این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
نقش سینما در زندگی و هنر صادق هدایت
صادق هدایت به سینمای مدرن علاقه داشت. تأثیر فیلمهای آوانگارد بر آفرینش ادبی صادق هدایت آشکار است. اما کمتر اثری از این نویسنده به گونهای شایسته و درخور به روی پرده سینما آمده است.
در ایران نیمه اول قرن بیستم، که در پرتو اصلاحات تجددخواهانهی رضاشاه پهلوی جامعه رفته رفته به سوی فرهنگ و زندگی نو پیش میرفت، سینما از مظاهر نمایان نوگرایی شناخته میشد. صادق هدایت مانند بسیاری از روشنفکران همنسل خود شیفتهی سینما بود.
در دورهای که تولیدات سینمای ایران هنوز در مرحله ابتدایی بود و سینماها آثار سینمای جهان را تنها در سطحی محدود نمایش میدادند، ذوق و تربیت سینمایی صادق هدایت در اروپا شکل گرفت.
هدایت پس از پایان دبیرستان در سال ۱۳۰۵ برای تحصیل به اروپا اعزام شد. او پس از اقامتی چندماهه در بلژیک به فرانسه رفت که در آن زمان یگانه پایگاه هنر و ادبیات مدرن به شمار میرفت. رشد فکری و بالندگی هنری هدایت تا حد زیادی محصول اقامت چهارسالهی او در فرانسه بود.
سینمای آوانگارد
زمانی که هدایت در اروپا زندگی میکرد، یعنی سالهای ۱۹۲۶ تا ۱۹۳۰ سینما به عنوان مهمترین سرگرمی و تفریح تودههای مردم در جامعه جا باز کرده بود. سینمای آمریکا با تجهیزات عظیم، دکورهای پرشکوه و ستارههای درخشان میرفت تا هالیوود را به قطب اصلی سینمای جهان بدل کند؛ اما از گزارشها چنین بر میآید که هدایت به این جریان عمده تولید سینمایی توجه زیادی نداشت. او بیشتر به سینمای هنری یا آوانگارد علاقهمند بود که باب طبع روشنفکران و تحصیلکردگان جامعه بود و برای تودههای گسترده جذابیت زیادی نداشت.
صادق هدایت؛ نهاد نا آرام یک بوف کور
صادق هدایت ۲۸ بهمن ۱۲۸۱ در تهران به دنیا آمد و ۱۹ فروردین ۱۳۳۰ در پاریس مرگی خودخواسته را برگزید. حجم مقالات و کتابهایی که در بارهی وی منتشر شده، نشانگر جایگاه ممتاز این نویسنده است. تصاویر و توضیحات این مجموعه توسط «دفتر هدایت» در اختیار دویچهوله فارسی قرار گرفته است.
در اواخر دهه ۱۹۲۰ میلادی، یعنی مقارن با اقامت هدایت در اروپا، "سینمای هنری" زیر نگین دو مکتب پراهمیت بود: اکسپرسیونیسم آلمانی و سوررئالیسم فرانسوی. گواهیهایی در دست است که نشان میدهد هدایت با این دو جنبش سینمایی به خوبی آشنا بوده است.
از میان آثاری که هدایت بیتردید به تماشای آنها رفته است، میتوان این فیلمها را نام برد: "دانشجوی پراگ" ساخته استلان ری در سال ۱۹۱۳، "گولم" ساخته پل واگنر در سال ۱۹۱۴، "کابینه دکتر کالیگاری" ساخته روبرت وینه در سال ۱۹۱۹، "کالسکه مرگ"، ساخته ویکتور شوستروم در ۱۹۲۰، "مرگ خسته" اثر فریتس لانگ در سال ۱۹۲۱، "نوسفراتو" اثر مورناو محصول سال ۱۹۲۲.
برخی از آشنایان صادق هدایت مانند فرخ غفاری و مصطفی فرزانه گواهی دادهاند که او تعدادی از فیلمهای سوررئالیستی را نیز دیده است. هرچند باید به یاد داشت که در دوران شکوفایی سینمای سوررئالیستی یعنی سالهای دهه ۱۹۳۰ هدایت به ایران برگشته بود.
رگههای اکسپرسیونیستی در "بوف کور"
"بوف کور" مهمترین اثر داستانی صادق هدایت را بسیاری از منتقدان اثری سوررئالیستی ارزیابی کردهاند. نباید فراموش کرد که آندره برتون، پدر تعمیدی سوررئالیسم، "بوف کور" را سخت ستود و مایهی شهرت جهانی این اثر شد. به راستی هم لحن ناخودآگاه درونی، آشوب ذهنی و فضای رؤیایی یا "اثیری" این داستان سخت تحت تأثیر سوررئالیسم است.
