این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
نقد فیلم بادیگارد (ابراهیم حاتمیکیا)
افسوس
مهرزاد دانش / فیلم
مایهی اصلی فیلم، پتانسیل مناسبی برای پرورش یک داستان پرکشش دارد: محافظی که از حساسیتهای فضای محافظتهای سیاسی خسته شده و خود را به حوزه محافظت از یک دانشمند منتقل میکند و در اوج کش و قوس رابطه با دانشمند، به اتهام سهلانگاری از کارش اخراج میشود، ولی با فدا کردن خود در راه حفظ جان دانشمند، اتهام را از خودش سلب میکند.
حاتمیکیا اگرچه موفق میشود در قسمتهایی به مرز یک فیلم جذاب نزدیک شود، ولی باز به سیاق روند فزایندهی شعارگرایی و حاشیهپردازیهای بیموردش در چندین سال اخیر، آن قدر زیگزاگهای غیرسینمایی در متن فیلم اعمال کرده که پتانسیل مزبور را تا حد زیادی کاهش میدهد. وقتی او میتواند درام پر و پیمانی از یک موقعیت پیچیدهی احساسی و اعتقادی استخراج کند، چرا وقت خود و تماشاگر فیلمش را با متلکهای ژورنالیستی همچون مقایسهی عکس دو رییس جمهور کنونی و سی و چند سال قبل هدر میدهد؟ چرا فضایی همچون اصرار خبرنگار تلویزیون را از یک محافظ امنیتی جهت انجام مصاحبه با استناد به اینکه مردم انتظار دارند واقعیتها به اطلاعشان رسانده شود رقم میزند؟ کجای دنیا رسم است که تیمهای حفاظتی امنیتی کار اطلاعرسانی انجام دهند؟ (البته از خبرنگاری که دنبال برانکارد یک مجروح بهشدت خونین ازحالرفته میدود تا مصاحبه بگیرد و «مردم را از وقعیتها مطلع سازد» جز این انتظاری نمیرود) چرا موقعیتهای بیربطی مانند گلاویز شدن با اوباش پارک وسط داستان گنجانده میشود؟ چرا ارجاع به خود (آژانس شیشهای) با آن شعارهای مربوط به خیبری و موتوری در بیربطترین شکل به ماجرا تحمیل میشود؟ اصلاً آن موتورسوارهای شعار به دست، میان چنین داستانی چه کارهاند؟ برای ماجرای فیلم کاربرد دارند (که ندارند) یا برای جنجال آفرینیهای سطحی ژورنالیستی در خوشامد فلان جریان سیاسی و بدآمد بهمان جریان جناحی؟
این موضوع که دانشمند هستهای یک دفعه فرزند همرزم او در سالهای جنگ از آب درمیآید دیگر چه صیغهای است؟ دختر کوچک او در فیلم چهکاره است؟ اگر نبود چه میشد؟ همسرش اگر به جای مدیر مدرسه مثلاً خانهدار بود یا پزشک یا کارمند، چه فرقی در ماجرا حاصل میشد؟ اصلاً چرا فیلمساز در کنار شخصیت فیلمش این قدر نزدیک ایستاده است و در حد تقدیس میانگاردش؟ خب آن مقام امنیتی ارشد حرفش مستدل است: نوع قرار گرفتن بازو و بدن محافظ دلالت بر این دارد که او از بدن شخصیت سیاسی به عنوان سپر استفاده کرده است و نه آنکه بر حسب وظیفهاش خود را سپر او کند. اگر آقای محافظ جوابی درست دارد بدهد، دیگر این همه مظلومنمایی و قدیسگرایی چه معنایی دارد؟ ضمن آنکه این دیگر چه جور شبکهی امنیتیای است که اگر محافظ ارشد و پرسابقهای را از کار تعلیق کنند، همه از دانشمند و نامزدش و… هم خبر دارند و دربارهاش صحبت میکنند؟
اگر به جای این همه حرف و نقل در باب تفاوت وظیفه و تکلیف و… به فیلم و موقعیتهای داستانش عمق داده میشد، واقعاً میشد امیدوار بود که با یکی از بهترین آثار حاتمیکیا روبهرو میشدیم. در حال حاضر بادیگارد مجموعهای از شعار و متلک روزنامهای به این و آن، و کمی هم سینما است. افسوس…
****
نگاه به بادیگارد (ابراهیم حاتمیکیا)
جک باوئر یا حیدر ذبیحی؟!
