این مقاله را به اشتراک بگذارید
نقد فیلم بادیگارد تازه ترین ساخته ابراهیم حاتمی کیا
زمانه پیش رفته و ما جامانده ایم
نیره رحمانی / مد و مه
بادیگارد صرف نظر از همه ضعف و قوت هایی که در آثار سالهای اخیر ابراهیم حاتمی کیا بوده، بیش از هر چیز نشان دهنده تلاش این فیلمساز برای رسیدن به نقطه اوجی همانند آژانس شیشه ای ست که سالهاست از آن دور افتاده و هر چه تلاش می کند تکرارش ناممکن به نظر می رسد. حتی فیلم چ نیز با وجود اینکه همه آنچه مولفه های مورد نیاز سینمای حاتمی کیا در آن وجود داشت بازهم نتوانست چنین توفیقی را تکرار کند.
حقیقت این است که زمانه عوض شده و حاتمی کیا نیز؛ اما او می خواهد همان سینمایی را که در اواخر دهه شصت تا اواخر دهه هفتاد داشت در این روزگار بدون تغییر ارائه یا به بیان درست تر دوباره احیا کند. مشکل فیلم در عدم فهم همین تغییر است. تغییر زمانه ، تغییر آدمها، تغییر جامعه و حتی تغییر دنیای سیاست.
فیلمهای حاتمی کیا روزگاری روح زمان خود بودند، اما امروز نمی توانند به چنین موفقیتی دست یابند.این برای آنها که بیرون از گود به جریان می نگرند نباید نکته دشوار و غیر قابل هضمی باشد. مخصوصا که در سینمای ما چنین نمونه هایی کم نبوده. و بارز ترین آنها مسعود کیمیایی که اواخر دهه چهل تا اواخر دهه پنجاه روح زمان خود بود و در سالهای بعد نیز هیچگاه نتوانست نقاط اوجش را تکرار کند اگر چه گاه بارقه هایی از آن را در برخی آثارش دیدیم.
بی آنکه بخواهم وزن و اهمیت ابراهیم حاتمی کیا در تاریخ سینمای ایران به اندازه مسعود کیمیایی بالا ببرم باید بگویم او نیز در نوع خود دچار چنین مسئله ای ست. صحبت کردن از آرمانهای دهه های گذشته هر چقدر هم در زمان خود مقدس بوده اند و در این روزگار برای ما قابل احترام باشند. برای مخاطب این ایام نمی توانند مثل گذشته پرشور و جذاب باشد، به خصوص اگر به سبک و سیاق همان روزگار ساخته شده باشند.
مشکل حاتمی کیا و سینمایش عدم پذیرش واقعیت های این روزگار است. سخت ست اما باید قبول کنیم زمانه پیش رفته و احتمالا یکی از آدمهای برآمده همین نسل می تواند روح زمان خود باشد. یکی مثل اصغرفرهادی که در میانه دهه هشتاد همین وضعیت را در سینمای ایران داشت و حالا در افق هایی بالاتر جهانی شدن را تجربه می کند. سینمای ایران چند نسل جلو آمده. نمی توان حاج کاظم را با اسم ذبیحی در این ایام به خود مخاطب داد.
*****
کوتاه درباره بادیگارد ابراهیم حاتمی کیا
در امتداد آژانس شیشه ای
کیوان کثیریان/ شرق
«بادیگارد» فیلم بهتری نسبت به «چ» است. لااقل یک قهرمان زمینی دارد، یک موقعیت قابلدرک. حاتمیکیا در این فیلم کمتر شعار میدهد و منطقش بیشتر به سینما نزدیک است. اینکه آدم براساس اعتقادش فیلم بسازد و درباره آدمهایی که میشناسد، اتفاق خوبی است. حاتمیکیا در تازهترین فیلمش هم طعنه و کنایههای همیشگیاش را زده، هم شعارهای همیشگیاش را به شیوه خودش داده -که البته خیلی گلدرشت نیست و توی ذوق نمیزند- و هم دوباره از قابلیتهای بیپایان پرویز پرستویی در این جنس سینما بهره برده است. بادیگارد را میتوان یک آژانس شیشهای تازه، یا شاید بهنوعی ادامه آن دانست.
