این مقاله را به اشتراک بگذارید
نیره رحمانی / مد و مه
در حاشیه بازخوانی یادداشت کوتاهی که اشاره به ایام جنگ جهانی و کشیده شدن پای سینما و حتی استودیوهای فیلمسازی به طور مستقیم و غیر مستقیم بدین وادی دارد و نهایتا اشاره ای گذرا به فیلم محبوب کازابلانکا اثر به یادماندنی مایکل کورتیز، بی مناسبت ندیدم نکاتی را به یادداشتی که در ادامه می خوانید اضافه کنم. نکاتی که به نظرم جالب و خواندنی هستند و در حاشیه این اثر کلاسیک و مهم که بدل به فیلمی جاودان شده رخ داده اند.
۱
در میان خیل تولیدات جنگی یا مرتبط با جنگ که در کمپانی برادران وارنر ساخته شده اند، هیچ فیلمی به شهرت و محبوبیت کازابلانکا نرسید. از همه جالب تر اینکه هیچ یک از آنها که گرد هم آمده بودند تا کازابلانکا را بسازند تصور نمی کردند که مشغول خلق یکی از ماندگارترین آثار تاریخ سینما هستند. شاید تنها نوعی ادای بود به نیروهای مقاومت در جنگ، با رویکردی انتقادی به حکومت ویشی که با نازی ها کنار آمده بود و البته از همه مهمتر هم تم عاشقانه فیلم بود. یک اثر هالیوودی کامل که با اقتباس از نمایش همه به کافه ریک می روند با رویکردی به گیشه ساخته شده بود.
برای اغلب آنها کازابلانکا یک فیلم تجاری بود که که مایکل کورتیز، این فیلمساز با تجربه حرفه ای هالیوود، یک دوجین از آنها را در کارنامه داشت. جالب اینکه اینگرید برگمن نه در آن زمان و نه حتی تا یکی دو دهه بعد کازابلانکا را تماشا هم نکرده بود. به خیال او نقش مهم و ماندگارش با حضور در فیلم زنگها برای که به صدا در می آید در کنار گری کوپر رقم خواهد خورد.
این رمان که درباره جنگ های داخلی اسپانیا نوشته شده بود، در اوج دوران هرت ارنست همینگوی منتشر شد. او امتیار اقتباس از زنگها برای که به صدا در می آید را به مبلغ ۱۵۰ هزار دلار فروخت و برای ایفای قشهای اصلی نی گری کوپر و اینگرید برگمن را انتخاب کرد. اینگرید برگمن بلافاصله بعد از پایان فیلمبرداری کازابلانکا با کوتاه کردن موهایش به استقبال زنگها برای که به صدا در می آید رفت. انتخاب شدن از سوی همینگوی و ایفای نقش در فیلمی براساس رمانی مشهور او را چنان به وجد آورده بود که کازابلانکا را از یاد بر نه تنها در این حد که به در خواست سازندگان فیلم برای حضور در بخشهایی که قرار بود دوبراه فیلمبرداری شوند جواب درستی نداد بلکه در اکران عمومی به تاشای آن نرفت.
اینگرید برگمن وقتی صحبت از گرفتن چند صحنه دیگر برای فیلم کازا بلانکا به میان آمد، آن را جدی نگرفت و بهانه کوتاه کردن موهایش در خواست سازندگان کازا بلانکا را رد کرد. زنگها برای که به صدا در می آید وقتی اکران عمومی در آمد نتوانست توقعات را برآورده کند، جالب اینکه فیلم ماندگاری هم نشد، برگمن قریب به دو دهه بعد فیلم را دیدو تازه فهمید که حاصل کار او و بوگارت چقدر درخشان بوده است.
یکی از نکات جالب فیلم کازابلانکا کوتاهی قد همفری بوگارت در برابر اینگرید برگمن بود به همین خاطر برای جبران تفاوت قد پاشنه های چوبی ده پانزده سانتی کف پای همفری بوگارت بسته بودند این تفاوت قد را جبران گردد.راه رفتن روی این پاشنه ها ر برخی صحنه های ضروری بوگارت را کلافه می کرده است. به هر حال تقدیر این گونه بود که آن فیلم پر سرو صدا که اینگرید برگمن خیلی روی ماندگاری اش حساب بازکرده بود به فراموشی سپرد شود اما کارابلانکا جاودانه شود.
****
۲
برادران وارنر ضدنازی شدند/ «کازابلانکا»؛ عاشقانهای در دل جنگ
اواخر دهه ۳۰ تولیدات برادران وارنر متاثر از فضای جنگ جهانی دوم گرایشی ضد آلمانی و ضد نازی پیدا کرد و این کمپانی «کازابلانکا» را ساخت که اثری ماندگار شد.
