این مقاله را به اشتراک بگذارید
به بهانه انتشار ویراست چهاردهم کتاب «هنر در گذر زمان»
و آن نگاه سراسربین…
علیرضا امیرحاجبی
اول) وضعیت آنچنان مناسبی در فضای ترجمه وجود ندارد. این تنها گفته و اظهار نظری شخصی نیست، بلکه بخش اعظمی از مترجمان خبره ایران نیز بر همین اعتقاد هستند. بهخصوص در حوزه هنر و زیرشاخههای آن. این فضا از چند جهت آلوده و مسموم شده است.
یک سمت، مترجمانی تازهکار که بدون پشتوانه علمی و آگاهی از متنی که ترجمه میکنند، با نوعی اعتمادبهنفس شگفتانگیز دست به ترجمه آثار وزین هنری و ادبی جهان میزنند. من نمیدانم این اعتمادبهنفس از کجا سرچشمه میگیرد. چند وقت پیش، کتابی را تورق میکردم از میشل فوکو که مترجم با شلختگی و نادانی دست به ترجمه آن زده. در بخشی از کتاب، فوکو به ایدههای آنتونن آرتو، هنرمند و نظریهپرداز فرانسوی، پرداخته و از متن مهم آرتو به نام Theatre et son double LEیاد کرده. مترجم عزیز هم این عنوان را چنین به فارسی ترجمه کرده: «تآتر و دوبرابر آن» و لحظهای به این فکر نکرده که دوبل در فرانسه معانی دیگری هم دارد از جمله «همزاد».
بهشخصه وقتی میخواهم جملهای را از زبانی دیگر به فارسی برگردانم دستانم میلرزد و مرتب آب قند میخورم. (سالهاست که متونی را ترجمه کردم اما در انتشار آنها تردید دارم). وقتی اساتید بزرگ ترجمه ایران دستاندرکار هستند تردید خودبخود پیش میآید. همین پشتوانههای معنوی ترجمه ایران، اساتید و بزرگانی چون هدایت، شاملو، سحابی، مرزبان، ستاری، آشوری، شایگان، فرهادپور، فرامرزی و… هستند که دست و دل آدمی را میلرزانند. جرئت میخواهد و مهارت بسیار تا بتوان چند رتبه پایینتر از این بزرگان ایستاد. در حوزه هنرهای تجسمی و موسیقی اوضاع وخیمتر است، زیرا متون تخصصی به دستان دوستانی ترجمه میشوند که تا بهحال اسم یک سبک یا جریانی هنری را نشنیدهاند.
از سمت دیگر، متخصصان این رشتهها چشم بر روی نقد و تحلیل بیطرفانه آثار میبندند و راه را برای عدهای مچبگیرِ فرهنگی باز میگذارند.
اگرها و مگرها بسیاراند و فرصت اندک، پس بگذاریم و بگذریم که این روده سر دراز دارد. اما در قسمت پُر لیوان هنوز هم باد صبا وَزان است! کتاب وزین «هنر در گذر زمان» با ترجمه درخشان محمدتقی فرامرزی، مترجم بزرگ حوزه هنر جهان، منتشر شد و بسیاری از اهالی جامعه هنری ایران (بهخصوص در بخش آموزش) را شادمان کرد. دقتنظر تحسینبرانگیز فرامرزی در ترجمه این اثر و ارائه خوب (و نه عالی) آن توسط انتشارات کاوشپرداز انگیزهای شد تا درنگی مختصر بر تاریخنویسی سنتی، بخصوص در حوزه هنر، داشته باشم. در متن ذیل پیکان نقد به سمت سنت تاریخنویسی در مغربزمین نشانه رفته و به هیچوجه به سوی مترجم این اثر گرانقدر چرخش نمیکند.