محمدسعید محصصی
وقتی کفشهایم کو؟ را میدیدم یاد شب یلدا افتادم، و وقتی تماشاگر بادیگارد را میبیند بیاختیار یاد آژانس شیشهای میافتد. این خوب است یا بد؟ خود من در انتقاد از بادیگارد اعتقاد دارم که حاتمیکیا باید تکلیف خود را با شخصیتها و فضاهای آژانس… یکسره کند و به دور و بر خود و امروز بیشتر توجه کند، اما شباهت کفشهایم… با شب یلدا برای خود من ستودنی است. آیا این یک تناقض است؟
اجازه بدهید ادعا کنم که این نهتنها تناقض نیست، که تبعیض هم نیست. بحث ما با آژانس… بحث از تجربهی دردهای همیشگی انسانی نیست، چنان که در تازهترین کار پوراحمد به سراغ آنها رفته است، موضوعی که حاتمیکیا در آژانس… و بسیاری از فیلمهایش دنبال میکند، نوعی نگاه به انسان جبهه و جنگ است که همان زمان هم نیاز به بازخوانی داشت و حاتمیکیا نه در آن روز حاضر به پذیرش ضرورت این بازخوانی بود و نه امروز. اینکه حاتمیکیا و خیل بزرگی از سینماگران بالیده در دههی شصت، همچنان دل در گرو آن دوران دارند، حقی است که کسی را با آن سر مقابله و معارضه نیست؛ اما آیا نمیتوان این نگاه را نقد کرد؟ هم در آژانس… و هم در بادیگارد شخصیتهایی هستند بسیار قانونمدار که مو را از ماست بیرون میکشند و بر اشتباههای حاج کاظم یا حیدر ذبیحی انگشت میگذارند، اما حاتمیکیا از ما میخواهد با اصل قرار دادن صداقتی که در چشمهای حاج کاظم موج میزند و در پاکی اشکهای حیدر هویداست، از سر این اشتباهها بگذریم و فداکار بودن این شخصیت(ها) را ملاک حقیقت قرار دهیم. هرچند دل مای تماشاگر – با تمهیدهای حاتمیکیا – با حیدر است، اما منطق قویتر فیلمبینی ما میگوید حرف دل را نشنو و به بازرس بیاحساس شورای عالی امنیت ملی بیشتر گوش بده!
اجازه بدهید به تجربههای دیگران توجه کنیم: کیفر ساترلند تهیهکننده و بازیگر نقش محبوب جک باوئر در سریال ۲۴ یک مأمور کارکشتهی سیا است که در واحد ضدترور کار میکند. او چنان بیرحم است که از شکنجههای نابودکنندهی مظنونان ابایی ندارد و کار او معمولاً با قوانین جاری ایالات متحده منافات پیدا میکند. طبعاً او مخالفان زیادی در دستگاه پلیسی و قضایی کشورش دارد اما در تمامی طول سریال، او مبارزههای زیادی برای اثبات حقانیت خودش میکند که جزیی از طبیعت پیچیدهی کار یک جاسوس در بالاترین سطوح مأموریت خویش است. سلاح او در این مبارزهها تنها صداقت و فداکاری نیست (که البته یکی از معیارهای درستکاری یک مأمور است) بلکه تلاش بسیار و بیوقفه برای گردآوری شواهد و مدارک برای اثبات درستی اعمالی است که او در مسیر اجرای نقشههای پیچیدهاش برای انهدام برنامههای خرابکارانهی تروریستها، باید انجام دهد. در واقع این صداقت مستتر در چشمهای پاکِ کیفر ساترلند نیست که باعث محبوبیت شخصیت جک باوئر میشود (که اصلاً چنین پاکی و صداقتی در آن چشمها دیده نمیشود!) بلکه همان کوششهای بیوقفهی جک باوئر برای گردآوری شواهد و مدارک است که با چنگ و دندان به دست میآورد و دل و بیش از آن منطق تماشاگران را با خود همراه میکند.