*****
نقد فیلم بادیگارد ساخته ابراهیم حاتمی کیا
کهنه سرباز حاتمیکیا
پویا نبی / شهروند
بادیگارد رجعتی آشکار به دوران اوج ابراهیم حاتمیکیاست، کهنه سربازی که آرمانها و ایدهآلهای خودش را در مواجه با جامعه رو به مدرنیته ایران درخطر میبیند و باید تصمیمی برای برونرفت از این بحران بگیرد. حیدر ذبیحی درست مثل حاج کاظم آژانس شیشهای و قهرمان به نام پدر در مواجه انبوهی از سوالات در مقابل همکاران، خانواده و جامعهای که در آن زیست میکند، قرار گرفته است، بادیگار بیشک بهترین اثر سازندهاش در طول یکدهه اخیر است، حاتمیکیا بعد از به نام پدر در یک تجربهگرایی تلاش داشت به موضوعات عموما اجتماعی بپردازد که زاویه آشکاری با کارنامه سینمایی خود و مسائل ذهنی دوران فیلمسازیاش داشته، شاید به خاطر همین مسأله هم بود که فیلمهای چون دعوت، گزارش یک جشن و سریال حلقه سبز در بهترین حالت یک اثر متوسط و قابل دیدن شدند، نگاه ایدولوژیک حاتمیکیا در فیلم «چ» و این پرسش اساسی که چمران چگونه شخصیتی بود عملا آن فیلم را به یک اثر بلاتکلیف در مقوله فیلمنامه بدل کرده بود که بیش از اینکه شخصیت چمران برای بیننده بازگو شو، نمایانگر شخصیت شهید وصالی با بازی خوب بابک حمیدیان بود اما بادیگار چه از حیث طراحی میزانسن و چه از حیث فیلمنامه اثر به مراتب بهتری در کارنامه این فیلمساز کهنهکار است که امروز میتوان با قاطعیت اعلام کرد که جز معدود فیلمسازان نسل خود است که به تکنیک سینما و استفاده درست از صدا و تصویر در آثارش واقف است و جز معدود فیلمسازان ایرانی است که آثارش برای پرده بزرگ ساخته میشوند. بادیگار با یک شروع نفسگیر مخاطبین را به دل دارم خود پرتاب میکند، شروعی که آغاز ماجراهای کهنه سرباز حاتمیکیا در فیلم جدیدش است، بیشک نمیتوان به راحتی از کنار فیلمبرداری درخشان محمود کلاری، صداگذاری علیرضا علویان، موسیقی کارن همایونفر و تدوین درجه یک مهدی حسینیوند به راحتی گذشت که در یک همراهی کمنظیر سبب شدند تا بادیگارد به یکی استانداردترین فیلمهای این دوره جشنواره حداقل از لحاظ تکنیک نزدیک شود، سکانس ترور معاون رئیسجمهوری در بلوچستان، سکانس ملاقات پرویز پرستویی با مافوقش در یک اتاق نیمهکاره و آن شبگردیهای شبانه حیدر زیر باران ازجمله سکانسهای تأثیر گذارد، این فیلم به شمار میآید. اما چه چیزی سبب شده بادیگارد با وجود تمام امتیازاتش به غایت نهایی خود نرسد و همچنان با فیلمهای چون آژانس شیشهای و روبان قرمز تفاوت آشکاری داشته بود؟ شاید رمزگشایی چنین ایرادی را باید در شیوه نگاه حاتمیکیا، این سالها و نگاه ایدلوژیک او جستوجو کرد. فیلم در لحظاتی یادآورد جناحبندیهای سیاسی این روزهای جامعه ایران است وقتی حرف از حفظ ارزشها و ارمانها به میان میآید، حیدر ذبیحی شاید فردی با نگاه امروزی حاتمیکیاست، وقتی از تکیه چشم آبیها بر منسبهای بزرگ در اداره امور حرف میزند، بیشتر از اینکه به یاد اتفاقات پیرامون خود بیفتیم، به یاد جملات حاتمیکیا در سالهای اخیر میافتیم، حتی به ظن نگارنده بادیگارد حدیث نفس کارگردان در طی یکدهه اخیر و استحاله روحی است که طی کرده، شاید به خاطر همین هم نخستین دیالوگ فیلم با صدای خود کارگردان و خارج از قاب خطاب به قهرمان فیلم مطرح میشود، قهرمانی که اصرار دارد بگوید محافظ است نه بادیگار (به معنای مزدور)، فارغ از اینکه فیلم جدید ابراهیم حاتمیکیا را دوست داشته باشیم یا خیر شاید همگان بر این نکته اتفاقنظر داشته باشیم که بادیگار نزدیکترین فیلم فیلمساز ارزشمدار و عدالتطلب ما به خود است که در یک اقدام جسورانه تمام پردهها را کنار زده و خود حقیقیاش را در این فیلم عیان میکند.
