این مقاله را به اشتراک بگذارید
طنز در مطبوعات دورۀ مشروطیت: معرّفی مجله استبداد
طنز در مطبوعات دورۀ مشروطیت:
معرّفی مجله استبداد
طنز و مشروطهخواهی
علی قیصری*
دورانی که بلافاصله پس از انقلاب مشروطیت ایران آمد شکوفایی مطبوعات سیاسی را نیز به همراه آورد. مطبوعات این دوره علاوه بردرج اخبار داخلی و بین المللی، نقش مهمی نیزدرطرح و ترویج افکارمشروطه خواهی داشتند. شیوهای که بسیاری ازاین مطبوعات برای بازتاب اندیشههای مشروطه خواهی برمی گزیدند و روشهایی که برای گشودن فضای جدید بیان عقاید ایجاد می کردند درخور توجه و تحقیق است. به علاوه روزنامهنگاری سیاسی به سبکها و قالبهای ادبی نیز تنوع بخشید و موازین جدیدی برای پیوند دادن ادبیات و سیاست پدید آورد. این نکته همچنین بیانگرتأثیر سبکهای نوین نگارش برتاریخ سیاسی و روشنفکری ایران است که به نوبه خود شایان توجه می باشد. اما تنوع دیدگاههای مطبوعاتی همواره نتیجه انسجام نظری یا بلوغ سیاسی نبود، بلکه گهگاه ناهمگونی هایی نیز در آن به چشم می خورد. در واقع انقلاب مشروطیت فرصت جدیدی در فضای عمومی جامعه به وجود آورد که این نیز به زودی در خدمت سبکآزمایی و بیان قریحه نویسندگان قرار گرفت.
با اینهمه، شمار درخور توجهی از نشریات سیاسی دوران مشروطه به بیان مضامین سیاسی و اجتماعی متعهد ماندند. کار نگارش درباره نابسامانی های سیاسی جامعه و ترسیم چشمانداز تغییرات، به اشکال متنوعی ظهور می یافت، مثلا ازانتقاد نسبت به موقعیت عقبمانده ایران در قیاس با پیشرفت های جهان در اوائل قرن بیستم گرفته تا نقد مطلقگرایی سیاسی و فساد حکومت قاجار، یا سنت زدگی و جزم اندیشی مذهبی. این مشکلات از دید منتقدان اصلاح طلب که اکنون همچون طبیبی برای شفای بدن سیاسی جامعه نسخه مینوشتند، تنها بخشی از بیماری های مزمن جامعه ایران بودند. از این گذشته نفی استبداد و فساد و تحجّر از راه ابداع انواع جدید طنزسیاسی نیز بیان می گشت.
ادبیات جنبش مشروطه ایران همچون ادبیات بسیاری از تحولات و انقلابهای مدرن، رگههای غنی و متنوعی از هجو و طنزسیاسی را دراشکال گوناگون دربرداشت: مقالات مطبوعاتی، رمانها، رسالات و اشعار مواضع متفاوتی را در یک موقعیت دوگانه و نادر تاریخی بیان میکردند.(۲) بر این منوال نگارش هجوو طنزسیاسی را میتوان در دوره ای بررسی نمود که هم مبشر آغازهایی نو بود (مانند گسترش سریع رسانههای جمعی، رشد افکار عمومی ملی و بین المللی، تأثیرات متقابل و وامگیری ها در زمینه هجوو طنز، چه در لحن و چه در شکل آن)، و در عین حال خبر از پایانهایی میداد (از قبیل پایان پیوستگی ضمنی طنز به ادبیات کلاسیک فارسی ونیز اشتمال آن بر کنایات ادبی ظریف در لطیفههای خصوصی که فهم آنها تنها در جهان خودبسندهای ممکن می شد که برپایه روابط شخصی و حافظه های مشترک ساخته شده بود)؛ مضامینی که معمولا در ارتباط با مقولاتی کلی مانند سنت و مدرنیته خلاصه و بحث شده اند.
در ادبیات مشروطه شماری از مضامین مشخص انگیزه و محتوابخش طنز وهجو سیاسی بودند. در این زمینه یکی از روشهای رایج درنگارش طنز و هجو این بود که گونههای متفاوت و بعضاً متضاد را همنشین کنند و بگذارند تا آن تضاد آشکار مستقیماً با خواننده سخن بگوید. اما درحالیکه دغدغههای سیاسی و اجتماعی در جو زمان منتشر و بین بسیاری از نویسندگان مشترک بود نگارش هجو و طنز در گونههای ادبی جدید قرائت های متفاوتی را مطلبید و در قالبهایی نو عرضه می شد. در این معنا می توان گفت که طنز وهجو هم حالت اطلاع رسانی داشت و هم ارزش ارتباطی.
