورانیها میترسم» از دیگر آثار او هستند. درباره اهمیت این نویسنده همچنین باید گفت او از نخستین نویسندگان ایرانی است که قصههایی را در فرم داستانک منتشر کرد و در این زمینه نیز موفق بود. دو کتاب «بازی عروس و داماد (١٣٨۶) و «پسری که مرا دوست داشت» (١٣٨٩) ازجمله مجموعه داستانکهای او هستند. بلقیس سلیمانی حالا تازهترین رمانش با عنوان «شبطاهره» را منتشر کرده. او درباره این رمان میگوید: «این رمان یک موقعیت تراژیک را دستمایه قرار داده و میان حال و گذشته در رفتوآمد است. درواقع داستان این رمان میان امروز و دهه ۶٠ درحال رفت و برگشت است. محور این داستان، یک زن است هرچند که برخی از دوستان که کتاب را خواندهاند میگویند شخصیت عموی وی که در این کتاب نقش جدی دارد هم بهنوعی محور این داستان است. به باور من البته مهم نیست که محور داستان کیست بلکه مهم این است که سوژه چطور پرداخت شده و از دل آن چگونه حرفی انسانی به میان آمده است.» در این رمان، طاهره کریمقاسمی برحسب تصادف، یکی از دوستان سیواندی سال پیش خود را هنگام انتخابات انجمن اولیا و مربیان مدرسه دخترش میبیند و به ناگاه تمام خاطرات گذشته محنتبارش برای او زنده میشود. «مرضیه» که از دوستان دوران دانشجویی و فعالیتهای سیاسی دهه ۶۰ طاهره است به او قول میدهد که دوباره همدیگر را ببینند. اضطراب و دلشوره در قالب حملات عصبی «طاهره» را از پا انداخته و او را وادار میکند خاطراتش را به سختی در پیش دیدگان خود مجسم کند. نشر ققنوس این رمان را در ۱۶۰ صفحه و با قیمت ۹هزار تومان منتشر کرده است.
هر صبح میمیریم
سیداحمد بطحایی
نشر افق
٢٠٨ صفحه
١٢هزار تومان
رمان «هر صبح میمیریم» نوشته سید احمد بطحایی، نودونهمین رمان از مجموعه «ادبیات امروز» نشر افق است که بهتازگی از سوی این ناشر منتشر شده. داستان این رمان درباره یک عکاس مجله است که در بند زندانیان اعدامی محبوس و در انتظار اجرای حکم اعدامش است.
او پیش از اجرای حکم، در یک محکمه خیالی خود را داوری و قضاوت میکند و در هولناکترین وضع زندگیاش هم عاشق است.
این رمان ۳بخش اصلی دارد که روزگار دوزخ، روزگار برزخ و روزگار دنیا عنوان این
۳ بخش هستند. عشق و گناه و همچنین عقوبت و رستگاری انسان مدرن، ازجمله مسائلی هستند که نویسنده رمان، در این اثر آنها را ترسیم میکند. این کتاب در ۲۰۰صفحه، با شمارگان ١١٠٠ نسخه و قیمت ١١هزار تومان منتشر شده است.
باقیماندهی من
نوشته کَت ژانگ
ترجمه مینا طالبلی
نشر کتابسرای تندیس
همه آدی را میبینند. باید هم او را ببینند. ایوا نباید به چشم بیاید. هر حرف و صحبتی از ایوا قدغن است. ایوا محکوم به فراموشی است؛ محکوم به مرگ. اما خب کسانی هم هستند که ایوا را بخواهند. دوست دارند او را از جهان مرگآلودش بیرون بکشند. دوست دارند ایوا هم حرف بزند. چه گناهی دارد؟ برای همین آدی را به جمع خودشان میخوانند و از او میخواهند تا ایوا را از این انزوا بیرون بکشد. آدی اول انکار میکند. ترس دارد. اگر حکومت بفهمد ایوا زنده است، بیشک او را هم میکشند. ماموران هرجایی که «دورگهها» را ببینند، آنها را میبرند و سربهنیست میکنند. آدی حق دارد اما ایوا به نجوا میخواهد تا به این جمع اعتماد کند. دلش برای خودش تنگ شده: «ایوا… سهسال بود که این اسم را بلند نشنیده بودم. آدی چشم در چشم دختری دوخت که به ما زل زده بود. همه چیز، همه اتفاقات اطراف بیش از حد واضح شد؛ بیش از حد آشکار، بیش از حد دقیق. افتادن پیشبند از روی موهایش. بازتاب نور چراغ روی ناخنهای بینقص لاکخوردهاش. چین بین ابروهایش. خالمخالهای بینیاش. آدی گفت: «چطوری…؟» (باقیماندهی من، ص ۴۵) حالا وقت آن رسیده تا ایوا را به حیاتی دوباره فراخوانند و بعد از این همه خاموشی او را به جهان زندگان بیاورند….
واقعیت از این قرار است که در همان ابتدای رمان «باقیماندهی من» شما احساس میکنید با دو «من» مواجه هستید در درون یک «من». خب خاصیت رمانهای علمی- تخیلی این است. شاید تنها در این جهان است که بشود دو روح را در یک بدن دمید و به زندگی کردن واداشت. نام یکی از این «من»ها، «آدی» و نام دیگری، «ایوا»ست. ایوا درون آدی زندگی میکند اما آنچه دیگران میبینند، «آدی» است. زمان رمان درواقع دورانی را روایت میکند که به سالها یا حتی سدهها بعد مربوط است. هنوز نمیدانیم کِی و کجا اما آنچه میدانیم این است که آدی نمیخواهد مثل دیگران باشد. دوست دارند «ایوا»ی درونش هم با او زندگی کند. البته داستانهای علمی- تخیلی از این نمونهها فراوان عرضه کردهاند اما به نظر میرسد رمان «باقیماندهی من» سرراست سراغ موضوع رفته باشد. نویسنده فورا جهانی را که ساخته پیش روی شما میآورد و در همان ابتدای امر میفهمید با دو «من» در درون یک «من» مواجه هستید که یکی از آنها گویی محکوم به پنهان شدن است. بعد هم یکی از این «من»ها تصمیم میگیرد که دیگری را هم به زندگی فراخواند؛ هرچند که ماموران اجازه حیات را از او گرفته باشند؛ هر چند که ترس از توبیخ و زندان و شکنجه پیش رو باشد….
شهروند