این مقاله را به اشتراک بگذارید
دنیای آشنا؛ تجربهای فراموشناشدنی
هارپر پرننیال (گاردین) / مترجم: صبا راستگار
در سال ۱۸۵۵ میلادی، هنری تاونسند، برده سابق که حالا صاحب سیوسه برده و پنجاه جریب زمین در منچستر کانتی، ویرجینیا، بود در بسترش منتظر مرگ است. همسرش کلدونیا «زن رنگینپوستی که آزاد به دنیا آمده بود و در تمام روزهای زندگیاش تحصیل میکرد» به او پیشنهاد میدهد که برای آرام شدنش چیزی برایش بخواند. او میگوید «کمی از میلتون؟ یا انجیل؟» هنری میگوید «اصلا حوصله میلتون را ندارم و انجیل در روز برایم مناسبتر است تا همه نعمتهایی را که خدا به من داده ببینم.» بزرگترین دستاورد رمان برنده جایزه پولیتزرِ ادوارد پی. جونز، «دنیای آشنا»، تعریف محدوده دیدگاه اخلاقی آن است، که کشاکش میان خیر و شر را در فراز و نشیب سیستم اهریمنی بردهداری جنوب آمریکا نمیبیند، بلکه آن را در آگاهی هر فرد، سیاه یا سفید، برده یا آزاد میبیند که در تلاش است تا در این سیستم روحکُش خودی نشان دهد. در جهان بزرگ این رمان هیچ قهرمانی وجود ندارد، حتی آدمهای شر تمامعیار هم دیده نمیشود، اگرچه بسیاری هستند که با وجود بهترین نیتها و تصمیمها هم نمیتوانند با شرافت زندگی کنند. شخصیتها در مجموعههای مربوط به هم معرفی میشوند. جنوبیهای سفید و سیاههای آزاد که هنری تاونسند هم در میان آنهاست، همسر آینده او کلدونیا و پدر و مادرش، آگوستوس و میلدرد. بردههایی که برخی از آنها در نهایت آزاد میشوند و اولین خرید هنری، موسی؛ آلیس، زن دیوانهای که هنرمند میشود؛ و خانواده الیاس و سلست فریمن، خاندانی پرجمعیت که «در سال ۱۹۹۳، انتشارات دانشگاه ویرجینیا، کتاب ۴۱۵ صفحهای، نوشته مارسیا اچ. شیا، زنی سفیدپوست را منتشر کرد که به طور مستند نشان میداد نودوهفت درصد افراد ایالت ویرجینیا، نسبی یا سببی، با دودمانی نسبت دارند که با سلست و الیاس فریمن آغاز شد.» رمان «دنیای آشنا» از جهاتی معجونی است از قرن نوزده، قوی در شخصیتسازی و طرح داستان، دربرگیرنده بخشهایی با عناوین کنایهدار (در بخش «خواستگاری فروتنانه»، بردهداران سیاهپوستی که آزاد هستند در یک مهمانی دور همی صرف چای درباره تحریک رسالههای براندازی صحبت میکنند) که با صدای دانای کل داستان که وارد روح و روان شخصیتها میشود و حتی جسم آنها را پشت سر میگذارد، روایت میشود. این کتاب جهانی زندانی است که استقرار یافته و کنترل میشود و ویژگیهای آن ظلم و خشونت و بیرحمی است و به شیوه «تناسب»ی که آثار ادیث وارتون (نویسند آمریکایی و نخستین زنی که جایزه پولیتزر گرفت) و هنری جیمز (نویسنده بزرگ آمریکایی) را عمیقا ترسناک میسازد، نقل داستان میکند. خلاصهکردن این رمان چشمگیر تلاشی بیفایده است. اتفاقهای زیادی رخ میدهد. زمان در جریان است. شخصیتها با سرنوشتشان که در برابرشان پدیدار میشود ظاهر میشوند. بچه یک برده، به نام «تِسی» در پاسخ به پرسشی درباره عروسکش میگوید «پدرم این را برای من ساخته». در جمله بعدی او روی تخت است و انتظار مرگ را میکشد. «او آن کلمهها را درست پیش از آنکه بمیرد، کمی کمتر از نود سال بعد تکرار میکند.» گهگاهی با حرکاتی موذیانه، رسالهنویس سیار کانادایی، شجرهشناسی که درباره اصل و نسب فریمن تحقیق میکند، حرف راوی را قطع میکند تا اسنادی به دست بیاورد. خدا وجود دارد (اینجا آمریکا است) و هر زمانی که بخواهد با مردم صحبت میکند. خوانش «دنیای آشنا» آسان نیست، اما یک تجربه قدرتمند و فراموشناشدنی است. با وجود تمام فجایع مهیب، متن داستان از یک سبک طعنهآمیز و همذاتپندارانه تبعیت میکند که صدای راوی در آن از دوردستها شنیده میشود؛ صدایی که درک کاملی از جنون بردهداری دارد، و به آن به عنوان بخشی از تصویر کلی داستان مینگرد؛ تصویری که شروع آن با تقتق دری که به سوی نیاکانمان گشوده میشود، توسط فرشتگان به صدا درمیآید، و ابلیس درحالیکه پایههای سوزان جهنم را پایهریزی میکند، تا ابد قسم خورده که «در هر نیکی رگههایی از شر بیابد.» جهان میلتونی که در آن تلاش انسانی میدان نبردی است که در آن نیروها ما را بر آن میدارند تا امتیازی قدیمی و ماورایی را مقرر کنیم که بر جو منچستر کانتری نفوذ میکند و بگوییم کسانی که با صلح، نظم و عدالت درگیرند، بیهوده به دنبال آن میگردند. سالها پس از مرگ هنری تاونسند، معلم او فرن الستن از روی علاقه، شیفتگی آن پسر به «بهشت گمشده» جان میلتون را به یاد میآورد. «آیا این آن چیزی نیست که او از شر میگفت. او فکر میکرد که فقط انسانی که خودش را خوب میشناسد میتواند چنین بگوید. سعی کردم به او بفهمانم که چه انتخاب وحشتناکی کرده، اما هنری تصمیمش را گرفته بود و من نمیتوانستم منصرفش کنم.»
آرمان