تعبیرات جالب توجهِ و کنایات تند و تیز نگارخانه طنزآوران و هجوپردازان مشروطهخواه نمونههای خوبی از مضامین این تقابل ها هستند. از این جمله می توان به موارد زیر اشاره نمود: اعضای اشرافیت قاجار با دبدبه و کبکبه خود، به صورت جماعتی کاهل و رشوهگیر نشانداده میشوند؛ متجددینی که باتقلید کورکورانه از رسوم اروپایی مشوق و مروج از خودبیگانگی فرهنگیاند؛ اهل دیوان صرف نظر از منصبی که داشتند، به صورت مشتی افراد مطیع و سربراه تصویر می شوند؛ ملایان مستقل از سواد و پایگاه اجتماعیشان به صورت افرادی متحجر و غافل از اوضاع زمانه مجسم میشوند، چون راهبرانی گم راه که جلوی پای خودشان را هم نمی توانستند ببینند؛ زنان هم که غالبا رفتارشان به مانند اطفال به تصویر می آمد، چون کسانی که نه در طوفان حوادثی که پیرامونشان را دربرگرفته بود درگیر می شدند و نه اصلا اهمیت یا تاثیری در آن حوادث داشتند؛ مردم عادی کوچه و بازار هم که هرروزه مجبور به کلنجار رفتن با محرومیتها و محدودیت هایی بودند که از ناحیه مستبدان فاسد داخلی و استثمار و آز بیگانگان بر آنها تحمیل شده بود؛ و سرانجام دهقانان که عمری به مظلومیت سپری می ساختند و از هر تغییری متحیر وسرگردان بودند زیرا حاصل هر تغییر برای آنان جز خرمنی از سختی و سیه روزی نبود.(۳)
در مقابل، مشروطهخواهان درمطبوعات موافق با آن ها چون منادیان پیشرفت وترقی تصویرمی شدند که ظلمات پیرامونشان را روشن می ساختند و با دمیدن روح نیرومند آرمانهای ملی و آزادی خواهانه در تغییر جو راکد جهد می ورزیدند. در این زمینه غالبا استفاده از سبکِ محاوره به طنزنویس اجازه میداد که تضادها را برجسته کند و به این قالبهای ساکن و صامت زندگی بخشد.(۴)
در مورد «هجو» بهعنوان یکی از اقسام طنز می توان گفت که این تعبیری است با معانی متنوع که بهعنوان کاربست «طعن، ریشخند، تمسخر، یا چیزهایی از این قبیل، در تشریح، تقبیح، یا استهزاءِ بزهکاری و بی خردی و غیره» تعریف شده است.(۵) گونه ادبی هجو، چه در نثر و چه در نظم، به عنوان نوشتهای فرض میشود که در آن «بی خردی ها وندانم بکاری های انسان به قصد تحقیریا تمسخرشان نمایانده میشوند».(۶) به این ترتیب هجو سیاسی مشخصا مترصد است که با بهره جویی از قیاس، افشاگری، یا اغراق، خطا کاری و بی خردی کسانی که بنای نقدشان را دارد مسخره کند. با این ملاحظه، هجو نیز همچون طنز، با ترسیم یک زمینه مفروض ومشترک بیانی و دریافتی، با احساسِ خاصی از آسودگی آنی از فشارونگرانی همراه بوده است.(۷) بنابراین هجو سیاسی اغلب به منزله مکمل نقد سیاسی به کار رفته است.
همانگونه که در بالا گفته شد، هجو و طنز سیاسی بهطور کلی به وسیله نویسندگان و شاعرانی به کاربسته می شد که خواهانِ تغییر و اصلاحات بودند. در واقع علاقه آنها به تحول به ایشان رهیافت و ذهنیتی پویا بخشیده بود، حالتی که مخالفانشان اغلب فاقد آن بودند. هجوپردازان مهارتی چشمگیر در توصیف و ترسیم موضوعات اجتماعی و فرهنگ عوام داشتند و به خوبی می توانستند ادعاهای پوچ و تأثیرات مخرب موضوعات خود را بر ملا سازند به ریشخند آرند، و از این راه خوانندگانشان را متحول سازند. همین قضیه در مورد استفاده از کاریکاتوردر طنز و هجویههای مصور هم صادق بود.(۸) در مقابل، کسانی که مخالف تحول بودند اغلب از طنز پرهیز داشته و در اظهار نظرخود از سر خشم گاه به فحاشی متوسل میشدند، و مستقیماً به تحولخواهان حمله می بردند و آن ها را به بی اخلاقی و تزویر، خیانتکاری سیاسی، یا حتی ارتداد متهم می کردند و در نتیجه، ناخواسته بهانه به دست مخالفانشان می دادند.