اواخر دهه ۲۰ میلادی کمپانی برادران وارنر در اوج قدرت و ثروت قرار داشت. برادران وارنر نام خود را به عنوان پیشگامان سینمای ناطق و فیلم های رنگی تثبیت کرده بودند و این هوشمندی برایشان میلیون ها دلار به ارمغان آورده بود.
سال های بحران
اما اتفاق بزرگتری در حال وقوع بود. سایه بحران اقتصادی دهه ۳۰ بر دنیا سایه انداخته بود و بازارهای بزرگ مالی جهان یکی پس از دیگری در رکودی شدید فرو می رفتند. صنایع بزرگ به ورشکستگی کشیده شدند و بر موج بیکاران روز به روز افزوده می شد. در این بین صنعت سینما نیز از این بحران بی ثمر نماند. سالن های نمایش خالی تر از همیشه بود و خرید بلیت سینما آخرین اولویت مردم بیکار و گرسنه به حساب می آمد.
برادران وارنر سال اول بحران را تاب آوردند و حتی سالن های بیشتری را به تملک خود در آوردند اما اوضاع این چنین نماند و وارنر بروس که بعد از چندین فیلم پرفروش آماده اوجی تازه بود در سراشیبی سقوط قرار گرفت و در دو سال پیاپی ۱۹۳۱ و ۱۹۳۲ میلادی بیش از ۲۲ میلیون دلار ضرر داد.
موزیکال ها دیگر فروش نداشتند و از نوبت تولید استودیو خارج می شدند. در این بین وارنر بروس روی به سمت ژانری تازه آورد؛ فیلم های گانگستری.
سزار کوچک (۱۹۳۱) یکی از اولین فیلم های تمام گانگستری بود که در آن سال های بحران فروشی موفق داشت و نام «Edward G. Robinson» را به عنوان ستاره ای جدید بر سر زبان ها انداخت. «ادگار جی رابینسون» بعدها به انتخاب بنیاد فیلم آمریکا AFI عنوان سی و هشتمین شخصیت رذل تاریخ سینما را کسب کرد. دشمن مردم (۱۹۳۱) فیلم دیگری بود که بلافاصله اکران شد. فیلم که بر اساس فیلمنامه ای از شاهدان عینی خشونت های آل کاپون – تبهکار بزرگ آن دوران – ساخته شده بود، سر و صدای بسیاری به پا کرد و پایه های سینمای جرم و جنایت را مستحکم ساخت.
دست آخر برادران وارنر با ساخت «فراری از گروه مجرمان» در سال ۱۹۳۲ این مجموعه موفق را تکمیل کردند. این فیلم که بر اساس واقعیت و با بازی گروهی از زندانیان واقعی ساخته شده بود مورد توجه جامعه آمریکا قرار گرفت و سوال ها و تردیدهای بسیاری درباره اعتبار سیستم قضایی آمریکا مطرح ساخت. اعتراضاتی که در نهایت به آزاد شدن گروهی از این افراد منجر شد.
سال ۱۹۳۳ و با پیروزی فرانکلین روزولت در انتخابات ریاست جمهوری اوضاع اقتصادی رو به بهبود نهاد و کم کم رونق به گیشه های فروش بازگشت. در همین سال «داریل زانوک» که روابطش با هری وارنر رو به وخامت گذاشته بود کمپانی را ترک گفت. هری وارنر که او را مسبب شکست های دوران رکود می دانست حتما بعدها از این تصمیم عجولانه پشیمان شده است چرا که داریل زانوک همان کسی است که در طی سال های بعد در قامت مسئول تولید، کمپانی فاکس قرن بیستم را به پر بازده ترین استودیوی تاریخ آمریکا در آن مقطع تبدیل کرد.
