این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
گفتوگو با محسن امیریوسفی درباره آشغالهای دوست داشتنی، خواب تلخ و باقی قضایا
اکران نشدن اتفاقی هولناک است
«مخاطب خاص» چماقی است برای اکران نشدن فیلمهای مستقل!
فرناز میری، پیام رضایی
تجربه کنار گذاشته شدن یک فیلم از اکران عمومی یا اکران با تاخیر طولانی برای فیلمسازان موضوع عجیبی نیست. برای این حذفکردن و کنار گذاشتنها هم بهانه کم نیست. اما بیشک اگر هر سه فیلم یک فیلمساز به همین سرنوشت دچار شوند موضوع عجیب میشود. محسن امیریوسفی فیلمسازی است که هر سه فیلمش همین سرنوشت را از سرگذراندهاند. نخستین فیلم بلند او با نام «خواب تلخ» که این روزها در گروه سینمایی «هنر و تجربه» در حال اکران است پس از ١٢سال بر پرده نمایش آمد. فیلم «آتشکار» دومین ساخته امیریوسفی پس از سه سال در نهایت سال ٨٩ و همزمان با جشنواره فیلم فجر، بدون تبلیغات و به صورت محدود اکران شد. اما آخرین ساخته امیریوسفی با نام «آشغالهای دوستداشتنی» این روزها خیلی خبرساز شده است. امیریوسفی امیدوار بود بعد از سه سال تکلیف این فیلم در دوران ریاست ایوبی بر سازمان سینمایی کشور مشخص شود و از همین روی فرم شرکت در جشنواره امسال را پرکرد. اما موضعگیری محمد حیدری، دبیر این دوره جشنواره با «معضل نامیدن» این فیلم و تاکید بر عدم بازبینی فیلم از سوی هیات انتخاب واکنشهایی را به دنبال داشت و مهمترین آن از سوی شهاب حسینی، مشاور هنری جشنواره امسال و یکی از بازیگران این فیلم بود که از سمت خود در حمایت از «آشغالهای دوستداشتنی» استعفا داد. پس از آن حیدری در یک برنامه تلویزیونی از کارگردان این فیلم عذرخواهی کرد. امیریوسفی در واکنش به این عذرخواهی با انتشار نامهای خطاب به حیدری گفت: «جناب آقای حیدری، عذرخواهیتان قابل تقدیر است ولی به بخشش نیاز ندارم!» امیریوسفی بارها تاکید کرده که در پی عدم اکران کارهایش اعتراضی نکرده اما در این نامه طی توضیحاتی تاکید کرده است: «آشغالهای دوست داشتنی» به استناد شواهد موجود، در هیچ دورهای از جشنواره و توسط هیچ هیات انتخابی دیده نشده و هیچ صورتجلسهای در این زمینه وجود ندارد. اگر فیلم من یکبار توسط هیات انتخاب دیده شده بود مصدع اوقات شما و جشنوارهتان نمیشدم. قصد من فشار برای حضور در جشنواره فیلم فجر نیست چون، نه در شأن من است و نه در شأن فیلم «آشغالهای دوست داشتنی». با امیریوسفی درباره موفقیتهای فیلم «خواب تلخ» و حاشیههای «آشغالهای دوستداشتنی» گفتوگویی داشتیم.
آیا ممکن است «آشغالهای دوستداشتنی» هم به سرنوشت «خواب تلخ» دچار شود؟ یعنی١٢ سال بعد به آن اجازه اکران بدهند؟
برای من خیلی هولناک است اگر این فیلم هم با اکران نشدن طولانی روبهرو شود و میدانم زمانیکه اکران شود این سوال مطرح میشود مگر فیلم چه مشکلی داشت که با چنین تاخیری نمایش داده میشود. مانند همان سوالی که اکنون درباره «خواب تلخ» پرسیده میشود. الان خاطره خوش اکران فیلم است و خاطره بد مدیرانی هستند که در زمان دیده شدن یک فیلم جلوی اکران آن را میگیرند. ایکاش مدیران سینمایی ما انگ توقیف هیچ فیلمی را برای خود برجای نگذارند. امیدوارم این اتفاق یعنی اکران «آشغالهای دوست داشتنی» امسال و در دوره ریاست آقای دکتر ایوبی بیفتد که مدیری فرهیخته هستند. بهترین کار ایشان در دوره مدیریتشان تشکیل گروه سینمایی «هنر و تجربه» بود و حتی اینکار بهنظر من مهمتر از بازگشایی خانه سینما بود.
