این مقاله را به اشتراک بگذارید
نقد فیلم ایستاده در غبار (محمدحسین مهدویان)
انگیزههای غبارآلود
مهرزاد دانش / فیلم
فیلم از همان الگوی بهکارگرفته شده در داکیودرام آخرین روزهای زمستان بهره گرفته و بسیاری از امتیازات آن اثر را دارد: فضاسازی درخشان جبهههای جنگ و ایران چند دههی قبل حتی در ریزترین جزئیات، گریز از ادبیات و تصویرسازی کلیشهای و رسمی نسبت به قهرمانان عرصهی جنگ تحمیلی، بازنمایی فضای مستند با تمهیدات بسیار دشواری که در نوع فیلمبرداری و میزانسن و هدایت بازیگر و فنون صداگذاری و تدوین و تنظیم لنز و نگاتیو مشهود است، و جستوجوی نقاط حسی/ دراماتیک در روند مستندات مربوط به شخصیت اصلی ماجرا. تا همین جا کفایت میکند که ایستاده در غبار را از بهترین فیلمهای جشنوارهی امسال و بلکه از درخشانترین فیلمهای سینمای دفاع مقدس بدانیم. ولی به نظر میرسد صرف تحسینگویی بر اساس این نکات، چندان صائب نباشد و خودداری از اشاره به معدود نقاط ضعف اثر، اجحاف به فیلم و سازندهاش باشد. پس چند نکته در این باره یادآوری میشود:
یک – نریشنهای فیلم بهجز مواردی که بر اساس برخی قرینههای درونی (مثل گفتار خواهر شهید که اظهار میدارد این برادرش را خیلی دوست داشته است) و بیرونی (مثل گفتار محسن رضایی که به دلیل شهرت فراگیر و آشنا بودن جنس صدایش برای عموم) مشخص است از طرف چه کسی ابراز میشود، بقیه حالوهوایی نامعلوم دارند. مناسب مینماید برای اکران عمومی، هویت صاحب صداها با تمهیداتی (مانند زیرنویس) مشخص شود.
دو – فیلم در قسمتهایی دچار خلأ میشود. مثلاً اینکه شهید چگونه یکدفعه بهسرعت تبدیل به یکی از عالیرتبگان عرصهی جنگ میشود، برای مخاطب ناپیدا است. این خلأ در اثر قبلی مهدویان وجود نداشت و رشد و ارتقای مرحله به مرحلهی شهید حسن باقری از دنیای روزنامهنگاری به فضای حفاظت اطلاعات سپاه و از آنجا به حوزهی پیمایش مناطق جنگی و سپس نقشهبرداری و مستندسازی و نهایتاً رسیدن به موقعیت فرماندهی به تفکیک و از سر حوصله و با ریتمی خوشآهنگ مطرح میشد. مثال دیگر انگیزهیابی شهید در ورود به عرصهی مبارزات سیاسی علیه نظام پهلوی است. در فیلم فقط نشان داده میشود که دستگاه امنیتی پهلوی او را به دلیل تکثیر متنی ممنوع دستگیر میکند. اما به این پرسش که چرا اصولاً او چنین متنی را تکثیر کرده پاسخ داده نمیشود.
سه – فیلم در قیاس با آخرین روزهای زمستان، کمتر در حوزهی درام صیقل داده شده است. مثلاً در آن فیلم نوع شهادت باقری با نوع تولدش، به شکلی قرینهوار ترسیم شده بود و یا در دادن خوراکی به او هنگام عزیمت به جبهه از طرف مادر و همسرش در دو فضای قرینهای، تمهید هنرمندانهی پرحسوحالی صورت پذیرفته بود. در ایستاده در غبار، این لحظات و تمهیدات کمتر وجود دارد. گرچه تأکید بر مقاطعی مانند خودداری از بیهوش شدن هنگام جراحی، عصبانیت از زیردستش برای عدم رسیدگی به مجروح نوجوان، تنبیه و تشر زدن به فرماندهای برای آماده نبودن نیروهایش و سپس دلجویی از او، یا گلریزان او در بیمارستان از نقاط شاخص اینچنینی است، اما باز هم فیلم برای رسیدن به یک ارتفاع مناسب دراماتیک چیزهایی کم دارد.