در مقاله حاضر جهت بررسی طنز سیاسی درمطبوعات دوران مشروطیت تمرکز بحث را برمعرفی نشریه ای نسبتاً ناشناخته موسوم به مجله استبداد قرار خواهیم داد و ضمن شرح مختصری از ۳۴ شماره آن که بین سالهای ۱۳۲۵ تا ۱۳۲۶ ه.ق (برابر با سال های ۱۲۸۶ تا ۱۲۸۷ ه.ش.و ۱۹۰۷ تا ۱۹۰۸ م) در تهران منتشر می شد، به ذکر جزئیات بیشتری درباره آن خواهیم پرداخت.(۹) از راه بررسی وجوه مختلف این نشریه (از شکل آن گرفته تا خوانندگانش و تغییرات محتوا و لحن، و تاثیری که مدیرش بر آن داشت) در بستر کلی حوادثِ روز و کشمکش های سیاسی، قادر خواهیم بود که تنشهای میان عقاید وایدئولوژی های مخالف را ترسیم نموده ونقش هجوپرداز به مثابه ناظری حساس که با طنزوکنایه وقایع پیچیده روزگاری آشفته را ثبت میکند در نظر آوریم.(۱۰)
شیخ مهدی قمی و مجله استبداد
مجله استبداد را آقا شیخ مهدی قمی، با امضای «شیخ الممالک»، منتشر می ساخت که خودش صاحب آن نیز بود. ادوارد براون از مجله استبداد به عنوان ماهنامه یاد میکند و با ارجاع به فهرست اچ. ال. رابینو از مطبوعات فارسی، تعداد شماره های آن را در کل «۳۱ شماره» قلمداد می کند.(۱۱) در صورتیکه مجله استبداد اغلب به صورت هفتگی منتشر میگشت و جمعا تا شماره ۳۴ آن توسط این نویسنده گردآوری گردیده که در بررسی حاضرمورد استفاده قرار گرفته اند. همه شمارهها در تهران به چاپ رسیدند، نخست در مطبعه شرقی (شمارههای ۱ تا ۱۷)، سپس در مطبعه فاروس (شمارههای ۱۸ تا ۳۳)، و سرانجام در مطبعه حبل المتین (شماره ۳۴ و احتمالاً شماره هایی که ممکن است پس از آن چاپ شده باشند). قطع مجله برای شمارههای ۱ تا ۱۷، ۵/۱۶ در ۵/۲۰ سانتیمترو برای شمارههای ۱۸ تا ۳۴ قدری کوچک ترو به قطع ۱۰ در ۵/۱۰ سانتیمتر بوده است.(۱۲) نخستین شماره نشریه در ۵ جمادی الثانی ۱۳۲۵ (۱۶ ژوئیه ۱۹۰۷)، و آخرین شمارهای که به نظر نگارنده رسیده ( یعنی شماره ۳۴) درروز شنبه ۲۲ ربیع الاول ۱۳۲۶ (۲۴ آوریل ۱۹۰۸) (تهران، مطبعه حبل المتین) چاپ شده است.(۱۳)
براون همچنین به آشنایی اولیهاش با شیخ الممالک در تابستان۱۳۰۵ ه.ق. (برابر با ۱۸۸۸ م) در کرمان اشاره میکند. شیخ الممالک هم بعدها «به یاد دوستی قدیمی» با براون شمارههای نشریهاش را برای او میفرستاد.(۱۴) آخرین شماره مجله که به نظر نگارنده رسیده است (شماره ۳۴) دارای همان تعداد صفحه و همان قیمت شمارههای پیشین است و درست پیش از کودتای ضد مشروطه در جمادی الاول ۱۳۲۶ (ژوئن ۱۹۰۸) که تعطیلی مطبوعات مشروطهخواه را درپی داشت منتشر گردید. با اینهمه اگر شماره ۳۴ آخرین شماره مجله باشد، هیچ نشانه یا اشاره ای در آن وجود ندارد که حاکی از تعطیلی قریب الوقوع یا توقف انتشارش باشد. در مورد دوره زمانی انتشار این نشریه می توان گفت که روزنامه صور اسرافیل انتشار خود را در ۱۷ ربیع الثانی ۱۳۲۵ (۳۰ مه ۱۹۰۷)، با ستون هجو و طنزمشهور دهخدا به نام «چرند و پرند» آغاز کرد، و مجله استبداد انتشار خود را پیش از معاهده روس و انگلیس در ماه اوت ۱۹۰۷، که به حمایت روس ها از محمدعلی شاه در مخالفتش با مشروطه خواهان انجامید، آغاز نمود. هجونامه ترکی- آذری ملانصرالدین، که ناظر به اوضاع ایران نیز بود و بهدستِ خوانندگان ایرانی هم می رسید، در ۷ آوریل ۱۹۰۷ در تفلیس آغاز به انتشار کرد. در این زمینه همچنین میتوان اشاره کرد که شیوه هجویه های مجله استبداد ونشریه صوراسرافیل اساساً با شیوه ملانصرالدین متفاوت بود، و برخلاف ملانصرالدین این دو نشریه از کاریکاتور استفاده نمی کردند. همچنین باید به یاد داشته باشیم که در حالیکه ملانصرالدین در خارج از ایران چاپ میشد و بنابراین از آسیب استبداد محمدعلی شاهی به دور بود، مجله استبداد در تهران و در نزدیکی دارالسلطنه منتشر میشد.(۱۵)