«خواب تلخ» آنقدر فرازمان بود که ١٢ سال دیرتر اکران شدن آن نتوانست ضربهای به فیلم بزند. اگر این اتفاق در مورد «آشغالهای دوستداشتنی» هم بیفتد زمان ضربهای به فیلم میزند؟
البته امیدوارم هیچوقت این اتفاق برای آشغالهای دوست داشتنی و هیچ فیلم دیگری نیفتد ولی این فیلم متعلق به زمان خاصی نیست و نگاه اولیه این فیلم وحدت ملی، گفتوگو و دوری از خشونت است. ولی همانند «خواب تلخ» سعی کردهام که حرف فیلمم برای زمان خاصی نباشد و هر زمان بتوان آن را دید.
اما بهتر است خیلی روی این فرازمانی و فرامکانی بودن فیلم تاکید نکنید چون حاشیه امنی به مدیران میدهد تا اکران آن به تاخیر بیفتد.
منظورم این نیست که فیلم برای آیندگان میسازم!! تاکید میکنم عدم اکران این فیلم لکه سیاهی است که امیدوارم در مدیریت فرهنگی فعلی هوشمندانه با آن برخورد شود و فیلم در زمان خودش که الان است اکران و دیده شود.
بازهم میخواهید به همین شیوه فیلم بسازید که به موقعش دیده نشود؟
من هرگز فیلمی نمیسازم که نشود آن را اکران کرد. مثل هر فیلمسازی فیلمی قانونی میسازم و به دیده شدن و اکران فیلمهایم علاقه زیادی دارم. ١٢ سال صبر کردن برای «خواب تلخ» ارزشش را داشت. اما در مورد فیلمهای بعدیام هم تابع قانون هستم. در کنار این سه فیلم در این ١٢ سال هفت یا هشت فیلمنامه هم داشتهام که رد شدهاند و هیچگاه آن را مطبوعاتی نکردهام. حتی در دولت قبل به یکی از این فیلمنامهها پروانه ساخت داده شد و بعد پشیمان شدند و پروانه ساخت را بیسرو صدا پس گرفتند! همیشه تابع این بودهام که اگر کوچکترین نگرانی درباره اکران فیلمم وجود داشته باشد به سراغ ساخت آن نروم. برای ساخت «آشغالهای دوستداشتنی» هم پروانه ساخت داده شد و فیلم بعد از ١۶ بار بازنویسی و یک
سال و نیم تلاش و همه اتفاقات دیگر تولید شد و چندین و چند اصلاحیه هم انجام شد. امیدوار بودم مشکل آشغالهای دوست داشتنی در همین دوره جشنواره فیلم فجر حل شود. برای همین فیلم را به جشنواره دادهام و همانند دو سال قبل نیز ثبت نام کردهام. بیش از دو سال است دنبال اکران و دیده شدن فیلمم هستم و انواع تهمتها و توهینها را شنیدهام مثل همین الان! اما وارد حاشیه جواب دادن به این تهمتها نشدهام تا فضا را وارد بحران نکنم و جریانی به ضرر فیلم نسازم. چون هدف من دیده شدن این فیلم است. همیشه سعی میکنم منصفانه درباره همه مسائل نظر بدهم و فقط از زاویه دید خودم به موضوع نگاه نکنم. یک زمان میشود از زاویه کلان به مساله نگاه کرد. اگر چه دبیر جشنواره به غلط گفتهاند که چون فیلم در دورههای قبل
ثبت نام کرده و توسط هیات انتخاب دیده شده نمیتواند در جشنواره امسال باشد ولی این حرفی کاملا نادرست است و در دو دوره قبل هیچگاه این فیلم به هیات انتخاب داده نشده و صورتجلسهای هم در این مورد وجود ندارد. تنها تقاضای من امسال این است که برای نخستین بار فیلم به هیات انتخاب نشان داده شود. هرنتیجهای مورد قبول من است. امیدوارم آقای ایوبی خودشان این مشکل را با درایت حل کنند.
از مدیریت آقای ایوبی راضی هستید؟
من نباید بگویم. اما از زاویه دید خودم باید بگویم، با سومین دوره جشنواره در دولت اعتدال و مدیریت دکتر ایوبی روبهرو هستیم. این آخرین جشنواره فجر دوره اعتدال به صورت جدی است. چون همیشه آخرین جشنواره هر دولتی در اصل یک میهمانی خداحافظی باشکوه است که اهمیت مدیریتی فرهنگی آنچنانی ندارد. من در ١٣ دوره متوالی جشنواره با سه فیلم سینمایی هشت بار تقاضای حضور در جشنواره را داشتهام! دوبار برای خواب تلخ، سه بار برای آتشکار و سه بار برای آشغالهای دوست داشتنی. و بهنظرم این جشنواره برای دولت اعتدال مهمتر است. برای همین دوست داشتم حل مشکل «آشغالهای دوستداشتنی» هم در همین دوره جشنواره باشد و تنها گله من همین است که این راه را هم دبیر جشنواره میخواهد بهطور غیرقانونی ببندد.
