این مقاله را به اشتراک بگذارید
یک هفته؛ هفت چهره؛ از رابعه اسکویی تا شیخ نمر
کاری به درستی و نادرستی اقدام حمله کنندگان به سفارت نداریم، در مورد آن هایی می نویسیم که کل این فعل و انفعالات خیلی در زندگی شان تغییری ایجاد نمی کند.
آیت الله نمر یا (زلزله، هفته)
شهادت آیت الله نمر به دست ماموران رژیم عربستان سعودی و به تبع آن حمله عده ای به سفارت عربستان واقدام چند کشور حوزه خاورمیانه در قطع ارتباط دیپلماتیک…
اندر احوالات مردم معمولی
کاری به درستی و نادرستی اقدام حمله کنندگان به سفارت نداریم، در مورد آن هایی می نویسیم که کل این فعل و انفعالات خیلی در زندگی شان تغییری ایجاد نمی کند؛«مردم معمولی» همان هایی هستند که صبح ها کمی خسته اند و هنوز سیر خواب نشده اند، همان هایی که با اکراه لباس می پوشند و سر کار می روند، مردم معمولی همان هایی اند که ماسک می زنند و ناچارند سرب تنفس کنند، معمولی ها در تاکسی در مترو و اتوبوس گوشی هایشان را چک می کنند، کلیپ تکثیر می کنند و در آن واحد تلاش می کنند یادشان برود کی سر رسید تخلیه خانه است.
روزگار مردم معمولی خیلی بسته به دنیای سفارت ها نیست، خیلی که درگیر شوند در حد تابلوی یک خیابان است و تغییر نام شاید! جایی آدرس رسمی نیاز شد، مجبور شدند جای بوستان بنویسند نمر، مردم معمولی در فکر زودتر رسیدن به خانه اند، شاید به سریال آخر شب برسند. شاید امشب بشود قبل از ۱۲ خوابید! شاید عقب افتادگی های مادی کمتر شود و روحشان آرامتر شود.
مردم معمولی می دانند تک تک سیاست های دهکده جهانی! دومینو وار در زندگی آن ها تاثیر گذار است، اما ترجیح می دهند حوالی سیاست نباشند آن ها حتی به جزئیات رد و تایید صلاحیت ها خیلی کاری ندارند، همین که زودتر برسند، دستشان پرتر باشد. خواب راحتی داشته باشند و سریالی را با خیال راحت تماشا کنند. قلب زندگی را تسخیر کرده اند بدون هجوم…
مردم معمولی از زندگی سیاسی بیزارند، اما سیاست در تعقیب آن هاست، کاش کسی جایی این خط تعقیب را در کوچه و پس کوچه های خاورمیانه قطع کند.
مهران مدیری یا (باز می گردد؟ هفته)
شروع دوباره مجموعه پرحاشیه « در حاشیه»، بازگشت کمدین اول بیست سال اخیر تلویزیون ایران به آنتن و…
«درحاشیه» نقطه ی حساس کارنامه ی مدیری است؛ اگر موفق باشد و مورد استقبال قرار بگیرد می تواند بازگشتی باشکوه برای مدیری از پس حاشیه ها و فشارهای مختلف باشد، ولی اگر موفق نشود سخت است که برند مدیری را بشود باور کرد، آیا مدیری با این بازگشت پر ریسک موفق می شود؟ چرا ریسک؟ مدیری برای برگشت چه خطراتی را پذیرفته؟
مدیری بدون مدیری: حذف خود خواسته ی مدیری از فهرست بازیگران در حاشیه می تواند پاشنه آشیلی باشد برای این مجموعه، کیست که نداند باری از جذابیت مجموعه های مدیری بسته به نگاه های خیره او به دوربین است، حرکات خاص دست و گردن او و نحوه ی خاص دیالوگ گفتنش، همه و همه حضور مدیری را جذاب کرده است، از بلوتوث قهوه تلخ تا مسعود شصت چی مرد هزار چهره…
سریال تک جنسیتی: فشار حواشی مختلف باعث شده مدیری تیمش را به زندان منتقل کند. به هر حال احتمال اعتراض زندانیان به نسبت پزشکان کمتر است، اما محیط زندان را که نمی شود مختلط تعریف کرد، از همین رو سریال مدیری خیلی مردانه شده، شاید بشود با سکانس های ملاقات تا حدی فضا را تلطیف کرد و البته سکانس های توهم، اما به هر حال پرداخت سکانس های ملاقات و توهم در داستان محدودیت هایی دارد که نمی شود، خیلی جایی برایش باز کرد…
کلیشه ها: عمر لبخند تماشاچی به میمیک صورت غفوریان کوتاه خواهد بود، همان طور که کاراکترهای سیامک انصاری حالتی تیپ گونه گرفته و از شدت سمپات بودنش کاسته شده، کلیشه ها می تواند بلای جان طنز شود، کمدی و طنز به روایت و شخصیت پردازی زنده است؛ خلق تضاد، اغراق و تازگی مثلثی است که به نویسندگان قابلی نیاز دارد، به نظر جای خالی قاسمخانی ها به این راحتی پر شدنی نیست.
