این مقاله را به اشتراک بگذارید
یک هفته هفت چهره؛ از علی مطهری تا قلعه نوعی
جنگ همیشه گیراترین و دیدنی ترین اخبار بوده و همچنان نیز هست. اما این جنگ فقط خبر نبود، اخبار بد بود.
پزشک و پرستار مورد نظر یا (بخیه کشون، هفته)
«جنگ همیشه گیراترین و دیدنی ترین اخبار بوده و همچنان نیز هست. اما این جنگ فقط خبر نبود، اخبار بد بود»(نظر به درد دیگران – سوزان سانتاگ)
احتیاج مردم را مشتری دائمی پزشکان می کند، پس ارتباط پزشک و بیمار نمی تواند بر اساس مولفه های بازار ومشتری باشد به عبارت دیگر پزشکان در تعامل با بیماران قرار نمی گیرند حداقل در فاز سود و زیان اقتصادی آن ها اگر تمایل داشته باشند تعامل می کنند و اگر نداشته باشند که هیچ! به قولی رابطه ی بیمار و پزشک خیلی وقت ها اتوبان یک طرفه است.
پس از پایان جنگ و تمام شدن دوره ی زندگی حداقلی، مردم به سمت انتخاب رفتند. سمت و سویی که آرزو و ایده آل در آن معنی پیدا می کرد. آن سال ها کنکور و تحصیلات آکادمیک ارج و قربی افزون تر از این سالها داشت، خانواده ها آرزو می کردند، بچه ها آرزو می شدند، پزشکی ایده آل یک نسل شد؛ ایده آلی که هم پشتوانه شرعی داشت؛ نظر کردن به درد دیگران، هم ایده آل عرفی داشت و هم توجیه اقتصادی؛ نان پزشکان همیشه در روغن بوده است، خب چه بهتر از این .
با گذر سال ها جایگاه پزشک تحت یک هژمونی قدرتمند قرار گرفت و به مرور این هژمونی قدرتمند تر هم شد، وقتی هر که را که خواستیم یک شبه بزرگش کنیم لقب دکتر را اول اسمش گذاشتیم و خلاص. رفته رفته آنقدر این عنوان سنگین شد که نتوانستیم زیر سنگینی اش نگاه نقادانه ای داشته باشیم، در واقعیت پزشکان شمایل اسطوره وار پیدا کردند و در باور مشترک ذهنی مردم نشد که نقدش کنیم .
بت وارگی در هر شکل و جایگاهی مستعد فساد است.
علی مطهری یا ( شجاع دل، هفته)
۱۶ آذر یکی از روزهای زنده و باهویت تاریخ معاصر ایرانی است، انگار خون آن سه شهید زندگی را در رگ های نیمه آذر زنده کرده است، امسال هم نگرش های رنگارنگ فرصت ابراز پیدا کردند. اما بی گمان یک فرد در تمام آن ها جایگاه متفاوتی داشت؛ «اصولگرای اخلاقی اصلاح طلب سیاسی» مردی که در مرز اصلاحات و اصولگرایی ایستاده است، بریده هایی از صحبت های مطهری را مرور می کنیم.
«شهید مطهری معتقد بود همانطور که حتی پاکترین مردان و زنان نامحرم نباید در یک اتاق تنها باشند و مسلمانان به این رفتار اعتراض میکنند، پاکترین سیاستمداران نیز نباید در قدرت بدون نظارت باشند»
« برداشت غلط دیگری که در جامعه وجود دارد، مربوط به مساله حفظ نظام است. برخی بر اساس این اصل هر مخالف و منتقدی را حذف می کنند»
«مساله حجاب منحصر به زنان نیست و برای مردان هم وجود دارد»
«متاسفانه در کشور مسئولان قوه قضاییه درباره پنج به علاوه یک صحبت میکنند اما درباره حوزه مسئولیت خود حاضر به پاسخگویی نیستند»
همه ی سخنرانی های وز دانشجوی امسال را مرور کنید به اندازه یک سخنرانی علی مطهری جملات جذاب پیدا نمی کنید. او از معدود سیاستمدارانی است که به آنچه که اعتقاد دارد عمل می کند و این یکپارچگی رفتاری اش که در سایه ی هیچ مصلحت و منفعت گم نمی شود جایگاه خاصی برای او ایجاد کرده است، شجاعت و صداقت، گویی در خاندان مطهری ارثی است.
