این مقاله را به اشتراک بگذارید
سفر به بیزانس : ترجمه و تحلیل شعری از ویلیام باتلرییتس
سفر به بیزانس
ویلیام باتلر ییتس (۱۸۶۵-۱۹۳۹)
آنجا جای مردان پیر نیست
جوانان در آغوش یکدگر،
پرندگان در میان درختان،آن نسلهای محتضر، آوازه خوانند
آبشارها ماهی آزاد، دریا ها ماهی سیاه
ماهی، چرنده و پرنده تمام تابستان را به ستایش مشغولند
هر آنچه را شکل گرفته، به دنیا آمده و می میرد.
در بند آن موسیقی شهوانی از یاد می برند
آن یادمان های خرد پیر ناشدنی را.
انسان کهنسال نیست مگر چیزی پیش پا افتاده،
قبایی ژنده افتاده بر عصایی، مگر آنکه روح کف زنان ترانه سر دهد
برای هر پاره پورگی در آن لباس فناپذیر
آنجا مدرسه ای برای آواز نیست مگر مطالعه ی
یادمان های شکوه خود، پس من دریا ها را در نوردیدم و به شهر مقدس بیزانس آمدم.
ای فرزانگان ایستاده در آتش مقدس،
همچون نقش کاشی های زرین دیوار، از آتش مقدس برون آمده ، به حلقه در آیید و استادان آواز روح من باشید.
قلب مرا به آتش کشید که از هوسها بیمار است
و در بند جانوری پا به مرگ
که حتی خود نمی داند که چیست
مر ا گرد آورید به شکل خلاقی از ابدیت
زمانی که از این طبیعت خارج شوم
قالب جسمانی خود را هرگز از هیچ چیز طبیعی نخواهم گرفت.
بلکه صورتی آنچنان که زرگران یونانی
از طلاکوبی و لعاب طلا می سازند
تا امپراتوری خواب آلوده را بیدار نگه دارند
و یا بر شاخه زرینی قرار بگیرم تا برای آقایان و بانوان شهر بیزانس ترانه سر دهم
از آنچه گذشته، می گذرد و یا خواهد آمد.
تحلیل شعر
سفر به بیزانس یکی از مهمترین شعر های ویلیام باتلر ییتس و یکی از شاهکار های ادبیات نمادین (سمبولیک) قرن بیستم است. این شعر تعمقی عرفانی درباره گذر عمر و مسائل ضمنی آن است که ییتس در آن به مقایسه دو مرحله از زندگی خود یعنی دوران خوش و رویایی جوانی و دوران اندیشمندی کهنسالی می پردازد.
ییتس در کتاب معروف خود «بینش» می نویسد که اگر این امکان وجود داشت که به او یک ماه مرخصی تاریخی داده شود تا هر جا که خود بخواهد بگذراند، او زمانی را در حدود سال ۵۲۵ پس از میلاد رابرای سفر به بیزانس (استانبول امروزی که در آنزمان نقطه ی تلاقی شرق و غرب محسوب می شد) انتخاب خواهد کرد. بیزانس در آنزمان به خاطر شکوفایی هنر هایی از جمله نقاشی، معماری، کاشیکاری و … در خور توجه بود. به همین دلیل این شهر برای ییتس شهر مقدس تصورات محسوب می شود. راوی شعر «سفر به بیزانس» مرد کهنسالی است که با دغدغه های سالخوردگی،مرگ و تجدید حیات مواجه می شود و تصمیم می گیرد به سوی ابدیت و دنیای تصورات سفر کند. شعر اینگونه آغاز می شود که
“آنجا جای مردان پبر نیست”
“آنجا” در سطر اول به ایرلند و دنیای لذات مادی زندگی بر می گردد. او می گوید که کهنسالی انسان را از لذات جوانی دور می کند، پس در این دنیاجایی برای افراد کهنسال که شاعر از آنها به عنوان “چیزی پیش پا افتاده، قبایی ژنده افتاده بر عصایی“ یاد می کند، وجود ندارد. اما او در این مقایسه جوانان را نیز به نوبه خود از چیزی مطلق و آرمانی محروم می داند زیرا آنها درکی از دنیای ابدی تصورات ندارند. همه ی ایماژهای بند آغازین شعر نسلهای جوان گونه های مختلف از جمله انسانها، پرندگان و ماهی ها را نشان می دهند که آنچنان “در بند آن موسیقی شهوانی” به دام افتاده اند که همگی “یادمانهای خرد پیرناشدنی” را از یاد برده اند. راوی شعر، در بند دوم، چاره مشکل را در ترک سرزمین نسلهای جوان و سفر به سوی شهر بیزانس می داند جاییکه روح او “کف زنان ترانه سر می دهد”. بنابر این، موسیقی شهوانی بند آغازین جای خود را به موسیقی روحانی میدهد.