یکی از نخستین اشارههایی که به شیخ مهدی قمی شده را میتوان در خاطرات سفر سال ۱۸۸۸ براون، یعنی در کتاب یک سال د رمیان ایرانیان، یافت. در این اثر براون اغلب از ذکر کامل نام شیخ مهدی امساک ورزیده است، و در مواردی هم تنها به او با عنوان «آن شیخِ جلیل القدر قمی» اشاره کرده، و او را ازلی (بابی) وصف کرده، و شاید از همین رو بود که نام کاملش را نمیآورد.(۱۶)
بنابراین می توان گفت که شیخ مهدی در این مقطع از زندگی اش به بابیه علاقمند شده بوده، ولو اینکه پیرو و معتقد به آن هم نشده باشد. براون بر این گمان بود که شیخ مهدی با ازلیه همدلی داشت و از فحوای کلی گفت و گویش با او در سال ۱۳۰۵ ه.ق. نیز همین نکته را می توان استنباط نمود. در واقع شیخ مهدی متعلق به خاندانی از ازلیه بود: عموی او میرزا فتحالله قمی یکی از سه تن بابیانی بود که در سال ۱۲۶۸ ه.ق. (۱۸۵۲ م) کوشیدند ناصرالدین شاه را ترور کنند.(۱۷) خودِ شیخ مهدی اصلیت قمی داشت، و تا سال ۱۲۹۴ ه.ق. ( ۱۸۷۸ م) که احتیاطاً مجبور به ترک قم شد در همین شهرسکونت داشت. در قم او آموزگار زبان یکی دو نفراز کارمندان اروپایی شرکت تلگراف بود، و احتمالاً چندان هم درقید مذهبیات نبود. شیخ مهدی اساسا تحصیلات و گرایشی غیر مذهبی داشت و شاید هم ازهمین رو بوده است که وی سرانجام در کرمان به سلطان حمید میرزا ناصرالدوله، برادر بزرگتر عبدالحسین میرزا فرمانفرما، در ایام حکومتش در کرمان (۱۲۹۸ تا ۱۳۰۹ ه.ق. برابر با ۱۸۸۰ تا ۱۸۹۲ م) نزدیک گردید. شیخ مهدی به عنوان مشاور و واسطه ناصرالدوله با خارجیانی که آن جا می آمدند خدمت میکرد ونیز چند بار وی را در سفرو سرکشیاش به بلوچستان همراهی نمود.(۱۸) همچنین میتوان دریافت که شیخ مهدی با مشروطهخواهان کرمان هم در ارتباط بوده است. برای مثال «او با خاندان شیخ احمد روحی به خوبی آشنا بود و در اوایل دهه ۱۸۹۰ میلادی هم مستقیماً با استانبول ارتباط داشت واز مشترکان و خوانندگان پروپاقرص نشریه اختر بود، و حتی به براون هم توصیه کرده بود که این نشریه را مشترک شود.»(۱۹) چنان که از شرح براون برمیآید شیخ مهدی شخصی باسواد وبسیار خونگرم بوده است و به روایت او از دید بسیاری از اهالی کرمان شیخ مهدی «فردی آزاداندیش بهشمار میآمد.»(۲۰)
نگارنده تاکنون اطلاعات بیشتری درباره سرگذشت شیخ مهدی پس ازسال ۱۸۹۲ و تا زمانیکه در سال ۱۹۰۷ مجله استبداد را در تهران منتشر کرد به دست نیاوردهام. نه شاهدی در دست است که نشان دهد که او پس از مرگ ناصرالدوله در رمضان ۱۳۰۹ ه.ق. (مه ۱۸۹۲) در کرمان مانده بود، و نه اطلاعی داریم از این که او پس از این واقعه به عبدالحسین میرزا فرمانفرما برادر کوچکتر ناصرالدوله پیوسته باشد. با این وجود میتوان گفت که در سال های بعد شیخ مهدی ارتباط خود را با کرمان و یزد حفظ نمود. برای مثال حتی اگر وصفی که شیخ مهدی از دوران اقامت خود در یزد در مجله استبداد آورده است را ساختگی بدانیم، باز هم می توان به ارتباط وی با یزد و اهالی اش، که در جای جای مجله با جاهل و متعصب خواندنشان به آنان زخم زبان می زند، اذعان داشت.