شهاب حسینی یا ( آقای بازیگر، هفته)
اوایل نمیشد جدی اش گرفت؛ یک مجری تین ایج پسند که احتمالا بر اساس چهره و چشم و ابرو وارد دنیای بازیگری شده و نباید به عمر بازیگری اش امید داشت، مثل خیلی های دیگر که هیچ نشانی از آن ها نیست دو روزی هستند و بعد …اما حالا دشوار است سینمای دهه نود را بدون او تصور کنیم. بچه حزب اللهی دلشکسته، احمد مردد درباره الی، حجت افسار گسیخته ی جدایی نادر از سیمین، رضای ترحم بر انگیز حوض نقاشی، امین ویران شده پرسه در مه، کوروش بی اخلاق سوپر استار ….همین گوناگونی نقش ها نشان از جسارت شهاب حسینی دارد. بازیگری که این هفته ها نگین انگشتری «شهرزاد» شده است. قبادی که عمیق پرداخت و اجرا شده و تنها کاراکتری است که در مقابل یک عمر تجربه ی علی نصیریان کم نمی آورد، همپای او پیش می رود و بار جذابیت شهرزاد را به دوش می کشد.
قدرت بازیگری آقای بازیگر را اگر بهتر بخواهید درک کنید به مثلث شبیه سازی شده «کیمیا» دقت کنید، جای شهاب حسینی، پورسرخ را بگذارید که در استایل پشت بازوهایش مانده و همچنان مانده، پورسرخ که قیاس مع الفارق است، اصلا با هر که دوست دارید مقایسه اش کنید، نه عصیانش جعلی است، نه تحول اش باسمه ای است، نه عشقش لوس است، نه مستی اش نمایش است، او حتی تزلزل را هم واقعی اجرا می کند، نفرت دارد می خندد، می خندد شرم دارد. چند نفر مثل او می توانند چند احساس را توامان و به درستی اجرا کنند؟
هوشنگ مرادی کرمانی یا (قصه گو، هفته)
«فیلمبردارِ عروسی زد کنار. کرواتش را باز کرد. رفت جلو، قاتی آنها شد، زیر تابوت را گرفت و گریه کرد؛ بلند، بلندتر از همه. کسی نپرسید کی هستی؟ کجا بودی … از کجا آمدی و چه میخواهی؟ چه لذتی میبُرد که بر سر بزند و ناله کند. چقدر تازه بود حس گریه و ناله. حس عزا. از زیر تابوت درآمد، رفت دوربینش را آورد، عقبعقب رفت و از مردم، از مردهکشان فیلم گرفت. … قاب دوربین پُر بود از سیاهی، از عزا. گریه، اشک، ماتم. افسوس. … فیلمبردار اشک میریخت بر مردهای که نمیشناخت و ندیده بود در هیچ عروسی. اگر بود در یادش نمانده بود و حالا برای قاب دوربینش تازه بود. خسته بود از شادمانی هر شب، بیست سال، بیست و دو سال خواب نداشت، شادی تکرار را در قاب دوربین میدید، ثبت میکرد، از فراموشی نجات میداد، خاطره میساخت، بیآنکه خود شاد باشد و لذت ببرد»
از اعجاز قلم او همین بس که مرگ هم در داستان هایش دریچه ای جدید دارد، انگار او دنیا را از جایی میبیند که ما نمی توانیم ببینیم نه از بالا نه از پایین نه تماشاچی او دنیای درون را می بیند و با قلمش تصویر می کند، فرقی هم نمی کند شرح روزمرگی های کودک کویر در قصه های مجید باشد یا مجموعه ته خیار و همین سطور بالا و یا مادر دلواپس مهمان مامان. نویسنده ی کویر تحت عمل قلب باز قرار گرفته، دل واژه های صمیمی و طنازانه ی ادبیات پارسی را لرزانده، بهبودی شما «باید» است.
محمدرضا ورزی یا (وفاداری تاریخی، هفته)
سریال تاریخی چرا و چگونه؟ مرور گذشته قرار است چراغی برای آینده باشد، از همین رو مرور تاریخ باید تا حد ممکن با بی طرفی همراه باشد، از قدرتمندترین ابزارهای مرور تاریخ «تصویر» است، گاه عکس، گاه فیلم، گاه حتی یک پوستر و قدرتمند ترین آن ها صنعت پرطرفدار «سریال سازی» به دلیل امتداد و ادامه در یک بازه زمانی و ته نشین کردن مضامین. تصویر مواجهه بی واسطه با گذشته هاست و وقتی با صدا همراه می شود می تواند هر نوع از قرائتی ازگذشته را به مخاطب بقبولاند. به عبارت دیگر سریال تاریخی اگر واقع گرایانه پرداخت شود قدرت مسخ کنندگی دارد. به طور مثال: هزار دستان با آن همه شاعرانگی کارهای حاتمی باز هم به دلیل القای حس بی طرفی در ذهن همه مانده است .
