این مقاله را به اشتراک بگذارید
سیمون دوبوار و فمینیسم • مصاحبهای کلاسیک
در آغاز سال ۱۹۷۲ در نشریهی "نوول ابزرواتور" مصاحبهای چاپ شد از آلیس شوارتسر (Alice Schwarzer) از پیشروان جنبش نوین فمینیستی با سیمون دوبوار. این مصاحبه متنی کلاسیک شده است و مرجع مهمی برای شناخت دوبوار در مرحلهی پختگی فمینیستی وی محسوب میشود. بخش پرآوازهای از آن را در زیر میخوانیم:
آلیس شوارتسر: سوء تفاهمهای بسیاری دربارهی مفهوم فمینیسم وجود دارد. تعریف شما از فمینیسم چیست؟
سیمون دوبوار: به یاد دارم که در پایان کتاب "جنس دوم" ذکر کرده بودم که من آنتی-فمینیست هستم، زیرا فکر میکردم با توسعهی جامعه در مسیر سوسیالیسم مشکل زنان خودبهخود حل خواهد شد. فمینیستها زنان یا مردانی هستند که بدون توقع تغییرات حتمی در تمامی جامعه، برای حقوق زنان مبارزه میکنند. به این مفهوم من در حال حاضر فمینیست هستم، چون میپذیرم که مبارزه در صحنهی سیاسی سریعاً به دستیابی به هدف ختم نمیشود. بنابراین ما باید پیش از رسیدن به سوسیالیسم آرمانی خود، در راستای رسیدن به یک جایگاه مشخص و عینی برای زنان مبارزه کنیم.
بهعلاوه، من بر این باورم که در کشورهای سوسیالیستی برابری حقوق زن و مرد هنوز ایجاد نشده است. مسئلهی دیگری که به نظر من برای بسیاری از زنان یکی از علتهای شکلگیری جنبش به شمار میآید، وجود تبعیضهای عمیق میان زنان و مردان در گروهها و سازمانهای چپ و در اصل انقلابیست. همواره پستترین، طاقتفرساترین و بیاهمیتترین کارها به عهدهی زنان گذاشته شده، در حالی که مردان همواره توانستهاند سخنرانیهای آنچنانی داشته باشند، مقاله بنویسند، فعالیتهای جالب توجه انجام دهند و خطیرترین مسئولیت را بر عهده بگیرند. حتا در چارچوب همین گروههای چپ نیز که برای دفاع از حقوق و آزادی زنان و جوانان شکل گرفتهاند، زن موجودی کمارزش باقی میماند. بنابراین ضروری است که زنان خود سرنوشت خویش را به دست بگیرند.
آلیس شوارتسر: در مرحلهی فعلی کشمکشها نظر شما دربارهی کنار گذاشتن مردان از فعالیتهای جمعی زنان چیست، یعنی منشی که در میان اکثر فعالان این حوزه و همچنین در فرانسه باب شده؟
سیمون دوبوار: بله، من تا حد خاصی موافق حذف مردان از فعالیتهای زنان هستم. در اینجا مسئلهی اصلی مرحلهای است که در آن قرار داریم. دلایل بسیاری نیز برای این ادعا وجود دارد: در بسیاری از موارد باید در انتظار آن باشیم که مردان در قالب این گروهها نیز نتوانند از بازتابها و کنشهای مردانهی خود خودداری کنند. آنها می خواهند حرف بزنند و دستور بدهند. مسئلهی بسیار مهم این است که زنان در این گروهها با همسر یا دوستان مذکر خود یا کسانی که وابستگی بسیاری به آنها دارند، روبرو نشوند؛ زیرا در اصل مجبور خواهد بود خود را از وابستگی به آنها خلاص کنند…
آلیس شوارتسر: شما چه امکانات عینیای برای آزادی زنان میبینید؟ این امکانات بیشتر فردی هستند یا جمعی؟
سیمون دوبوار: به عنوان اولین گام زنان باید خارج از خانه کار کنند. در گام دوم باید در صورت امکان از ازدواج خودداری کنند؛ زیرا این کار برای آنان خطرناک است. اما آنچه برای استقلال واقعی آنها مهم به شمار میآید، داشتن شغل است. من این را به تمام زنانی که در این باره میپرسند، توصیه میکنم. این شرط لازمی است که به آنها اجازه میدهد در صورت نیاز از همسران خود جدا شوند. با داشتن شغل آنان میتوانند خرج خود و فرزندانشان را تأمین کنند و بدون وابستگی زندگی خود را پیش ببرند… به خوبی میدانم که کار در جامعهی امروزی نه تنها رهایی بخش نیست؛ بلکه انسان را با خود بیگانه میکند. اما در نهایت زنان باید میان یکی از این دو نوع از-خود-بیگانگی انتخاب کنند: خانهداری یا اشتغال بیرون از خانه! با وجود این کار درآمدزا نخستین شرط استقلال زن است…
******
سیمون دوبوار و ‘جنس دوم’
سیمون دوبوار (۹ ژانویه ۱۹۰۸ – ۱۴ آوریل ۱۹۸۶) از چهرههای ماندگار عرصهی اندیشه و عمل مسئولانهی اجتماعی است. کتاب مشهور او، "جنس دوم" نقشی بنیادگذار در جنبش فمینیستی دارد.