محمود نامی / سلام سینما
بادیگارد ابراهیم حاتمی کیا را باید در ادامه روند فیلم سازی این کارگردان خوب کشورمان به حساب آورد . فیلم تمامی مولفه های فیلم های قبلی حاتمی کیا ( جبهه ، جنگ ، درگیری ، شهادت ، شفاعت، شهدا ، خانواده و بازماندگان آنان و …….را داراست. آرمان گرائی، همانند تمامی فیلم های حاتمی کیا، در این فیلم نیز حرف اول را می زند، اما بر خلاف فیلم های قبلی وی، آرمان گرایان در این فیلم، دچار استحاله و نشت عقیدتی شده اند که بزرگترین خطر تهدید کننده نظام معرفی می شوند.
این فیلم را باید آژانس شیشه ای در خیابان نامید. حیدر ذبیحی ( پرویز پرستوئی ) این بار بجای فضای بسته یک آژانس مسافرتی، به خیابان آمده و همان نقشی را بازی می کند که در آژانس شیشه ای بازی کرده بود. اما این به معنی و مفهوم بازگشت ابراهیم حاتمی کیا به دهه ۶۰ نیست . حاتمی کیا نیز دچار تحول شده است، اما او زرنگ تر از آن است که قالب روحی و فکری جدید خود را که در دو فیلم اخیر وی ( چ و بادیگارد ) رخ می نماید، به من خودی وصل نموده و شکی را که بازرس به حیدردارد، به سمت خود بازگرداند.
ابراهیم در " چ " با زرنگی هر چه تمامتراز یک تغییر بزرگ روحی و روانی خبر داد. " چ " را باید نتیجه تکامل روحی و روانی و افزایش دانش علمی و سینمائی حاتمی کیا و شناخت عمیق وی از جامعه ای دانست که در آن زندگی می کند و از مشکلات و مسائل آن بخوبی آگاه است.
" چ " به معنی تمام، شاهکاری در حد مسافران بود، اما آنچه ابراهیم را همزمان با نمایش این فیلم به حیرت و شگفتی واداشت، این بود که اشارات و استعاره های موجود دراین فیلم را کسی، حتی از نخبگان جامعه متوجه نشده و به صرف اینکه فیلمی با موضوع چمران ساخته شده به تحسین و تمجید آن پرداختند. ابراهیم روی این اصل، به اجبار و با احتیاط، در بادیگارد به سمت صراحت در زبان و کلام می رود و در نتیجه بادیگارد به فیلمی تبدیل شده که حرف ها و مفاهیم عمیق را در قالب کلمات ساده بیان می کند.
حاتمی کیا در این فیلم دست روی دو نکته مهم و اساسی یعنی دغدغه های موجود در دو گروه شغلی ( محافظین شخصیت ها و دانشمندان هسته ای ) گذاشته و چالش نگاه بدبینانه به مامورین حفاظت و مشکلات شخصی وعقیدتی دانشمندان هسته ای را به تصویر می کشد و در این راه تا آنجا پیش می رود که بد بینی موجود و مباحث پیرامون این مشاغل، اعم از شخصیتی و عقیدتی را حتی در داخل خانواده ها به نمایش می گذارد. حاتمی کیا مریم ( دختر حیدر ) را نشان می دهد که در دانشگاه از گفتن اینکه پدرش مامورحفاظت است، اکراه پیدا می کند و در ارتباط با الیاس ( نامزدش ) و کاراو که مامور حفاظت است، می گوید:
کارش اعتقادی نیست، وظیفه است.
این بدبینی و شک و تردید نسبت به شغل، در خود حیدر( پرستوئی ) نیز به وضوح آشکار است، عدم دریافت گل اهدائی معاون رئیس جمهور، عصبیت در تیر اندازی در سالن تمرین و عدم پیگیری درجه های نظامی و ….. از تبعات این نوع نگاه به موضوع شغل حفاظت محسوب می شود. حیدر بگونه ای درگیری ذهنی از تبعات شغل خود دارد که جز به صحرای محشر و پاسخگوئی در قبال خون های به ناحق ریخته شده، نمی اندیشد و در نتیجه به قول اشرفی ( رئیس مستقیم خود ) به جای گزارش ماموریت سیستان و بلوچستان، وصیت نامه نوشته و تحویل وی می دهد و می گوید :
من نمی توانم محافظ سیاسی ها باشم ؟ سیاسی ها انگار قوم دیگری هستند؟
در اینجا است که حاتمی کیا جسارت و شهامتی را که اشرفی از آن حرف می زد ( بقیه هم شهامت داشته باشند، حرفشان را میزنند ) از خود نشان داده و می گوید:
بادیگارد مزدور است، اعتقاد پشت سرش نیست، چرا که اعتقاد مربوط به دهه ۶۰ است.
