این مقاله را به اشتراک بگذارید
گفتگوی تند و تیز و جنجالی با «حمید حامی»
خوانندهای با تواناییهای بالا، استعدادی ذاتی و دنیای عاشقانههای دوستداشتنی که چند نسل را با خود و آثارش جلو برده و البته گرفتار حاشیهها و حرف و حدیثهای خواسته و ناخواستهای که سراغاش آمدهاند (سراغشان رفته؟) نیز شده است.
بهمن بابا زاده
این گفتگو نیازی به لید ندارد. خودش میتواند بدون هیچ توضیحی آغاز شود و به آخر برسد. روند گفتگو هم جوری تنظیمشده که کاملاً مسیرش را برود و به خاکی نزند. درباره همه سؤالات و صحبتها و حاشیههای یک خواننده پاپ که بارها و بارها دربارهاش حرف زده شده و حرفهایش شنیده شده.
لقبهای جالبی هم به سمتش رفته: «آقای اعتراض» و… ولی او فارغ از همه این لقبها و صحبتهایی که دربارهاش گفته و شنیده میشود، فارغ از همه خصوصیات اخلاقی و رفتاری تند و تیزش، فقط و فقط «حامی» است.
خوانندهای با تواناییهای بالا، استعدادی ذاتی و دنیای عاشقانههای دوستداشتنی که چند نسل را با خود و آثارش جلو برده و البته گرفتار حاشیهها و حرف و حدیثهای خواسته و ناخواستهای که سراغاش آمدهاند (سراغشان رفته؟) نیز شده است.
حالا شاید تصویر موقعیت و شرایطی که در آن قرار دارید را بهتر متوجه شدهاید و میدانید با یک گفتگوی پُرتیتر طرفاید. گفتگویی که فقط از «حامی» برمیآید و او مسئولیت همه حرفهایش را پذیرفته و میگوید: «کاری با عواقب حرفهایم نداشته باش.» کاری با عواقب حرفهایش ندارم و جسورتر و قدم به قدم در این مصاحبه با او پیش میروم.
باید منطقیتر به حرفهای «حامی» دقیق شویم و کمی فکر کنیم حتی. به همه صحبتها و نقد و نظرهایش که به مرور دارد به جریان غالب موسیقی در کشور تبدیل میشود.
این مبارزه را با دقت بخوانید و از دیدناش لذت ببرید. راستی دلمان به شدت برایش تنگ شده و سالها است با خاطره کنسرتهایش، حالمان خوب میشود. دعا میکنیم که برگردد. دعا میکنیم زودتر برگردد.
* بیا همین اول این گفتگو به هم قول بدهیم که این مصاحبه تمام شود و بحثهایی که قرار است در آن مطرح شود و تندی نقدها، مصاحبه را نیمهتمام نگذارد.
حتماً. اگر احترام متقابل در بین باشد، من از نقد و انتقاد هیچ هراسی ندارم و تا آخرش جلو میرویم.
* برگردیم به آخرین کنسرت شما در اریکه ایرانیان. کنسرتی که پس از آن «حامی» برای همیشه رفت که رفت. دیگر نه کنسرتی برگزار کرد و نه یک بار برای همیشه دلیل واقعی رفتناش را به صورت واضح گفت تا کلی شایعه درباره او گفته شود.
بارها در این باره توضیحاتی را ارائه کردهام. یکی از اصلیترین دلایل دور شدن من، افت صدایم بود که در این کنسرت به صورت جدیتری برای خودم نمود پیدا کرد.
آن زمان هراس عجیبی سراغ من آمده بود که اگر صدایم را از دست بدهم، چه اتفاقی قرار است برای من بیفتد؟ ولی بعد از مدت کوتاهی متوجه شدم که بسیاری از خوانندههای مطرح موسیقی جهان هم با این مشکل دست و پنجه نرم کردهاند.