او در بند سوم، فرزانگان ایستاده در نقش کاشی های طلایی معروف شهر بیزانس راخطاب قرار می دهد که “از آتش مقدس برون آمده و به حلقه درآیید/و استادان آواز روح من باشید”، و امیدوار است که این فرزانگان او را از کالبد جسمانی اش جدا ساخته و به وجودی خارج از زمان و مکان ببرند که در آنجا بتواند همچون کارهای عظیم هنری به شکل خلاقی از ابدیت و به وجود ابدی دست یابد. او که از فرهنگ و دنیای مدرن ایرلند خسته شده است در جستجوی وحدت دوباره با روح جهانی است و معتقد است که از طریق هنر و آگاهی از فرم هنری می توان به این مقصود دست یافت. فرزانگان ایستاده در نقش کاشی های زرین شهر بیزانس صرفا نقاشی هایی بی روح نیستند، بلکه خدایانی هستند که می توانند راوی این شعر را از دنیای ملال آور کنونی اش گرفته و او را به ابدیت پیوند بزنند. ییتس چندان به مذهب اعتقادی ندارد بنابراین منظور از خدا، خدای مسیحیت نیست بلکه خالق ابدیت، شاعر و یا تصورات انسانی است که می توانند خالق هر چیزی باشند. برای ییتس، رستگاری تنها از طریق هنر و آگاهی از فرم هنری ممکن است، نه از طریق مذهب و مسیحیت. او تنها راه دستیابی به تمدنی پایدار و نوین را در درک زبانشناختی هنر می داند و بنابر این معتقد است انسان کامل نه از طریق مذهبمسیحیت بلکه با معماری، نقاشی، مجسمه سازی و موسیقی (رشته های مختلف هنری) ساخته می شود.
در بند پایانی شعر راوی اعلام می کند که زمانی که از کالبد جسمانی خود خارج شد و به وجودی خارج از زمان دست یافت، هرگز شکل طبیعی خود را بازنخواهد جست، بلکه پرنده ی زرینی خواهد شد که بر شاخه زرینی نشسته و از آنچه گذشته، می گذرد و یا خواهد آمد ترانه سر خواهد داد.
پرنده زرین در اینجا نماد سازش تناقضات است که به نوبه خود می تواند نمادی باشد برای خود شعر؛ راوی شعر که در آن محو می شود و شاعری که به آنچه خلق می کند مبدل می شود.
این شعر به تقابل دنیای جسمانی و شهوانی و دنیای خرد و تصورات؛ ابدیت در برابرنهاد فناپذیری وهمچنین طبیعت در مقابل هنر می پردازد که ایرلند (موطن شاعر) نمایانگر دنیای اول و بیزانس که نماد اصلی و محوری شعر است نشان دهنده دنیای دوم است. این شعر از جمله کارهایی است که در آنها ییتس مخالفت خود را با مادی گرایی (برتری ماده بر ایده) دنیای مدرن و رفتن شاعر به برج عاج ،به دور از دیگران (آنچه شاعران هم عصر او از جمله الیوت و هیوم به روشهای خاص خود انجام داده بودند) نشان می دهد و تنها راه حل را در حضور و درک فرم (تلفیق ماده و ایده) می بیند.
نقل از وب سایت همهمه