این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی به تحولات داستاننویسی ایران همزمان با انقلاب؛
انقلاب و نویسندگانی چون دولتآبادی؛ براهنی؛ روانیپور؛ معروفی؛ گلشیری؛ مخملباف؛ ساعدی و فصیح
برخی منتقدان ادبیات داستانی میگویند باید پذیرفت نقطه شروع داستاننویسی ما بعداز انقلاب خوب نبود و کسانی که باید کارگاههای داستاننویسی را هدایت میکردند و افرادی را تربیت میکردند، خیلی زود به موضع گیرهای سیاسی افتادند و ادبیات ما از این بخش صدمه اصلی را خورد.
هر انقلابی از همان بدو پیروزی، بیشترین و سریعترین تأثیر را بر نظامهای سیاسی و اجتماعی میگذارد؛ اما به مرور زمان تأثیر خود بر حوزههای فرهنگی و ادبی را نیز نمایان میکند و بهتدریج دیدگاهها و مکاتب ادبی نویی به واسطهی وقوع انقلاب متولد میشود. تغییر و تحول اساسی و بنیادینی که انقلاب اسلامی ایران در شاخههای مختلف هنر، ازجمله داستان و شعر، پدید آورده به هیچ وجه قابل انکار نیست. این تحول و دگرگونی به گونهایست که ادبیات ایران را به سادگی و وضوح میتوان به دو بخش قبل و بعد از انقلاب تقسیم کرد و تفاوتهای آشکار آن را در جنس و مبنا و ماهیت مورد تحلیل و واکاوی قرار داد.
میگویند «ادبیات»، نمود اندیشهها و احساسات و برداشتها از رویدادها و حوادثیست که در دنیای واقعی پیرامون نویسنده رخ میدهد و خالق اثر؛ خود آن را تجربه و احساس میکند. طبیعیست که هرگاه ارزشهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی جامعهای تغییر کند؛ در نوع نگرش و عواطف نویسندهی آن جامعه نیز دگرگونی پدید میآید. حال هرچه شدت تحولات سیاسی و اجتماعی ناشی از یک انقلاب عمیقتر باشد؛ دگرگونیهای ژرفتری در ادبیات آن کشور نیز پدیدار میشود. بر همین اساس تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی که به واسطهی انقلاب اسلامی در ایران بهوجود آمد؛ نه تنها سیمای سیاسی و ساختارهای اجتماعی را به کلی دگرگون ساخت، بلکه در زمینه ادبیات و داستان نیز تغییرات فراوان ایجاد نمود. این تغییر هم در شکل و قالب آثار و هم در زبان و محتوا و پیام آنها به وضوح قابل تشخیص است. از سوی دیگر باتوجه به اینکه حوادث و اتفاقات ناب و سوژههای بکر، جانمایه ادبیات داستانیست و انقلابها ذاتاً منبع و الهامبخش چنین سوژههایی هستند، چندان نباید عجیب به نظر برسد که نویسندگان به مدد همین انقلابها آثار متنوع و متعددی خلق کنند.
پژوهشهای انجام شده نشان میدهد که ادبیات داستانی معاصر ایران در سالهای قبل از انقلاب اسلامی دچار رکود و تکرار شده و حتی در مقاطعی احساس میشد به بنبست رسیده است. این رخوت و بیانگیزگی را بعضا میتوان به وضوح در عملکرد و بیاشتیاقی نویسندگان حرفهای مانند غلامحسین ساعدی و بهآذین نیز مشاهده کرد. وقوع انقلاب اسلامی جان دوبارهای به پیکره نحیف ادبیات داستانی معاصر ایران دمید و حرکت مردم، مبارزات و اتفاقات و حوادث بکر و ناب انقلاب ، تا حد زیادی نویسندگان ادبیات داستانی معاصر را مجددا به نوشتن ترغیب کرد. بین سالهای ۱۳۵۸ تا ۱۳۷۰ ( ۱۹۷۹ تا ۱۹۹۰ ) رمانها و مجموعه داستانهای متعددی منتشر شده که نشان دهنده رشد کمی و کیفی ادبیات داستانی کشور در این دوره است. اقبال و توجه نویسندگان به خلق اثر در این دوران تا آنجاست که منتقدان ادبی نوید فرارسیدن عصر رمان ایرانی را داده بودند.
