این مقاله را به اشتراک بگذارید
مرد بزرگ زبان و ادبیات معاصر در بستر بیماری ست، مردی که در تمام این سالها فارغ از مسائل برون متنی ادبیات تنها به زبان و ادبیات فارسی پرداخته و خدمات بزرگی بدان داشته است. بسیاری از بزرگان این دیار را به بهانه های سیاسی در مواقع دشواری رهاکردند. اما حالا پیری و بیماری به سراغ ابوالحسن نجفی آمده مردی که با وجود تاثیر گذاری اش به نسل ها و چهره های بزرگ ادبیات ایران معاصرُ فارغ از همه کش مکش ها تنها به ادبیات پرداخته باید دید آنها که دستی در کار دارند چگونه پاسخ عمری خدمت به فرهنگ و ادبی این دیار را خواهند داد. متاسفانه خبر آمده که نجفی در بیمارستان ایت با تمام وجود آرزو می کنیم با سلامتی به خانه خود بازگردند / مد و مه
ابوالحسن نجفی در بیمارستان بستری است
به گزارش خبرنگار ایسنا، این چهره پیشکسوت زبان و ادبیات فارسی و ترجمه، و عضو پیوسته و مدیر گروه ادبیات تطبیقی فرهنگستان زبان و ادب فارسی مدتی است که به علت کسالت در یکی از بیمارستانهای تهران بستری است.
ابوالحسن نجفی که کتابهای متعددی را در کارنامه خود دارد معروفترین کتابش «غلط ننویسیم» (فرهنگ دشواریهای زبان فارسی) است. او همچنین در کنار محمد قاضی و احمد شاملو، یکی از مترجمان کتاب مطرح «شازده کوچولو» اثر آنتوان دو سنت اگزوپری است که بعدا هم توسط مترجمان دیگری ترجمه شده است.
غلامعلی حداد عادل، رییس فرهنگستان زبان و ادب فارسی، برای جویایی احوال و عیادت از استاد نجفی به دیدار او رفت. حداد عادل در این دیدار، ضمن آرزوی سلامت و بهروزی برای نجفی، طی صحبتهایی که با پزشک معالج او داشت از پیشرفت معالجه و روند بهبود او اطلاع حاصل کرد.
در معرفی ابوالحسن نجفی عنوان شده است: استاد ابوالحسن نجفی از بزرگان عرصه ترجمه، زبانشناسی، فرهنگنویسی، وزن شعر فارسی، ادبیات تطبیقی و زبان و ادبیات فارسی در روزگار ما و یکی از تأثیرگذارترین افراد نسل خود در شناسایی و تربیت نویسندگان و پژوهشگران است که کارنامه پربرگ و باری دارد.
آثار تالیفی او، مبانی زبانشناسی و کاربرد آن در زبان فارسی، وظیفه ادبیات، غلط ننویسیم (فرهنگ دشواریهای زبان فارسی) و فرهنگ فارسی عامیانه هستند.
نجفی همچنین ترجمههای متعددی دارد که این عنوانها هستند: شازده کوچولو (آنتوان دو سنت اگزوپری)، «شیطان و خدا» (ژان پل سارتر)، گوشهنشینان آلتونا (ژان پل سارتر)، ضدخاطرات (آندره مالرو)، خانواده تیبو (روژه مارتن دوگار)، بیست و یک داستان از نویسندگان معاصر فرانسه، بچههای کوچک قرن (کریستیان روشفور)، شنبه و یکشنبه در کنار دریا (روبر مرل)، کالیگولا (آلبر کامو)، ادبیات چیست؟ (ژان پل سارتر)، استادکاران (آرتور آدامُف)، همان طور که بودهایم (آرتور آدامُف)، پرندگان میروند در پرو میمیرند (رومن گاری)، ژان پل سارتر (هِنری پیر)، درباره نمایش (ژان پل سارتر)، نژاد و تاریخ (کلود لوی استروس)، نویسندگان معاصر فرانسه (برگزیده داستانهای کوتاه)، وعدهگاه شیر بلفور (ژیل پرو)، عیش و نیستی (تیری مونیه) و گمگشته (ژیل پرو).