محمدعلی اینانلو یا (افسوس، هفته)
فوت نابهنگام محمدعلی اینانلو…
غم انگیز است/ مرگ/ مثل بیداری/ پس از دیدن رویایی شیرین/ در خوابی کوتاه… واهه آرمن
طبیعت گرد، مستند ساز، گزارشگر ورزشی، گوینده تلویزیونی، بازیگر سینما. اینانلو از ان آدم هایی بود که به اندازه ی چند آدم عادی مولد بود، مصرفی بودن خاصیت روزگار ماست، اما هستند آدم هایی که همچنان خلاف مسیر شنا کنان مولد هم هستند و رنگ های تازه ای به دنیای اطراف می دهند، با رفتن این آدم ها دنیا یک نفر را از دست نمی دهد، یک نفر می رود اما جای چند نفر خالی می شود، حالا تلویزیون یکی دیگر از ستارگان کم تعدادش را از دست داده است، چه کسی هم وزن و هم پای اینانلو در صدا و سیما مستند سازی می کرد، او در مستند سازی جایگاهی شبیه عادل فردوسی پور در فوتبال داشت، مطمئنا جای خالی او در خانواده ای به وسعت ایران بیشتر از این ها به چشم خواهد آمد.
رابعه اسکویی یا (سفر کرده، هفته)
خبر مهاجرت رابعه اسکویی به ترکیه و استخدام در شبکه جم …
اگر میشد مهاجرت های قبلی را (طاهریان و کسرائیان) را به جذابیت های ظاهری و مطامع زود گذر گردانندگان این شبکه ها در جذب مخاطب نسبت داد، در این مورد نمیتوانیم و نمی شود، داستان چیز دیگریست؛ نیاز و خلا کار خودش را می کند. بازار در تمام اشکالش رقابتی شده و روزگار انحصار سر آمده، هر چقدر در تمام این سال ها تلاش شد تلویزیون داخلی بدون رقیب باشد، نشد که نشد.مردم رفته رفته در پشت بام ها بشقاب های را نصب کردند که غذایی متفاوت و رنگارنگ پیش رویشان گذاشت،هم مردم و هم دست اندر کاران به این بشقاب غذایی متنوع عادت کرده اند، مردم راه خودشان را می روند و تلویزیون هم شکست را قبول کرده است.
شکست اما این روزها همه جانبه تر شده است، بازیگرانی که به هر دلیل فرصت کاری پیدا نمی کنند، در همین نزدیکی قدرت انتخاب دارند و می توانند با پیوستن به شبکه ای که اگر مخاطب بیشتری نسبت سیمای داخلی نداشته باشد، مطمئنا کمتر هم ندارد به آینده ی شغلی خودشان مهر ثبات و اطمینان بزنند، بازیگران و تماشاگران عرصه را ترک می کنند و یا به کوچه های فرعی پناه می برند(نمایش خانگی) این تلویزیون برای چه کسی روشن است؟ در هر صورت ادامه کار در شبکه ای چون جم با هر شرایطی مذموم است.
