این مقاله را به اشتراک بگذارید
داستان انقلاب فرانسه
در رمان «در جستجوی زمان از دست رفته» مارسل پروست، نویسندهای معروف هست که راوی رمان، در نوجوانی، سخت شیفته آثار اوست. گفته شده که این نویسنده که در رمان پروست نام «برگوت» روی او گذاشته شده، الگویی است از آناتول فرانس، نویسنده پرآوازه فرانسوی و پروست شخصیت برگوت را با وامگرفتن از این نویسنده در رمان خود ساخته و پرداخته است. «خدایان تشنهاند»، رمانی است از آناتول فرانس، به تعبیری همان «برگوت» رمان پروست، که به ترجمه محمدتقی غیاثی پس از سالها از طرف انتشارات فرهنگ جاوید تجدیدچاپ شده است. «خدایان تشنهاند» رمانی است با پسزمینه تاریخی و آناتول فرانس در این رمان روایتی داستانی از انقلاب فرانسه ارائه داده است. روایتی که به گفته محمدتقی غیاثی در پایان مقدمه چاپ اول ترجمه فارسی این رمان «نه سندی درباره حوادث روزمره انقلاب کبیر فرانسه، بلکه اثر گرانمایهای است سرشار از پند». عنوان این داستان، چنانکه در بخشی از همین مقدمه آمده ارجاعی است به جملهای که «راهبههای بتکده آزتک (در مکزیک) به پادشاه خود مونتهزوما گفته بودند». و «کامی دِمولن، روزنامهنگار دوره انقلاب، در انتقادی که علیه کشتارهای بیرحمانه دادگاهها نوشته بود، همین جمله راهبهها را تکرار کرد». در بخشی دیگر از این مقدمه درباره پیشینه رمان «خدایان تشنهاند» و اینکه دغدغه پرداختن آناتول فرانس به انقلاب فرانسه ریشه در کجاها داشته، میخوانیم: «فرانس در بیستسالگی دست به تالیف دایرهالمعارف انقلاب کبیر زد. بهاینترتیب، اغراق نیست اگر او را از خبرگان مسائل انقلاب کبیر بدانیم. پس در پنجاهوششسالگی، تصمیم گرفت مسائل روزمره سال خفقان و سرکوب (ترور)، یعنی سال ١٧٩٣، را در قالب قصهای تاریخی بیاورد. این قصه که به عقیده همه منتقدان شاهکار آناتول فرانس است، از حوادث واقعی این دوره شکل گرفته است». بعد از این توضیح، درباره دیدگاه آناتول فرانس نسبت به انقلاب کبیر فرانسه و رهبران آن میخوانیم: «به عقیده نویسنده، رهبران انقلاب کبیر از دو نسل بودهاند. نسل نخست، سالخوردهتر، پرورشیافته نیمه نخست سده هجدهم، پیرو اندیشههای ولتر و همانند او تنها خواهان آزادیهای سیاسی. نسل دوم، یعنی نسل بعدی سده هجدهم، مرید روسو بودند و گذشته از آزادی، خواستار برابری از طریق الغای امتیازات اشرافی. حاکمیت تودههای مردم در کشاکش تضادها و اختلافات به کوی و برزن نیز کشیده میشود و در گفتوگوهای روزانه مردم رخ مینماید».
****
داستان یک مهاجرت
«فقط با یک گره»، رمانی است از محمد میلانی که امسال از طرف نشر بوتیمار منتشر شده است. داستان این رمان ٣٧۶ صفحهای، چنانکه در پایین عنوان آن آمده است، برگرفته از داستان واقعی زندگی یک نوجوان افغان است. ماجرا در دورهای از تاریخ معاصر افغانستان اتفاق میافتد که طالبان در افغانستان قدرت گرفتهاند. راوی رمان، یک پسر نوجوان سبزیفروش است که به تشویق یکی از دوستانش تصمیم گرفته برای کار به تهران برود. او امیدوار است که در تهران اوضاع زندگیاش روبهراهتر شود. اما رسیدن به تهران، خود داستان پرماجرائی است که سراسر رمان به آن اختصاص مییابد. داستانی پر از هراس و بیم و اضطراب و سردرگمی. راهی که راوی طی میکند راهی است پر از خوف و هراس. او باید برای رسیدن به تهران این راه سخت را بپیماید. سفر او سفری است دشوار و رمان، از فصل دوم بهبعد به شرح این سفر دشوار و پرماجرا اختصاص دارد. راوی حین شرح داستان خود مدام به گذشته نقب میزند و پیشینه خود و خانوادهاش و حوادثی را که بر او و خانوادهاش گذشته به یاد میآورد و نقل میکند. پدر راوی روزگاری همرزم احمدشاه مسعود بوده است و در جنگ ترکش خورده است. فقر و رنج، یکی از مضمونهای محوری رمان «فقط با یک گره» است. راوی رمان، از شدت فقر و نگرانی از آینده است که تصمیم به مهاجرت میگیرد. او با توجه به حوادثی که در پیشاند آینده خود را هم چندان خوشایند نمییابد و روزی سرانجام به مادرش میگوید که میخواهد برود و راهی سفر میشود. آنچه در ادامه میآید سطرهایی از رمان «فقط با یک گره» است: «… مینیبوس تکانهای بدی میخورد. اینطرف و آنطرف میشدم. هر از گاهی هم شانههایم به شانههای مرد کناریام میخورد. صورتم گرم شده بود. گرمایش آنقدری بود که کاملا حس میکردم. حس خوبی بود. گرمای نور خورشید بود. داخل تاریکیِ نگاهم، چقدر روشن بود. نور خورشید بیامان از چشمان بستهام عبور میکرد. مانده بودم واکنش چشمان بستهام با نور خورشید بازی بود یا مبارزه؟ هرچه بود زیبا بود. خواستم دوباره بخوابم. اما خواب از سرم پریده بود. چشمانم را از سر بیمیلی آرام باز کردم. تپهها پشت سر هم از جلوی چشمانم میگذشتند. کوتاه، بعد بلندتر میشدند. بعضی وقتها هم ممتد، بلند بودند. خورشید هنوز وسط آسمان نرسیده بود. نورش از شیشه مینیبوس عبور میکرد و به صورتم میخورد. هنوز همان حس خوب پابرجا بود. پاهایم از شدت سرما کاملا بیحس شده بودند. فقط سنگینیشان را احساس میکردم. تنها چیزی که در آن لحظه خوب نبود.