مطبعه شرقی و مجله استبداد
سبک مجله استبداد اغلب بین لحن هجوآمیز و گزارش بیپرده شایعات سیاسی در تناوب بود. درک بهتر اینگونه گزارشها احتمالاً مستلزم آشنایی بیشتر با شیخ مهدی و حلقه آشنایان او و معاشرتهای اجتماعی و گستردهتر اوست که نیازمند تحقیق بیشتری است. اما این واقعیت که در منابع تاریخ آن دوران، از جمله درآثاری که درباره مطبوعات نوشته شده است، به ندرت از شیخ مهدی یادی شده نشان میدهد که او آدمی محافظه کار بوده وچندان دخالت مستقیمی در وقایع نداشته است.(۲۱)
با اینحال در مورد فعالیت های شیخ مهدی می توان گفت که وی در سال ۱۹۰۷ مطبعه شرقی را خریداری و آن را ازمحل اولیه اش در باب همایون به مقابل شمس العماره منتقل کرد.(۲۲) مطبعه شرقی یکی از فعالترین چاپخانههای تهران در خلال سالهای ۱۹۰۷ و ۱۹۰۸ بود. این مطبعه هم قوانین تازه به تصویب رسیده مجلس را چاپ میکرد و هم بسیاری از نشریات و روزنامهها را. گفته شده است که در این دوره مطبعه شرقی حدود سی عنوان نشریه چاپ میکرده است.(۲۳) از این جمله نشریات آموزگار، الطهران، انصاف، تدین، تنبیه، خرّم، شمس طالع، شورای بلدیه، طبابت، مادی، معارف، معرفت الاخلاق، و نیّر اعظم، منحصراً بهوسیله مطبعه شرقی منتشر میشدند و نشریات دیگری همچون اتحاد، الجمال، بلدیه، فوائد عامه، و کلید سیاسی، هم در این مطبعه به چاپ می رسیدند.(۲۴) بنابراین حجم این فعالیت حتماً وقت زیادی از شیخ الممالک می گرفته است. بنا به قولی وی به کتابخانه سلطنتی هم وابسته بوده و انتشار مجله برای او بیشترحکم سرگرمی داشته است.(۲۵) همچنین اشاره شده است که در دوران سلطنت احمد شاه که در دوازده سالگی (در ژوئیه ۱۹۰۹)، در پی خلع محمدعلی شاه به سلطنت رسید، شیخ الممالک جزو آموزگارانی بود که درمدرسه جدید التأسیس درباربه آموزش شاه جوان گماشته شدند.(۲۶)
مجله استبداد و مطبوعات ایران در عصر مشروطه
در مطبوعات در هجرت ایرانیان، از جمله نشریاتی که در قفقاز منتشر و در ایران توزیع میشدند، اشارات مکرری به مطبوعات مشروطهخواه منتشره در داخل ایران و توقیف گاه به گاه آنها وجود دارد. به علاوه، در برخی موارد در مطبوعات انگلیس، روسیه و فرانسه هم به کثرت مطبوعات مشروطهخواه در ایران اشاره شده است. برای مثال، مطبوعات بریتانیا، هم آنها که محافظه کار وموافق سیاست های وزارت خارجه این کشور بودند وهم آنها که با سیاست انگلیسی- روسی در ایران مخالفت میکردند، به اهمیت فعالیت مطبوعاتی در ایران اشاره داشتند. آنها همچنین پیش و پس از کودتای محمدعلی شاه اخبار مربوط به توقیف ادواری مطبوعات را منتشر میکردند، همانطور که خبر توقیف کامل مطبوعات مشروطه خواه در دوران استبداد صغیر (از ژوئن ۱۹۰۸ تا ژوئیه ۱۹۰۹) را هم منتشر ساختند.(۲۷)
