این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
«دیدار به قیامت» رمانی شادیآور
مترجم: مرتضی کلانتریان
نویسندهای شادیبخش
«شادیآور» صفتی است که به دلیل تکرار زیاد در آگهیهای تبلیغاتی سینما و پشت جلد کتابها، دیگر کسی برای آن اعتباری قائل نیست، ولی این واژه، در دهان پییر لومتر شاید طنین دیگری دارد: شادی مُسری؛ همان نوع شادیای که در حرکات او پدیدار میشود، وقتی که صحنهای از رمانش را تکرار میکند یا یک حادثه خوب به یادش میآید، با مالیدن دستهای خود بههم در لحظهای که میفهمد ایده خوبی در وجودش میلولد. «من نویسندهای شادیبخشم. رنجبردن را میپرستم… میپرستم… خیلی کیف میکنم.» شوروشوق او تقلیدی نیست، چون در «دیدار به قیامت» لذت او، مُسری است. لومتر از زمره آنهایی نیست که برای «بااستعداد»نشاندادن خود، خویش را آزار بدهند و از این راه بقبولانند که ادبیات امری جدی است و مزیتی است که شایسته آن است. با وجود این، در درام او درباره جنگ بزرگ و زندهماندن و پس از آن ترک مخاصمه، تشریح زندگی دو شخصیت اصلی رمان، که دو پیکارجوی سابقاند و دوستان تصادفی، هیچچیز شادیآوری وجود ندارد. یکی از این دو، پیش از جنگ، کارمند ساده یک بانک بود و دیگری یک مدعی هنری درخشان که خمپارهای نیمی از چهرهاش را از جا کنده بود. چیرهدستی در سبک نوشتن، تنظیم استادانه صحنهها، چیری که روح داستانسرایی در یک رمان است. انسان نمیداند ژان ایو تادیه [نویسنده زندگینامه ۸۰۰ صفحهای مارسل پروست] این کتاب ۵۰۰ صفحهای را در مقوله رمانهای «ماجراجویانه» قرار میدهد یا نه. درهرصورت، «دیدار به قیامت» بعضی از ویژگیهای رمانهای مقوله بالا را وام میگیرد: تعلیقهای گوناگون، مرگ بهعنوان دورنما، توالی بدبختیها و مصیبتها. این ادبیات عامهپسند، با برانگیختن آتش عمل و تشر و جذابیت شخصیتها در شورش علیه بیعدالتیها، جوانی پییر لومتر را تسکین میدهد: «کتاب ایدهآل از نظر من، داستان الکساندر دوما نوشته تولستوی است» شاید چنین رمانی ممکن است زیرنویس ششمین رمان لومتر بشود. لومتر سوگند خورده بود که «این قصابی عجیب و غریب» را، که دههها از آزاردادن او دست برنداشته بود، روزی که نویسنده شود به آن بپردازد و آن را تشریح کند. «هربار که من به این جنگ از زوایای متفاوت فکر میکردم، به خودم میگفتم: ما از این جنگ زاده شدیم و این جنگ ما را ساخته است. در نوجوانی رمان «صلیبهای چوبی» (1919) نوشته رولاند دورژله سخت مرا تحتتاثیر قرار داده بود. در همین مسیر، نوشتههای هانری باریوس و موریس ژنوا را خوانده بودم. آنچه در این رمانهای بزرگ منتشرشده بعد از جنگ بزرگ برایم آشکار شد این بود که این سربازان کُشتهشده چقدر جوان بودند. خیلی زود خودم را با این پسربچهها یکسان دانستم.» او ۱۷ سال داشت، از همان زمان میل به نوشتن در او جوانه زد.