اما در فضای داستان و برخی از عناصر روایتی آن رگههای اکسپرسیونیستی دیده میشود. یکی از آشکارترین نمودهای این تأثیر در شخصیت "پیرمرد خنزرپنزری" است که در صحنهای کابوسوار راوی را با کالسکه به گورستان میبرد. جدا از این واقعیت که سفر به دنیای مردگان از عناصر آشنا و جذاب سینمای اکسپرسیونیسم بود، دست کم در دو فیلم اکسپرسیونیستی صحنهای مشابه دیده میشود، در فیلمهای "مرگ خسته" و "کالسکه مرگ".
معماری و محیط بیرونی "بوف کور" نیز حال و هوای اکسپرسیونیستی دارد. نخستین بار فرخ غفاری بود که در نوشتهای نقدآمیز با اشاره به بخشی از "بوف کور" استدلال کرد که فضای این داستان از سینمای اکسپرسیونیستی تأثیر گرفته است.
«اطراف من یک چشمانداز جدید و بیمانندی پیدا بود که نه در خواب و نه در بیداری دیده بودم. کوههای بریده بریده، درختهای عجیب و غریب توسریخورده ، نفرینزده از دو جانب جاده پیدا بود که از لابلای آن خانههای خاکستریرنگ به اشکال سهگوشه، مکعب و منشور و با پنجرههای کوتاه و تاریک بدون شیشه دیده میشد، این پنجرهها به چشمهای گیج کسی که تب هذیانی داشته باشد شبیه بود. نمیدانم دیوارها با خودشان چه داشتند که سرما و برودت را تا قلب انسان انتقال میدادند. مثل این بود که هرگز یک موجود زنده نمیتوانست در این خانهها مسکن داشته باشد، شاید برای سایه موجودات اثیری این خانهها درست شده بود. گویا کالسکهچی مرا از جاده مخصوصی و یا از بیراهه میبرد، بعضی جاها فقط تنههای بریده و درختهای کج و کوله دور جاده را گرفته بودند و پشت آنها خانههای پست و بلند، به شکلهای هندسی، مخروطی، مخروط ناقص با پنجرههای باریک و کج دیده میشد…»
فضای غریب و نامأنوسی که در اینجا توصیف میشود، به هیچ مکان خاصی که هدایت دیده باشد، تعلق ندارد؛ اما چنین معماری غریب و بیقوارهای در چندین فیلم اکسپرسیونیستی سابقه دارد: "کابینه دکتر کالیگاری"، متروپولیس، نوسفراتو و…
تأمل درباره سینما
صادق هدایت در سراسر دهه ۱۳۲۰ خورشیدی در ایران زندگی میکرد. او مانند بسیاری از روشنفکران متجدد به تماشای فیلمهای هنری میرفت که بیشتر در وابستگیهای فرهنگی کشورهای خارجی به نمایش در میآمد. دیده میشود که او گاه بیش از تماشاگران عادی به سبک و محتوای فیلمها علاقه نشان میداد. از او دو نوشته در دست است که از توجه ویژه او به سینما حکایت دارد.
یکی نوشتهای نقدگونه است در ستایش فیلمی از تاجیکستان (در اتحاد شوروی سابق) به نام "ملا نصرالدین در بخارا" که بر پایه رمانی انتقادی و فکاهی از لئونید سالاویف ساخته شده که به فارسی نیز ترجمه و منتشر شده است. هدایت این فیلم را در سفر خود به تاجیکستان دیده بود.
مورد دیگر به یکی از قضیه یا "غزیه"های کتاب "وغ وغ ساهاب" برمیگردد که هدایت در ۱۳۱۲ با همکاری مسعود فرزاد نوشت و منتشر کرد. در این نوشتهی طنزآمیز درمییابیم که اولین نسخهی فیلم سینمایی هنگ کنگ محصول سال ۱۹۳۳، مدت اندکی پس از نمایش جهانی، در تهران نیز به روی پرده رفته و با استقبال زیادی روبرو شده است.
"بوف کور" در سینما
با وجود سبک درونگرای "بوف کور"، این اثر برای سینماگران کشش زیادی داشته است. َسینماگران ایرانی و خارجی برای تهیه برگردان سینمایی از آثار داستانی هدایت تلاش زیادی کردهاند هرچند توفیق آنها اندک بوده است. "بوف کور" با فضای مهیب و کابوسوارش توجه فیلمسازان زیادی را جذب کرده است.
محمدعلی همایون کاتوزیان "بوف کور" را مهمترین "روان – داستان" هدایت دانسته است، به این معنی که جریانات نفسانی و خلجانات روحی در این اثر نقش برجستهای دارد. ساختار داستان نیز پیچیده است.