آزادی و موقعیت
سیمون دوبوار در عرصههای مختلفی آفرینش فکری و تأثیرگذاری عملی داشته است. او از نوجوانی به فلسفه میپردازد، دانشجویی ممتاز است، در دانشگاه میدرخشد و عملاًً نشان میدهد که فلسفه نمیبایست مشغولیتی مردانه تلقی شده و پنداشته شود که زنان در این عرصه سخنی برای گفتن ندارد. در دانشگاه با ژانپل سارتر آشنا میشود و از همان هنگام آنان همدم و همفکر و همسخن میشوند. او پیش از آنکه با سارتر همراه شود، جهت فکری خود را انتخاب کرده است. این موضوع را یادداشتهای فلسفی او نشان میدهند، یادداشتهایی که پس از مرگش منتشر شدهاند. سیمون دوبوار از سارتر تأثیر میگیرد و بر سارتر تأثیر مینهد. او سارتر را متوجه موقعیتهای انسانی میکند، متوجه این مسئله که نمیتوان و نبایست موضوع آزادی را جدا از شرایط در نظر گرفت. انسان آزاد است، اما این نیز هست که اسیر موقعیتهای زندگی است.
آزادی و موقعیت، موضوع ثابت آثار سیمون دوبوار هستند. او این موضوع را در نوشتههای فلسفیاش، آفریدههای ادبیاش، و پژوهشهای اجتماعیاش بررسی کرده است.
سیمون دوبوار، بنیانگذار جنبش و اندیشهی فمینیستی
نام سیمون دوبوار نامی شاخص در جنبش فمینیستی است. فمینسیم را گاه هرگونه نگرشی میدانند که کاوندهی موقعیت اسارتبار زن و خواهان دگرگون کردن آن باشد. جلوههایی از آن را به شکلهای اعتراض به وضعیت زن در اعصار و قرون گذشته نیز میبینند. اصطلاح فمینیسم، نخست در قرن نوزدهم به کار رفته است. ولی تحلیل موقعیت زن با آگاهی مدرن و اعتراض مدرن به آن، دیدن مسئلهی زن به عنوان مسئلهای که جایگاه خود را دارد، با برخی اصلاحات حقوقی حلشدنی نیست و نبایستی صرفا بهعنوانِ فرع مسئلهی نابرایهای اجتماعی دیده شود، به طور خاص با کتاب "جنس دوم" آغاز میشود. این کتاب را سیمون دوبوار در سال ۱۹۴۹ منتشر کرده است. با این کتاب هم یک جنبش فمینیستی آغاز میشود و هم یک تحول فکری بزرگ. فلسفهی فمینیستی و نظریهی اخلاق فمینیستی در این کتاب ریشه دارند.
وجود و ماهیت زن
دوبوار در "جنس دوم" میپرسد که زن کیست یا چیست و چرا بهعنوانِ"دیگری" مطرح است، چرا جنس "دوم" است، چرا فرعی است، چرا در مقایسه با مرد کمارزش است.