به عنوان نمونه دورهی کامل کلیدر با (۱۰جلد) پس از انقلاب بهمن منتشر شد. رازهای سرزمین من (رضا براهنی)، باغ بلور (محسن مخملباف)، اهل غرق و دل فولاد (منیرو روانیپور)، طوبا و معنای شب (شهرنوش پارسیپور)، ثریا در اغما و زمستان۶۲ (اسماعیل فصیح) و سمفونی مردگان (عباس معروفی) هم ازجمله آثار داستانی شاخصی هستند که در دهه ۶۰ به بازار کتاب وارد شدند. این روند در دههی هفتاد با ادامهی کار از همین نویسندگان و ظهور داستانهای تازهای همچون رژه بر خاک پوک اثر شمس لنگرودی و یوزپلنگانی که با من دویدهاند نوشتهی بیژن تجدی ادامه یافت و حتی نویسندگانی مانند امیرحسین چهلتن، جواد مجابی، محمد محمدعلی، مسعود خیام، اصغر الهی، منصور کوشان، رضا جولائی، شهریار مندنیپور، خاطره حجازی، زویا پیرزاد، حسناصغری، ابوتراب خسروی، قاسم کشکولی و … نیز به خلق آثار داستانی درخور توجهی پرداختند.
برای بررسی جایگاه ادبیات داستانی انقلاب باید به نخستین جرقههای انقلاب اسلامی یعنی قیام امام خمینی (ره) در سال ۱۳۴۲ ( ۱۹۶۳ ) رجوع کرد. ادبیات داستانی به بنبست رسیدهی آن سالها با ظهور نویسندگانی چون جلال آل احمد دگرگون شد. او مبتکر نثر و زبانی متفاوت بود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران به عنوان الگو و معیار برای نویسندگان جوان مطرح شد. نثر و زبان جلال آل احمد با نثر بومی مردم عادی ایران پیوند خورده بود و همین ویژگی موجب شد آثار او نقطه عطف ادبیات داستانی انقلاب اسلامی ایران شود. کتابهای داستانی و حتی غیرداستانی جلال مانند «غربزدگی » و «خسی در میقات» کلید انقلاب ادبی اسلامی و ملی را زد. با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در سال ۱۳۵۹ ( ۱۹۸۰ ) و شلیک اولین گلوله، ادبیات داستانی دفاع مقدس هم پدید آمد و تا پایان جنگ و سالهای بعد از آن، پابهپای دیگر ادبیات داستانی به پیش آمد. هرچند در آغاز داستانهای دفاع مقدس از نیروی تخیل و تکنیک داستانی چندانی برخوردار نبود و بیشتر به تهییج خواننده به دفاع از کشور می پرداخت، اما به مرور جای خود را در ادبیات فارسی محکم و نویسندگان جوان و پرتوانی داد. نویسندگانی که هنوز هم مینویسند و برخی باتوجه به داشتن تجربهی حضور در جبهههای جنگ، توانستهاند دفاع مقدس را به عنوان یک قالب داستانی در ادبیات بعد از انقلاب حفظ کنند.
تغییر در مفهوم و معنای آرمان
ادبیات آرمانگرای پیش از انقلاب، متاثر از ادبیات چپ بود. ما در ادبیات پیش از انقلاب هیچ اثری نداریم که آرمانگرا باشد و چپ نباشد. ادبیات چپ هم بیشتر در محیط روستا نوشته میشد و حال هوای ارباب و رعیت را روایت میکرد. این سبک ادبیات داستانی چنانچه وارد فضای شهری میشد؛ بیشتر در پی آن بود که به شرح داستان مستاجر و صاحبخانه و ارباب و رعیت بپردازد. این روند پس از انقلاب نیز ادامه پیدا کرد و کسانی چون احمد محمود به این شیوه نوشتند و حتی بخشی از ادبیات دولتی سوره مهر نیز در این فضاها میگذرد. در ابتدای انقلاب هم، حجمی عظیم از داستانهای چپ یا مارکیسستی روانه بازار شد که به سبب ناپختگی برخی نویسندگان آنها و شتابزدگی که جریان تند حوادث پس از انقلاب در تمام زمینهها ایجاد کرده بود، بعضاً از ساخت و پرداختی کاملاً مناسب و سنجیده برخوردار نبودند.