من تحقیق کردم و فهمیدم که خیلیها با جراحی یا گفتاردرمانی (درمان صوتی-تکلمی) دوباره توانستهاند به روزهای اوجشان برگردند و خیلیها هم با تمرین و در کنار درمان توانستهاند مسیر هنری خود را ادامه بدهند و در ادامه موفقتر هم ظاهر شوند. نمونههای مهم این ادعای من هم «سلن دیون» و «ادل» هستند.
البته «پاواروتی» و تعداد بیشماری از خوانندههای بنام پاپ و حتی کلاسیک هم در مقاطعی این مشکلات را داشتهاند. لازم به ذکر است که مشکلات دستگاه تولید صدا امروزه گریبانگیر تعداد خیلی زیادی از خوانندههای بنام این روزهای پاپ داخلی هم هست که این مشکلات در برخی از این خوانندهها حاد است.
* یعنی این هراس شما باعث این همه سال دوریات شد؟
هراس بدی سراغ من آمده بود. ولی به تدریج توانستم مشکلی که داشتم را بهتر و جدیتر دنبال کنم و متوجه شدم مشکل عضلانی من با تمرین قابل حل است.
ولی اینکه چرا قدرت و روحیه تمرین و مبارزه با این بیماری را نداشتم، قطعاً مشکلات جانبیای بود که من در آن مقطع دچارشان شده بودم.
یکی همان پرونده کلاهبرداریای بود که من درگیرش شدم و متهم بعد از چهار سال دوندگی من، الان حدود یک سالی هست که در بازداشت به سر میبرد ولی آن پرونده هنوز به نتیجه درستی نرسیده است. مورد بعدی هم کلاهبرداریها و دزدیهای بزرگی است که در حوزه موسیقی نه من، بلکه بسیاری از خوانندههای دیگر درگیرش هستند.
شرکتهای پخش آثار موسیقی به هیچ عنوان حقوق مؤلفین آثار را به آنها برنمیگردانند و پیگیریهای قانونی ما هم هرگز به نتیجه درستی نرسیده و نمیرسد. انگار که در سیستم قضایی کشور تعمداً این خلأ قانونی ساخته شده که هنرمندان نتوانند به حقوق قانونیشان دست پیدا کنند.
انگار برنامهریزی شده که هنرمندان واقعی هر روز ضعیف و ضعیفتر و هنرمندان کاذب هر روز قدرتمندتر شوند. برخی شرکتهای کنسرتگذار هستند که معلوم نیست بودجههایشان را از کجا میآورند.
پیشپرداختهای میلیاردی به خوانندهها میدهند و معلوم نیست این بودجهها از کجا میآید. اینها را مردم نمیدانند ولی من بعد از ۱۷ سال کار کردن در موسیقی ایران، امروز دقیقاً میدانم حکایت موسیقی و هنر در ایران چیست.
* حکایت موسیقی و هنر در ایران چیست؟
من میدانم که کدام چهره به چه دلیلی پیشرفت میکند و کدام چهره به چه دلیل پیشرفت نمیکند. من میدانم کل ماجرای حذف شدن برخی چهرههای هنر -که دارای تفکر هستند- چیست و حالا دیگر این قواعد بازی را به خوبی از بر شدهام. خودم را قربانی تفکرات و تعهدم میدانم. تعهدم به هنر و موسیقی و مردم ایران.
چون در حال مشاهده جریان غالب و حاکم بر هنر هستم و نمیتوانم تعهداتام را زیر پا بگذارم. همدورهایهایم را در موسیقی دیدهام که چطور لابیگری و سیاسیبازی کرده و اوج گرفتند، ولی بعد از اینکه دورهشان از نظر جریان حاکم بر فضا تمام شده بود، به بدترین شکل ممکن حذف شدند.
اسم نمیبرم، اما گروههای موسیقی شناختهشدهای که پشتوانه سیاسی عجیب و غریبی داشتند ولی بعد از اینکه کارشان با آنها تمام شد، حذفشان کردند و تمام. یا کسانی که ۱۰ شب هر شب دو سانس کنسرت میگذاشتند، الان هیچ خبری از آنها نیست و تمام شدهاند. یعنی کاری کردند که تمام شود.