دوم) تاریخ هنر زیر مجموعهای از تاریخ عمومی بشریت است. اما پرسشی که همیشه ذهن را مشغول میکند این است که چرا تواریخ متعدد و متکثر هستند؟ مگر نه اینکه رویدادها خود را به شکلی یکه و ناب معرفی میکنند؟ مگر جز این است که رویدادها جامد و سخت معرفی میشوند؟ چند عنصر ساده را در کنار یکدیگر قرار میدهند و پدیدآورندگان دست به کار نوشتن آنچیزی میشوند که نامش را رویدادهای تاریخی گذاشتهاند. عناصری چیدهشده مانند دانه همرنگ یک تسبیح: «زمان رویداد، مکان، چرایی رویداد و عاملان آن، نحوه پدیداری رویداد و…» حال کافیست تا با قراردادن مجموعهای از دادههای مکتوب و غیر مکتوب بهجای عناصر فوق، دانههای مذکور واجد محتوا شوند. سپس روایتگر با نحوه خاصی از نوشتن با یا بدون بلاغت شروع به میان- چینیِ جملات روایت میکند. جملات تبدیل به پاراگرافها میشوند و سپس صفحات و بعد از آن، کتابی مجلد آماده انتشار…
تاریخ در وجه بیرونی (واقعیت عینی) به چه اشکالی خود را نمایش میدهد؟ کتاب، گزارش، مقاله، رمان عکس، فیلم مستند، حتی در قالبهایی هنری چون نمایش و اپرا و… تاریخ در قالبهای متنوع خود را به نمایش میگذارد. پس یکهتازی و قدر مطلقی در کار نیست. روایت تاریخی بر روی خطی مستقیم حرکت میکند. پس و پیش نمیشود و با بعد سوم بیگانه است. از نقطه الف به نقطه ب. به عمق نمیرود. «هم- زمانی» را به کلی فراموش میکند و به «در- زمانی» پناه میبرد و از تطبیق گریزان است.
در دیدگاه اروپایی،تاریخ بشر، تاریخ در- زمانیهاست. تاریخ هنرِ او نیز در- زمانیست. تاریخی محافظهکار و چشمودلدوخته به تأیید نهادهای قدرت. وقتی میگوییم تاریخ از تطبیق گریزان است، معنایی را با خود به متن تزریق میکنیم. گریختن از تطبیق بدین معنا که هیچگاه رویدادهای همزمان با یکدیگر نمایش داده نمیشود. وقتی انقلابی در فرانسه روی داد، برگی از درخت باغی در پایتخت امپراتوری چین افتاد؟ نمک در ایران گران بود یا ارزان؟ آیا روسیه آن سال زمستان سختی را پشت سر گذاشته بود؟ وضع بازار چغندر قند در قلمرو پروس چگونه بود؟ بررسی همین رویدادها مورخ فرضی را به بعد سوم پرتاب میکند. دیگر خطی در کار نیست. رویدادی دور تبدیل به اتفاقی نزدیک میشود. اما تاریخنگار سنتی به مخاطب دستور میدهد که: «تنها به من نگاه کن و رویدادی که پیش روی تو گذاشتم. نه به چپ و نه به راست».
مطالعه یک رویداد تاریخی به شکل جدید خود میتواند به سمتها و عمقهای مختلف نگاه کند. مطالعهای میانمتنی و میانموضوعی
(INTER SUBJECTIVE). دیگر نمیتوان به تحلیلهای تاریخیِ خطی بسنده و اعتماد کرد. یک رویداد با هزاران رویداد دیگر وابسته است. انقلاب روسیه به آغاز عصر یخبندان و پایان آن وابسته است. گردنزدن ماری آنتوانت با انقراض نسل ماموتها در ارتباط است. ارتباطات بههیچوجه به دو دسته مستقیم و غیرمستقیم تقسیم نمیشود. رویداد خوب و بد وجود ندارد.
در این شکل از بررسی زمان، ما با یک شبکه غیرقابل کنترل اما قابل شناسایی مواجه هستیم. کوچکترین رویداد در نقطهای از جهان با بزرگترین رویداد در نقطه دیگری از جهان مرتبط میگردد. این نظرگاه برگرفتهایست از همان نظریه «بال زدن پروانه». بالزدن یک پروانه در نقطهای از ماداگاسکار باعث طوفانی سهمگین در قاره آمریکا میشود. حملههای تروریستی به برجهای تجارت جهانی نیویورک باعث گرانتر شدن چسب صحافی در اندونزی میشود. اینچنین، حاشیهها به مرکز میآیند و ابَرروایات بهتدریج به حاشیه میروند. خردهروایات از قاب به متن هجرت میکنند.
تاریخ مدرن (انسانگرا و دکارتی) را به شکلی دوآلیستی و دوقطبی نوشتهاند تا آن را هرچه بیشتر اخلاقی کنند. جایگاهی برای فرشتگان و دیوان. برای دنیای متمدن و نامتمدن. وقتی مورخ سنتی تاریخ هنر در باب هنر دوره رنسانس فرانسه مطلبی مینویسد، چنان به توصیف داشتهها میپردازد، چنان به جزئیات نگاه وسواسانهای میکند که گویا هیچ رویدادی همزمان با دوره رنسانس فرانسه وجود نداشته. امبرتو اکو به خوبی این استیلای یکخطی را در رمانهایش میشکند و دست به بررسی میانموضوعی میزند.