کاظم مزینانی (نویسنده) در یکی از گفتوهایش به این مسئله اشاره کرده بود. از دید مزینانی در آن زمان به واسطه روی کار آمدن انقلابیها تسلط گفتمان چپ تضعیف شد. این مسأله بهویژه در سه سال اول پیروزی انقلاب که همزمان با درگیری و تنشهای سیاسی علیه کشور بود؛ بیشتر خود را نشان داد. از آن طرف به اصطلاح بچه مسلمانها در ادبیات دست بهکار شدند. این جوانان بدون توجه به دستاوردهای ادبیات در سالهای گذشته از نقطه صفر شروع کردند. تجربههایی که طی سالها در ساختار داستاننویسی بهدست آمده بود؛ نادیده گرفته شد. تجربههایی که از طریق نویسندگانی چون گلشیری، دولتآبادی و… به دست آمده بود و ما را به سطح تکنیکی قابل قبولی رسانده بود. نویسندگان جوانی که قدم به عرصه گذاشتند مطالعات بسیار کمی در مباحث تئوریک داشتند. اغلب این افراد به ضرورت انقلاب و در راستای همان مبارزات سیاسی کار نوشتن را آغاز کردند.
رضا رئیسی (نویسنده و روزنامهنگار) هم معتقد است باید پذیرفت که نقطه شروع بعد از انقلاب خوب نبود و کسانی که باید کارگاههای داستاننویسی را هدایت میکردند و افرادی را تربیت میکردند، خیلی زود به موضع گیرهای سیاسی افتادند و ما از آن جا صدمه اصلی را خوردیم. بعد از آن هر دولتی که آمد باسیاستهای خاص خود دامنهی کاری را برای عدهای خودی مهیا کرد.
به هر حال نمیتوان کتمان کرد که فضای غالب بر داستانهای دهه اول پس از پیروزی انقلاب، در وهله اول سیاسی بود و در مرحله بعد اجتماعی. در مرتبهای پایینتر هم داستانهای تاریخی- بیشتر مربوط به عصر حاضر- بهخصوص در میان قشری عوامتر از طبقه کتابخوان آن دوره طرفدار پیدا کرد اما در این میان کسانی بودند که از این فضاها خارج شدند. برای مثال محمود حکیمی یک خطشکن محسوب میشود که الگوهای ادبیات چپ را ادامه نداد و این درحالی بود که نویسندگان دهه ۶۰ و حتی دهه ۸۰ هنوز در این فضا بهسر میبردند. برای مثال کتاب «همنوایی شبانه ارکستر چوبها، رضا قاسمی اگرچه در فضای روشنفکری پاریس سپری میشود اما همچنان در سیطره جدال طبقاتی بهسر میبرد. کمکم این فضا کاملا شکسته شد و محمدرضا بایرامی در کتاب «کوه مرا صدا میزند» توانست کاملا از این فضا خارج شود. در این کتاب هیچ عنصر ظاهری از گفتمان انقلابی دیده نمیشود اما خروج از فضای کتابهای چپ و انقلابی خود یک انقلاب ادبیاتی بود.
افزایش تعداد رمان نسبت به داستان کوتاه
تکتهی قابل تامل دیگری که در بررسی ادبیات داستانی کشور حتما باید به آن توجه داشته باشیم سیر حرکت برعکس داستاننویسی ما از داستانکوتاه به سمت رمان است. میدانیم که سیر داستاننویسی جدید در ایران، همچون بسیاری دیگر از کشورهای جهان سوم، به خلاف جریان آن در غرب بوده است. به این ترتیب که، اگر در مغرب زمین، از حدود چهارصدسال پیش، کار از رماننویسی آغاز شده و تنها نزدیک به صد و شصت سال است که داستان کوتاه در آنجا مطرح شده و پا گرفته است، در کشورهایی با وضعیّت ما، آغاز این جریان، با داستان کوتاه بوده، و بعدها- آن هم با وسعت و شتابی به مراتب کمتر- نوشتن رمان و داستان بلند، رونق و رواج گرفته است. به گونهای که، به احتمال زیاد، عده رماننویسان قابل تأمل ما تا قبل از انقلاب، در مجموع به مراتب کمتر از نویسندگان داستان کوتاه، و تعداد رمانها و داستانهای بلند آن مقطع زمانی نیز کمتر از مجموعه داستانهای کوتاه است. در پس از انقلاب، این نسبت به هم خورد. به این ترتیب که بیش از نیمی از مجموع کتابهای داستانی که تا سال ۱۳۷۰ برای اولین بار به چاپ رسیده است را رمان و داستان بلند، و کمتر از نصفش را مجموعه داستان کوتاه تشکیل میدهد.
