این مقاله را به اشتراک بگذارید
گل خوشبویی از ادبیات روس
حمید رضا امیدی سرور
وقتی سخن از ادبیات روس به میان می آید بی مقدمه به یاد بزرگان نامداری می افتیم که نهتنها بر ادبیات روس که بر ادبیات جهان نیز سیطره افکندهاند. رمانهای قطور و پرشماری در ادبیات روس، شاهکارهایی هستند که هر کتابخانهای ناگزیر از کنار هم نشاندن آنهاست. اما در اجتماع این آثار بزرگ، هستند برخی آثار ارجمند که از چشم ما پنهان ماندهاند؛ بهخصوص اگر شناخت ما از ادبیات روس در حد کلیات باشد (مگر می توان کسی را یافت که ادبیات همه جهان را به شکلی جزئینگرانه و حرفهای بشناسد). در چنین احوالی ست که اعتبار نام مترجم واسطهای میشود برای اعتماد به نامی که یا برای نخستینبار شنیده ایم و یا اینکه به گوشمان چندان آشنا نیست. این چنین چشم ما به چشماندازی وسیع و زیبا گشوده می شود که پیش از آن از آن غافل بودیم) بی اغراق در ادبیات روس حمیدرضا آتشبرآب حکم چنین واسطهای را پیدا کردهاست.
رویکرد او به ادبیات روس از دو وجه مهم قابل ردیابی ست: شناخت جنبه های مغفولمانده ادبیات روس و اصلاح نگاه ما به این ادبیات، نه آنگونه که تا امروز تصور می کردیم، بلکه بدان گونه که واقعاً بوده است. ترجمه رمان «دختر سروان» با پیوستهایی به اندازه خود متن یا بیشتر، نمونهای در خور اعتنا برای اشاره به این مهم است. چراکه در حقیقت معرفی دوباره اثریست که پیشتر ترجمه شده بود، اما به گونهای که به کشف اثری تازه منتهی می شد.
این اتفاقی ست که در کتاب «گل قرمز» که به تازگی به همت نشر هرمس منتشر شده نیز شاهد آن هستیم. این ترجمه درواقع حکم بیرونکشیدن نویسندهای به نام فسیوالود گارشین از زیر سایه آنهمه غولهای ادبی و قراردادن آن پیش روی ماست، کتابی که در نوع خود به تجربه کشفی شگفتانگیز شباهت دارد. این درست که پیش از این داستانهایی از گارشین، مخصوصا دو اثر ممتاز او گل قرمز و چهار روز، به شکل پراکنده توسط مترجمانی همانند کاظم انصاری و هوشنگ مستوفی به فارسی در آمده و در شماره هایی از کتاب هفته و چند گزیده داستان دیگر منتشر شدهاند؛ اما گذشته از اینکه سالها از انتشار آن ترجمه ها گذشته و حالا اغلب در دسترس نسل امروز نیستند، بحث ارائه ترجمهای تازه و متناسب با زمان و زبان امروز و برخوردار از کیفیتی مقبول، نکتهای ست که نمی توان ناز کنار آن به سادگی گذشت. چنانکه می توان ادعا کرد که کتاب «گل قرمز» از جمیع جهات، از کیفیت ترجمه تازه تا کتابپردازی شایسته ناشر می تواند نخستین گام جدی برای شناسانده شایسته گارشین برای مخاطب نسل حاضر باشد. بهخصوص اینکه در این کتاب نیز علاوه بر متن اثر، ضمائم افزوده شدن به آن و مقدمه مترجم در کنار هم مجموعهای را فراهم آورده که هم مخاطب بخشی از بهترین داستانهای گارشین را با ترجمه ای مقبول و در قالب کتابی شکیل در اختیار دارد و هم به واسطه ضمائم پیوست شده، تصویری از زندگی و آثار گارشین و جایگاه او را در ادبیات روسیه پیش روی خواننده قرار گرفته است.
شاید گارشین یکی از آن غولهای ادبی نباشد که در ادبیات روسیه سراغ داریم، آنها که به قول مترجم، در خیال آفریدن آثاری به عظمت خود جهان و یا انجیلی برای خود بوده اند. این گرایش را حتی اگر رویکردی غالب در میان نویسدگان روس بدانیم، نه همه که تنها عدهای از عهده انجام آن برآمده اند. اما باید گفت نویسندهای همانند گارشین نه جهانی بدان پایه عظیم که افقی محدودتر را، اما به شکلی بسیار عمیق پیش روی خواننده خود می گذارد. در حقیقت این روح حاکم بر این داستانها و در عمق نگاه نویسنده به موقعیت های انسانیست که بدین پایه برای خواننده تکان دهنده اند.
بر این پایه است که او از جنگهای میهنی با ترکان عثمانی، نه اثری وسیع پر از شخصیتهای گوناگون در بر گیرنده تاریخ یک ملت همانند جنگ و صلح که به سراغ روایت چهار روزه سربازی زخمی می رود که در کنار جسدی در حال گندیدن افتاده و قدرت تغییر در موقعیت پلشتی که در آن گرفتار آمده را ندارد چرا که نمی تواند تکانی به خود بدهد. با اینحال آثار جنگی او را گاه با آثار تالستوی مقایسه کرده اند. اما در این داستان او جنبه هایی از ناتورالیسمی تاثیرگذار را می توان مشاهده کرد که در ادبیات تالستوی رد و نشانی از آن نیست؛ افزون براین گارشین اگر گرایشی به جنگ نشان داده نه از سر شور میهن پرستی که بیشتر از جهت مشارکت در رنجیست که جنگ می تواند برای انسانها به همراه بیاورد.
