این مقاله را به اشتراک بگذارید
«دیدار به قیامت» اثر پییر لومتر
هِنری، مثل یک ماهی دهانش را باز کرد. با این خبر تازه از پا درآمده بود. یک فاجعه، یک رسوایی. یک جسد است. یک جسد است. قبول. برای هِنری، مُرده چه فرانسوی باشد چه آلمانی چه سنگالی، مهم نبود. در این گورستانها نمیتوانستند مواردی را که جسد سربازان واحدهای دیگر بین جسدهای خودی است یا جسد سربازی که از دستهاش دور افتاد، حتی چند جسد غیرخودی، جسدهای واحد حمله، جسدهای پیشقراولها را از هم تشخیص بدهند؛ حرکت دستههای نظامی مرتب جلو و عقب میشد. ولی یک دستور اکید داده شده بود: جسدهای سربازهای آلمانی باید به هر قیمتی از جسدهای قهرمانهای پیروزمند فرانسوی جدا گذاشته شوند. گوشهای جداگانه برای دفن آنها در گورستانها از طرف دولت تعیین شده بود. اگر دولت آلمان و سرویس نگهداری نظامیان آلمانی، با مقامات فرانسوی درمورد سرنوشت دهها هزار جسد بیگانه مذاکره کنند، وقتی آنروز فرابرسد، فکرش را بکنید، یک بُش [نظامی آلمانی] را با یک سرباز فرانسوی اشتباهگرفتن، یک بیحرمتی نابخشودنی به مقدسات تلقی خواهد شد. یک بش را در یک گور فرانسوی دفنکردن، تصورش را بکنید که چه افتضاحی خواهد بود! این برای فرانسویان غیرقابل تحمل بود، دقیقا به منزله بیحرمتی به گور خواهد بود. رسوایی مسلم!