یک مرزشناس، یک خودآموخته
تا میانههای سال ۲۰۰۰، این قصهپرداز ذاتی، مصمم شد یک مرزشناس، یک خودآموخته باشد، با کنار گذاشتن درسهای مربوطو به فرهنگ عمومی و پرداختن به همایشهای کتابداران: تاریخ ادبیات فرانسوی یا اروپایی، بررسی چشمانداز ادبیات آمریکایی، تجزیه و تحلیل متنهای ادبی. «در تمام این سالهایی که درس میدادم، خود من بسیار چیز آموختم. فرهنگم را غنی ساختم، به شناختهایم سازمان دادم، کمبودهایم را برطرف کردم.» آزادکردن خود از شر تردیدهای خُردکننده دردناکتر بود: به یک کار مداوم صبورانه نیاز داشت. بهمحض ظهور کتابهای جیبی در عرصه نشر، مادرش تمام رمانهای جیبی را خریداری میکرد. «من باید یکی از اولین کسانی باشم که میتوانم تمام عناوین صد کتاب اولیه منتشرشده جیبی که تمام کتابخانهها را اشغال کرده بودند از حفظ بگویم.» تنها راه گریز. لومتر بزرگشده میان پدر و مادری که بهندرت از خانه خارج میشدند، میگوید دوران کودکی مناسب ولی غمزدهای داشته. درواقع، هنوز کمی در این وضعیت زندگی میکند؛ یک هیجانزدگی نگران همراه با یک شادی تقریبا کودکانه، وقتی از نویسندگان حرف میزند. بااینکه دیگر در سایه آنها زندگی نمیکند، ولی همیشه از نور آنها روشن میشود. اگر به حرفهای آخر «دیدار به قیامت» نگاهی بیندازیم: «در طول متن، من در اینجا و آنجا از برخی نویسندهها وام گرفتم: امیل آزار، لویی آراگون، ژرال اوبر، میشل اُدیار، هومر، بالزاک، برگمان، ژرژ برتانوس…» با این فهرست، نویسنده کوشش میکند القا کند که یک نویسنده، محل برخورد آرا و افکار است. «رمانهای من، واژهنامه خودساخته خوانندههای من است.» لومتر، با تنیدن رمان خود از ارجاعات، خود را سرگرم کرده است. گاهی وقتها عبارتی به طور غریزی از قلم او جاری میشد، بعد به یادش میآمد که آن را در جایی خوانده. مواردی، غالبا کلمهای هماهنگ با کلمهای دیگر در حافظهاش وارد میشد. بازهم در برههای، اشارههایی که هیچ مفسری قادر به رمزگشایی آنها نیست. مثل پروست: «بااینکه یک واژه هم از او در متن وجود ندارد، بازهم در سپاسگزاریها نامش را آوردهام.» این بازی کوچک بینامتنی، اولین رمان او را –کار مرتب، ۲۰۰۶- تشکیل میداد، کاری دقیق: داستان یک قاتل سریالی، با کپیکردن جنایتهایی که به وسیله رماننویسهای بزرگ خلق شده بودند.
در جستوجوی حقیقت
پییر لومتر در بیست سالگی، بهخاطر دو رمان «نهچندان خوب»ی که مینویسد و هیچ ناشری چاپشان نمیکند، اعتمادبهنفسش را از دست میدهد. مفسر آثار بزرگ، سرانجام از بهخطرانداختن خود در وادی افسانه چشم میپوشد. تا روزی که همسرش از او درخواست میکند چیزی بخواند. «من دستنوشته «کار مرتب» را برایش خواندم. همسرم اطمینان داشت که منتشر خواهد شد و آن را برای ۲۲ ناشر فرستادم و تمام ۲۲ ناشر پاسخ منفی دادند. یک کارتن پُر از جواب منفی. ولی همسرم دستبردار نبود. درواقع هشت روز پس از دریافت پاسخهای منفی، ناشری به من خبر داد که نظرش عوض شده. رمان که منتشر شد، جایزه رمان اول را از فستیوال de Cognac گرفت و در پی آن رمانهای دیگر تا سال ۲۰۱۳ که «دیدار به قیامت» منتشر شد.» بهنظر میآید که نویسنده جوان ۶۲ ساله، پس از «دیدار به قیامت» نقشههای بلندپروازانه در سر میپروراند. نوشتن ده-دوازده رمان درمورد اتفاقات سالهای ۱۹۲۰ تا ۲۰۲۰٫ این کتابهای صرفا تاریخی نخواهند بود (در بند دقیقبودن حوادث آن دوران نیستم، آنچه در جستوجویش هستم، حقیقت است) معماهایی بر پایه مدل بالزاکی. انسان متوجه میشود که این نویسنده جوان ۶۲ ساله بسیار بُردبار است. میتوان به او اعتماد داشت. او همیشه به وعدههایش عمل میکند.
نویسنده : ماشا سری (منتقد لوموند)
آرمان
‘