ضارب دستفروش یا (شهرداری خسته نباشی، هفته)
مامور بازرسی شهرداری، لبو فروش جوان را در خیابان جمهوری کتک می زند…
به گمانت که زدی بساط دستفروش شهر را متلاشی کردی، لبوهایش کف پیاده رو را جای زبان عابران سرخ کرد، تو اصلا اسطوره ی وظیفه شناسی، تو بردی، تو خوبی، باورکن! گناه تو نیست، تو در ساختاری جای گرفته ای که بدون بررسی کافی تو را تایید کرده و از مدیرانی فرمان می گیری که درک درستی از مدیریت شهری ندارند، مدیرانی که نمی دانند فرهنگ دستفروشی در خون و در رگ بازار ایرانی جای دارد؛ از گذشته های خیلی دور دست فروشان در بازار ایرانی جایگاه خاصی داشته اند.
مدیریت بگیر و ببند، اگر کمی و ذره ای مطالعات جامعه شناسی داشته باشد، متوجه خواهد شد که دست فروش ها را نمی شود ضربتی و یک دفعه برچید، نه اینکه نمی شود، کار که نشد ندارد! آن هم به ضرب و زور… اما دوباره خواهند آمد، صد البته که متغیر هایی چون: بازار کار نامساعد تاثیر گذار است، اما دلیل اصلی ذهنیتی است که در ذهن مردم ریشه دارد، مردم دست فروشان را کاسبانی به صرفه و صادق می دانند و خرید از آن ها را به مثابه شکار و صید قلمداد می کنند؛ از دستفروش می شود ارزان تر و خاص تر خرید کرد…
پیام صادقیان یا ( در حاشیه، هفته)
صادقیان در اینستاگرامش خبر از خداحافظی داده…
نفت و منصوریان فرصت مناسبی برای بازسازی چهره حاشیه زده صادقیان بود، اما ظاهرا صادقیان نتوانست از فرصت پیش آمده استفاده کند و تحولش در حد پراید سوار شدنش محدود ماند، صادقیان در این سال ها و خصوصا پس از حضور در پرسپولیس درگیر حواشی گوناگونی شد؛ از درگیری با داور تا کتک کاری با رضا حقیقی، از اخراج توسط برانکو و حالا قطع همکاری احتمالی با نفت تهران، خداحافظی یکباره صادقیان همزمان شده با خبرهای پرحاشیه ای که حول سوشا مکانی چرخ می زند، این خداحافظی یکباره و بدون دلیل در حالی که قرار بود در صبا ادامه بازی دهد و همزمانی آن با ماجراهای مکانی ترسی با خود دارد که… ماهیت افشاگرانه رسانه ها و ماجراجویی نسل جدید فوتبالیست ها کمی فضای فوتبال وطنی را ۱۸+ کرده است، امیدواریم هیچ خبر بدی در حاشیه فوتبال ایران نباشد، محرمی ها و اکبریان ها و مجاهد ها می توانستند جایگاه خیلی بالاتری داشته باشند با کمی پرهیز و کمی دقت، فوتبالیست عزیزم دقت کن!
محمد جواد ظریف یا (تولدت مبارک، هفته)
امروز زادروز آقای دیپلمات دولت تدبیر و امید است، معمولا طالبان صلح در زمانه ی خود بد قضاوت می شوند، از محمدعلی فروغی و امینی و قوام تا امینی و …تاریخ را که مرور می کنیم آن ها معمولا به خیانت و سازش و در مرتبه ای حادتر به اتهام مهره ی بیگانه بودن نوازش می شوند، تندروی و رادیکالیسم همیشه در دسترس است، اما میانه روی وتحلیل و درک آن نیاز به قوه تشخیص بالایی دارد اینکه ما در کجای دنیا و در چه جغرافیایی و با چه قدرتی زندگی می کنیم و اینکه واقع بینانه با توجه به داشته هایمان آرزو کنیم، منزلت ظریف و امثال او نیاز به ابزارهای شناختی دارد که برمبنای تحلیل های واقع بینانه و این زمینی استوار باشد، ظریف محبوب ذهن های واقع گراست در حقیقت هرچه بیشتر واقعی بیندیشیم محبوبیت کاراکترهای دیپلماتیک بیشتر خواهد شد.