این مقاله را به اشتراک بگذارید
«احتمال باران اسیدی» چگونه فیلمی است؟
قصه تنهایی
محمدعلی حیدری
«احتمال باران اسیدی»، نخستین ساخته بهتاش صناعیها، اثری است درباره تنهایی انسانهای امروز. داستان با نمایش روزگار ملالآور زندگی منوچهر (شمسلنگرودی) آغاز میشود. فیلمساز با تأکید روی جزئیات، شخصیت آرام و تا اندازهای وسواسی پیرمردی را نشانمان میدهد که بهواسطه نوع زندگی، محله و عمارت قدیمیای که در آن ساکن است گویی از دنیای جدید دور افتاده است. او با نظمی ویژه تلاش میکند بر رخوت روزهای سالخوردگی غلبه کند. موتور خروج او از دنیای آرام و کسالتبارش، سفر به تهران و یافتن خسرو، دوست دوران نوجوانی، است. در اولین مواجهه با کلانشهر تهران، پیرمرد که با آن ظاهر اتوکشیده، بارانی و ساک در دست، وصله ناجور در دل شهر به نظر میرسد غریبهای است که میتوان پیشبینی کرد سرنوشت خوبی در تهران نخواهد داشت.
جستوجوی او برای یافتن ردپای گذشته، مهسا (مریم مقدم) و کاوه (پوریا رحیمی) را با منوچهر آشنا میکند و در نیمه دوم فیلم، تماشاگر با جهانی روبهرو میشود که یکسره با جهان پیشین تفاوت دارد. منوچهر منظم و قانونمدار همراه مهسا، خطوط قرمز اخلاقیاش را کنار میگذارد و میکوشد بخشی از زندگی پرماجرای دو جوانی باشد که فصل مشترکشان تنهایی است. فیلمساز موفق میشود این قرابت و صمیمیت را به شکلی منطقی برای تماشاگرش مطرح کند و فیلم به دلیل ترسیم این دنیا و تضادی که نسل قدیم و جدید با هم دارند، شیرین و گرم است.
«احتمال باران اسیدی» ساختاری ساده اما جذاب دارد، بدون تصنع و اغراق قصه را سرراست برای مخاطب روایت میکند. ابهام درباره گذشته شخصیتها، پیچشهای شیرینی است که به قصه بُعد میدهد. لازم نیست تعبیر و تفسیر خاصی از آنچه مقابلمان جان گرفته داشته باشیم. ما مثل منوچهر در این سفر کوتاه، دقایقی از تنهاییهایمان فاصله میگیریم و حس میکنیم میتوانیم به غریبهها اعتماد کنیم و همراه آنها دل به جاده بسپاریم. شاید پذیرش دنیای جدید خسرو و فاصلهگرفتن منوچهر از او، پس از اینهمه سال جستوجو، نتیجه و تأثیر دوستی و همنشینی با مهسا و کاوه باشد؛ جوانهایی که میکوشند سرنوشتشان را تغییر دهند.
آنچه «احتمال باران اسیدی» را بهعنوان یک فیلم اول، به اثری شاخص و دریادماندنی تبدیل میکند، نوع شخصیتپردازی و استفاده از بازیگران است. شمسلنگرودی گزینهای مناسب برای نقش منوچهر بوده، لحن و صدای مردانهاش به شخصیت گرما داده و حضورش در کنار مریم مقدم و پوریا رحیمی که بازیگرانی حرفهای هستند، ترکیبی جذاب شکل داده است. مریم مقدم به یکی از متفاوتترین شخصیتهای زن سینمای ایران در این فیلم جان داده است؛ شخصیتی منحصربهفرد که آمیزهای از شعور و جنون را توأمان دارد و گویی از دنیایی دیگر پای به زندگی کاوه و منوچهر گذاشته است. او بدون اغراق و با یک بازی واقعگرا، شیطنت، شیرینی و تنهایی مهسا را نشانمان میدهد. به یاد بیاورید سکانس صحبت او با دوستش در اتومبیل. آبمیوهای که نیمهکاره میماند، چشمهایی که غم اندکاندک در آنها جای میگیرد و پس از آن اشکی که در تاکسی میریزد؛ پایانی بر آرزوهای یک دختر جوان است. مهسا تا اندازهای شبیه دختر در فیلم «نفس عمیق» (پرویز شهبازی) است، همانقدر سرزنده و رؤیاگون به نظر میرسد و با جهان اطرافش بیگانه است. یکی از وجوه امتیاز فیلم، این است که در دام عشق نمیافتد، هرچند میتوان تصور کرد میان مهسا و کاوه دستکم زمانی دور عشقی وجود داشته است. اما فیلم روی این وجه از شخصیت و رابطه آنها تأکید نمیکند. میان منوچهر و مهسا هم عشقی شکل نمیگیرد، شاید به این دلیل که رابطه عاطفی عمیقی نمیتوان در این برخوردهای کوتاه و گذرا جستوجو کرد. با آنکه در سکانس خداحافظی مهسا و منوچهر در حیاط خانه مادربزرگ، به نظر میرسد دلکندن برای طرفین دشوار شده است، اما فیلمساز روی این وجه از موضوع تمرکز نمیکند و اجازه میدهد تماشاگر در ذهن خود، آنچه در دل شخصیتها میگذرد را کشف کند.
پایان فیلم، غیرقابلپیشبینی است. جایی که منوچهر سرخورده از دیدار خسرو در کنار جاده ایستاده است و بالاخره بارش باران پس از چندروز آغاز میشود. منوچهر به دنیای ساکن و آرام خود بازخواهد گشت و شاید به یاد نیاورد در این سفر غریب بر او چه گذشته است. «احتمال باران اسیدی» درد تنهایی را بهعنوان معضلی بزرگ برای نسلهای مختلف روایت میکند؛ دردی که عمارتها، قلبها، محلهها و خاطرهها را تصاحب کرده است.
شرق