*****
گفتوگو با محمدحسین مهدویان، کارگردان فیلم «ایستاده در غبار»
از جان و دل
یاسر نوروزی
پیش از دیدن فیلم «ایستاده در غبار» شنیده بودم، سفارشی است. ضمن اینکه این ذهنیت را هم داشتم که قرار است راجع به جنگ هشتساله فیلمی ببینم. این دو پیشفرض سبب شده بود احتمال بدهم فیلمی شعارزده با کیفیت پایین سینمایی تماشاکنم. با این حال نشستم و تا پایان فیلمی ستایشبرانگیز و ستودنی دیدم که به جرأت یکی از بهترینهای فیلمهای جشنواره امسال است. «ایستاده در غبار» زندگی احمد متوسلیان، یکی از فرماندهان سپاه تا ربودهشدنش در لبنان را روایتمیکند اما بازسازی صحنهها چنان استادانه است که هر تماشاگری را به حیرت و تحسین میخواند. در یکی از صحنهها، کارگردان جوان، محمدحسین مهدویان، تصویری از جنگ را نمایش میدهد در آشوب و گرد و خاک برخاسته و خون و آتش. متوسلیان که از نرسیدن نیروی کمکی به تنگ آمده، گوشی بیسیم را رو به آسمان میگیرد و شروع میکند به راه رفتن بین آتش توپخانه و رگبار مسلسل و تیر. این تصویری از کارگردانی است که حتی جنگ را ندیده اما بازنمایی این صحنه را ماهرانه و با صلابت به تصویر میکشد. در ادامه گفتوگوی کوتاه ما با این سینماگر جوان را بخوانید.
فیلم شما ازجمله آثاری بود که اکثر منتقدان و اهالی سینما آن را پسندیدند و ستایش کردند. «ایستاده در غبار» وجوه زیادی دارد و میتوان درباره ابعاد مختلف آن صحبت کرد اما یکی از مهمترین ویژگیهای این اثر پرداختن به مردی است به نام «احمد متوسلیان»، از فرماندهان سپاه. شما قرار بوده زندگی یک قهرمان را روایت کنید ولی برخلاف خیلی از فیلمسازهای دفاع مقدس، وجوه انسانی این آدم را هم دیدید و مقدسنمایی را کنار گذاشتید. همین هم باعث شد هم منتقدان، فیلم شما را بپسندند و هم مردم. عموما برای ساختن یک اسطوره آن را از ابعاد انسانی تهیمیکردند و نتیجه آدمی میشد که گویی از جای دیگر آمده و اصلا انسان نیست. اما شما با شجاعت انسانی ساختید که در وهله نخست انسان است و بعد رزمنده و فرمانده و قهرمان.