* شما الان از همان مافیا و پشتپرده موسیقی مسلط بر سالهای اخیر موسیقی حرف میزنی؟
دقیقاً. حالا با گذشت زمان، چهرههای جدید و مهرههای جدید و زیرکتری به این جریان اضافه شدهاند.
از سوی دیگر، تهیهکنندههای باهوشتر و خوانندههای باهوشتری هم در اوج هستند که قوانین بازی را یاد گرفتهاند و میدانند باید چطور رفتار کنند که طول عمر هنریشان بیشتر شود و سوددهی بیشتری داشته باشند.
در ضمن سیاستگذاران هنر نیز با تجربهی امروزشان و بهزور لابیگری و سیاستگرایی، میدانند که چگونه طول عمر هنری یک دلقک و یک مترسک را بیشتر کنند.
* در بخشی از حرفهایتان درباره سیاسیبازی خوانندهها حرف زدی. من دقیقاً منظورت را از «خواننده سیاسی» متوجه نشدم.
خواننده سیاسی یعنی خوانندهای که در برههای از زمان -که جامعه احتیاج به تنشزدایی دارد- مافیای حاکم بر موسیقی از آن خواننده و آرتیست، برای رسیدن به اهداف کلان اجتماعی استفاده میکند، به آنها میپردازد و باعث میشود به یکباره اوج بگیرند و مدتی در اوج باشند و از این سو، اهدافاش را پیش میبرد.
حالا این خواننده حتماً نباید یک خواننده رسمی و مجاز یا حتی خواننده داخلی باشد. سیستم حاکم به خوبی میداند چطور یارکشی کند و کجا وارد شود. آنها توانایی این را دارند که حتی یک خواننده تربیتشده خارج از ایران را هم برای اهدافشان ساپورت کنند.
خیلی از خوانندهها در ظاهر غیرمجازند ولی عملاً حمایتهایی از آنها میشود که شدت و میزاناش بسیار بیشتر از برخی چهرههای داخلی است. نمونههای زیادی را به یاد میآورم و ایمان دارم که مردم تنها با کمی تفکر میتوانند اسامی زیادی را به یاد بیاورند.
اسامیای که بین آنها به ظاهر غیرمجازها را هم میتوان یافت که سیاست بر این است که فعلاً غیرمجاز باشند. تنشزدایی سیاسی و اجتماعی مهمترین هدف این سیستم پشت پرده است که بههرحال بسیار کاربلد و باهوشاند و بهشدت هم قدرتمند شدهاند.
* این ادعای شما میتواند به شدت تأملبرانگیز، پیچیده و در عین حال مهم باشد.
من هرگز وارد این بازی نشدم، در حالی که بارها پیشنهادش را داشتم و هرگز هم سر خم نخواهم کرد، حتی به قیمت مرگ. ایمان دارم «حسین پناهی» و «خسرو شکیبایی» و «پرویز پرستویی» و «شاملو»ها باقی میمانند و در تاریخ، یادشان همیشه محترم است.
زمان، این موضوع را ثابت کرده. پرویز وکیلی میگوید: «بگذارید زمانه به قضاوت بنشیند.» من از تجربه «واروژان»ها و خیلی چهرههای دیگر استفاده میکنم که هیچگونه وابستگیای به سیستمهای مشابه نداشتند و یادشان همیشه در تاریخ موسیقی محترم بوده و مانده است.
آنها فقط به کمک خداوند و استعداد خدادادیشان اوج گرفتند و از همه مهمتر اینکه مردم خوب میدانند و خوب میفهمند. «فرهاد»ها و «مازیار»ها بعد از فوتشان معروف و محبوب شدند.
آنها هم مثل من و تو آدمهایی بودند با یک زندگی اجتماعی معمولی که فقط به خاطر تفکراتشان سانسور شدند، ولی هنرشان هرگز زیر خاک نرفت و اتفاقاً ترویج یافت و همگانی شد.