دوبوار معتقد نیست که طبیعت زن باعث شده که او در موقعیت فرودست قرار گیرد. او اگزیستانسیالیست است. اگزیستانسیالیسم (فلسفهی اگزیستانس، اصالت وجود)، مکتبی فلسفی است که به فشردهترین بیان با اعتقاد به تقدم وجود انسانی بر ماهیت انسانی معرفی میشود. انسان برخلاف اشیاء یک چیستی از پیش معین ندارد، ماهیت او از این طریق تعیین میشود که به وجود خود چه شکلی دهد، برای خود چه طرحهایی بریزد. انسان با طرحهایش مشخص میشوند، با آیندهای که دارد و نه با گذشتهای که شیءوار پشت سر او ساکن و راکد ایستاده است. اگزیستانس یا وجود، از خود برون شدن است، پرتاب خود به سوی آینده است.
سیمون دوبوار، به عنوان اگزیستانسیالیست، وجود انسانی را با طبیعت توضیح نمیدهد. او وجود انسانی را اساساً آزاد در نظر میگیرد و هرگاه انسان آزاد نباشد، میپرسد چه موقعیتی و وضعیتی باعث میشود که او از انتخاب آزاد باز ماند. برپایهی این منطق دوبوار به شدت این موضوع را رد میکند که جسم زن ماهیت زن را تعیین کرده و این ماهیت باعث شده است که زن وجود کهتری داشته باشد و "جنس دوم" شود. او میگوید باید موقعیتها را کاوید تا به راز فرودستی زن پی برد.
دو بخش "جنس دوم"
کتاب "جنس دوم" راههای رهایی زن را نشان میدهد، نشان میدهد که زن بایستی هویت خود را تعریف کند، از موقعیت اسارتبار خود فراتر رود و آماده شود که آن را درهمشکند.
آزادی و راههای آن موضوع بخش دوم "جنس دوم" است. بخش اول کتاب به نقد اسطورههایی اختصاص دارد که ساخته شدهاند تا موقعیت زندانگونهی زن را طبیعی و جاودانی بنمایند.
موقعیت زنانه
دوبوار در "جنس دوم" نشان داد که "موقعیت زنانه" موقعیتی اجتماعی و تاریخی است. او نظراتی را درهمکوبید که موقعیت زن را به جسم و طبیعت زن برمیگردانند.
کسانی هم که "جنس دوم" را نخواندهاند، محتملاً این جملهی مشهور آن را شنیدهاند: «انسان زن به دنیا نمیآید، بلکه زن میشود.» این جمله برای خود داستانی دارد. در آلمان آن را آلیس شواتسر، فمینیست نامدار، از آن ترجمهای کرد که به فارسی چنین میشود: «انسان زن به دنیا نمیآید، او را به زن تبدیل میکنند.» با این برداشت عاملهایی برجسته میشوند که بهعمد باعث تحقیر زن شدهاند. نتیجهی این برداشت روشن است: رهایی زن مستلزم برخورد با آن عاملهاست که طبعاً جنسیتی مردانه دارند.
بعدها گفته شد که موضوع عمیقتر و پیچیدهتر از آن چیزی است که در این برداشت منعکس میشود. فقط از طریق مقابله با عاملهایی که آگاهانه و آشکارا زن را تحقیر میکنند، آزادی کامل به دست نمیآید. مکانیسمهای دیگری نیز، جز ارادهی آگاهانهی مردانه، باعث اسارت زن میشوند. گروهی بر این نکته نیز تأکید میکنند که نقش خود زنان را هم در وضعیتی که دارند، نبایستی نادیده گرفت. زنان بایستی در میان خود نیز به دنبال عامل اسارت بگردند و فقط همه مشکلات را از چشم مردان نبینند.
آماج اصلی دوبوار
"جنس دوم" بحثهای فراوانی برانگیخت. از آن تمجید و ستایش شد، به آن انتقاد شد، از جمله از طرف خود شاگردان دوبوار. خردهگیرانه گفتند دوبوار فقط به برابری میاندیشیده و به تفاوت مثبت میان زن و مرد و ارزشهای مثبت زنانه بیتوجه بوده است.