سریال تاریخی، رسانه ملی: اما پدیده سریال تاریخی در ظرف صدا و سیما شکل دیگری پیدا کرده و استحاله شده، خب! سریال تاریخی خوب است، پر سروصدا است. می شود الف ویژه گرفت و بودجه کلان به همراه داشت. اندکی زکاوت هم که همراه شود و کمی گریم های سنگین و پروپاگاندا مثل توپ صدا می کند، این همان مسیری است که «معمای شاه » از آن عبور کرده است و حالا به جایی رسیده که مهراوه شریفی نیا باید از آن دفاع کند؛ دستپاچه و آشفته، مدیران سیما با کارهایی از این قبیل هم رزومه می سازند هم کنداکتور را پر می کنند و هم….
دنیای جدید لامروت: اما اقتضائات دنیای مدرن بی رحم است، سریعا ابزار قیاس را فراهم می کند. آنقدر گردش اطلاعات وسیع و سریع است که کوچکترین لغزش به دامان این و آن را مثل مویی از ماست بیرون می کشد و تشت رسوایی می افتد. کاری به گاف های چون شعری که بعدتر سروده شده و این قبیل اشتباهات نداریم. مقصود چیز دیگریست، روایت تاریخی اگر بی طرف نباشد تبدیل به ضد تبلیغ می شود، بدتر هم می شود اگر این قرائت جانبدارانه با برداشت ایدئولژیک همراه شود، آن وقت است که «معمای شاه» کاری را می کند که سال ها است رسانه های معاند در انجام آن ناکام بوده اند؛ تطهیر از چهره ی شاه و اطرافیانش حالا دیگر کاری از پوشش های جذاب و آرایش های غلو آمیز ساخته نیست .
امیر قلعه نویی یا (مظلومی راحت شد، هفته)
سریال افت و خیز های ژنرال به فصل افت رسیده، اولین بار نیست که استقلال ژنرال را نمی خواهد، او قبلتر هم این وضعیت را تجربه کرده، اما جوری برگشته که همه ی اندام استقلال نامش را فریاد زده اند. این بار اما داستان کمی متفاوت است او به تبریز رفته، تبریزی سرد تر از همیشه، سردی استقبال تراکتوری ها مضاف بر سرمای خرد کننده ی پاییز آذربایجان، اما کاش داستان فقط همین بود قلعه نویی یک دشواری دیگر هم پیش رو دارد؛ او مربی گری تیمی را بر عهده می گیرد که خیلی کامل نیست و خودش در بستن آن نقشی نداشته، اگر امیرخان در تراکتور ناکام شود دیگر اعتباری نمی ماند و درجه های ژنرال کارکردی نخواهد داشت. شاید کلید بازگشت در دو بازی متوالی با استقلال در جام حذفی است.
دو پیروزی مقابل آبی های تهران می توان ورق را برگرداند خاکستر ژنرال را زنده کند، مظلومی شاید خیلی راضی نیست از این انگیزشی که پشت تبریزی های می افتد اما مطمئنا این انگیزه را به داستان های روی سکو ترجیح می دهد، حالا آلترناتیو قدرتمند نیمکت او مشغول به کار شده و چه کسی است که انکار کند تمرکز مظلومی هم با این اتفاق افزایش پیدا می کند.
ساعدی یا (قاطعیت، هفته)
انتخاب غلامحسین ساعدی به عنوان چهره هفته در برنامه رادیویی «هفت اقلیم» موجب توبیخ و اخراج شد.
قضاوت در مورد هنر قاعدتا از شخصیت هنرمند قابل تفکیک است یا حداقل انتظار می رود که قابل تفکیک باشد، این انتظاری است که از عامه ی مردم نمی توان داشت، به عنوان مثال عوام نمی توانند بین رفتار مشمئز کننده ی یک سلبریتی و توان بالای همان سلبریتی در ارائه ی هنرش تمیز قائل شوند، مردم سلبریتی را در مجموع رفتارهایش می سنجند و غالبا نمی توانند مرزها را از هم تفکیک کنند.
مدیر یک مجموعه فرهنگی اما از وقتی که شایسته ی دریافت عنوان مدیر می شود باز هم قاعدتا واجد شناختی می شود که که از ابتدایی ترین الزاماتش همین قدرت تمیز است، همین شناخت مرزها و لحاظ کردن آن در اجرا. همه ی این ها دلیلی بر تطهیر ساعدی و منافقین نیست که خیانت های این سازمان منحوس بر هیچ کس پوشیده نیست اما قدرت نویسندگی ساعدی مساله ی دیگری است که …