آنها هرگز وارد بازی هیچ دسته و گروهی نشدند و همین نوع تفکراتشان است که باعث شده تاریخ تا ابد نامشان را زنده نگه دارد. آقای مازیار که قطعه ماندگار «ماهیگیر» را خوانده، به نظر من نمونه یک مرد واقعی است که از لحاظ اخلاقی، رفتاری، شخصیت اجتماعی و خانوادگی میتواند الگوی خیلیها باشد.
نمونهی یک هنرمند واقعی که هم میتواند همسر خوبی باشد، هم پدر خوبی باشد، هم انسان خوبی باشد، هم خوانندهی خوبی باشد و هم سیاسی و لابیباز نباشد و ماندگار شود.
این چیزها در تاریخ مانده و حالا اشاعه پیدا کرده. پس فراموش نکن هیچ آرتیستی در دوره خودش نباید قضاوت شود. باید دورههای بعدی بر اساس رزومهاش درباره او حرف بزنند.
* سؤالم شاید حمله تند و تیزی به شما باشد ولی دوست دارم مطرحاش کنم. میگویند شما به خاطر برخی مشکلات خاص در کنسرت آخرت، دیگر اجازه برگزاری کنسرت نداری. این موضوع چقدر صحت دارد؟
سؤالت را به حساب جسارتات نمیگذارم، ولی جوابات را میدهم. من دو روز پیش ملاقاتی داشتم با دو تن از دوستانم که یکی از آنها یکی از قضات عالیرتبه کشور است و دیگری هم از مشاورین یکی از مهمترین مقامات عالیرتبه کشوری.
بارها در گپهای دوستانه با هم در این مورد حرف میزنیم و نکتهای که عنوان شد، دقیقاً همینی بود که میخواهم به تو بگویم. عین جمله این بود که در مسائل اخلاقی و «خاص» به قول تو، در بین چهرههایی که اسم و رسمی دارند و الان در صدر محبوبیت هستند، «حامی» یک فرشته است.
خود من هم بعضاً اعتقاد دارم که در برابر فساد اخلاقی خیلی از چهرهها که در حال فعالیتاند، واقعاً من یک فرشتهام. من آدم سنتیای هستم که همیشه پایبند به خانوادهام بوده و هستم.
* این حرفهای شما قطعاً ادعاهای خطرناک و تند و تیزی هستند که میتواند حتی برایت دردسر حقوقی در پی داشته باشد.
من هرگز دوست ندارم با تخریب کسی خودم را بالا بکشم. هرگز خودم را در جایگاهی نمیدانم که بخواهم درباره خانوادههای دیگران و آدمهای دیگر نظر بدهم. این حرفهای من صرفاً بهخاطر سؤال تو بود که از من پرسیدی که میگویند «حامی» بهخاطر مسائل اخلاقی و مشکلات رفتاری کنسرت اجرا نمیکند.
* بیا موضوع این بحث را عوض کنیم. تو در حال وارد شدن به چهلاُمین سال زندگیات هستی. بیست سال بعد درباره این چند سال گذشته، سالهایی که برخی رفتارها و گفتگوهای تند تو باعث شد از اصل موضوع -که موسیقی و کنسرت است- دور بمانی و بیشتر در حاشیه و جنجالهای خبری باشی، چه طرز فکری خواهی داشت؟ قرار است حسرت این سالها را بخوری که شاید اگر کمی باسیاستتر بودی، جایگاهات فرق میکرد؟ قرار است از کاراکتر معترضی که ساختهای، تا ابد راضی باشی یا اینکه نه، اوضاع جور دیگری است؟
سؤالت را نمیتوانم با آن صراحتی که تو دنبالاش هستی، جواب بدهم. هویت این سالهای من ربطی به سکوت من نداشت. اگر سکوت میکردم هم که نمیتوانستم تفکراتام را ساکت کنم. «از کوزه همان بُرون تراود که در اوست».