از نگاه کارشناسان و نویسندگانی همچون محمدرضا گودرزی اما افرایش کمیت در تعداد رمانها به هیچوجه نشاندهندهی موفقیت از نظر کیفیت نیست. این نویسنده داستان کوتاه بعد از انقلاب را بهتر و موفقتر از رمان میداند و تاکید میکند قبل از انقلاب مجموعه داستان گسترشی نداشت. مگر میشود که مجموعه داستان کسی را به عنوان اثر شاخصاش معرفی کرد و رمان او را خوب ندانست. باید دید بهترین نویسندگان ما چه کسانی هستند؟ داستان کوتاهنویسان ما همه بهترین هستند، بهرام صادقی، گلشیری، هدایت داستان کوتاهنویس هستند یا رمان نویس؟ به زعم او دلایل اقتصادی اجتماعی و سیاسی و فرهنگی فاکتورهایی هسنتند که باعث شدند حرکت جامعهی ادبی کشور به سمت رمان موفق نباشد.
شاید بتوان گفت جریان مدرنیسم پس از پیروزی انقلاب به حاشیه رانده شد و یک دهه بعد دوباره اقبال بدان افزون شد. هوشنگ گلشیری موثرترین تئوریسین رمان مدرن بعد از انقلاب است که چه با آثار خود چون رمانهای «آیینههای دردار» و «جننامه» و چه با درسهای داستاننویسی خود، برخی نویسندگان جوان را به مسیر رماننویسی سوق داد. رمانهای نوشدارو (علی موذنی، ۱۳۷۰)، سمفونی مردگان (عباس معروفی۱۳۶۸) ،نقش پنهان (محمد محمدعلی، ۱۳۷۰) و دل دلدادگی (شهریار مندنیپور، ۱۳۷۷) ازجمله نمونههای برجسته رمان مدرن در این دوره هستند.
ورود زنان در عرصهی داستاننویسی
ورود زنان به عرصهی نویسندگی و افزایش آثار داستانی که خالق آنها زنها هستند از دیگر تغییراتی است که انقلاب اسلامی در رشد آن بی تاثیر نبود. در اواخر دورۀ شاه بتدریج زنان پای به عرصۀ نویسندگی گذاشتند و شگفتآور است که این گرایش در جمهوری اسلامی حتی تشدید شد. اسلامی کردن آموزشگاههای عالی و دانشگاهها سبب شد که زنان بیشتری به صف نخبگان دانش آموخته بپیوندند. پیشتر خانوادههای مذهبی و محافظهکار غالباً از فرستادن دختران خود به آموزشگاههای دولتی خودداری میکردند، زیرا از تأثیر بد محیط بر اخلاق فرزندانشان میترسیدند. پس از آنکه این ملاحظات منتفی شده دختران جوان بیش از پیش به تحصیلات عالی روی آوردهاند. پیامد طبیعی این گرایش آن است که در سالهای اخیر زنان بیشتری دست به قلم میبرند و جنبههای مختلف زندگی زنانه را در ایران وصف میکنند، نه تنها از ستم مردان در جامعۀ پدرسالار انتقاد میکنند، بلکه از سهمی که خود زنان در آن دارند، سخن میگویند.
در ده-بیست سال گذشته، تعداد قابل توجهی از پرفروشترین رمانهای ایرانی را زنان نوشتهاند. «بامداد خمار» نوشته فتانه حاج سید جوادی ۴۷ بار و «سهم من» نوشته پرینوش صنیعی ۱۴ بار تجدید چاپ شدهاند. هرچند این رمانها داستانهایی خطی هستند که در مضمون آنها جریانی از پند و اندرز رونمایی میکند و شاید بتوان آنها را نسخههای تکراری از نوشتههای نویسندگان زن دهه ۲۰ دانست اما با نثری شیوا و روان از جذابیت خاصی برای خواننده عصر خود برخورداراند. در مضمون نیز این داستانها سهم معلق در هوای زنان را که میخواهند خارج از دالانهای تاریک اجتماعی حرکت کنند مثل یک علامت سوال بزرگ پیش روی خواننده میگذارند
ایلنا
1 Comment
كلنل اسكورتسني
مخملباف و فصیح در حد بقیه اسامی تیتر نیستند.