آیا دیدهاید؟ آیا خواندهاید که مورخ تاریخ هنر درباره رنگدانهها و سیر تکاملی ساخت رنگ روغن چیزی در کتاباش بنویسد؟ رابطه بین صنعت نساجی با هنر نقاشی در قرون شانزده و هفده چیست؟ نورپردازیهای نقاشان فلاماندر چه ارتباطی با جمعیت شهرهایی چون آنتورپ و آمستردام دارد؟ رطوبت چگونه نقاشی اروپایی را تحت تأثیر قرار داد؟ شکارچیان بومی چگونه به نگاه دقیق نقاشان و ظرافتهای هنر نقاشی کلاسیک در قرن هجدهم یاری رساندند؟ آیا در مراجع هنری ذکری از روابط تجاری با شرق که ابریشم، ادویه و صمغ عربی و تربانتین را به اروپا رساند میشود؟ همین دو ماده تحولاتی را در طول تاریخ هنر اروپا رقم زدند.
کتاب «هنر در گذر زمان»، اثر هلن گاردنر، در زیرمجموعه تاریخنگاریهای سرراست و سنتگرا قرار میگیرد. کتابی که در قالب یک مرجع، هنر را از ابتدای دوران دیرینهسنگی، مورد بررسی قرار داده و سپس با تحلیل موضوعی روند هنر جهان، مخاطب را به قرن نوزدهم و بیستم میرساند. اما چند نکته در اینجا باید مورد توجه قرار گیرد.
نخست آنکه مفهوم هنر و هنرمند در جهان باستان تا چه اندازه با مفهوم هنر در جهان معاصر هم راستاست؟ این پرسشی اساسی است که به راحتی نمیتوان بدان پاسخ داد. آیا انسان غارنشین که با تصویری کاملا متفاوت جهان را درک میکرده چیزی به عنوان هنر را در متن و بطن زندگی خود لحاظ داشته است؟ امروزه بازنمایی یک گاو یا یک اسب توسط ترسیم آنها بر روی کاغذ را در زیرمجموعه هنرهای تجسمی قرار میدهیم. اما آیا بازنمایی و ساخت یک مجسمه گلی از یک گاو در تمدن بابل یک اثر هنری محسوب میشده یا شیئی آیینی بوده؟ آیا در متون کهن اینکاها چیزی از هنر معماری با تعریف عام آن آمده است؟ پس چگونه است که مورخان غربی برای آغاز روایت کردن تاریخ هنر جهان، کار را از غارهای لاسکو و آلتامیرا آغاز میکنند؟ انسان غارنشین خود را هنرمند میدانسته؟ نکته دوم اینکه در تمامی کتابهای تاریخ هنر تمرکز اصلی بر روی هنرهای تجسمی اروپا قرار گرفته است. این روشی سنتی است که از زمان منتسکیو، ولتر و دالامبر تا به امروز ادامه داشته. با شدت و ضعفش کاری نداریم، اما محور هنر جهان همان دردانه هنر اروپاست. در کتاب «هنر در گذر زمان»، البته تا حدودی با میان- فصلهایی که به هنر شرق و هنر اسلامی و هنر لاتین پرداخته، این تمرکز اروپایی از بین رفته است اما محور همان است که سنت تاریخنویسی اروپایی میخواهد. مسئله بعدی نام کتاب است: «هنر در گذر زمان» (با زیرعنوانِ تاریخ کامل جهان).گاردنر کل هنر جهان را در هنرهای تجسمی و معماری تعریف میکند و به دلیل نگرش خطی هیچگاه ارتباطی را نمیخواهد و نمیتواند با هنرهای اجرائی، از جمله موسیقی، نمایش و سپس سینما برقرار کند. یعنی اگر مخاطبی تنها و تنها منبع اطلاعاتی خود را کتاب گاردنر قرار دهد، سینما برایش مفهومی هنری نخواهد داشت. ارتباطات گسترده میان موسیقی با معماری، موسیقی با نقاشی کاملا نادیده گرفته شده است. پس بهتر است مخاطبان بدانند که با کتابی گرانقدر و مفید درباره هنرهای تجسمی مواجه میشوند نه با تمامی هنرها. باز تکرار میکنیم که ارائه تمامی این نکات باعث آن نخواهد شد تا تلاش ارزشمند و توانفرسا و نیز دقت بینظیر محمدتقی فرامرزی، مترجم درجه یک کشورمان را بیارزش کنیم. مترجمی که بیادعا با تمام توان در راه توسعه سواد بصری و هنری ایرانیان کارهای نیک کرده. از جمله همین کتاب.