چه اتفاقی افتاد که «خواب تلخ» ١٢ سال اکران نشد و بعد از ١٢ سال به نمایش درآمد و تا امروز هم که فروش خوبی داشتهاید؟ آیا بخشی از فیلم ١٢سال پیش را حذف کردید؟
اینکه چه اتفاقی باعث شد ١٢ سال این فیلم اکران نشود را باید از افرادی پرسید که جلوی اکران فیلم را از همان ابتدا گرفتند. در سینما یک قاعده نانوشته وجود دارد و همین که یک فیلم در تله سوءتفاهم و بحث درباره اکران شدن یا اکران نشدنش بیفتد، گرهای زده میشود که قابل بازکردن نیست و هرچه بیشتر پیش میرویم این گره کورتر میشود. اما همانطور که اشاره کردید در حال حاضر اتفاق خوب این است که اکران «خواب تلخ» با سانسهای فوقالعاده همراه شده و این یک اتفاق مثبت است. خوشحالم که فیلم با استقبال مخاطبان روبهرو شده است. آنهم بعد از ١٢ سال با همه مشکلاتی که از سر گذراندیم و توانستیم فیلم را نمایش بدهیم.
خیلی صادقانه آیا هیچ فکر میکردید فیلم بعد از ١٢ سال تا این حد مورد استقبال قرار بگیرد؟
یکی از پخشکنندگان و تهیهکنندگان سینمای تجاری ایران که خیلی به حوزه سینما و ارتباط سینمای ایران با مخاطب اشراف خوبی دارد نکته جالبی به من گفت و آن این بود که چند عنصر وجود دارد که برای زمینخوردن یک فیلم کار میکنند و اگر هرکدام از این عناصر در یک فیلم وجود داشته باشد کافی است که فیلم را از نظر تجاری زمین بزند. نداشتن تیزر تلویزیونی (که به ما ندادند!)، نداشتن بیلبورد تبلیغاتی، نداشتن چهره سینمایی، داشتن موضوع مرگ و عزراییل و شخصیت مردهشور و زمان اکران فیلم که ١٢ سال بعد از ساخته شدنش است! به قول این دوست همه این موارد مخرب برای اکران در خواب تلخ جمع شدهاند اما خوشبختانه از فیلم استقبال شد. این نشان میدهد که تماشاگر سینمای ایران قابل پیشبینی نیست و متفاوتتر از آن چیزی است که فکر میکند. من همه جا گفتهام که همیشه دنبال اکران فیلم بودم حتی با اجاره سالن برای یک
تک سانس چراکه همیشه گفتهام این فیلم پیش از هرچیزی برای مخاطب ساخته شده است.
مخاطب عام یا مخاطب خاص؟
من از مخالفان اصطلاح مخاطب خاص هستم و به نظرم اصطلاحی ابداعی است که اوایل دهه ٨٠اختراع شد و بیشتر از یک نگاه محدودکننده دولتی میآمد. این اصطلاح چماقی است که به شیوه محترمانه برخی فیلمها را به محاق دیده نشدن میبرد. کلمهای است که مانند یک ژست مخاطب خاص را مطرح میکند اما قبل از اینکه این ژست به فیلمساز منتقل شود یک سد به وجود میآید که چون فیلم شما برای مخاطب خاص است، نمیتوانید دیده شوید! این سالها آنقدر به وزارت ارشاد رفتوآمد داشتهام که در عمل کارمند ارشاد به حساب میآیم! و کاملا فرآیند مخاطب خاص شدن را فهمیدهام. موقعی که کلمه مخاطب خاص اختراع شد بلافاصله بعد از آن باب شد که پای فیلمها و پروانه نمایشها نوشتند این فیلم مخاطب خاص دارد و این اصطلاح یک کدی شد که در نهایت این فیلم در بهترین حالت فقط به صورت محدود میتواند اکران شود.
یعنی بهنظر شما این موضوع
در نهایت یک مساله دولتی است که اکران را با مشکل مواجه میکند؟
عبارت مخاطب خاص در دورانی که اوج گرفت قصدش این بود و قصد دیگری نداشت.
چه کسی این قصد را داشت؟
اصلا برای من مهم نیست.
