این مقاله را به اشتراک بگذارید
آخرین بار کی سحر را دیدی؟ (فرزاد مؤتمن)
جای خالی ژانر
علیرضا حسنخانی
هنوز بر ما پوشیده است که بعد از اینهمه سال داشتن سینما و تولید فیلم، حضور در عرصههای جهانی و حتی تصاحب معتبرترین و مهمترین جوایز سینمایی چرا نتوانستهایم در ژانرهای تعریف و تثبیتشدهی سینمایی، جایی به غیر از همان ژانر مندرآوردی خودمان – ژانر اجتماعی- اثر در خور توجهی خلق کنیم. اینچنین است که موقع تماشای آخرین بار کی سحر را دیدی؟ جایی که قرار است گرهگشاییای اتفاق بیافتد منجر به خندهی دسته جمعی در سالن سینما میشود. مؤتمن در آخرین بار… سعی کرده به ژانر محبوبش – پلیسی معمایی- نزدیک شود و داستانی ایرانی را در بستر این گونهی سینمایی روایت کند. اتفاقاً در کلیات، هم این ایرانیزه کردن یک داستان معمایی و هم ایجاد تعلیق شکل منطق و قابل قبولی یافته منتها در جزئیات به خصوص در جاهایی که باید انگیزه و یا دلیلی ذکر میشده کمیت فیلم لنگ میزند.
آخرین بار… در نیمهی نخست یعنی جایی که قتل دختر و گم شدن سحر با هم پیوند میخورند و دو داستان به شکلی با هم پیش میروند که برای بیننده این شائبه را ایجاد میکنند که با هم مرتبط هستند خوب و جذاب پیش میرود اما از جایی که مسیر این دو داستان از هم جدا میشود و جستوجو برای یافتن سحر موضوع اصلی فیلم میشود افت فیلم آغاز میشود. درست از همان جایی که دلیل حالا دیگر کلیشهشدهی «حرف مردم» وارد داستان میشود. با این حال و با وجود افت قدم به قدم فیلم و حسرت ما برای فرصت دیگری که در ژانر پلیسی معمایی سوخت میشود، میتوان گفت آخرین بار… به شکلی مطلق سقوط نمیکند و از دست نمیرود. شاید مثل همیشه از بدو ورود برادر به داستان فهمیده باشیم گم شدن سحر زیر سر اوست، شاید انتقال اطلاعاتی مثل پیدا شدن ۳۰۰۰ دلار، باسمهای و بیموقع باشد اما اطلاعاتی هم در جاهایی جاگذاری شدهاند که بهموقع به بیننده منتقل میشوند و بهموقع از آنها استفاده میشود. مثل ماشین ماکسیمایی که دوست سحر با آن سحر را رسانده.
در این بین باید به مضمون قتلهای خانوادگی و ناموسی هم اشاره کرد که مثل همان انگیزهی دمدستی «حرف مردم» موضوع همهجور فیلمی بوده. از عروس آتش که شاهکاری به مدد آن شکل گرفته تا سریالها و فیلمهای تلویزیونی. همچنان جای خالی بزهکاری، جرمها و جنایات سازمان یافته و نوظهور و حتی با انگیزههایی خیلی پیشپا افتادهتر در فیلمهای ایرانی خالی است. میشود بخش عمدهای از این جای خالی را به گردن ممیزی انداخت اما آیا میشود به همان سادگی از تحقیق و بررسی نکردن و زمان کافی صرف فیلمنامه نکردن هم گذشت؟