این مقاله را به اشتراک بگذارید
گوشت بر استخوان
«گوشت را بر استخوانها بجوی»، عنوان گزیدهای از اشعار دیلن تامس، شاعر شهیر اهل ویلز، است که با ترجمه غلامرضا صراف از طرف نشر مروارید منتشر شده است. از دیلن تامس چندی پیش نیز مجموعه شعری با عنوان «تکلم میلاد تابناک فنا» با ترجمه فواد نظیری و از طرف نشر ثالث منتشر شد. پیش از انتشار این دو کتاب، از دیلن تامس جز اشعاری پراکنده و داستانی که سالها پیش با ترجمه مهرداد صمدی در «کتاب هفته» چاپ شده بود، کار دیگری به فارسی ترجمه نشده بود. دیلن تامس، شاعری است دیریاب. شاعری که در اشعارش بیش از هرچیز به تولد و زندگی و مرگ نگاه دارد و اشعارش سرشار است از ترکیبات و کلمات و تصاویری دشواریاب برای بیان مفاهیم فلسفی که در ذهن دارد. مجموعه «گوشت را بر استخوانها بجوی»، با مقدمهای از هنگامه فولادوند همراه است. در بخشی از این مقدمه درباره اشعار دیلن تامس چنین میخوانیم: «باید گفت بسیاری از خوانندگان به علت ارائهی نمایشیِ آثار تامس، فقدان عمدی مخاطب مشخص، ابهام در مکان و شرایط، وجود مفاهیم متضاد و تصاویر تازه – طرح اشعار تامس را مشکل درک میکنند. شعرهای آغازین او تراکمی کلامی و ریتمی معلق دارند، با آوایی مترادف و قافیههای داخلی. اما بعد از نوشتن سونتهای اول، تامس بسیاری از سمبلهای مورد استفادهاش را رها نمود و نمادها، و بنا به گفتهی بعضی، قیاسهای تازهای بهکار گرفت. تمهای جدیدی راجع به مفهوم متضاد رستاخیز و مصلوبشدن، مناسب با زاویهی جدیدش با مرگ و زندگی وارد آثارش نمود. از طرفی خود شاعر در پیشگفتار یکی از کتابهایش مینویسد که شعرها با تمام ناهنجاری و شک و ابهام، باز هم در ستایش عشق انسان و خالق و راجع به مفهوم وحدت در کثرت نوشته شدهاند». هنگامه فولادوند در ادامه درباره شاعرانی که تامس از آنها تأثیر گرفته مینویسد: «از نظر شباهت سبک، منتقدین تأثیر آرتور رمبو و جیمز جویس را در کارهای تامس برمیشمرند و اشتیاق او به معانی متعدد برای هر واژه و بازیِ کلمات در شعر او را با جویس مقایسه کردهاند. گرچه توماس هاردی از معدود شعرایی است که خودِ شاعر میپسندید و برای دیگران هم میخواند». در این مقدمه همچنین درباره ویژگیهای شعر تامس از دیدگاه منتقدین او آمده است: «در نقدهای آثار تامس اغلب به «اگزاجره» او در انتخاب واژگان، ذهن بیقرار و بچهگانهی شاعر و طرز زندگی ناآرام او اشاره شده».
آنچه در پی میآید شعری است با عنوان «اسکلتی چنین دراز» از مجموعه گوشت را بر استخوانها بجوی: «اسکلتی چنین دراز، برخاستهی مرگ/ از دل خاک و بذر درون حرکت،/ گچِ سردشده با برگهایی در موسم گرم،/ اسکلتی چنین دراز، مرگ تمام زندگان/ از فرق سر تا نوک پا، تکهای از آسایشگاه مسلولین/ حیلهگر چون مار افعی، خلاص میشود از شر ککها./ قانع باش حالا، دیگر اطوارِ/ ویرانی و سازندگی نیا، این آخرین نماد./ جایت پر شده، استخوانها در مناقصه برای حراج،/ منشور چشم حالا با مکش تهی شده،/ بهترین انسان نو که خوناش سخت میگردد،/ بیش از دخمهی اجساد مظهرِ/ لحظه و ساعت مرگ است».
شرق