خب به عنوان یک فیلمساز میخواهم بدانم برداشت شما چیست؟
این مساله یک فریب بزرگ بود. حداقل من شاید مانند گروهی دیگر این را احساس کردم که مخاطب خاص اصطلاحی بود که ما را به سمت تفکیک مخاطب میبرد. یک فیلم برای همه مخاطبان ساخته میشود و مخاطب عام و خاص نداریم. وقتی این تقسیمبندی به وجود میآید باعث محدود شدن برخی فیلمها میشود. منظورم این نیست که وقتی فیلمی ساخته میشود برای همه نوع مخاطبی است و طبیعی است برخی فیلمها مخاطبان متفاوت و محدودتر یا خاصی دارد.
شما هم که از همین اصطلاح استفاده میکنید؟
دقیقا همین را میگویم اما تاکید میکنم که از قبل نمیتوانیم تقسیمبندی کنیم. وقتی یک فیلم هنری ساخته میشود میتوانیم بگوییم این فیلم باتوجه به پتانسیل اکران آن یک فیلم مستقل است و باید اکران محدود داشته باشد چرا که پیشبینی میکنیم مخاطبهایش کمتر از مخاطبهای عام هستند اما منظورم این است که اصطلاح مخاطب خاص در مملکت ما پیش از آنکه بخواهد یک ژست برای سینما شود، یا اصلا سودی داشته باشد، گواه آن است که با یک گروه از مخاطبانمان به عنوان مخاطبانی متفاوت از مخاطبان سینمای تجاری صحبت کنیم و ارتباط داشته باشیم. اما بهتدریج یک کلمه روشنفکرانه شد که بیشترین سودش به نفع دولت بود و مخاطب خاص را چماقی کرد که به برخی فیلمها در طول سالها اجازه اکران نداد و تازه با تشکیل گروه هنر و تجربه توانستیم این فیلمها را ببینیم. گاهی برخی اصطلاحاتی که بهکار میبریم بدون آنکه منظوری در آن نهفته باشد ولی به هر حال استفادههای دیگری از آن شده است.
این واژه به قول شما «چماق» را جامعه روشنفکری ساخت یا دولت؟
بهنظرم دولت هوشمندانه آن را ساخت و جامعه روشنفکری هم غفلت کوچکی کرد و وارد بازی شد.
کدام دولت؟
نخستینبار که کلمه مخاطب خاص را شنیدم برمیگردد به زمانیکه وارد جریان فیلم کوتاه شدم و سال ٧۶ بود. اگر بخواهم کالبدشکافی کنم برای خودم هم جالب است. حتی شاید ریشه آن به دهه ۶٠ هم
بازمیگردد. اما میدانم از سال ٨١ و ٨٢ شروع صحبت کردن درباره مخاطب خاص و عام در وزارت ارشاد بود و فکر کنم یکی، دو سال بعد باب شد که پای پروانه نمایش فیلمها هم نوشته شود. اصطلاحی که شاید زاده یک نگاه روشنفکرانه باشد که به قصد ارتباط با گروهی از مخاطبان ساخته شده که متفاوت از مخاطبان سینمای تجاری یا عام هستند اما پای برگه وزارت ارشاد قرار گرفت. این اصطلاح شاید در ظاهر اتفاق مثبتی بود اما در باطن اتفاق بدی برای ما رقم زد. وقتی سال ٩٣ گروه هنر و تجربه تشکیل شد، اتفاقی بود که پیشتر هم در سال ٨٣ تکرار شده بود آن هم با شکلگیری گروه آسمانباز. در آن سالها هم چند فیلم در این گروه اکران شد که البته موفقیتآمیز نبودند. در سالهای ٨٧ و ٨٨ هم گروه فیلمهای خاص شکل گرفت که بازهم اتفاق خوبی نبود و در نهایت به هنر و تجربه رسیدیم. بهنظرم قسمت خوب ماجرا تشکیل گروه هنر و تجربه و قسمت بد آن این است که پیشبینی کنیم هر اتفاقی در کشور ما نقطه ضعفهایی داشته که در ابتدا به آن توجه نمیشود تا این نقطهضعفها بزرگ و باعث شود در نهایت آن گروه از بین برود یا مسیرش را تغییر دهد. خوشبختانه در حال حاضر این مساله در گروه هنر و تجربه وجود ندارد یا کمرنگ است.