امروزه اما اعتقاد عمومی دوبوار شناسان این نیست که آماج او فقط این بوده که زن به موقعیتی برابر با مردان برسد. کار بزرگ او را در این میبینند که ما را به تفاوتها آگاه گردانید و دعوت کرد به روند تاریخی شکلگیری و تحول آنها توجه کنیم. آماج او در عرصهی مبارزات زنان نه فقط دستیابی به یک برابری صوری با مردان، بلکه رسیدن به جهانی است که در آن زنان بتوانند آزادانه و آگاهانه، هویت خویش را تعریف کرده و به آن شکل دهند.
*****
زندگی در تلاش برای آزادی معنا مییابد
از نظر دوبوار معنای آزادی در خودش است؛ آزادی، تلاش برای آزادی است، به این اعتبار معنا دارد و به این اعتبار تلاش برای آزادی، تلاش پوچی نیست. هر تلاشی جز این، پوچ و بیمعناست.
سعدی در "گلستان" از تاجری حریص حکایت میکند که میگفت «سفری دیگرم در پیش است، اگر آن کرده شود، بقیت عمر خویش به گوشه بنشینم» و آنگاه که سعدی میپرسد «آن کدام سفر است»، پاسخ میشنود که «گوگرد پارسی خواهم بردن به چین که شنیدم قیمتی عظیم دارد و از آنجا کاسه چینی به روم بَـرَم و دیبای رومی به هند و فولاد هندی به حَلـَب و آبگینه حلبی به یمن و بُردِ یمانی به پارس، وزان پس ترک تجارت کنم و به دکانی بنشینم.» سعدی تمام این تلاش را پوچ میداند و معتقد است این پوچی، ناآرامیای با خود دارد که فقط مرگ به هرزهگردی ناشی از آن پایان میدهد، مگر این که انسان قانع شود و به این بازی پایان دهد.
این حکایت سـعــدی مشابهتی دارد با آنچه سیمـون دوبوار در آغاز کتاب "پیروس و ســینهآس" (Pyrrhus et Cineas) نقل میکند. این کتاب جزو کارهای اولیهی سیمون دوبوار است. آن را در سال ۱۹۴۴ نوشته است. آغاز نوشته چنین است:
«پلوتارک [مورخ یونانی] حکایت میکند که چگونه پیروس [شاه جنگجوی یونانی، قرن سوم پیش از میلاد] یک روز در حال کشیدن نقشه برای جهانگشایی بود. نخست گفت که "یونان را تسخیر خواهیم کرد." سینهآس [مشاورش] میپرسد:
– "بعد چه خواهید کرد؟"
– "پس از آن آفریقا را فتح خواهیم کرد؟"
− "و پس از آفریقا؟"
– "به سمت آسیا روان میشویم و آسیای صغیر و عربستان را تصرف میکنیم."
– "پس از آن؟"
– "پس از آن به سوی هندوستان میرویم."
– "و پس از فتح هندوستان؟"
– "آخ، پس از آن آرام خواهم گرفت"
و در اینجا سینهآس میپرسد: "پس چرا هماکنون آرام نمیگیری؟"
آنچه دوبوار در پی نقل گفتوگوی پیروس و سینهآس میآورد، نقد هدفهای ایستاست. به نظر دوبوار ما نباید آزادیمان را با تمرکز تلاشمان بر روی هدفهایی که ماهیت شیءوار دارند و در حوزهی آزادی قرار نمیگیرند، از دست بدهیم.
رسیدن به مقام و مکنت، رسیدن به یک چیز مرده است. تلاش آزاد، بایستی هدفش را در خودش داشته باشد، تا اصولاً آزادی معنایی بیابد. در برابر هر هدف بیرونی میشود گفت که آن را برای چه میخواهیم، برای چه برای رسیدن به آن تلاش کنیم. در مورد آزاد بودن نمیتوان چنین گفت. از نظر دوبوار معنای آزادی در خودش است؛ آزادی، تلاش برای آزادی است، به این اعتبار معنا دارد و به این اعتبار تلاش برای آزادی، تلاش پوچی نیست. هر تلاشی جز این، پوچ و بیمعناست.
م. رضا / دویچه وله