در طی تماشای بادیگارد میاندیشیدم چه خوب اگر این فیلم با معیارهای تماشاگر غربی هم فیلم موفقی از کار درآید و در آن صورت جامعهی غربی بیشتر به حقانیت مبارزهی چندسالهی اخیر کشور ما بر ضد تروریسم کور داعش و القاعده پی خواهد برد، اما وقتی فیلم بهپایان رسید احساس کردم چهقدر چسبیدن حاتمیکیا به آن نگاه دههی شصتیاش به انسان جبهه و جنگ و رو گرداندن او از مواجههی منقدانه با این نگاه، این توفیق منتظَر را از فیلم سلب کرده است! از خود فیلم شاهد بیاوریم: دو اشتباه الفبایی از حلقهی محافظان سوژهها، در ابتدا و انتهای فیلم، باعث شده که شخصیتهای اصلی به دست تروریستها شهید شوند: اولی توسط سرهنگ حیدر ذبیحی که به جای به زمین انداختن معاون اول رییسجمهور و درگیری با تروریست حاضر در صحنه، او را بغل کرده و ایستانده و ناخواسته سبب شهادت او شده، و دومی وقتی پس از انفجار درون تونل، حیدر و همسرش از ماشین واژگون بیرون میآیند و حلقهی دوم محافظان که سر صحنه حاضر میشوند به جای توجه به خطر حتمی بازگشت تروریستها برای اتمام نقشه (اصطلاحاً انجام نقشهی ب) به حیدر و همسرش توجه میکنند و تنها زمانی دست به اقدام متقابل میزنند که دیگر کار از کار گذشته است! هر دوی این اشتباهها، اشتباههایی مهلک هستند و از یک مأمور امنیتی اصلاً پذیرفته نیست و کارگردان کارکشتهای مثل حاتمیکیا که موهای خود را در این حوزهها سفید کرده، نمیتواند متوجه آنها نشده باشد؛ اما چرا کارگردانی مثل او باید چنین کند؟ در تحلیل علت موفقیت جهانی ۲۴ میتوان اینطور هم گفت که سازندگان آن سریال هیچگاه چنین نمیکنند که کارگردان باسابقهی جبهه و جنگ ما در فیلمهایش مرتکب میشود. و علت بعدی این است که آن سازندگان همواره آمادهی مواجههی نقادانه با آثار و نگاه مألوف خود هستند، حاتمیکیا چرا…؟
*****
بادیگارد (ابراهیم حاتمیکیا)
کدام تصویر درست است؟
ارسیا تقوا
به نظرم در بررسی تازهترین کار حاتمیکیا اول باید تکلیفمان را با خودمان مشخص کرده باشیم. اگر انتظاراتمان به دنبال روبان قرمز و خاکستر سبز و یا حتی مهاجر است به نظرم بیراهه میرویم. حاتمیکیا طی دههی اخیر نشان داده که دغدغههایی مهمتر از نفس سینما در فیلمسازیاش دارد. چیزهایی مثل صدور بیانیه، ایراد سخنرانی وخطابه اینقدر برای او اهمیت دارند که به نظر میرسد کل داستان را به سمتی میبرد که مجالی برای سخنرانی قهرمان اثرش بیابد. حالا اگر این سخنرانی مناسبتی با کلیت اثر هم نداشت خب نداشت. به گمانم حاتمیکیا طی این ده سال نشان داده حرفهای زیادی برای گفتن دارد و فرصت و مجال و حوصلهای برای قصهپردازی و حشو و اضافات فیلمسازی ندارد.
با این توضیح از دیدن بادیگارد ممکن است خسته نشوید و حتی زمانهایی با یادآوری دوران باشکوه حاتمیکیا از قاببندیهای محمود کلاری لذت ببرید، تحت تأثیر موسیقی کارن همایونفر قرار بگیرید، بارها در طول فیلم دلتان بلرزد و حتی نم اشکی هم بریزید. اما اگر منتظرید حیدری/ پرستوییای ببینید که تکلیفتان با قصهپردازی و شخصیتپردازیاش را در انتها بدانید، در اشتباهید. او بادیگاردی است که در ادامهی شغلش برای حفاظت از سیاسیون مردد است و این تردید میان حفاظت کردن یا عافیتطلبی او را بیقرار ساخته است. از ابتدا و زمانی که اشتیاق او را در فلاشبکی که محافظ شهید رجایی بود میبینیم و بعد عمق احساس غبن امروز او را شاهدیم، دلمان را صابون میزنیم و به خود میگوییم روایت با چه پارادوکس و نقطهی عزیمت قشنگی شروع شده است. اما متأسفانه انتظار اولیه نتیجهی دلخواه به دنبال ندارد.