بنابراین در جمعبندی صحبتهای شما باید بگوییم مخاطب خاص به نظر شما اصطلاحی بود که شاید کارکرد نقادانه در تحلیل فیلمها داشت و توسط یک نگاه دولتی مصادره شد که بروکراسی اکران را در دست دارد و موفق شد بهوسیله این اصطلاح نوعی کنترل را به شکل سیستماتیک روی برخی از فیلمها اعمال کند؟
همیشه نگاه ما به مدیریت دولتی است ولی خیلی از این کنترلها از دل خود سینما میآید. سینمای تجاری یا سینمای بدنه به هرحال قسمت غالب سینما را تشکیل میدهد ولی واقعیت این است که تقسیمبندی سینمای ایران پس از انقلاب سه گروه را شامل میشود؛ سینمای تجاری، سینمای دولتی و سینمای مستقل و این سه گروه همیشه در کنار هم بودهاند و هرگاه که این سه تعارضی با هم نداشتند دوران خوش سینمای ایران بوده که هر گروه کار خودش را انجام میدهد. سینمای دولتی هم فیلمهای خاص خودش را با سفارشهایی که داشته میساخته است. اتفاقا تکامل آن نگاه در سینمای دولتی یا سفارشی سبب میشد فیلمهای بهتری در آن نگاه ساخته شود. وقتی آرامشی در کلیت سینما وجود داشت، سینمای تجاری و سینمای مستقل هم کار خودشان را میکردند. اما مشکل زمانی شروع شد که این تعارض به وجود آمد و بحثم این است که چرا سینمای تجاری (که اکثریت این سینما شامل اشتغال کار سینماگران و بحث فروش فیلمهاست)، زودتر از همه این اصطلاح را پذیرفت. سینمای تجاری به سوی حذف مخاطب خاص رفت چون با این کار یکسری از فیلمهایی که در سینمای تجاری پیشبینی میشد فروش خوبی نمیکنند کلا از چرخه اکران حذف شدند. اتفاقی که در هیچجای دنیا نمیافتد. در هیچجای دنیا یک تهیهکننده تجاری امریکایی، فرانسوی یا ژاپنی که به پول هم فکر میکند هیچگاه به خودش اجازه نمیدهد، پیشبینی کند فیلمی را که بهواسطه مستقل بودن فروش ندارد از اکران محروم کند یا به خودش اجازه دهد آن را وارد چرخه اکران نکند. همه جای دنیا یک فیلم باید در چرخه اکران خودش قرار بگیرد، فوقش در سینماهای محدودتر و قرار نیست چنین فیلمهایی در سینماهای تجاری اکران شود اما وقتی حوزه محدود وجود داشته باشد فیلمساز از همان آغاز تکلیفش با خودش روشن است و میداند فیلمی ساخته که توقع تماشاگر زیادی برای آن ندارد. حالا یا در همان پروسه محدود با استقبال روبهرو میشود یا نمیشود. همه جای دنیا یک فیلم در ابتدا ساخته میشود برای دیده شدن بر پرده سینما و در همین راستا فیلم میتواند با منتقد در کنار تماشاگر خودش ارتباط برقرار کند. نه اینکه منتقد در یک اکران خاص فیلم را ببیند بلکه در کنار همان تماشاگران فیلمها را میبیند. در نتیجه هم برای منتقد و هم فیلمساز فضای بهتری ایجاد میشود و آدرس غلط به فیلمساز نمیدهد. خیلی زود تکلیف فیلمساز با تماشاگر، خودش و سینمایی که به آن اعتقاد دارد، روشن میشود.
١٢سال فیلم قبلی شما «خواب تلخ» اکران نمیشود و اکنون هم به فیلم اخیرتان «آشغالهای دوستداشتنی» اجازه اکران ندادند، با این حال به نظر میرسد خیلی پیگیر هستید و قصد دارید همین راه را ادامه بدهید مسیری که در گفتوگوهایتان بر آن سینمای مستقل نام نهادید. حتی وقتی فیلم مجوز اکران هم میگیرد آنونسی میسازید که ویژگیهای خاص خودش را دارد و مبتنی بر یک نگاه مستقل است که تاحدودی تجربهگرایانه است. این اصرار بر این روند که به نوعی باعث به محاق رفتن آثار شما شده از کجا آمده؟ در حالی که سینما مدام همه را به سمت نوعی از تجاری شدن میبلعد و حتی فیلمهای تجربی هم کمکم از بازیگرهای چهره یا ستاره استفاده میکنند. اما شما مسیر متفاوتی را میروید و بر این مسیر اصرار دارید حتی در ساخت آنونس فیلم هم رویکرد سینمای مستقل را در پیش میگیرید. این مساله از کجا میآید؟ میخواهم درباره ساحت روانشناختیاش صحبت کنیم؟
امیدوارم همیشه همین باشد و گاهی خودم متوجه نیستم و برایم خیلی عادی شده است. اما شاید خاستگاهی که از آن صحبت میکنید برای آن است که من در کارم اصولگرا هستم. اصولگرایی در تمامی سینما وجود دارد و مخصوص شخص من نیست. سینمایی هست و اصولی دارد و باید پایبند این اصول باشیم امیدوارم پای آن اصول لازم نباشد جان بدهیم! یا اتفاق بدتری بیفتد. شاید خاستگاهی که شما دنبالش هستید برای من از جریان فیلم کوتاهی میآید که از سال ٧۶ وارد آن شدم. باتوجه به اتفاقات سیاسی کشور در آن مقطع زمان، ما نسلی بودیم که با هیجان و انرژی وارد سینما شدیم اما در عین حال تابع یکسری از قوانین دستوپاگیر نبودیم. نه ضدقانون بودیم و نه عادت داشتیم از خط قرمز عبور کنیم.