مگر میشود من روی دزدیها و اوضاع شرکتهای پخش موسیقی چشم ببندم؟ اینکه شرکتی آلبوم من را تولید میکند و آن را گوشه انبارش میاندازد و اصلاً پخش نمیکند، از نظر تو قابل چشمپوشی است؟ همه پولاش را گرفته و اصلاً هم برایش مهم نیست.
یعنی چند سال زحمت و تلاش تو برای یک آلبوم در انبار فلان شرکت خاک میخورد. تو باشی سکوت میکنی؟ من سکوت کردم، ولی در سالهای بعد با رفتارهایم نشان دادم که هیچ اعتمادی به شرکتهای پخش و تهیهکنندهها ندارم.
برایت مثال میزنم. آلبوم «یک لحظه عاشق شو» منتشر شد و شرکت پخش آلبوم، تخلفات گستردهای را انجام داد که حتی شرکت مذکور پلمپ شد. ولی در قوانین رسمی کشور هیچ راهکار درستی برای احقاق حقوق من نیست.
اثر من نابود شد و من نمیتوانستم با هیچ قانونی جلوی این موضوع را بگیرم. همین افراد با نام دیگری یک شرکت جدید تأسیس کرد و الان باز هم فعالیتاش را از سر گرفته است. آفرین به این قانون!
* چرا سؤال من را صریح جواب نمیدهید؟
حتماً پشیمانیهایی وجود دارد. من هم مثل همه، انسان کاملی نیستم و کاستیهای اخلاقی زیادی دارم. به مرور زمان، کاملتر میشوم و تجربهام بیشتر میشود. قطعاً هرقدر جلوتر میروم، از اتفاقات ۱۵ سال گذشته پشیمانیای سراغ من میآید.
اعتراف تلخی است، ولی بههرحال واقعیت دارد. بیست سال بعد هم شاید پشیمانتر باشم، ولی چیزی که آرامام میکند و به من قوتقلب میدهد، این است که در همه این سالها روی عقایدم ایستادهام.
هرگز عقبنشینی نکردهام و فکر میکنم هنر راستین همین باشد. هنر واقعی یعنی به نمایش گذاشتن عقاید و ایدههای بکر یک آدم که هیچ وابستگیای به هیچجا ندارد، جز به سرچشمه خلقت خداوند.
* دور و بریها در این سالها چه واکنشی به رفتارهای شما داشتهاند؟
از برادرم بگیر تا خانواده و دوستدان و طرفدارانام، بهشدت درباره کمرنگ بودنام اعتراض میکنند. اینکه با این قهر کردن، فقط داری خودت را اذیت میکنی.
* و انتشار آن فایل ویدئویی که از شما روی سن منتشر شد، حتماً حرف آنها را تأیید کرد برایت. ویدئویی که واقعاً عجیب و تکاندهنده بود.
انتشار آن ویدئو چند دلیل مهم داشت. اول اینکه جاهای مختلف شنیده بودم که میگویند حامی تمام شده و دیگر عمراً روی صحنه برود.
آن ویدئو را پخش کردم تا همه ببینند که من مشکلی برای خواندن ندارم و هنوز در اوجام. من نمیخواهم بخوانم و در این فضای مسموم فعالیت داشته باشم.
در فضای مسمومی که در موسیقی کشور حاکم شده و همه منتظرند یکی سرطان یا بیماری دیگری بگیرد و زود بروند روی تخت با او عکس یادگاری بگیرند، واقعاً من با چه انگیزهای کار کنم؟ فضایی که دیگر عادت شده وقتی چهرهای عزیزش را از دست میدهد، بیشتر از اینکه غصه رفتناش را داشته باشد، به استفاده تبلیغاتی از آن فکر میکند.
من در این فضایی که به شکل سرطانی در حال تکثیر است، واقعاً نمیتوانم کار کنم. انگیزهای ندارم و واقعاً زجر میکشم.