حیدر ظاهراً طلبی از کسی ندارد ولی در طول فیلم نمیفهمیم چرا این اندازه از عالم و آدم طلبکار است. خود را سرباز معرفی میکند اما به اندازهی یک ژنرال حرف و نظر دارد. خود را خیبری معرفی میکند اما از او چیز دیگری میبینیم. و این میشود که دوگانگی در شخصیتپردازی حیدر به دوپارگی در ساختار اثر تبدیل میشود. حیدر در این فیلم خیلی شبیه حاج کاظم در آژانس شیشهای است. حاج کاظم هم باورهایی داشت که در راه آنها عدهای را گروگان گرفت و اسمشان را هم شاهد گذاشت و ما هم آن را باور کردیم و تا پایان همراهش شدیم و پذیرفتیم که عباس اینقدر ارزش دارد که حاج کاظم برایش این هرج و مرج را برپا کند و شهر را به هم بریزد. اما متأسفانه بادیگارد جوری است که دعوای حیدر برای دفاع از ناموسش در پارک به دل نمینشیند. هرچه فاطمه فاطمه گفتن حاج کاظم مفهوم بود این رابطهی عاشقانهی حیدر با همسرش/ مریلا زارعی درک نمیشود.
بگذریم… حاتمیکیا برای ما فقط یک فیلمساز نیست او به جایگاهی رسیده که اسمش امروز یک برند است و هر حرف و بیانیه و واکنش و فیلمش توجهآفرین است. حالا اگر ما بیشتر دوست داریم او را کسی ببینیم که قصه بگوید و «فیلم بسازد»، این مشکل ماست.
*****
در حاشیه بادیگارد حاتمی کیا
کارگردان فیلم «بادیگارد» در نشست نقد و بررسی فیلم خود خطاب با منتقد جلسه گفت: «توضیح بدهید چرا بعضی از منتقدان اینقدر مریض هستند؟!» همین جمله کافی بود تا منتقدان حاضر در نشست به اعتراض بپردازند.
این حاشیه ها در نشست دوم نیز ادامه پیدا کرد و در جلسه نقد و بررسی «من» نیز پاسخ هایی به اظهارات حاتمی کیا داده شده و عنوان شد: «فیلم بد، منتقد بد تولید می کند و فیلم سفارشی، منتقد سفارشی.» این ها را خدایار قاقانی، منتقد جلسه گفت و به ماجرای نجات فیلم«موج مرده» حاتمی کیا با همراهی منتقدان اشاره کرد. البته حاتمی کیا پیش تر گفته بود نقدهای منتقدان هر چند او را همیشه عصبانی کرده اما باعث رشد فیلمسازی او شده است. حالا باید دید چرا او که پیش از این چنین اظهارنظری درباره منتقدان کرده بود، امروز چنین حرفی زد که قطعا در روزهای آینده بازهم واکنش منتقدان را برخواهد انگیخت.
از آمدن به روی فرش قرمز خجالت می کشم
البته نشست فیلم«بادیگارد» حاشیه دیگری هم داشت. حاتمی کیا روی فرش قرمز در شب نمایش فیلمش حاضر نشد، در حالی که یکی از سایت ادعا کرده بود او گفته چنین برنامه ای را قبول ندارد. در نشست خبری درباره این موضوع از حاتمی کیا سوال شد و گفت: « اصلا چنین حرفی را نزدم و منتشر کردن چنین صحبتهایی تنها بی اخلاقی و بیانصافی از سوی یک سایت بود و من اصلا نمی دانم از کجا به وجود آمد.» اما او توضیح دیگری هم برای حاضر نشدنش بر روی فرش قرمز داشت؛ «در حالت کلی حال و هوای فرش قرمز و فضاهای اینچنینی را ندارم و حتی خجالت می کشم. شرایط به شکلی است که مانند کروات که برای برخی حرام است و برای برخی نیست، فرش قرمز هم برای من حرام است.» صحبت های حاتمی کیا مورد تایید پرویز پرستویی هم بود، به طوری که او هم در ادامه گفت: «نمیخواهم به کسی بیحرمتی کنم اما بپذیریم هر کسی روحیهای دارد. اصلا قصد بیحرمتی به کسانی که روی فرش قرمز راه میروند و یا آن را طراحی کردهاند ندارم، این نگاه شخصی است.»
منتقد در کنار تماشاگر و صدای بلند اوست
مسعود فراستی در واکنش به صحبت های حاتمی کیا در برنامه هفت گفت: فیلمسازی امروز گفت منتقدان مریض و کوراند و منتقد باید در کنار فیلمساز باشد نه مقابل او. من جواب می دهم یکی از دو علت جلونرفتن سینمای ایران همین تفکر است. حتما منتقد در کنار فیلمساز نیست. منتفد روابط عمومی فیلم نیست. منتقد در کنار تماشاگر و صدای بلند تماشاگر است.
کارگردان مدرن هم باید به استقبال منتقد بروند و باید بداند بهترین تماشاگر فیلم، اول فیلمساز است و فیلمساز به محضی که فیلم را تمام کرد به این طرف می آید و با تماشاگر به قضاوت درباره فیلم می نشیند.