گفتوگو با ابوالحسن نجفی در بستر بیماری
آقایان تکلیف من چیست
شیما بهره مند
ابوالحسن نجفی، زبانشناس، ادیب و مترجمِ مطرح، بیش از دو دهه است که در کنار ترجمه و تدریس و کار بر روی زبان فارسی، عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی است. او حالا پس از نیمقرن کار و نوشتن، مدتی است که ناخوشاحوال و در بستر بیماری است. بدون عصا توان راهرفتن ندارد، بهسختی حرف میزند، اما همانطور دقیق و شمرده. در بستر هم همان «مرد محترم، پاکیزه و بامتانتی» است که احمد میرعلایی و دیگران از ابتدا او را یافتند. نجفی این روزها با متانت همیشگیاش در پاسخ به این پرسش که حالتان چطور است، جز متشکرم، خوبم، نمیگوید. اما پرسشی ذهن او، اطرافیان و دوستدارانش را مشوش و نگران کرده است: اینکه اگر او ناگزیر مدتها در بستر بماند، تکلیفش چیست؟ خودش وضعیت اخیر را اینطور روایت میکند: «تلفن میکنند میپرسند، حالت چطور است؟ معمولا آدم در جواب میگوید، خدا را شکر، خوبم. یک گرفتاری که ندارم، نمیدانم کدامش را بگویم. اگر بخواهم از یکی از گرفتاریهای چندسالهام بگویم، که به لطف پرستار و معالجم بهترم. درباره مسائل دیگرم هم امیدوارم به لطف ایشان و مراقبتهایشان بهتر شوم. اما واقعیت حالِ من این است که بدون عصا نمیتوانم راه بروم و اگر کسی نباشد نمیتوانم مسائل روزمرهام را حل کنم. اما با اینکه امیدوارم حالم بهتر شود، این پرسش برای من ایجاد شده که اگر حالم بدتر شود، تکلیف من چیست؟ در پاسخ به سوالِ حالتان چطور است، به آقای بختیاری، مسئول رفاه اعضای فرهنگستان هم که حال مرا از قول مسئولان فرهنگستان میپرسد، همانطور روتین پاسخ دادهام. اما واقعا ترس مرا میگیرد که اگر حالم بدتر شد، و احیانا به بیمارستان افتادم، فرهنگستان تا چه حد، از نظر مالی یا بستریشدن در بیمارستان کمک خواهد کرد، که هنوز جواب درستی از فرهنگستان نشنیدهام. این را هم بگویم، ما عدهای هستیم در فرهنگستان که استثنائاً کارمند مادامالعمر هستیم، یعنی ما هیچوقت بازنشسته نمیشویم. که اگر بازنشسته میشدیم، خب تکلیف معلوم بود. یک حقوقی داشتیم و باید با همان حقوق سر میکردیم، میرفتیم بیمارستان یا موارد دیگر. اما الان که اینچنین نیست تکلیف ما چیست؟ آیا باید فرهنگستان ایندست هزینهها را تقبل کند یا باید خودمان بپردازیم. این سوال من است.» همین. از دیگران میپرسم، از ناشری که در این سالیان، کتابهای او را چاپ کرده است و طی این دوران جدا از انتشار این آثار، با نام ابوالحسن نجفی و اندک «ستارگان آسمان فرهنگ و ادب» که ماندهاند، سرمایهای نمادین نیز اندوخته و اعتباری به دست آورده است. اما نجفی جز حقالتألیفِ مقررشدهاش انتظاری، هیچ انتظاری ندارد. «من در نشر نیلوفر تعدادی کتاب چاپ کردم که یکی، دو تای آن زیر چاپ است و یکی هم با عنوان «دربارۀ طبقهبندی وزنهای شعر فارسی» تازه درآمده است. چند تا هم قدیمیها هستند که هرازگاهی تجدید چاپ میشوند. بابت اینها حقالتألیف مشخصی از ناشر دریافت میکنم و همینطور که ناشر آنها را چاپ میکند، حقالتألیف مرا هم بهتدریج به حسابم میریزد. من نمیتوانم بیش از این حقالتألیف، توقعی از ناشر داشته باشم. اینکه بگویید نام من فلان است و اعتباری بوده است و اینها، بهجای خود. اما شخص من نمیتوانم بیش از این توقع یا مطالبهای داشته باشم.» ابوالحسن نجفی، چنان که منوچهر بدیعی در مقاله جامع و خواندنیاش نوشته است، «در زمره نسلی است که برای نخستینبار عرصه فرهنگی را عرصه مستقل از سیاست و اقتصاد دانستند و فرهنگ را سکوی پرش به مقام سیاسی نکردند.»