اصولگرایان در مقابل دولت اصلاحات بودید؟
نه! در اصل از اصولگرایان هنر سینما در این حوزه بودیم. قبل از آنکه اصولگرایی وارد فضای سیاسی مملکت ما شود واژهای بوده که در هنر وجود داشته است و ما آن را از سینماگران و بزرگان سینما و هنر یادگرفتیم که پایبند بودن به برخی اصول الزامی و مشخص است. در جریان همان نسل فیلمسازان فیلم کوتاه که از بهترین دوستان من هستند مانند وحید موساییان، مجید برزگر، مصطفی آلاحمد، علیرضا امینی، سامان سالور، رضا سبحانی، شهرام مکری، علیمحمد قاسمی، مهرداد اسکویی و… در کنار این نسل فیلمسازان انگشتشماری هم بودند که هرچند در حوزه فیلم کوتاه فیلمسازان موفقی بودند اما این بحث برای آنها مطرح بود که در ابتدا چند فیلم بلند تجاری بسازیم، بار خودمان را ببندیم و بعد برگردیم دنبال کاری که برای دلمان میخواهیم انجام بدهیم. اما متاسفانه در حالحاضر ١۴، ١۵ سال گذشته، هنوز آنها را میبینیم که نتوانستند به فضای قبلی دل خودشان برگردند. بهنظرم خاستگاه سینمای فیلم کوتاه این بود که ما از ابتدا در این حوزه یادگرفتیم دنبال امضای شخصی خودمان در سینما باشیم. امضای شخصی فراتر از این است که فیلمی را ببینی و از سوژه فیلم ایده بگیری. من همیشه فیلم را برای لذت بردن میبینم و کمتر پیش آمده فیلمی را ببینم که ایدهای به من بدهد و این البته خیلی برایم جذاب است تا از یک فیلم، کتاب، قطعه موسیقی یا اتفاق تاریخی ایده بگیرم. هرچند فیلمهای درخشانی هست که ممکن است یک فیلمساز آن را دوبارهسازی کند. ممکن است من هم روزی چنان تحتتاثیر فیلمی قرار بگیرم ولی حتما در ابتدای فیلمم مینویسم که این اثر دوبارهسازی یا با الهام از چه فیلمی است. اما فکر میکنم حداقل در چند فیلم اولم این کار به نوعی برای من رد شدن از آن اصول است. در سینما و کار هنری مهمترین چیز، امضای شخصی است.
داستان امضای شخصی شاید ورودی خوبی باشد که سراغ «خواب تلخ» برویم. فیلم شما در اکران موفق میشود خودش را بهطور مشخص از یک نگاه سیاسی دور کند و به نوعی شخصی بودن برسد و تبدیل به فیلمی شود که بعد از ١٢ سال که از زمان ساختش میگذرد، آنهم در جامعهای که سرعت زیادی در افول یا حتی اوجگرفتن دارد، باز هم فیلم تازهای بهنظر برسد. بعد از ١٢ سال و بارها دیدن فیلم شاید بشود به نوعی نگاه از بیرون به اثر رسید. از نظر خودتان فکر میکنید این تازه بودن که در این فیلم است به مفهوم مرگ در فیلم بازمیگردد یا چیز دیگری است؟
بهنظرم این مساله باز برمیگردد به المانهایی که در خود فیلم وجود دارد. چه موضوع اصلی که درباره مرگ است و همچنین کاراکتر مردهشوری که کمتر به آن پرداخته شده است و در سینما پیش از این هیچگاه شخصیت اصلی نبوده است. یک طرف بحث تابویی بهنام مرگ است و یک طرف هم توجه به تماشاگر. فراتر از همه عناصری که در فیلم وجود دارد با مدیومی به نام سینما طرف هستیم که سرگرمکننده است. البته این سرگرمی متفاوت است. برای برخی با خواندن اشعار حافظ این سرگرمی در کنار آموختن حاصل میشد و برای برخی با آهنگهای کوچهبازاری. مساله سرگرمی یک موضوع نسبی است.