فیلمساز اگر نفهمد که منتقد مخالفش است به این معنی که به فیلم بد اره نمی گوید، ناکام است. این روشن باشد که نقد هرچه صریح تر و برنده تر باشد اول به نفع فیلمساز است و بعد به نفع تربیت تماشاگر و منتقد است.
این نگاه از نقد که نقد باید کف بزند و هورا بکشد و روابط عمومی باشد، خیلی بی فرهنگی است. من به آن فیلمساز عزیز و باقی می گویم از نقد استقبال کنند.
****
گزارش نشست نقد و بررسی فیلم بادیگارد در کاخ جشنواره
ابراهیم حاتمیکیا:
ماجرا همان سال ۶۵ است، خجالت میکشم در جشنواره هستم و در سوریه نیستم
کارگردان فیلم «بادیگارد» گفت: حال این جشنواره برای من حال سال ۶۵ است. اولین فیلمم «هویت» که مصادف شد با عملیات «کربلای۵» و من خیلی خجالت میکشیدم که در سینما بودم و بچههای روایت فتح همه در جنگ و جبهه بودند. الآن هم خجالت میکشم که در سوریه نیستم.
نشست مطبوعاتی فیلم «بادیگارد» بهسنت امسال جشنواره بهفاصله یک روز بعد از نمایش فیلم دقایقی پیش با تأخیر آغاز شد.
ابراهیم حاتمیکیا، پرویز پرستویی، مریلا زارعی و پژمان لشگریپور سر موعد مقرر در سالن برگزاری نشستهای مطبوعاتی حاضر شدهاند، اما بهدلیل نرسیدن خبرنگاران، برگزاری نشست مثل همیشه جشنوارهِ امسال، با تأخیر مواجه شد.
عزیزالله حاجیمشهدی بهعنوان منتقد در این برنامه حاضر شده است و چون مجری برنامه هم به تأخیر خورده است، خود او اجرای آغازین برنامه را بهعهده گرفته است. با افزایش تدریجی حضور اصحاب رسانه در سالن نشستهای مطبوعاتی، این برنامه سرانجام با تأخیری ۲۰دقیقهای آغاز شد و حمید باباوند، اجرای این برنامه را بهعهده گرفته است. کارن همایونفر آهنگساز مجموعه نیز به جمع عوامل پیوست.
ابراهیم حاتمیکیا در ابتدای این نشست اشارهای به سختی پوشش برنامه در این وقت صبح کرد و ابراز امیدواری کرد که همه وظیفههایشان را درست انجام دهند.
عزیزالله حاجیمشهدی منتقد برنامه گفت: من بهعنوان یک منتقد بیش از اینکه به نقاط منفی نگاه کنم، چیزهای خوشایند فیلم به ذهنم میرسید، به همین جهت مایلم بگویم که فیلم «بادیگارد» بیش از هر چیز از یک ایده مرکزی تازه و بکر استفاده کرده که میان فیلمهای دیگر تکرار نشده است. پرداختن به شخصیتی که عاشق کارش است و با تمام وجود تنها محافظت فیزیکی شخصیتها را بهعهده نمیگیرد بلکه با قلب و اعتقادش کار میکند نکته بزرگی است. در فیلم هم پرویز پرستویی جایی اشاره صریح و روشنی به همین موضوع دارد و میگوید "برای من محافظت از شخصیت مهمتر از خود آنهاست" و اولویت خودش را هم اهلیت آن شخصیت قرار میدهد. فیلمنامه با این ایدهمحوری گسترش پیدا میکند و سرانجام به شخصیتی میرسد که بهدلیل قرار گرفتن در سالهای اخیر بهدلیل ترورهای دانشمندان هستهای، داستان تازهای کنار شخصیت اصلی طرح میکند.
این منتقد سینما ادامه داد: امتیازات دوستداشتنی کردن فیلم زیاد است، چیزهایی مثل همکاری دوباره محمود کلاری با حاتمیکیا بعد از ۲۵ سالی که از «کرخه تا راین» گذشته است فیلم را بهشدت درخشان کرده است. تعدد لوکیشنها، موتور سواری و ماشین سواری در لوکیشنهای شلوغ و تونلها و… همه و همه، همخوانی خاص و جالب کلاری در یکدست کردن فیلمبرداری این کار را نشان میدهد. به همین سبب صداگذاری کار برای بهمن اردلان کار ویژهای بوده است؛ چون اینجا هم با صحنههای جمعی خاص مثل صحنههای هلیکوپتر و مسیرهای پرتردد روبهرو بوده است. علاوه بر آن جمع کردن مجموعهای از بازیگران و همخوانی و یکدست بودن آنها هم امتیاز بزرگی است. مریلا زارعی این بار به پشت صحنه فیلم هم سرک کشیده است و علاوه بر نقشی که بازی کرده است، بهعنوان بازیگردان فیلم هم ایفای نقش کرده است و مسئولیت سنگینی به دوش او بوده است و فکر میکنم این تجربه بزرگی برای او بوده است.
