این مقاله را به اشتراک بگذارید
در بررسی و نظریهپردازی اجتماعی فساد
اگر فساد تنها مربوط به لغزشهای گاهبهگاه در تعهدات شخصی بود، شاید میشد با آن کنار آمد، اما فساد اشکال بیشمار، علل متنوع و پیامدهای غیرمنتظرهای دارد که برخی از آنها تا حدی مهلک و جبرانناپذیرند. نظریهپردازی درباره فساد، بیشتر شبیه گشتن در هزارتوی پیچیده، با بنبستهای فراوان و دوربرگردانهای غافلگیرکننده است که حتی جسورترین و بیباکترین افراد را هم نگران خواهد کرد. ازاینرو، مثل خیلی از معماهای دیگر علوم اجتماعی، این پرسش همواره مطرح بوده که چرا بخشی از مردم، بهویژه افراد مسئول و سازمانها برخلاف آنچه در عرصه عمومی درباره آرمانهای فرهنگی و اخلاقی خود میگویند، عمل میکنند. اقدامات آنها آشکارا با آنچه ادعا دارند در تناقض است. روشن است این امر تنها در مسائلی چون خودمحوری و تأمین منافع شخصی خلاصه نمیشود؛ اینکه آدمها در همه امور اولویت را به خود میدهند، یا کاملا بر اساس منافع شخصی عمل میکنند. ادعای غالب در لحظات روآمدن فسادی اقتصادی یا سیاسی و اجتماعی این بوده و هست که بقای جمعی، ثبات و امنیت اهمیت بیشتری برایشان دارد و در محافظت از این ارزشهای غایی کاملا هدفمند عمل کردهاند. آنها به زعم خود به اهداف و دلایل خیری باور دارند که استفاده از وسیلهها و ابزارهای مسئلهدار را کاملا برایشان توجیه میکند. حتی فراتر، در لحظات آشکارشدن فساد در کشورهای پیشرفته صنعتی همواره به پیشرفتها و ابداعاتی اشاره میشود که از پس هنجارهای دستوپاگیر اجتماعی و نهادهای بازدارنده برآمدهاند. درست به همین خاطر خود را مبدع و روشنفکر میدانند، نه مثلا تبهکار یا فریبکار و خبیث یا خودخواهی فاسد در چشم دیگران. اخیرا نشر آگاه کتابی منتشر کرده درباره همین موضوع؛ درباره فساد و چشماندازهای نظری آن. نویسندگان کتاب میکوشند با طرح رویکردهای نظری محققان برجسته حوزه مطالعات فساد، به فهم و تبیین علل این مسئله کمک کنند. این کتاب ضمن تأکید بر این موضوع که رویکرد چندوجهی به پژوهش در زمینه فساد بسیار کارآمدتر و راهگشاتر برای درک ریشههای آن است، به مجموعهای از عوامل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، سازمانی و فردی میپردازد که شرایط لازم برای ظهور فساد هستند.
محور اصلی مباحث نظری در این کتاب طرح راههای متفاوت و دیدگاههای نظری مربوط به فساد است. ازاینرو، تمرکز اصلی کتاب بر راههای متفاوتی است که از خلال آن محققان آکادمیک با رویکردهای نظری مختلف به موضوع فساد میپردازند. مفهوم فساد مانند دیگر مفاهیم در علوم اجتماعی دلالتهای بسیار متنوعی دارد و تعاریف مختلفی از آن ارائه شده است. اما چندوجهیبودن و درهمتنیدگی واقعیت اجتماعی در تعریف پدیدهها و تعیین حدود دقیق مفاهیم، همواره برای محققان دردسرساز بوده است. فایده نظریهپردازی این است که تلاش میشود ابهامها کاهش یابند، شواهد سادهسازی شوند، نکات منسوخ و غیرقابلتأیید حذف شوند و با طرز فکری جدید تلفیق شوند. هیچ تعریف واحد، فراگیر و جهانشمولی از فساد وجود ندارد. تلاشهایی که برای چنین تعریفی صورت میگیرند با مشکلات حقوقی و جرمشناسی و در بسیاری از کشورها با مسائل سیاسی مواجه میشوند. فساد در میان همه موضوعهای پژوهشی، موضوعی فرار است؛ اگرچه از آغاز ظهور تمدن وجود داشته و احتمالا حالاحالاها هم ادامه خواهد داشت. اما نظریه فساد در بخش اعظم کار خود بهخاطر بیتعارفبودنش، موضوعی ممنوعه در غالب جوامع بوده است. بااینحال، محتوای فساد در طول زمان عوض شده و اگرچه به نظر میرسد ابعاد آن گسترش یافته، اما آنچه شناخته شده تنها میزان کمی از آن چیزی است که واقعا هست. به همین خاطر نظریهپردازان فساد باوجود تفاوتهای نظریشان، به این موضوع اذعان میکنند که ابهام اجتنابناپذیر ماهیت فساد در کار همه آنها مشترک است. ازاینرو، مشکل عمده فساد نبود اجماعی در مورد آن است. بنابراین عناصر تشکیلدهنده فساد را میتوان بنا به خواست خود بسیار محدود یا گسترده در نظر گرفت. بااینحال آنچه در نهایت نظریهپردازان یک حوزه پژوهشی را متحد میکند تشخیص این مسئله است که پژوهش در مورد فساد مورد استقبال قرار نمیگیرد.