آنطور که بدیعی مینویسد تا پیش از آنان فعالیت در عرصه فرهنگ و روشنفکری به خودی خود ارج و قربی نداشته بلکه مقدمهای بوده برای رسیدن به مقام سیاسی و گاه اداری. نسلی که نجفی جزو آنان است برای امر فرهنگی شأن مستقلی قائل بودند و از اینرو نهتنها به دنبال آن نبودهاند که فعالیت فرهنگی خود را نردبان مقام سیاسی و اداری سازند بلکه حتی وقتی به آنان پیشنهاد تصدی چنین مقامهایی میشده است آن را نمیپذیرفتهاند. از اینرو نجفی آنطور که در سایت فرهنگستان آمده است، در سال ١٣۶٩ به عضویت فرهنگستان درآمد، جایی که بنا بود جدا از صفبندیهای سیاسی به فرهنگ و زبان و ادب فارسی بپردازد. و با تعریفی که بدیعی و دیگران از این ادیب به دست دادهاند، چه جایی بهتر از فرهنگستان.
ابوالحسن نجفی سال ١٣٨٣ در فرهنگستان مدیر گروه ادبیات تطبیقی شده است. انتشار شش ماه یک بارِ مجله ادبیات تطبیقی با مقالات، گزارشها و نقدهایی در این حوزه، از فعالیتهای این بخش است که زیر نظر ابوالحسن نجفی و با نظارت او انجام میشدند. پیش از ایشان، دکتر جواد حدیدی مدیریت بخش ادبیات تطبیقی را بر عهده داشت، و ابوالحسن نجفی در این بخش با ایشان همکاری میکرد. بعد از مرحومشدن دکتر حدیدی، با توجه به تجربه و علاقهای که استاد نجفی به ادبیات تطبیقی داشتند، مدیریت گروه به ایشان سپرده شد. «کار اصلی من ادبیات تطبیقی نبود اما به این حوزه علاقهمند بودم. من بر کارهای این بخش نظارت میکردم که البته شاید بیتأثیر هم نبوده است. اما خودم نمیتوانم بگویم کار مهمی انجام دادهام یا نه. من متنها را میخواندم، فارسیشان را درست میکردم و اگر هم ایرادهای محتوایی داشت، اصلاح میکردم و با نویسندگان مقالات مینشستیم و درباره متنهاشان بحث میکردیم. بعدها بهمناسبت کار و گرفتاریهایی که داشتم، از دکتر علیرضا انوشیروانی، تنها استاد شایسته ادبیات تطبیقی در ایران، خواستم تا این مسئولیت را بر عهده بگیرد و ایشان هم پذیرفت. بعد هم که ماجرای بیماریام پیش آمد.»
ابوالحسن نجفی مدتی بعد از کودتای سیودو، از اصفهان به تهران میآید. چندی بعد انتشارات نیل را با چندی دیگر از اهالی نشر و فرهنگ راه میاندازد و از همینجاست که ترجمه را بهطور جدی آغاز میکند. سال ١٣٣٨، همان زمان که دیگر «نیل» سر زبانها افتاده بود، برای ادامه تحصیل به فرانسه میرود. کمتر از یک دهه بعد که نجفی به ایران بازمیگردد، گروه جنگ اصفهان پا گرفته و در این مدت نیز ترجمههای مهمی از ابوالحسن نجفی منتشر شده است. از شماره سوم جنگ اصفهان، همکاری نجفی با این جمع آغاز میشود. اولبار بهرام صادقی و محمد حقوقی به دیدن نجفی رفتند و ابراز تمایل کردند که او در جلساتشان شرکت کند. و این سرآغاز ارتباطِ پیوسته و نزدیک ابوالحسن نجفی با هوشنگ گلشیری و جمع جنگ اصفهان شد و تأثیر نجفی بر این جمع، خاصه بر داستاننویسی بهرام صادقی و حتی هوشنگ گلشیری و دیگران. روایتِ خود او از تأثیرش بر این جمع چنین است: «به جنگ اصفهان که رفتم، گفتم یک کارهایی در فرانسه و جاهای دیگر دنیا میشود که باید ترجمه شوند. عدهای هم شاید به تشویق من یا بر اثر صحبتهای من در این راه افتادهاند، از جمله آقای بدیعی که خودش هم نوشته است که من او را به راه نوشتن و ترجمه انداختهام. ایشان الان یکی از بهترین مترجمهای ایران است که متأسفانه قدرش هم درست شناخته نشده، البته بدیعی هنوز نتوانسته تمام کتابهایش را چاپ کند.»