ادبیات روسیه همواره از جنبههای رئالیستی پررنگی برخوردار بوده و جالب اینکه در آغاز قرن بیستم هم وقتی اروپا شاهد جنبش های نوگرایانه امپرسیونیستی و یا سورئالیستی بود انقلاب اکتبر روسیه نسخه سوسیالیستی این رئالیسم را پیچید که تا سالها رویکرد موجه ادبیات دولتی شوروی محسوب میشد. اما گارشین که تنها ۳۳ سال در حد فاصل ۱۸۵۵ تا ۱۸۸۸ زندگی کرد در زمانی شروع به نوشتن کرد که دوران فترت سنت رئالیسم روسی در قرن نوزدهم بود بدون آنکه سنت تازه ای جایگزین آن شده باشد. در این ایام نوشتن داستانهای تغزلی با سبک هایی ترکیبی رواج پیدا کرده بود و شاید از همین رو بود که گارشین نیز در برخی آثار خود به تالستوی پهلو می زند، در برخی دیگر بارقه هایی داستایِفسکیوار از خود نشان می دهد و در برخی نیز به سراغ سادگی و بی اهمیت نشان دادن مسائل به سبک چخوف رفته است.
البته این اشارهها نه دلیل دنباله روی و مقلد بودن گارشین که بیشتر حاکی از تجربهگرایی نویسندهای خلاق و جوان بود که فرصت نیافت سبک خود را تثبیت کرده و قوام دهد. به خصوص آنکه در داستانهای او از چنان ایدههای غنی و تکان دهندهای برخوردارند که قریحهی نویسنده آنها را چندان فروتر از آن نامها که بر شمردیم نمی توان به حساب آورد.
بههرروی در چنین ایامی، در غیاب آن رمانهای عظیم و بلند پروازانه، نوشتن داستان های کوتاه بیشتر به مذاق گارشین خوش آمد به خصوص که آثارش نشان دهنده دلبستگی او به قصه گویی صرف نیستند و از گرایش او به کالبد شکافی موقعیت هایی دراماتیک حکایت دارد: داستانهایی که به جای گسترش خطی از گسترش عمقی برخوردارند. شرح موقعیت بحرانی و پر از تنش درونی و روان رنجور که حکایت از غالب بودن پلیدی بر ذات جهان دارند. گارشین شخصیتی حساس شکننده داشت که در شکل گیری چنین نگاهی به جهان بی تاثیر نبود. همین روح حساس بود که باعث شد برای همدردی با مردم درجنگ علیه عثمانی ها شرکت کند و تجربه شرکت در همین جنگ بود که موجب نوشته شدن برخی از بهترین داستانهای او با حال و هوای نظامی شد.
گارشین تقریبا بیست داستان کوتاه نوشته که کل آنها در یک مجلد چاپ شده و آنچه آتشبرآب در گل قرمز پیش روی ما گذاشت ده تای آنهاست که از قضا بهترین های آنها نیز هستند. از «گل قرمز» بگیر که از نخستین داستانهای تیمارستانی در ادبیات روسیه است و صرف انتخاب چنین محیطی نوآورانه بوده (و حتی می توان رگه هایی از سورئالیسم و سمبولیسم را در آن مشاهده کرد) تا داستانهای مهم نظامی او همانند چهار روز و خاطرات سرباز ایوانف (جای داستان افسر و گماشته در این مجموعه واقعا خالی ست) دو تا از داستانهای داستایِفسکیوارش به نامهای شب و نادیژنا نیکالایونا (که البته دومی فاقد ایجاز دیگر آثار اوست) و…. در بخش ضمائم این کتاب نیز خواننده فصلی از کتاب «خاطرات نزدیکِ دور» هستیم از ایلیا رپین نقاش بزرگ روس و سپس مقاله ای درباره گارشین از نیکالای میخایلوفسکی که برای آشنایی با گارشین حال و هوای ذهنی و چند چون آثارش سودمندند. هرچند که شناسایی عمیق نویسنده ای چون گارشین که در داستان «شب» تصویری کمالگرایانه از خودکشی ارائه کرده و بعد ها با انداختن خود از ارتفاع، خود، نقطه پایان زندگی اش را گذاشته (البته او پنج روز بعد از این اقدام درگذشت) نیاز به تحلیلی بیشتر و عمیقتر دارد. بهترین سفارش اما برای ورود به دنیای تکان دهنده و تاثیرگذار این نویسنده، خواندن داستانهای زیبای اوست.
نقل از الف کتاب
گل قرمز
نویسنده: فسیوالود گارشین
ترجمه: حمیدرضا آتشبَرآب
ناشر: هرمس، چاپ اول ۱۳۹۴
۴۲۴صفحه، ۳۵۰۰۰ تومان
****