در نگاه اول آشکارترین نکته طنزآمیز درباره مجله استبداد انتخاب نام آن است. در نخستین شماره آمده است که این نشریه «مجله استبداد» نام دارد، اما اگرهزار نامه اعتراضیه از مردم دریافت کند، نام آن را به «مجله مشروطه» بدل خواهد کرد وگرنه آن هم، مثل هزارتای دیگر، به همین رسم استبدادی اش ادامه میدهد. سپس برای این که انتخاب موضع «استبدادی» مجله را بیشتر توجیه کند استدلال میکند که چون بسیاری از مردم مشغول ارائه اصول مشروطهخواهی هستند، و ظاهراً دیگر کسی به صرافت تدوین اصول سنت دیرینه استبداد نمی افتد، مجه استبداد بر انجام این مهم همت میگمارد. اگر مشروطیت مشتمل بر اصولی چون حاکمیت قانون، حکمرانی عادلانه، حقوق فردی، پارلمان، آزادی مطبوعات، پایان حکومت مطلقه و خودسرانه، و دفاع از منافع ملی است، استبداد برپایه فرمانروایی مستبدانه، سودجویی شخصی به هر بهایی، سرکوب مطبوعات و از این قبیل استوار است. بر روی جلد نخستین شماره و در زیر عنوان« مجله استبداد» افزوده شده: «حاصل افکار آن فرقه در انجمنهای سری.»(۲۸)
یکی از بخش های مکرر نشریه به شرح مذاکرات «انجمن استبداد» اختصاص دارد که متناظری خیالی برای انجمنهای مشروطه خواه، یا حتی برای خود مجلس است. انتخاب نام شرکت کنندگان در «انجمن استبداد» با توسل به کلیشه هایی شناخته شده صورت گرفته است، مانند: «شاهزاده»، «محقق»، «شیخ»، «فکلی»، «جوان آلافرنگ»، یا فقط «جوان»، «امیر»(۲۹) و غیره.
شماری از مضامینی که در بالا اجمالاً به آن ها اشاره رفت در سرمقاله شماره نخست نشریه به وضوح به چشم می خورد:
«بسم الله الرحمن الرحیم»
ای مستبدین گول نخورید و از خیالات عالیه خویش دست برندارید و از استبداد منحرف و منصرف نشوید. هوشیار باشید که مشروطه طلبان می خواهند ما را از نان خوردن بیندازند و نام نامی ما را از صفحه روزگار براندازند. مگر نه ما بر همه آن ها سروری داشتیم ؟ حالا چه شده که این ها می خواهند با ما لاف برابری بزنند بلکه بالاتر بروند؟] مگر نه ما بودیم که ده خانه آن ها را به دیگی محتاج مینمودیم و هزار نفر را به یک ریسمان می بستیم وگاهی شقه میکردیم و به گچ میگرفتیم و به دهان توپ میگذاشتیم و صدا از احدی بیرون نمی آمد؟ حالا این ها می خواهند به [سبب] بعضی اشتباهات ما را ذایل و گوشه نشین نمایند و حدی برای ما قرار دهند. چرا همت نمی کنید و پا از دائره اتفاق بیرون می کشید و از این هیاهوها از میدان بیرون میروید؟ چرا جمع نمیشوید تا به یک همت مردانه بساط عدالت را برچینیم؟ زیرا که عدالت برای ما جز ضرر نتیجه ندارد.
بیائید و یک دفعه به اتفاق فریاد برکشید که ما مجلس نمی خواهیم، قانون به کار نداریم، ما مسلمانیم و مشروطه بدعت در دین است. ما هزار سال است در راه استبداد زحمت کشیده ایم و از هیچ گونه بذل مساعی مضایقه ننموده ایم تا نام خود را بلند کرده [و] صاحب همه چیز شده ایم. مگر ملتفت نیستید که این ها می خواهند ما را از همه چیز بیندازند و می گویند بیائید و بعد از یک عمر استبداد مشروطه بشوید، و به این تدبیر می خواهند استقلال و عزت و اجلال را از دست ما بگیرند و نام نیکی که در یک عمر تحصیل نموده[ایم] به زشتی تبدیل کنند.