ابراهیم در جای دیگری از فیلم در مقام مقایسه دهه ۶۰ با دهه ۹۰ برآمده و می گوید:
مهندس زرین یک نابغه است، شخصیت های دهه ۹۰ فقط نابغه هستند. " علم منهای اعتقاد ".
این نکته زمانی که مهندس زرین از مزاحمت حیدر ( بادیگارد ) در زندگی " خصوصی اش " گلایه می کند، بیشتر عیان می شود. اگر به این، شک بازپرس به حیدر و اعلام اینکه، ما با " نشت عقیدتی" روبرو هستیم و این یعنی " خطر برای نظام " را اضافه کنیم که خبر از استحاله می دهد، همه این ها شرایطی را از دهه ۹۰ را به تصویر می کشند که قبل از این، با این صراحت شاهد آن نبوده ایم. اگر چه بی انصافی است چنانچه ازعطاران و فیلم نهنگ عنبر نیز یاد نشود که در قالب طنز،این نکته را بگونه ای دیگر به تصویر کشیده بود.
اما کار به اینجا ختم نمی شود، دیالوگ اظهارات سحر، نامزد مهندس هسته ای (میثم ) یک شاهکاردر القای این نکته است که علم و تکنولوژی همواره در خدمت قدرت قرار می گیرند. وی با اعلام اینکه چرا در جائی ( سازمان انرژی اتمی ) کار می کنی که هزاران نفر به دنبال کشتن تو هستند، و تو به جائی خواهی رسید که در اتاق خوابت هم دوربین خواهند گذاشت، تلفن هایت را کنترل و مشکل خروج از کشور پیدا خواهی کرد و ایران جز قفسی برای تو نخواهد شد، با ترغیب مهندس برای خروج از کشور و پناهندگی، در نهایت حرف آخر خود را می زند و می گوید:
" تو ( مهندس هسته ای کشور ) یکی از پیچ و مهره های قدرت خواهی شد " این جسارتی است که هر کارگردانی نمی تواند در کشور داشته باشد و ابراهیم حاتمی کیا نشان داد که از جسارت و شهامت لازم برای این کار برخوردار است.
نکته مهم و جسارت آمیز دیگر فیلم، شخصیت صولتی معاون ترور شده رئیس جمهور است، مشاور مشکوک و دارای پرونده وی، رئیس محافظین و سایرعوامل، چنان وی را احاطه کرده اند که ابتکار عمل را از وی گرفته است. آنها از زبان وی سخن می گویند، نامه می نویسند ، ملاقات هایش را کنترل می کنند و … خواب عمیق معنی دار حیدر ذبیحی ( پرستوئی) در زمان اعلام مرگ صولتی از تلویزیون، که گوینده سعی در مرتبط نمودن آن با انفجار انتحاری داشت، بسیار معنی دار بود و در ذات خود پیام نهفته ای داشت که کارگردان بیش از این جرئت ورود به آن را پیدا نمی کند. در این خصوص گفتنی است اصرار حیدر مبنی بر پذیرش مجدد حفاظت از معاون رئیس جمهور، موید این نکته بود که وی بوئی از توطئه برده است.
سکانس های پایانی فیلم با انتخاب آخرین ماموریت توسط حیدر( رفتن به سوی شهادت) رنگ و بوی احساسی و اکشن بخود می گیرد و حیدر علیرغم اینکه در معرض اتهام خیانت قرار گرفته بود در حالی که به مهمترین فراز شعر حیدر بابای شهریار " دنیا هر آنچه را که به انسان داده است، از او خواهد گرفت " گوش می داد، با سپر کردن سینه خود در مقابل گلوله های تروریست ها، نشان می دهد که همچنان دهه شصتی باقی مانده و بر عهدی که با خدای خود بسته بود، پایدار بوده است.
بادیگارد در مجموع فیلمی زیبا، روان، با داستان قابل تامل، معنی دار، دارای پیام و تاثیر گذار است. فیلمی جسورانه که اگر از تیغ ممیزی و سانسور برای نمایش عمومی عبور کند، می تواند در زمره فیلم های پربیننده کشورمان قرار گیرد. فیلم در عین حال دارای برخی صحنه های اضافی ( پینت بال )، اشکالات فنی (ورود تصویر بردار به کادر در صحنه تونل )، محتوائی در ارتباط با صحنه ترور و … است که در تدوین نهائی حتما مورد توجه قرار خواهد گرفت .