ما در قبال ضعفی که گفتید دو رویکرد میتوانیم داشته باشیم؛ نخست اینکه انفعالی عمل کنیم و کاری به کار این وضع نداشته باشیم. در این صورت عرصه دست کسانی میافتد که نه سینما را میشناسند، نه تاریخ را و فقط آمدهاند کیسهای بدوزند و فیلمهایی بسازند که نه هویتی برای آنها متصور است، نه ریشهای و هیچ نسبتی هم با سینمای جنگ ما ندارند. رویکرد دوم هم این است که وارد بشویم و کار کنیم. اما درباره موضوعی که اشاره کردید به نظرم اسطورهسازی اصولا محصول تفکر ایدئولوژیک است. درحالیکه در تفکر دینی ما هم این درست نیست و حتی ممکن است به شرک بینجامد. اما من و گروهم خالصانه و مخلصانه آمده بودیم فیلمی در این عرصه بسازیم و خودمان را به مردم متعهد میدانستیم. برای همین با قوت قلب آمدیم و بنامان هم بر این بود اگر مانعی در کار پیش بیاید، پا پس نکشیم. خدا را شکر میکنم که مشکلات پشت هم حل شد و ما توانستیم به کاری که میخواستیم برسیم. روزهای اول در سینما کوروش شاید حدود هفتاد، هشتاد نفر بیشتر برای تماشای فیلم ما نیامده بودند اما هر چقدر از روزهای جشنواره گذشت، در اکرانهای بعدی دیدیم که خیلیها سر پا ایستادند یا روی پلهها نشستند تا این فیلم را تا پایان ببینند. مقصودم این است که استقبال خوبی از فیلم شد؛ آن هم فیلمی که اصلا امیدی به آن نبود که بخواهد برای مخاطب جذاب باشد، چون نه بازیگر مشهوری داشتیم، نه شیوههای معمول داستانگویی را به کار گرفته بودیم و نه با توجه به سابقه بعضی از فیلمهای جنگ در ذهن مخاطبان، موضوع مردمپسندی داشتیم. بههرحال اینها واقعیت است. به محض اینکه تماشاچی بشنود فیلم درباره دفاع مقدس است فورا این به ذهنش میآید که یک کار سفارشی بیکیفیت لابد قرار است ببیند. اما شما نگاه کنید که با تمام این حرفها، این فیلم در کل جشنواره جزو فیلمهای پرمخاطب بود و در آرای مردمی هم جایگاه بالایی از رضایتمندی را به خود اختصاص داده بود. هدف ما این بود که هر حرفی اگر بخواهیم بزنیم به زبان سینما بزنیم، حرفی را نخواهیم به مخاطب حقنه کنیم، پیام عجیبوغریبی عرضه نکنیم. خواستیم یک زندگی را نشان بدهیم؛ ماجرای تبدیلشدن یک کودک گوشهگیر تنها به یک فرمانده بزرگ.
موارد قابل تقدیر این فیلم زیاد است اما باز اگر بخواهم یک نمونه دیگر بگویم، کار دشوار شما در بازسازی مقاطعی از دهه ۵٠ و ۶٠ است. طراحی لباس، صحنه و فضا با دقت و مهارت انجام شده و این درحالی است که در برخی پروژههای تلویزیونی با بودجههای فراوان هم نتوانستهاند از پس آن بربیایند.
ما میخواستیم تماشاگرمان را به یک باور درباره دنیای فیلم برسانیم تا لحظهای درباره بازنمایی این اتفاقات تردید کنند. در هر حال کار سینما همین است؛ باید تلاش کنی فضا و کانتکست و آدمها را واقعی جلوه بدهی. برای همین هم به سمت فیلمبرداری ١۶ میلیمتری رفتیم. همه میدانند که در این اوضاع کار کردن با دوربینهای ١۶ میلیمتری چقدر پردردسر است. اما برای رسیدن به فضا، تصویر و اتمسفر رنگی و بافت و تصویر دهه ۶٠، تمام این مشکلات را به جان و دل خریدیم فقط و فقط به این امید که وقتی مردم دیدند، در نظرشان مقبول بیفتد، رضایتشان را به دست بیاورد و بپسندد.
ضمن اینکه شما حتی جنگ را ندیدهاید اما توانستهاید تصاویر درخشانی از آن ارایه کنید.
به هر حال این اهمیت مطالعه و تحقیق را نشان میدهد. هر فیلمسازی طبیعتا تجربیات زیسته محدودی دارد؛ من نهتنها جنگ را ندیدهام، بلکه خیلی تجربیات دیگر را هم در زندگیام نداشتهام ولی قرار نیست فقط به تجربیات محدود خودمان بسندهکنیم چون وقتی وارد فیلمسازی میشویم، موظف به مطالعه و تحقیق و پژوهش هستیم. اگر این کار را نکنیم، در کار خودمان بهعنوان یک فیلمساز کمفروشی کردهایم.