سال های بعد اما مجموعه ای است از فراز و نشیب های مداوم. سال هایی که با یک آتش سوزی بزرگ در ۱۹۳۴ در مقر اصلی کمپانی آغاز شد و مجموعه پر ارزشی از بیست سال تولیدات وارنر بروس و صفحات ویتاگراف را خاکستر کرد. قرارداد بازیگران فیلم های صامت دیگر تمدید نشد و ستارگان فیلم های موزیکال جایگزین بازیگران تازه نفسی چون «بت دیویس»، «جیمز کگنی» و «ادوارد رابینسون» شدند. یکی دیگر از این بازیگران تازه وارد همفری بوگارت بود که بعد از درخشش در جنگل آسفالت (۱۹۳۶) با برادران وارنر قراردادی چند ساله امضا کرد. گرچه طی ۵ سال آینده او همواره نقش های فرعی فیلم ها را برعهده داشت و زیر سایه دیگر ستارگان کمپانی بود تا آن که بالاخره در ۱۹۴۱ و بعد از منتفی شدن بازی «جرج رفت» در فیلم سیرای مرتفع-High Sierra – نقش اول فیلم به بوگارت رسید و به نقطه عطفی در زندگی وی تبدیل شد. بوگارت سال ها بعد با بازی در جاودانه هایی چون کازابلانکا (۱۹۴۲) و خواب بزرگ (۱۹۴۶) به بزرگترین بازیگر عصر کلاسیک آمریکا تبدیل شد.
یکی از نکات جالب این سال ها به ۱۹۳۶ باز می گردد. زمانی که دوریس دختر هری وارنر به نسخه ای از رمان «بر باد رفته» بر می خورد و آن را برای ساخت نسخه ای سینمایی به پدر و عموهای خود پیشنهاد می کند. دوریس مبلغ ۵۰ هزار دلار برای خرید حق ساخت این فیلم به مارگارت میچل نویسنده رمان پیشنهاد کرد. اما جک وارنر که در چند سال اخیر و خصوصا بعد از مرگ برادر جوانتر بنای ناسازگاری با دیگران و تندخویی پیدا کرده بود با این پیشنهاد مخالفت کرد و این فیلم را برای کمپانی پرهزینه و بی فایده تشخیص داد. تنها ۳ سال بعد متروگلدوین مایر این فیلم را ساخت و «بر باد رفته» با ۳۹۰ میلیون دلار فروش در سال ۱۹۳۹ عنوان پرفروشترین فیلم همه دوران ها در تاریخ سینما را به خود اختصاص داد!
سینما؛ هدایتگر سال های جنگ
اواخر دهه ۳۰ تولیدات برادران وارنر متاثر از فضای جنگ جهانی دوم گرایشی ضد آلمانی و ضد نازی داشت. زندگی امیل زولا (۱۹۳۷) یکی از موفق ترین این نمونه هاست که هم در نظر منتقدان و هم در گیشه بسیار موفق بود و جایزه اسکار بهترین فیلم همان سال را دریافت کرد. در ادامه فیلم هایی چون اعترافات جاسوس نازی(۱۹۳۹)، شاهین دریا(۱۹۴۰) و گروهبان یورک(۱۹۴۱) به این جریان پیوستند.
اما درخشان ترین فیلم این سال ها فیلمی عاشقانه به نام «کازابلانکا» بود که در ۱۹۴۲ به روی پرده های سینما آمد. کازابلانکا گرچه تمی رمانتیک داشت اما همچنان در ادامه سیاست های ضد نازی برادران وارنر قرار داشت و در لایه ای زیر پوستی ادامه همان فضای تبلیغی ضد نازی و حمایت از سیاست های آمریکا در جنگ بود.
کازابلانکا روایتی عاشقانه در بحبوحه جنگ جهانی دوم است و داستان مردیست که ناگزیر به انتخاب بین عشق خود و یا کمک به مبارزی فراری از دست نازی هاست.
همفری بوگارت و اینگرید برگمن در این فیلم زوجی استثنایی را تشکیل دادند که قلب های عاشقان در سراسر جهان را به تسخیر خود درآوردند. فیلم فروشی فوق العاده در گیشه داشت و ۳ جایزه اسکار شامل بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه را به خود اختصاص داد. «کازابلانکا» همواره در نزدیکی صدر بهترین فیلم های تاریخ جهان قرار داشته است.
برادران وارنر دیگر به یکی از بزرگترین حامیان سیاست های فرهنگی و ضد نازی آمریکا تبدیل شده بود تا جایی که در میانه ۱۹۴۳ میلادی تماشاچیان نیز از حجم تولیدات جنگی این کمپانی به ستوه آمده بودند. البته این امر از استودیویی که بیش از ۷۰۰ نفر از کارکنان آن – از جمله داماد هری وارنر و پسر جک وارنر – به طور مستقیم در جنگ و ارتش آمریکا حضور داشتند، بعید نبود.
ارتش ایالات متحده آمریکا به پاس این حمایت و قدردانی از کمپانی برادران وارنر یکی از بزرگترین کشتی های جنگی خود با ظرفیت بیش از ۲۷۰۰ خدمه را «بنجامین فرانکلین» -به نام پدر برادران وارنر- نامگذاری کرد.
بخش ۲ به نقل از مهر