امروز بحمدالله همه نوع اسباب دفاع از برای ما جمع است زیراکه حجت الاسلام داریم، علمای اعلام داریم، طلاب ذوی العزوالاحترام داریم، سادات گرام داریم، حضرت والا داریم، از ایل جلیل قاجار داریم، وزیر و امیر داریم، اعیان و تجار داریم، سرداران رشید و صاحب منصبان شجاع داریم، پول که حلال همه مشکلات است داریم، فقط یک چیز نداریم و از ازل هم نداشتیم و آن «غیرت» است، اگر بود یک دفعه بدون ترس از خدا و خلق بر بساط مشروطه می تاختیم و کار مجلس و عدالت همه را می ساختیم.
«چرا آسوده نشسته اید؟ نزدیک است عدالت بر مملکت غلبه نماید. می دانم که انجمن های سری دارید و کار میکنند لیکن به وضع زنانه نه مردانه».(۳۰)
مجلۀ استبداد در بخشهای آغازینش و در برخی مواقع که خوانندگان را مستقیماً مورد خطاب قرار میدهد برای رساندن پیامش از سبک محاورهای و غیر رسمی استفاده میکند. چه درسرمقالات و چه در جاهای دیگر بارها اشاره شده است که مجله مخصوص گروهی از نخبگان فرهیخته و تحصیلکرده نیست بلکه عموم مردم را در نظر دارد. پیش فرض مهم این است که برای جلب مخاطب عام سبک باید ساده، جذاب و سرراست باشد و از عبارات پیچیده و استعارات دشوار باید پرهیز گردد. قطعهای که تحت عنوان «ندای طفل مشروطه» در شمارههای ۱۰ و ۱۱ آمده، از چنین سبکی برخوردار است و نیز نمونه خوبی از پیام مشروطهخواهانه نشریه است که اینک دیگرآن را به وضوح بیان می کند:
ای یاران! ای برادران! ای هم وطنان! من طفلی هستم چهارده ماهه! اگر مرا نمی شناسید بگویم تا بشناسید. پدرم عدالت الدوله و مادرم ایران الملوک است.(۳۱) پدرم در هر ولایتی [که] رفت یک زنی گرفت. اول زنی که گرفت در انگلیس گرفت. پدرم مسلمان است و مسلمان می تواند زن عیسوی بگیرد. در انگلیس وقتی که پسرش به دنیا آمد بزرگش کردند. [او] حالا مردی شده محترم [و] متشخص [و] مقتدر. هم او خوب به درد انگلیس ها می خورد، هم انگلیس ها قدر او را می دانند. برادرم با اینکه در انگلیس است باطنا مسلمان است اما تقیه می کند. پدرم اصلا ایرانی بود [ولی] از ظلم فرار کرد. هر وقت خواست به وطن برگردد نگذاشتند. تا زمان سلطنت پادشاه مغفور مظفرالدین شاه مبرور [که] عین الدوله صدر اعظم بود [و] خیلی شلوغ شد و پدرم فهمید [دیگر] کسی متوجه او نمی شود زیرا که همه خود مشغول بودند. خودی به ایران انداخت و مرا کاشت و رفت. من در چهارده ماه قبل به دنیا آمدم. مادرم مرا در آغوش کشید. اهل ایران که با پدرم دشمن بودند می خواستند مرا بکشند [اما] دوستان پدرم مرا محافظت کردند تا حالا به این درجه رسیده ام که زبان باز کرده [و] حرف می زنم. می گویم ای همشهری ها من چه تقصیری کرده ام؟ من که با همه برادرم، رفیقم، هم دینم، هم وطنم، گناهی ندارم. ببینید، یک برادرم در انگلیس است، یکی [دیگر] در ژاپون است، بیشتر مملکت ها من برادر دارم. هر کاری آن ها که کافرند با برادرهایم می کنند شما هم با من همان معامله را بکنید.»