ابراهیم حاتمیکیا در پاسخ به اولین سؤال مجری که از او پرسید آیا «بادیگارد» نقطه عطفی در کارنامه اوست، گفت: نقطه عطفی در کار نیست. این هجدهمین فیلمی است که من ساختهام و من روال خودم را طی میکنم. اما حال این جشنواره برای من سال ۶۵ است. اولین فیلمم «هویت» بود که مصادف شد با عملیات «کربلای۵» و من خیلی خجالت میکشیدم که در سینما بودم و داشتم فیلم میدیدم و بچههای روایت فتح همه در جنگ و جبهه بودند. الآن هم همین حال را دارم وقتی شنیدم که بچههای مستند رفتهاند سوریه برای شهرهای آزادشده. این مسیری است که دارم طی میکنم و همیشه سعی کردهام که آنچه را در بیرون میگذرد، ببینم و در فیلمم منعکس کنم. این تعابیر دوستان هست و محترم است اما برای من یک مسیر است، مثل همین انقلاب و همین نظام.
مریلا زارعی بازیگر فیلم هم در این نشست گفت: برای یک بازیگر فرصت مغتنمی است که در این گروه جای بگیرد. «بادیگارد» چهارمین همکاری من با حاتمیکیا است و در این پروژه مسئولیت سنگینتری هم داشتم و طی سه تا چهار ماهی که از پیش تا پس از فیلم داشتم احساس خوبی همراه با فیلم داشتم.
وی افزود: استفاده از تجربه حاتمیکیا در بحث سینما و نگاه سینمایی ایشان برای من جذاب بود. در دو دهه حضور حرفهای سینما بهگونهای بوده است که خودم را به برخی از کارگردانها مدیون میدانم. بیش از اینکه تجربه نقش برایم جذاب باشد استفاده از تجربیات آنها برای من جذاب بوده است.
پژمان لشکریپور مجری طرح این پروژه گفت: بعد از فیلم «چ» توفیقی شد که در خدمت حاتمیکیا باشم. چند طرح آقای حاتمیکیا داشتند و وقتی که فیلمنامه اولیه بادیگارد را خواندم اصرار داشتم که این فیلم را بسازند. اول اصرار من بود و بعد دوستان اوج که نهایت حمایت را از این پروژه کردند. همانطور که آقای حاتمیکیا گفتند این دوستان و آقای حسنی الآن در سوریه مشغول ضبط مستند هستند.
کارن همایونفر آهنگساز فیلم هم گفت: سابقه همکاری با آقای حاتمیکیا سر یک سریال بزرگ و یک فیلم بودیم. من میانه کار آنقدر غرق در فیلم بودم که حاتمیکیا میگفت "خیلی درگیر کار شدی و یک کمی از کار فاصله بگیر". من عاشقانه این کار را دوست داشتم تا زمانی که با نفس گرم مخاطبان به پرده سینما نشست.
پرستویی در ابتدای صحبتهایش در این نشست گفت: برای من همیشه افتخار بوده است که در این پروژه حضور داشتم. هر تجربهای که از آژانس شیشهای شروع شد با حاتمیکیا خاصیت خودش را داشته است و این هم تجربه و حس و حال خوبی برای من داشت.
خبرنگار صداوسیما درباره صحنه خاصی از فیلم که همسر و فرزندان حیدر مشغول مداوای او هستند پرسید که حاتمیکیا پاسخ این سؤال را به پرویز پرستویی محول کرد و پرستویی گفت: واقعیت این است که این صحنه تابلوی شگفتانگیزی بود و قرار بود که همان صحنه دوباره بازنمایی شود، اما احساس من هم این است که این صحنه درنیامده است، شاید این بهخاطر محدودیت برای پوشش شخصیت اول بود و فکر میکنم که شاید لازم باشد که جناب حاتمیکیا برای نمایش عمومی این فیلم این صحنه را تغییر دهد. اما وقت فیلمبرداری این فیلم، واقعاً حس و حال معنوی خوبی داشتیم، اما همان موقع هم بهخاطر این محدودیت پوشش احساس کردم که بازخورد خوبی برای مخاطب نخواهد داشت.