* آن تعهد و تفکری که گفتی، در این قبیل مواقع برای شما نوعی تکلیف نمیشود؟ تلاش برای عوض کردن بازی.
من با چهرههایی مثل استاد «فرهت» کار کردهام. دوستان مؤلف و هنرمند زیادی هم هنوز در جامعه موسیقی هستند که به خیلی چیزها متعهدند. ولی آنها هم منزوی شدهاند و نمیتوانند با موسیقی بند تُمبانی این روزهای بازار، بیایند و کار کنند! تو فکر میکنی اگر استاد بیات الان زنده بود، چه میگفت؟ ایشان در برههای که موسیقی ایران در تلخترین فضای ممکن و سطحیترین ساختهها گیر کرده بود، از ایران رفت. بهقدری برایش این قبیل موسیقیها تأسفبرانگیز بود که نتوانست بماند و رفت.
من هم الان در این شرایط واقعاً نمیخواهم بخوانم. قدرت اجرای من در آن ویدئو برای همه مشخص شد و دشمنان من عقبنشینی کردند.
ولی من هنوز با خودم کنار نیامدهام که با این شرایط بخوانم. مگر اینکه اوضاع عوض شود. من در این فساد مطلق، انگیزهای برای تولید ندارم.
* مگر این مشکلات فقط برای شماست؟
برای همه هست، منتها در مقیاسهای مختلف. یک مثال دیگر. اگر اتفاقی که برای آلبوم من افتاد، در یک کشور کوچک عربی همین اطراف خودمان میافتاد -همین عربهایی که جامعه ایرانی بهشدت در موردشان موضع دارند- فکر میکنید چه اتفاقی برای آن شرکت میافتاد؟ خود صاحبان شرکتها که هیچ، جد و آباد آنها را پای میز محاکمه میکشیدند تا حق به حقدار برسد.
در این قبیل مناسبات حقوقی و قانونی، قطعاً عربها هزاران برابر ایران اعتبار و فرهنگ دارند و به هنرمندان کشورشان احترام و عزت میگذارند.
* این خلأ قانونی چه آخر و عاقبتی را برای موسیقی ایران در پی دارد؟
در یونان باستان، همه بچههای ضعیف و کودکانی که مشکل فیزیکی از جمله نقص عضو داشتند را میکشتند.
دلیل و توضیحی هم که درباره این رفتار عنوان میشد، این بود که باید نسل و و جامعهای قوی و قدرتمند تولید شود که بشود در جنگها از این جامعه قوی استفاده کرد و نیروهای پُرقدرت را تربیت کرد که البته این روش انسانی نیست و من با آن موافق نیستم، اما قانون بقا در طبیعت است. در حیوانات هم این اصل وجود دارد.
عقابی که سه جوجه در لانهاش هست، جوجه بزرگتر و قویتر، دو رقیب خود را از لانهای که در اتفاع هست بیرون میاندازد. به مرور این رویه به یک اصل جهانی منجر میشود: «اصلاح نسل». ولی در موسیقی ایران این اتفاق به صورت معکوس افتاده.
سیستم پشتپرده، این رویه را جوری مدیریت کردهاند که حالا مقام و منزلت موسیقی درست و قوی هر روز پستتر و پستتر میشود. نتیجهاش را هم شاهدیم. سطح سلیقهای نازل برای مخاطب نسل جدید که به طرزی فاجعهبار درگیر موسیقیهای دمدستی شده است.
* این وسط تکلیف آن نسلی که درگیر آثارت بوده و هنوز هم دوستشان دارد، چیست؟
من طرفداران و دوستدارانام را به دو دسته تقسیم کردهام. دسته اول آنهایی هستند که از من در مقاطع مختلف حمایت کردهاند، آلبوم و سیدیهایم را خریدهاند و در همهحال پشت من بودهاند و هر جا انتقاد یا صحبتی در مورد من بود، پشتام بودهاند.