ابوالحسن نجفی از تأثیرش بر جنگ اصفهان و نویسندگانِ آن ایام و از دورانی که کتاب بحثبرانگیزش؛ «غلط ننویسیم» را نوشت و بعدتر هم «مبانی زبانشناسی و کاربرد آن در زبان» را، شتابزده میگذرد. درباره ترجمههایش هم میگوید که نمیدانم مترجم خوبی بودهام یا نه، گرچه خودم فکر میکنم مترجم بدی نبودهام. در این باره دیگران باید نظر بدهند و قضاوت کنند. اما به وزن و عروض و تحقیقات سالیانش درباره وزنهای شعر فارسی که میرسد، میگوید میخواهم فروتنی را کنار بگذارم. معتقد است عمده کارهایش در تمام این سالیان کار بر روی وزن شعر بوده است. علاقهای که از نیم قرن پیش با او بوده، و گاه به گاه در مقالاتی بروز میکرده و حالا هم در قالب کتابهایی که یکیشان اخیرا درآمده و دو تای دیگرش هم زیرچاپ است. این وجه از کارنامه کاری ابوالحسن نجفی شاید کمتر در دیدرس مخاطبان و اهل ادب بوده است. خود نیز بر این امر واقف است، از اینرو میگوید: «ببینید مسئله وزن شعر مسئلهای نیست که مورد علاقه همه باشد. بعضیهای بهخصوص به این مسئله علاقهمندند، که یا در این مورد کار کردهاند یا تصادفا علاقهمند شدند و به این راه افتادهاند. بنابراین کمتر کسی توجه میکند به اینکه من در حوزه وزن شعر چه کارهایی کردهام، چنانکه شما و دیگران هم بیشتر از کارهای دیگرم؛ از ترجمهها، کار من در حوزه ادبیات تطبیقی، جنگ اصفهان و چیزهای دیگر میپرسید. اما تأکید میکنم که کار مهم من در تمام دورانِ زندگیام این است که بعد از هزار سال، وزن شعر فارسی را متحول کردهام و نشان دادهام راهی که وزن شعر باید در پیش بگیرد این است و نه راهی که تاکنون در پیش گرفته بود. البته ۴۵ سال پیش متوجه شدم که ما قواعد شعری مخصوص به خودمان را داریم و در مقالهای تحت عنوان «اختیارات شاعری» این را نوشتم که چندان توجه جلب نکرد. بعضیها حتی چون این بحثها خلاف عادتشان بود، نفهمیده، نقدهایی نوشتند اما حالا بعد از گذشت سالها، تدریجا معلوم شده که حق با من بوده است.»
ابوالحسن نجفی، ادیب، زبانشناس، محقق، مترجم، و از مؤثرترین چهرههای ادبی در داستاننویسی دهههای چهل و پنجاه، و از اعضای پیوسته فرهنگستان، مطابق با شناسنامهاش، متولد ١٣٠۶ و بر اساس زمان واقعی، متولد ١٣٠٨ است. او سالها پیش از «وظیفه ادبیات» نوشت، حالا ما از وظیفه فرهنگستان در قبال او و دیگر اعضای پیوسته فرهنگستان میپرسیم. و در این «زمستان بلاتکیف» منتظر پاسخ میمانیم.
شرق