داستان در سطوح زمان مکانی و مسیرهای گوناگون جریان مییابد. در سیر حوادث داستان، مرز دنیای بیرون و دنیای ذهنی در هم میریزد، رؤیا و واقعیت درهم میآمیزد، توالی منطقی حوادث از بین میرود.
ورسیون های "بوف کور"
نخستین فیلم "بوف کور" در آمریکا تهیه شد. بزرگمهر رفیعا که در دانشگاه کالیفرنیا سینما تحصیل کرده بود، در سال ۱۳۵۲ (۱۹۷۳) فیلمی رنگی و ۹۵ دقیقهای بر پایه رمان "بوف کور" ساخت و به عنوان پایاننامه خود ارائه داد.
محیط تیره و پرخفقان "بوف کور" به فیلمساز زمینهای مناسب برای خلق فضایی سرد و خفه داده است که بازتاب التهابات اجتماعی و سیاسی همان سالها در آن دیده میشود.
در سال ۱۳۵۳ کیومرث درمبخش فیلمی ۵۵ دقیقهای بر پایه رمان "بوف کور" برای "تلویزیون ملی ایران" ساخت که در آن پرویز فنیزاده نقش راوی را ایفا کرده است. در این فیلم بر تجارب غریب راوی داستان، سرگردانی او میان وقایع مرموز و ذهنیات مالیخولیایی و بیمارگونه تأکید شده است.
"بوف کور" و معضل هویت
در سال ۱۹۸۷ رائول روئیز، سینماگر شیلیایی مقیم فرانسه، با کارگردانی رمان "بوف کور"، اثر معروف صادق هدایت را به دنیای فلسفی و فضای سینمایی خود برد.
رائول روئیز از سینماگران نامی شیلی بود که در دوران دولت قانونی سالوادور آلنده، با "جبهه سینماگران پیشرو"، نزدیک به حزب سوسیالیست شیلی، همکاری داشت. روئیز پس از کودتای سرهنگان در سال ۱۹۷۳ از شیلی به آرژانتین گریخت، و چند سال بعد برای کار و زندگی به پاریس رفت.
رائول روئیز در گفتوگویی تأکید کرده است که "بوف کور" او تجربهای شخصی است و نه اقتباسی از اثر صادق هدایت. روئیز همچنین "بوف کور" خود را اثری از تبعیدیان برای مهاجران دانسته است. حوادث داستان به دوران معاصر و به محیطی آشنا منتقل شده است: محله "بلویل"، مأوای مهاجران رنگارنگ در شمال شرقی پاریس.
روئیز تا جای ممکن برای عناصر داستانی "بوف کور" محملهای ملموس واقعی پیدا میکند، تا شخصیت پریشان و خیالپرداز راوی، شکاف درونی و "اسکیزوفرنی" روحی او برای تماشگر قابل درک باشد.
از سایر اقتباسهای سینمایی از آثار داستانی صادق هدایت، مانند فیلم "داش آکل" که در سال ۱۳۵۰ توسط مسعود کیمیائی ساخته شد یا سریال "تخت ابونصر" که در تلویزیون نمایش داده شد، به عنوان تلاشهایی ناموفق نام برده میشود.
گفتوگو فقط با "سایه"
در سالهای اخیر دو فیلم مستند درباره صادق هدایت ساخته شده است، که ابعادی از زندگی و هنر این نویسنده را روشن میکنند، گرچه نکات زیادی را ناگفته میگذارند.
خسرو سینایی، سینماگر ایرانی، در سال ۱۳۸۵ فیلمی نیمهمستند درباره زندگی صادق هدایت ارائه داد به نام "گفتوگو با سایه". در این فیلم به ویژه بر تأثیر فیلمهای مکتب اکسپرسیونیسم آلمان بر دنیای روحی و افرینش هنری هدایت تأکید شده است.
فیلم "گفتوگو با سایه" را میتوان نوعی "مقاله سینمایی" دانست. این فیلم مجموعهای از افکار مغشوش و درهم برهم است که تا حدی ذهنیات و تخیلات صادق هدایت را بازتاب میدهد، اما چیزی بر دانستههای بیننده نمیافزاید. فیلم از زندگی واقعی هدایت، تلاشهای ادبی و تقلاهای انسانی او، به عنوان روشنفکری مسئول و آگاه هیچ نمیگوید. انسانی حساس و هوشیار که در این محیط زیست، رنج برد، پیکار کرد و شکست خورد.
فیلم دیگر مستندی است به نام "از خانه شماره ۳۷" که ساخت اصولی و معقولتری دارد و میکوشد زندگی هدایت و به ویژه فاجعه مرگ او را با تکیه بر اسناد تصویری هرچه بیشتری نشان دهد. فیلم به ویژه بر گواهیهای زندگان و بازماندگان تکیه کرده و دیدگاههایی متفاوت را گرد آورده است.
دویچه وله
‘