این مقاله را به اشتراک بگذارید
چطور با ماهی سالمون سفر کنیم؟
بهار سرلک
مقاله «چطور با ماهی سالمون سفر کنیم؟» نوشته «امبرتو اکو» تابستان سال ١٩٩۴ در مجله «پاریس ریویو» چاپ شد؛ چطور با ماهی سالمون سفر کنیم؟ آخرین مقاله از مجموعه مقالههای اکو است. اکو نوزدهم فوریه ٨۴ ساله بود که در خانهاش در میلان دیده از جهان فروبست. او سال ٢٠٠٨ در مصاحبهای که با پاریس ریویو داشت، گفته بود: «از مفهوم بیتفاوتی سمج خوشم میآید. برای پرورش بیتفاوتی سمج باید خودتان را به حوزههای خاصی از دانش محدود کنید. نمیتوانید طماع باشید. باید خودتان را متعهد کنید به اینکه یا همهچیز را یاد نگیرید، یا اینکه هیچچیز را یاد نگیرید.»
براساس گزارشهای روزنامهها دو مشکل اصلی بر دنیای مدرن حاکم است؛ هجوم کامپیوتر و گسترش نگرانکننده جنگ جهانی سوم. و من میدانم حق با روزنامههاست.
آخرین سفری که رفتم کوتاه بود؛ یک روز در استکهلم به سر بردم و سه روز در لندن. در استکهلم از وقت آزادم بهره بردم، یک سالمون دودی خریدم، از آن سالمون بزرگها، مفت بود. خیلی مرتب در یک پلاستیک بستهبندی شده بود اما فروشنده به من گفت در سفرم هوشمندانه عمل کنم و آن را منجمد کنم کافی است فقط امتحان کنم.
خوشبختانه ناشرم اتاقی در هتلی مجلل در لندن برایم رزرو کرده بود که یخچال کوچکی داشت. اما به محض رسیدن به هتل احساس کردم وارد سفارت خارجی پکن در دوران قیام بوکسورها شدم.
همه خانوادهها در لابی هتل چادر زده بودند؛ مسافرها بین چمدانهایشان جایی باز کرده و رفته بودند زیر پتو. از کارکنان هتل پرسیدم، همهشان هندی بودند و چندتایی هم مالایایی. آنها به من گفتند همین دیروز در همین هتل باشکوه سیستم کامپیوتری نصب کردند و قبل از اینکه همه ویروسها پاک شوند، دو ساعتی کامپیوترها از کار افتادند. اصلا نمیتوانستی حدسش را هم بزنی کدام اتاق پر است و کدام خالی. باید منتظر میماندم. تا غروب مشکلات کامپیوتر رفع شد و من را به اتاقم راهنمایی کردند. نگران سالمونم بودم. آن را از چمدانم بیرون آوردم و سراغ یخچال کوچک اتاقم رفتم.
قانون هتلهای معمولی این است که در یخچال کوچک اتاق، چند بطری کوچک، چند قوطی آبمیوه و دو پاکت آجیل باشد. یخچال اتاق من در این هتل به اندازه یخچال یک خانواده بود و در آن پنجاه بطری نوشیدنی، هشت آب معدنی بزرگ پریر، دو بطری آب معدنی ویتهلوز و دو بطری آب معدنی اویانز، قوطیهای مختلف نوشیدنی، بطریهای نوشیدنی فرانسوی و ایتالیایی به اضافه آجیل، پیراشکی سوسیس، بادام، شکلات و قرصهای مسکن بود. نمیشد سالمون را در یخچال جا داد. دو کشوی دراور را بیرون کشیدم و هر چی در یخچال بود را در آنها خالی کردم، بعد سالمون را در یخچال جا دادم و بیشتر از این بهش فکر نکردم. روز بعد، ساعت چهار بعدازظهر به اتاق بازگشتم، سالمون روی میز بود و دوباره همان خوراکیها و نوشیدنیها را در یخچال چپانده بودند. دراور را باز کردم و دیدم هر آنچه روز گذشته در آن پنهان کردم سر جایشان است. با پذیرش هتل تماس گرفتم و به آنها گفتم خدمه هتل را باخبر کنند که اگر یخچال خالی بود به این معنی نیست که من هر چی در آن بوده است را خوردهام و فقط به خاطر سالمون خالی شده است. مامور پذیرش گفت این اطلاعات باید به کامپیوتر مرکزی داده شود اما چون همه کارکنان انگلیسی حرف نمیزنند، دستورات کلامی پذیرفته نمیشود. همه دستورات باید (انگلیسی) پایه باشد.
دو کشوی دیگر دراور را بیرون کشیدم و تازههای یخچال را در آنها گذاشتم، بعد سالمونم را دوباره در یخچال جا دادم. روز بعد ساعت چهار، سالمون دوباره روی میز بود و بوی مشکوکی از آن ساطع میشد.
یخچال پر از بطریهای کوچک و بزرگ بود و چهار کشوی دراور مثل انبار مخفی کلاب شبانه غیرمجازی در دوران ممنوعیت الکل بود. دوباره به پذیرش زنگ زدم و آنها گفتند مشکل کامپیوتر حل نشده حتی بیشتر هم شده است. زنگ اتاق خدمات را به صدا درآوردم و شرایطم را برای جوانکی که موهایش را گوجهای بسته بود، توضیح دادم؛ او با لهجهای حرف میزد که وقتی بعدها آن را برای همکار انسانشناسم تقلید کردم معلوم شد این لهجه را در کافرستان و زمانی که اسکندر کبیر به دنبال عشق رکسانا بوده رواج داشته است.
صبح روز بعد به پذیرش رفتم تا صورت حسابم را امضا کنم. یک مبلغ نجومی روی آن نوشته شده بود. صورت حساب نشان میداد که در آن دو روز و نیم من چند صد لیتر نوشیدنی گازدار، ١٠ لیتر نوشابه، چندین بطری مالت کمیاب، هشت لیتر جین، ٢۵ لیتر آب معدنی (آب معدنیهای پریر، اویان و چندتایی هم سان پلگرینو) نوشیده بودم و آنقدری آبمیوه خوردهام که تمامی کودکان تحت مراقبت یونیسف را از کمبود ویتامین سی نجات میداد. آنقدر بادام، گردو و بادام زمینی خورده بودم که به همراه کالبد شکافی شخصیتهای فیلم «بوفه بزرگ» همه را بالا میآوردم. سعی کردم به مامور پذیرش توضیح دهم اما او که لبخندی مانند برگهای فلفل سیاه بر لب داشت به من اطمینان داد این مبلغ برآمده از گزارشهای کامپیوتر است. وکیل خواستم و برای من آووکادو آوردند. حالا ناشرم عصبانی است و فکر میکند سودجویی کار همیشه من است. سالمون قابل خوردن نیست. بچههایم میگویند کمتر نوشیدنی بنوشم.
اعتماد