پرسش اصلی کتاب حاضر این است: دلایل فساد چگونه بررسی شدهاند؟ بخشهای مختلف کتاب را دانشمندان مختلف علوم اجتماعی از جمله اس رز اکرمن اقتصاددان، ویلیام روبینستاین و وام. هاندربام مورخ، هیلر جامعهشناس، ویم هاوسمان وگ. فانده واله جرمشناس، بی.گای پیترز متفکر علوم سیاسی و خ.دوگراف، ال هوترتس، پتریک فون مارافیک، پیتر واخنار و فرانک دو ازوارت متخصصان مطالعات حکومتی نوشتهاند. هر پژوهشگر دیدگاههای خود را ارائه میکند که نقاط مشترکی در تعریف فساد، انواع رفتارهای فسادگونه و دلایل ممکن فساد در هر بخش کتاب دیده میشود. افزونبراین، برخی از پژوهشگران ضمن ارائه مثالهایی از مطالعات تجربی، روشهای تحقیق خود را توضیح میدهند و ضعفها و قوتهای اصلی خود را ارزیابی میکنند. در این کتاب انواع گوناگونی از رشتههای پژوهشی با رویکردهای مختلف، موضوع فساد را بررسی میکنند. از جمله مهمترین آنها میتوان به «رویکرد نوع آرمانی وبر»، «رویکرد کارکردگرایی ساختاری»، «رویکرد اقتصاد نهادی»، «رویکرد نظریه نظامها»، «رویکرد پسااثباتگرایی»، «رویکرد جرمشناسانه» و… اشاره کرد. بر اساس همین رویکردها، فصل مقدماتی کتاب به تبیین مفهوم فساد و همینطور دستهبندی تعاریف مطرح درباره فساد، گونهشناسی فساد و مصادیق آن میپردازد. در بحث از فساد به تاریخچه، مفهوم، ریشهها و دلالتهای آن و نیز مباحثی چون دستهبندی تعاریف فساد، انواع فساد، مفهومپردازی فساد جامعهای و ساختار فساد در سطح کلان پرداخته شده است. در یک جمعبندی کلی، بررسی نظریههای یادشده در این کتاب نشان میدهد که تبیینها و گفتارهای گوناگون و نامتجانسی از مسئله فساد وجود دارد که بهنوبه خود، ماهیت پیچیده، چندلایه، غیرخطی و چندبُعدی فساد را هم در مقام یک مفهوم و هم در مقام مسئلهای اجتماعی- جهانی نشان میدهد. در نتیجه، هرکدام از نظریههایی که در کتاب مطرح میشوند سیاستها، مداخلهها و راهحلهای متفاوتی برای پیشگیری از مسئله فساد یا مدیریت آن ارائه کردهاند. بنابراین، نکتهای که باید در بررسی و نظریهپردازی اجتماعی فساد مورد توجه قرار گیرد این است که تبیین یا سیاستگذاری نهایی این مسئله باید بر مبنای نظری یا مدلی استوار باشد که فساد را با توجه به محیط ایجاد آن جامعتر و همهجانبهتر تبیین کرده باشد.