ابراهیم حاتمیکیا در پاسخ به سؤالی در مورد شرایط کار هم گفت: فیلمبرداری این فیلم ۳ ماه فشرده و «حاتمیکیایی» بود. بهشدت فشار روی ما بود و من بهشدت دوست داشتم که اکشن این صحنهها دربیاید و کم نگذاریم. من خجالت میکشیدم از بس فشار میآوردم روی محمود کلاری برای صحنههای سخت فیلم، واقعاً کابوس شده بود. همه بچهها زحمت کشیدند و بهخصوص پرویز پرستویی که همچنان در حال تاوان دادن برای صحنههای موتورسواری است. در فیلم خیلی دخالت تصویری صورت گرفته است هرچند الآن زیاد مشخص نیست، اما چهار عامل فیلمبرداری و صدا و جلوههای ویژه تصویری و میدانی، فیلم را کاملاً دگرگون کردهاند. متأسفانه بهدلایل کمبود مالی، فیلمها آپارتمانی و خیلی ساده و تنبل شدهاند و امروز همه به این رسیدهایم که واقعاً دیگر بس است این فضا. من سعی کردم از اکشن خیلی خوب استفاده کنم و تغییری در این فضا رخ دهد.
یکی از خبرنگاران ایرادات فرعی و جزئی صحنهای داشت که مریلا زارعی و حاتمیکیا را حسابی به زحمت انداخت. یکی از این ایرادها این بود که چرا نشان برج میلاد روی سینه محافظان بوده است که حاتمیکیا گفت: این یک قاعده فنی بوده است و همه اینها چک شده است.
خبرنگار دیگری در مورد پشتیبانی مالی و معنوی سازمان انرژی اتمی پرسید که حاتمیکیا پاسخ داد: سازمان انرژی اتمی به ما اجازه داد در آن لوکیشن فیلمبرداری کنیم، اما هیچ شرکت تبلیغاتی دیگر مثل ماشینهایی که در فیلم میبینیم از فیلم حمایت مالی نکرده است.
حاتمیکیا در پاسخ به سؤال دیگری گفت: خرده پیرنگهای زیادی در فیلم وجود دارد مثل اینکه نخبگان دهه نود دانشمندان هستهای هستند، ما کاملاً بابت این موضوع تحقیقات کردیم، به نطنز و اصفهان رفتیم و با عزیزان این عرصه بهشدت صحبت کردیم.
حاتمیکیا در پاسخ به سؤالی مبنی بر مشابهتهای آژانس شیشهای و بادیگارد گفت: بالاخره پرویز پرستویی سردار است و وقتی من دوباره به او رسیدم خیلی حرفها را به او وصل میکردم که باید بکشد و دوست داشتم که بعد از مدتها فاصله گرفتن نسبتهای قدیمی دوباره شکل بگیرد.
خبرنگار روزنامه سینما از حاتمیکیا پرسید آیا «بادیگارد» نقدی بر دولت تدبیر و امید است و حاتمیکیا گفت: بحث من کلی است، نه اشاره به دولتهای خاص، بحث من معاصر است. فکر میکنم اینقدر ظرفیت هست که عزیزان به این شکل نگاه نکنند. من نقد شخصیت و منش سیاسی در فیلمم دارم و این مسئله جدی من است، اما لزوماً ربطی به این دولت و آن دولت ندارد.
حاتمیکیا همچنین درباره شرکت نکردن در مراسم فرش قرمز گفت: من آن حرف را نزدم و این یک بیاخلاقی و بیانصافی خاص بود. اما جدای از این بحث، من حال این فضا را ندارم، اصلاً نمیفهمم و حتی خجالت میکشم، پرویز هم همین حس را دارد. از بچهها هم اجازه گرفتم. میگویند که برای بعضیها کراوات مشکلی ندارد، برای بعضیها حرام است و برای بعضیها مکروه، اما فکر میکنم این فضا برای من حرام است.
پرستویی هم اضافه کرد: این تصمیم مسئولین جشنواره هیچ اشکالی ندارد، اما من شرایطم خاص است. اولین باری که من کت و شلوار پوشیدم، کمی نامتعادل شدم و موتور گازی رفت زیر پای من، الآن هم بحث همین است، هیچ بیحرمتی به جشنواره و دوستانی که شرکت کردند نیست ولی من حالم این نیست و واقعاً تعادلم را از دست میدهم، حس نیت مسئولین را هم میفهمم.