اعم از همکاران و مخاطبان و دوستدارانام. دسته دوم ولی آنها هستند که همیشه به بحثهایی که درباره من بوده، دامن زدهاند که هنوز هم باورش برایم سخت است. من دسته دوم را کاملاً از ذهنام حذف کردهام. آنها را دیگر نه دوست و نه همکار و نه مخاطب آثارم میبینم.
آنها از ذهن من حذف شدهاند و فقط درباره دسته اول حرف میزنم. برای آنها فکرهایی دارم و خودم را مدیونشان میدانم. ولی موضوع اینگونه است که دیگر هرگز حاضر نیستم بهخاطر مخاطبانام زندگی خودم را حراج کنم و آلبوم تولید کنم. برایشان خوراکهای مختلفی را در نظر گرفتهام ولی دیگر برخی اصول در این بازار فاسد برایم تغییر کرده است.
* آنها چند سال دیگر باید به پای شما بنشینند؟
درباره آلبوم که باید بگویم تصمیم گرفتهام که فقط در صورتی دوباره اقدام به انتشار آلبوم کنم که فقط تهیهکننده داشته باشد؛ والا واقعاً دیگر نمیتوانم از زندگیام برای انتشار آلبوم بزنم. درباره انتشار تکقطعات هم با اینکه زیاد این شیوه را دوست ندارم، میخواهم کمکم به این سبک و سیاق هم آثاری را ارائه کنم که «از تو هیچوقت نمیرنجم» اولین آنهاست که اخیراً منتشر شد.
* و کنسرت؟
قرار بود بعد از ماه رمضان کارهایش انجام شود ولی کمی به تعویق افتاد. قرار است به زودی کنسرتام برگزار شود ولی این اتفاق قطعاً در تالار وحدت خواهد افتاد.
* یعنی باید منتظر اجرایی هنری از سوی حامی باشیم؟
منظورت را از کنسرت هنری درست متوجه نمیشوم، ولی چیدمان ارکستر شاید زیاد بزرگ و وسیع نباشد؛ اما قطعا آثاری را اجرا خواهم کرد که مردم با آنها خاطره دارند.
* چند سؤال دارم که دوست دارم حتماً درباره این موضوعات هم حرف بزنید. بازگشت برخی خوانندهها به عنوان خواننده تیتراژ برنامههای ماه رمضان امسال به تلویزیون اتفاقی بود که خیلیها فکر میکردند با واکنش تند حامی توأم خواهد شد. ولی سکوت شما جوری بود که انگار این ماجرا از قبل هماهنگ شده که دیگر حق نداری در این باره حرف بزنی. این موضوع را تأیید میکنی؟
من هنوز هم اعتقاد دارم که حمایت برخی چهرهها در تلویزیون به صورت مستقیم نیست و مثلاً یک نفر سفارش میشود که همه برنامههای ارگانی و تیتراژها مال او باشد.
این موضوع برای افراد سفارش شده است و ربط زیادی هم به تواناییهای آدمها ندارد. جواب سؤال تو هم چیز دیگری است. برخی دوستان هنرمند من برایشان سوءتفاهم بهوجود آمده بود.
دوستانی مثل «آریا عظیمینژاد» که اعتقاد دارم اگر سالی دویست تیتراژ برنامه تلویزیونی کار کند هم برایش کم است. چون استعداد و نبوغ این هنرمند واقعاً به همه ثابت شده است.
من به آریا هم گفتم که منظورم هرگز تو و امثال تو نبوده و افرادی که به هر حال توانایی ندارند و حمایت میشوند منظورم بوده که اسامی آنها را حتماً همه میدانند.
پس قطعاً وارد هیچ باند و گروهی نشده و نخواهم شد. پیشنهاد داشتم ولی هرگز نمیتوانم تفکراتم را زیر پا بگذارم و وارد این چرخه ناسالم شوم. اگر هم فعالیتی جمعی صورت بگیرد، در راستای رسیدن خودم به اهداف و به سامان کردن نابسامانیهای موسیقی است.