مردی که کنارم بود چشمانش کاملا باز بود. او هم به تپهها نگاه میکرد. ولی یک پلک هم نمیزد. صدای راننده را شنیدم. گویی چیزی میگفت. به سمت جلو که نگاه کردم دیدم با شمایل حرف میزند. شمایل هم با او حرف میزد. صدای مینیبوس آنقدر زیاد بود که متوجه حرفهایشان نمیشدم. ولی آنها راحت بودند. راحت هم حرفهای یکدیگر را میشنیدند. برای هم سر تکان میدادند. هر از گاهی خنده هم میکردند. بیرون را که نگاه میکردم میتوانستم بفهمم هوا چقدر سرد است. اما برفی روی تپهها نبود. اینجا هم مثل هرات خشک بود…»
****
نمودار صعودی فقر
باوجود بیش از نیم قرن تجربه کلاسیک و مدون در مبارزه با فقر در سطح جهانی، هنوز توافق روشنی درباره راههای کنترل و کاهش این مسئله سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی وجود ندارد و مکاتب مختلف اقتصادی دیدگاههای متفاوتی دراینباره دارند. در سطح جهانی، تجربههای موفق بسیاری در مبارزه با فقر گزارش شده است. کشورهای هند، چین، مالزی و آفریقای جنوبی موفقیتهای قابلتوجهی دراینباره داشتهاند؛ اما در ایران برنامههای کاهش فقر به دلایل مهمی (ازجمله موانع ساختاری فقر و نابرابری، نبود یا ضعف پیوند نظاممند بین برنامهها، کمتوجهی یا بیتوجهی نسبت به عوامل ساختاری ایجادکننده فقر و نابرابری، تمرکز بر فقرا و نه خود مسئله فقر و ضعف رویکرد مشارکتی در نظام برنامهریزی) کارآمدی لازم را نداشته است. از اینرو، با وجود سرازیرشدن منابع نسبتا گسترده بهسوی امور اجتماعی بهطور عام و برنامههای مبارزه با فقر بهطور خاص، شاخصها تغییر مؤثر و پایداری نشان نمیدهند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی بحث درباره پیامدهای سیاستهای کلان بر وضعیت اقتصادی- اجتماعی از موارد مهم اختلاف حامیان و منتقدان بوده است. در مواردی نیز پس از توافق درباره وضعیت فقر و نابرابری، درباره علل وضع موجود اختلافنظر بوده است. نابرابری اجتماعی نتیجه مناسبات طبقاتی در جامعه و ماهیت عملکرد دولت در جامعه است. استقلال نسبی دولت از طبقات اجتماعی بهدلیل دستیابی به منابع نفت در کشور، واقعیتی شناختهشده است. بعد از انقلاب اسلامی، نابسامانی اقتصادی ناشی از جنگ تحمیلی، رشد سریع جمعیت و نرخهای تورم بالا موجب آسیبپذیری اقشار تهیدست و افزایش نابرابری اجتماعی شده است.
محور کتاب «ضرورت مبارزه با پدیده فقر و نابرابری در ایران»، مطالعات اندازهگیری خط فقر و همچنین مطالعات فقرزدایی است. کتاب با مقدمه نویسنده آغاز شده و در فصل اول کتاب فقر در مکتبهای مهم اقتصادی مثل کلاسیک، نئوکلاسیک و کینزی بررسی شده است. در فصل دوم برخی تجربههای موفق در فقرزدایی در کشورها بررسی شده است. فصل سوم به جایگاه پدیده فقر در قوانین و مقررات پرداخته است. موضوع فصل چهارم، رفاه اجتماعی و کاهش فقر در برنامههای توسعه قبل و پس از انقلاب است و بالاخره در فصل آخر برنامهها و اقدامات کاهش فقر در سازمان مدیریت و برنامهریزی، وزارت رفاه و تأمین اجتماعی، سازمان بهزیستی کشور، کمیته امداد امام و سازمانها و مؤسسههای مردمنهاد بررسی شده است. در بخشی از مقدمهای که حسین راغفر، استاد اقتصاد بر این کتاب نوشته میخوانیم: «اثر دکتر سعید مدنی مروری است بر بیانی سلیس از مفاهیم فقر، شاخصهای اصلی فقر و نابرابری، نظریههای فقر و تحول این نظریهها، برنامههای کاهش فقر و تجربیات عملی مقابله با فقر در کشورهای مختلف جهان، نگاهی به قوانین و مقررات مبارزه با فقر در قوانین اسناد رسمی و برنامههای توسعه اقتصادی- اجتماعی کشور. دکتر مدنی در ضرورت مبارزه با فقر و نابرابری در ایران، دانستنیهای لازم را برای پژوهشگران و دانشجویان علوم اجتماعی در حوزه مطالعات فقر در دسترس آنها قرار داده است».