حاتمیکیا هم اضافه کرد: جشنواره مرتب و آبرومندانه برگزار شد. به آقای غریبپور هم بهشدت علاقهمندم حتی از این لباس پوشیدنها هم بدم نمیآید، اما این هم احوال ماست دیگر.
کارگردان «بادیگارد» در پاسخ به سؤال دیگری گفت: ضدقهرمان دروان شخصیت اصلی ماست. جرقههایی را از بیرون میگیرد و شعله میگیرد.
وی در مورد سؤالی که چرا در فیلم جوان نابغه با بازی (بابک حمیدیان)، تیم محافظان را سر کار میگذارد، گفت: قاعده کار همین است و طبیعی است و خنده تماشاگران در سالن احساس منفی نیست و در تیم محافظان چنین فضایی وجود دارد.
مریلا زارعی در مورد انتخاب بازیگران گفت: آنچه در فیلم دیده میشود حاصل یک گفت و شنود بین حاتمیکیا و بعضی موارد آقای پرستویی است و انتخاب بازیگران انجام شد.
وی در مورد انتخاب شیلا خداداد در این فیلم گفت: خداداد اولین حضورش پس از سه سال غیبت در سینما را دارد. ویژگیهایی که این نقش داشت بهلجاظ فیزیکی، همانی بود که ما از خانم خداداد انتظار داشتیم. کارگردان برای شکل و شمایل بازیگر ریسک میکند و چنین موضوعی در سینمای ایران مابهازایی هم دارد. سعی کردیم که بر اساس خاستگاه و طبقه اجتماعی که نقش دارد، حتی لحنی که این نقش بهعهده میگیرد از خانم شیلا خداداد دعوت کنیم که به این پروژه بیایند، در فیلم سلامی تازه به سینما دادند.
زارعی همچنین در مورد نقش بازیگردانیاش در این فیلم گفت: در مقابل تجربیات آقای پرستویی باید لفظ دیگری بهجای بازیگردان و انتخاب بازیگر استفاده شود. سناریو را خواندم، احساس من این است که این نقش برای آقای پرستویی است. وقتی که سناریو را میخواندم به حاتمیکیا گفتم اگر روزی روزگاری به هر دلیلی، پرستویی به این فیلم ورود پیدا نکردند، بهتر است که این فیلم ساخته نشود. بهشکل قاطع اعتقادم این است که بازیگرانی مثل پرستویی برای یک فیلم لازم هستند چون که حضورشان که با حس و روح به فیلم اضافه میشوند به همه عوامل فیلم کمک میکند. سرتیم ما در فیلم بادیگارد پرویز پرستویی بود.
حاتمیکیا در میانه صحبتهای حاجیمشهدی وارد شد و گفت: شما هم یک کمی از منتقدانتان بگویید. چرا بعضی از این منتقدها اینقدر بیمار هستند که حاجیمشهدی پاسخ داد: وقتی اصول نقد حاکم نباشد، این اتفاق میافتد. این به خود آدمها برمیگردد و یک دلیل روانشناختی هم دارد. وقتی میبینیم که یک فیلم بعد از ۵ روز از جشنواره همه نظرها را به خود جلب کرده است، فکر میکنیم که مخالفت با این فیلم یک تشخص است.
حاجیمشهدی ادامه داد: دیروز یکی از دوستان احتمال سفارشی بودن این فیلم را میداد که من تا جایی که با حاتمیکیا آشنا هستم میدانم که او هم به این عقیده است که همه فیلمها سفارشی هستند. گاهی اوقات تهیهکننده سفارش میدهد و گاهی اوقات خود کارگردان و اینجا با توجه به این موضوع خاص؛ حتماً سفارش خود حاتمیکیا بوده است.
این منتقد سینما ادامه داد: کارگردانی بسیار منسجم فیلم، واقعاً برجسته است. حتی من «چ» را بهدلیل بسته بودن فضاها راحتتر از «بادیگارد» میدانم. دشواری کار برای عوامل صحنه در جاهای باز خیلی سخت است. یکی دیگر از امتیازات بارز دیگر فیلم هم موسیقی کار است. علاوه بر تحقیق مفصل، بهدلیل اینکه حاتمیکیا مجموعه کاری را پیگیری میکند که در اعتقادش است و به همین دلیل فاطمه آژانس حالا راضیه بادیگارد شده است.
حاجیمشهدی همچنین در پایان به برخی صحنههای فیلم مثل صحنههای پینتبال ایراد گرفت و در پایان گفت که این تصادفی نیست که میثم زرین جزو خانواده شهداست.
‘