خوشحالی اکنونم را از استقبال از این فیلم با همه بچههای گروه و بعد با سینمای ایران تقسیم میکنم. شاید یادآوری کوچکی به کل سینما باشد که مخاطبانی هم هستند که علاقهمند چنین فیلمهایی اند. نیاز من به دیده شدن فیلمم توسط تماشاگر و عطش من به این موضوع همیشه در این ١٢ سال وجود داشت و هیچگاه از نمایش فیلم ناامید نشدم.
اما بارها گفتهاید که شخصیت اصلی این فیلم خودش جلوی دوربین شما قرار گرفت. نوع نگاه شما به موضوع مرگ بهگونهای که هم جهانشمول بودن آن دیده شود و هم تاریخ مصرف نداشته باشد و نوع ارتباط شما با آن بازیگری که بازیگر حرفهای سینما نبود و تعامل شما با او چگونه شکل گرفت که به «خواب تلخ» منجر شد؟
پیشتر تجربه ساخت فیلم کوتاهی با نام «دستهای سنگی» را داشتم و باب آشنایی من با اسفندیار شخصیت اصلی «خواب تلخ» شد. سه سال بعد برای ساخت «خواب تلخ» تصمیم گرفتم. این فیلم نخستین تجربه فیلم بلند من بود. اسفندیار انتخاب من در همان کاراکتر فیلم «دستهای سنگی» بود اما در آنجا شخصیت متفاوتی داشت. البته معتقد بودم در فیلم بلند این تفاوت نگاه باید وجود داشته باشد. از طرفی در سال ٨٢ خیلی مرسوم بود که در کار با نابازیگر بدون فیلمنامه و گاهی با یک خط داستان جلوی دوربین میرفتند. اما تنها اصلی در سینما که هیچگاه برای من قابل تغییر نبوده فیلمنامه است و همیشه باید یک فیلمنامه کامل داشته باشم. «خواب تلخ» نتیجه همین نگاه است؛ اینکه نابازیگر که تمام سادگی، صفا و صمیمت او قرار نیست جلوی دوربین بداهه باشد. این شیوه شاید برای سینمای مستند قابل توجیه باشد اما در سینمای داستانی شیوه کار با نابازیگر متفاوت است. من به عنوان فیلمساز وظیفه دارم وقتی نابازیگری را جلوی دوربین آوردهام و با زندگی، نگاه و شخصیت او آشنا شدهام در عین حال باید داستانی هم برای خودم داشته باشم. ترکیب داستان دراماتیکی که در ذهن دارم با نابازیگر به نوشتن فیلمنامه منجر میشود. طبیعتا در این پروسه دیالوگهایی باید نوشته شود که از خود نابازیگر وام یا الهام گرفته شده است، بهگونهای که وقتی بیان میشود، مال خود نابازیگر بهنظر برسد. این پروسهای بود که من به آن اعتقاد داشتم و معتقدم با چنین کاری میتوان یک نابازیگر را خیلی در فیلم به اوج ببری. تمام فیلمهایی که با نابازیگر کار کردهاند و فیلمهای درخشان سینما هستند با همین نگاه ساخته شدهاند و من بههیچوجه به نگاه بدون فیلمنامه اعتقادی ندارم.
مرگ در فرهنگ ایرانی خیلی مهم است. خیلیها معتقدند مرگ یکی از شاه کلیدهای جهانبینی ایرانی است. اما این موضوع همیشه فضای سنگینی باخودش داشته که به نوعی به آن تقدس بخشیده. با این حال شما با آن شوخی میکنید. البته بهنظرم داستان فیلم خواب تلخ مرگ نیست بلکه داستان زندگی است. درواقع این آدمها درگیر زندگی هستند. قابل پیشبینی است که برخی موضوعات حساسیتبرانگیز هستند. چرا سراغ مرگ رفتید و چرا با آن شوخی کردید؟ فکر نمیکردید ترکیب این دو حساسیت ایجاد میکرد؟
بهنظرم شما دوباره ناخواسته بحث ١٢ سال عدم اکران فیلم و کالبدشکافی آن را انجام میدهید.
