این مقاله را به اشتراک بگذارید
بزرگانی که تلویزیون آنها را ممنوعالکار میبیند!
حسین عبدالهاشمپور
خواندن اخبار کارگاه آموزشی عباس کیارستمی در مراکش حکایت تکراری آب در کوزه و… نیست؟ اتفاقا کوزه هنر ایران از منظر سرمایههایی که در وطن قدر نمیبینند و در باقی دنیا بر صدر مینشینند سرریز است: شجریان، بیضایی، تقوایی، آغداشلو، دولتآبادی، تناولی، شفیعیکدکنی، محمدعلی… .
دریغ و افسوس که این بزرگان دهه هشتم زندگیشان را پشتسر میگذراند اما به دلایلی که هیچگاه هیچ نهادی به روشنی آن را توضیح نمیدهد آنسان که باید در وطن خود فضای دیالوگ با مخاطب را مهیا نمیبینند؛ البته ناگفته هم پیداست در این فهرست هنرمندانی هستند که فضای کارشان در ایران مهیاست؛ اما بر کسی پوشیده نیست که مثلا تلویزیون ایران درحالیکه قافیه را به شبکههای ماهوارهای باخته، حاضر نیست بخت احیای خود را در مجالدادن به این نامهای بزرگ بیازماید؛ نمایش آثار و پیشنهاد برنامهسازی در تلویزیون پیشکش، حتی خبرهای مرتبط با این بزرگان در رسانهای که با مالیات مردم اداره میشود انعکاس نمییابد؛ حال آنکه تغییر زاویه نگاه آنتنهای تلویزیون به سوی این بزرگان هم میتواند پاسخی مثبت به برش فرهیخته جامعه و خیزشی بزرگ در جهت نائلآمدن بهعنوان «رسانه ملی» معنا شود و هم در این وانفسای ریزش مخاطب در جهت جذب حداکثری افاقه کند؛ گویا این خطکشیها را پایانی نیست؛ هنرمندی که زندگی در هر جای دیگری از این دنیا را وانهاده و ساکن سرزمین مادری است، خود را مکلف به رعایت حدود قانون و خط قرمزها میداند همچنان باید در فلان روزنامه و سایت دلواپس تهمتهای ناروایی باشد که در هیچ دادگاهی بدانها محکوم نشده است و صداوسیما نیز نخبگان هنری کشورمان را نادیده میانگارد. اکنون بدیهیترین انتظار از دولت این است که در رویدادهایی مانند تئاتر، تجسمی، فیلم و موسیقی فجر یا هر رویداد فاخر دیگری زمینه مشارکت عملی و حضور مؤثر این بزرگان را فراهم کند. این استادان در تراز میراث فرهنگی کشورند و بهحتم در آینده حسرت بسیار خواهیم خورد که در اثر سوءتفاهمهای دامنهدار، سرمایههای ملیمان را از کف دادهایم و هنرمان که با همافزایی داشتههایش میتوانست طرحی نو در «دنیای همبرگری» از خود بر جای گذارد، به «فلافل» قناعت کرده است.