این مقاله را به اشتراک بگذارید
«ایستاده در غبار»
و فقط ایستاده در غبار!
کیوان کثیریان
۱٫ حالا دیگر نمیشود گفت داستانهای جنگ را فقط باید از نسلی شنید که در آن حضور فیزیکی داشتهاند. وقتی محمدحسین مهدویان که هنگام پایان جنگ، کودکی بیش نبوده، چنین فیلم درخشانی خلق میکند که آدمها و روابط، میدان نبرد و حسوحال آن را به این شکل دقیق و برجسته به ثبت میرساند، باید به احترامش تمامقد ایستاد.
ایده بکر فیلم که به شکل کمالیافتهای اجرا شده، قابلستایش است. استفاده از صداهای واقعی احمد متوسلیان و ساختن تصاویر برپایه صدا و استفاده از صدای مصاحبه افراد درباره قهرمان اصلی روی تصاویر، ایدهای است که پیشتر مهدویان در مجموعه درخشان «آخرین روزهای زمستان» نیز اجرا کرده بود. با این تفاوت که در «آخرین روزهای زمستان» گویا اطلاعات و صداهای بیشتری از شهید باقری وجود داشت که باعث شده بود، این ایده بکر قوام بیشتری بیابد و شکل منسجمتر و داستانیتری به خود بگیرد و یک اثر تکاندهنده در حد شاهکار خلق شود. ولی در «ایستاده در غبار» اطلاعات کمتر و صداهای مستند کمتر، موجب شده از یکسو حجم صداهای افراد راوی بیش از اندازه باشد و تا حدودی به وجه داستانی کار لطمه بزند و از سوی دیگر داستانکهای فیلم که براساس خاطرات افراد ساخته شدهاند همچون جزیرههایی مجزا کنار هم چیده شوند و کمتر از انسجام برخوردار باشند؛ بهنحویکه اگر فرد خاطرهگو خاطرهاش را با جزئیات تعریف کرده باشد، تصاویر داستان و جزئیات بیشتری دارند (مثل قضیه شهید وزوایی یا عذرخواهی یکی از راویان از متوسلیان) و اگر فرد خاطرهگو بهدلیل فراموشی، بهخاطر گذشت زمان یا به هر دلیل دیگری به کلیات اکتفا کرده، تصاویر تابع کلیگویی او شدهاند. از دیگر امتیازات فیلم، خلق یک قهرمان واقعی و دستیافتنی است نه مقدس و مصون از خطا. این رویکرد مهدویان به قهرمان، بُعد داده است؛ قهرمان دلاوری که در کودکی وضعیت خانوادگی ایدهآلی نداشته، منیتهای خودش را دارد، اشتباه هم کم نمیکند، زیاد عصبانی میشود و البته شجاعت عذرخواهی را هم دارد. فیلم به ماجرای ربودهشدن و سرنوشت مبهم متوسلیان نیز پرداخته و از این حیث بهلحاظ تاریخی نیز قابلتوجه است. فیلمساز از برخی وقایع حساس و مهم زندگی متوسلیان همچون واقعه فتح خرمشهر و… – ظاهرا بهعمد- چشمپوشی کرده و این به روند داستانی فیلم لطمه زده و چالههای داستانی بیشتری ایجاد کرده است.
فیلم بهلحاظ فنی بسیار پخته و کامل و بهویژه در صحنهآرایی و فیلمبرداری شگفتآور است. بازیها کاملا باورپذیر است و شبیهسازی بازیگران به شخصیتهای واقعی، بسیار دقیق و جالبتوجه انجام شده است.
«ایستاده در غبار» یک اتفاق بسیار ناب و کمیاب در سینمای ماست. مهدویان در حوزه سینمای جنگ باب جدیدی را باز کرده که میتواند در قالبی جذاب، بسیاری از قهرمانان و داستانهای جنگ را در زمانه کسادی سینما، احیا کند.
۴ ستاره از ۵
۲٫ «من» یک موقعیت بکر و جذاب دارد که همین موقعیت، بههمراه بازی خوب لیلا حاتمی توان نگهداشتن مخاطب تا پایان فیلم را دارد. انعطاف لیلا حاتمی در ایفای نقش یک کارچاقکن حرفهای ستودنی است. سهیل بیرقی در اولین فیلم خود یک اثر سرگرمکننده، یکدست و قابلقبول ساخته است که احتمالا میتواند تماشاگر عام را نیز جذب کند.
سهونیم ستاره از ۵
۳٫ «بادیگارد» فیلم بهتری نسبت به «چ» است. لااقل یک قهرمان زمینی دارد، یک موقعیت قابلدرک. حاتمیکیا در این فیلم کمتر شعار میدهد و منطقش بیشتر به سینما نزدیک است. اینکه آدم براساس اعتقادش فیلم بسازد و درباره آدمهایی که میشناسد، اتفاق خوبی است. حاتمیکیا در تازهترین فیلمش هم طعنه و کنایههای همیشگیاش را زده، هم شعارهای همیشگیاش را به شیوه خودش داده -که البته خیلی گلدرشت نیست و توی ذوق نمیزند- و هم دوباره از قابلیتهای بیپایان پرویز پرستویی در این جنس سینما بهره برده است. بادیگارد را میتوان یک آژانس شیشهای تازه، یا شاید بهنوعی ادامه آن دانست.
سهونیم ستاره از ۵
۴٫ فیلم آخر کمال تبریزی، «امکان مینا» از ساختههای اخیرش بهتر است ولی جان ندارد. لحظه تکاندهنده ندارد. یک قصه سیاسی جاسوسی با پسزمینه عاشقانه مرتبط با سازمان مجاهدین، این ظرفیت را داشت که موقعیتهای عمیقتر، جذابتر و حسیتر خلق شود. همهچیز در این همکاری منوچهر محمدی و کمال تبریزی، معمولی است. این فیلم برای محمدی قطعا موفقیتی محسوب نمیشود.
دو ونیم ستاره از ۵
شرق