به هرحال این موضوع مهم بود وگرنه فیلم هیچ مشکلی نه در فرم و نه در محتوا داشت که توقیف شود؟
باوجود گذشت ١٢ سال از ساخت این فیلم، برای من فقط مساله عدم اکران مهم بوده است و کلمه توقیف همیشه باری سنگین دارد و به عنوان کسی که بیشتر از همه از این کلمه آزار دیدهام، باید بگویم در این حوزه از این کلمه سوءاستفاده شده است. توقیف فیلمی که هم سرمایه فیلمساز و هم حاصل نگاه او است با تاخیر یک ماهه و دوماهه در اکران فرق دارد. بهنظرم خیلی مواقع با این کلمه بازی شد و شأن کلمه توقیف را پایین آوردند و آن را دمدستی کردند و توجهی به وجه مخرب کلمه توقیف نشد. کلمه توقیف باید همچنان ابهت خودش را داشته باشد تا از آن دوری کنیم و بدانیم چه سرنوشت بدی را برای یک گروه یا کل سینمای ایران میسازد. در این سالها کمتر از کلمه توقیف استفاده کردهام و فقط عبارت عدم اکران را مطرح کردم چون در درون خودش مستتر است. ما ١٢ سال زودتر میتوانستیم این گفتوگو را داشته باشیم، ١٢ سال زودتر میتوانستیم فیلم خواب تلخ را اکران کنیم و بفهمیم گروهی از مخاطبان هستند که به این فیلم و سینما علاقه دارند و فیلمی است که با گروهی از نابازیگران ساخته شده و کاملا دیده میشود.
صادقانه بگویید آیا اگر ١٢ سال پیش این فیلم اکران میشد فکر میکردید تا این حد از فیلم استقبال میشد؟
صادقانه بگویم فکر نکنم! اما بازمیگردد به نگاه تسریبخش فرهنگی. بگذارید از خود فیلم وام بگیرم. همیشه اصطلاح از این ستون به آن ستون فرج است برای ما جذاب و امیدوارکننده است. سال ٨٣ اوج اکرانهای این فیلم چه در جشنوارههای خارجی و چه جشنواره داخلی فیلم فجر بود. آن زمان ابتدای دنیای اینترنت بود و تبلیغات در دنیای مجازی به این صورت نبود اما تمام اکرانهای ما با استقبال روبهرو شد. از تمام نمایشهای تکسانس استقبال بسیار زیادی شد. منظورم این است که آن زمان هم فیلم «خواب تلخ» فریاد میزد که منرا ببینید! یعنی با فیلمی روبهرو هستیم که در زمان اکران اولیه خودش هم نشان داد که با وجود متفاوت بودن، تماشاگرپسند است. اما به این نگاه توجه نشد و اکنون خوشحالم که بعد از ١٢ سال این اتفاق افتاد. اگرچه شیرینی اکران فیلم در زمان خودش قابل مقایسه با اکرانهای بعد نیست. نگاههای بازدارنده همیشه وجود داشته است. نمونه «خواب تلخ» به عنوان یک نمونه جامعهشناسانه لازم است مورد تعمق قرار گیرد تا از آن درس بگیریم. فیلم سال ٨٢ ساخته شد ولی در جشنواره فجر از سوی هیات انتخاب پذیرفته نشد. کاملا منطقی است که ممکن است هیات انتخابی یک فیلم را نپسندد اما فضای تخریبی از آن زمان برای من شکل گرفت که یک فیلم ضعیف با ساختاری عجیب که شخصیت اصلی آن مردهشور است، ساخته شده و این فضا تبعات زیادی برای من داشت.
ادامه در صفحه ١٢
جملههای کلیدی – ١
من از مخالفان اصطلاح مخاطب خاص هستم و به نظرم اصطلاحی ابداعی است که اوایل دهه ٨٠اختراع شد و بیشتر از یک نگاه محدودکننده دولتی میآید. چماقی است که به شیوه محترمانه برخی فیلمها را به محاق دیده نشدن میبرد.
«مخاطب خاص» به تدریج یک کلمه روشنفکرانه شد که بیشترین سودش به نفع دولت بود و آن را چماقی کرد که به برخی فیلمها در طول سالها اجازه اکران نداد و تازه با تشکیل گروه هنر و تجربه توانستیم این فیلمها را ببینیم
جملههای کلیدی – ٢
واقعیت این است که تقسیمبندی سینمای ایران پس از انقلاب سه گروه را شامل میشود. سینمای تجاری، دولتی و مستقل، و این سه گروه همیشه در کنار هم بودهاند و هرگاه که این سه تعارضی باهم نداشتند دوران خوش سینمای ایران بوده که هر گروه کار خودش را انجام میدهد
در هیچجای دنیا یک تهیهکننده تجاری امریکایی، فرانسوی یا ژاپنی که به پول هم فکر میکند هیچگاه به خودش اجازه نمیدهد پیشبینی کند فیلمی را که بهواسطه مستقل بودن فروش ندارد از اکران محروم کند یا به خودش اجازه دهد آن را وارد چرخه اکران نکند
اعتماد
‘