* شما در همه سالهای کاریات همیشه با یک تیمهای ثابتی همکاری کردهای و با این همه پتانسیل کاری و صدایی که داری، همیشه این انتقاد وارد بوده. بعضا شنیده شده که چهرههایی اذعان داشتهاند که حامی با آثار من «حامی» شده. این موضوع به شما ضربه نزده؟
قطعاً اشتباهها از سوی من بوده. این انتقاد به من وارد است. اما درباره بخشی از صحبتات که گفتی حامی را چه کسی «حامی» حال حاضر کرده، باید توضیحاتی را به تو بگویم. اولاً که حق این را ندارد که بگوید حامی را من «حامی» کردهام. به سوابق هرکسی که نگاه کنیم، کاملاً متوجه میشویم.
من کارم را با بزرگانی چون فریبرز لاچینی، محمدرضا چراغعلی، ناصر چشمآذر، بابک بیات، امیر بکان و سپس استاد فرهت و انتظامی آغاز کردم. پس رزومه کاری من مشخص است و کسی نمیتواند ادعایی داشته باشد و بگوید این آدم فقط به لطف «من» شده «حامی».
من همیشه اعتقاد داشتهام که بلوغ فکری و هنری هر هنرمندی حاصل یک دوره کاری است. تجربههای مختلف و همکاری با بزرگان در دورههای مختلف. نه منت من بر سر کسی است و نه منت کسی بر سر من.
اگر هم قرار به امتیاز دادن باشد، خیلی از کسانی که الان در حال کار هستند، به صرف اینکه با من فعالیت کردند، وارد بازار شدهاند و اولین آثارشان را با من تولید کردهاند که باعث شد شناخته شوند.
خیلی از همکاران من که الان اسم و رسمی برای خود پیدا کردهاند -اعم از خانم و آقا- وقتی من کارم را شروع کردم، شاید مدرسه میرفتند. پس این بخش از صحبتهای شما کاملاً منتفی است.
این را هم باید بگویم که اعتقاد من از ابتدا این بوده: «علت پیشرفت هرکسی علاوه بر شانس و امتیاز همکاری با اسامی بزرگ، استعداد و توانایی فردی خود او نیز هست.» من در انتخاب تیم کاریام، فقط چند فاکتور مهم را معیار قرار میدهم. اولین فاکتور اخلاق حرفهای است.
بارها پیش آمده فلان خانم ترانهسرا، مثلاً یک ترانهسرای فوقالعاده ضیعف ترانهای را به من داده و به غیر از من آن ترانه به سه خواننده دیگر هم واگذار شده و هزینهاش هم گرفته شده! این روال در بازار ما متأسفانه بوده و هست.
من اسامی بزرگی را در کارنامه کاریام داشتهام و با افتخار از بسیاری از آنها یاد میکنم. در برخی مواقع، کمتجربگی من بوده و این موضوع را قبول دارم.
* اگر در موسیقی و هنر ایران احساس پیروزی از هر نظر را داشته باشی، به عنوان یک برنده آیا در ایران به فعالیت خود ادامه میدهی؟
میمانم و به فرهنگ ایران خدمت میکنم. همیشه هدفام از کار در فضای موسیقی فقط تولید آثار موقر بوده و هرگز به موسیقی نگاه تجاری نداشتهام. اما تنها دلخوشیام این است. هنری که بر پایه و اساس ناپاکیها شکل گرفته باشد، دوام نخواهد داشت.
به این موضوع ایمان دارم. در پایان، از طرفدارانام و از آن دسته از مردمی یاد میکنم که در زمینههای مختلف از جمله رانندگی و دوستی و هنر و تجارت و همه زمینههای اجتماعی دیگر، به حقوق هم احترام میگذارند و به قولی هوای همدیگر را دارند.
یاد میکنم از همهی پدرها و مادرهایی که به هدفی الهی و با عشق در کنار خانوادهشان با زحمت و مشقت این روزهای زندگی باقی میمانند و به قوانینی که باعث ماندگاری و استحکام خانواده میشود، پایبند هستند.
موسیقیما