ای مستبدین! به خدا قسم من نمی میرم [ولی] چیزی که برای شما باقی می ماند یک بدنامی [است]. پدرم وقتی که می خواست بیاید ایران در روسیه هم زنی گرفت. روس ها هم زن به پدرم نمی دادند. آن جا هم شلوق بود، این بود که [پدرم] مردم را غافل دید [و] زن گرفت. پدرم هرجایی که می بیند خیلی شلوق است خودش را آن جا می اندازد. خلاصه زنش زائید یک پسر، اسمش را «دوما» گذاشت. حالا چند ماه است از ترس دشمن ها قایم شده [و] مستبدین خیال می کنند برادرم مرده [است]؛ خیر، والله آن هم نمرده و نمی میرد. حالا چند صباحی پنهان شده تا ببیند چطور می شود.»(۳۲)
نمونه هائی که در بالاآورده شد ساخت و صورت مردانه نشریه را آشکار میکند. یعنی استفاده از استعاراتی مانند «پدر» و «پسران» برای فکر دموکراسی به منزله پدر و جنبش های مشروطه خواهی مانند فرزندان، و از سوی دیگر وطن مانند زن یا مادر در مقام یک میانجی و آن هم گاه قابل و کاردان و گاه ناقابل (مثلا در مورد روسیه) اما به هرحال منفعل درامر انعقاد نطفه و زایش آزادی. در نقل قول های فوق همچنین اشاراتی هست به امکان و استعداد ظهور مشروطه و مردم سالاری، بهرغم تفاوتهای تاریخی و فرهنگی ملت ها، و نیز به این که مبادلات و آمیزش فرهنگی بر خلاف آنچه مخالفان سنت گرای مشروطه باور داشتند موجب انحطاط نبوده بلکه میتواند ثمرات مثبتی به بار بیاورد. سرانجام میتوان اشاره کردکه هرچند مجله استبداد ستایشگر مشارکت زنان درمبارزات مشروطه خواهانه است،(۳۳) با این وجود، آنگونه که در قطعات یاد شده در بالا دیده میشود، باز هم مانند بسیاری از مطبوعات سیاسی دیگر، دستخوش برداشت های مرد- محورانه از سیاست است.
پایان سخن
مجله استبداد در طیف نشریات دوره مشروطه نمایانگر نوعی پیچیدگی است: این مجله نه نشریهای واقعاً مشروطهخواه بود و نه نشریهای واقعاً استبدادی، بلکه محطاطانه بین مواضع مختلف نوسان می کرد، و شاید به همین دلیل هم در ادوار بعد فراموش و گمنام شد. همچنین با وجود همه ظرفیتها و بالقوه گی های موجود در طنز وهجو، جنبه طنزآمیز وهجویه نشریه خیلی زود افول نمود. این واقعیت که بیشترین بخش از مطالب مجله تنها یک نویسنده داشت ممکن است معطوف به بیمیلی شیخ الممالک برای دخالت دادن دیگران در کار باشد و یا شاید به این دلیل که دیگران هم برای پیوستن به او پیشقدم نمی شدند. به هر حال هر کدام از این دلایل که درست باشد، باید اذعان داشت که شخصیتی که در محور کار مجله قرار دارد تأثیری قطعی بر سبک و سیاق آن میگذارد. شاید اینکه نشریه تنها یک نویسنده داشته، واغلب به نحو کسل کننده ای میانه روی می کرده، و نویسنده/ سردبیرش در موضعگیری ها دودل بوده، نهایتاً باعث شده که جنبه طنزآمیز اولیه نشریه به تدریج کمرنگ و سرانجام محو شود، و بنابراین در این مورد مشخص پروژه طنزآوری و طنزنویسی به شکست بیانجامد.
از این گذشته مورد مجله استبداد نشانگر آن است که همه نشریات آن دوره الزاما دارای گرایش سیاسی مشخص و قابل تعریفی نبودند، و یا موضع مشروطهخواهانه منسجمی ارائه نمی دادند، و شاید اصلا قصد چنین کاری را هم نداشتند. مجله استبداد نویسنده/ سردبیری داشت که پایبندیاش به سبک طنز وهجو در زمانهای مختلف بین تعابیرصریح و مبهم در نوسان بود. بهعلاوه ستایش آن از مشروطهخواهی و رد استبداد نیز از ابتدای کارسؤال انگیز بود، چرا که برپایه درکی نسبتاً سطحی از الزامات واقعی یک جامعه مشروطه بنا شده بود؛ مثلا در دفاع از مشروطه سهواً آن را با دولتِ کارآمد یکی می گرفت. به این ترتیب مورد مجله استبداد از این جهت مفید است که نشان می دهد طرفداران مشروطه در آن زمان جملگی نه الزاماً «آزادی خواه» بودند و نه اصالتاً «مشروطهخواه»، و نه فهم و درکی یکسان از این مفاهیم داشتند. در عوض، برای بسیاری از آنان آرمان مشروطه خواهی به سادگی عبارت بود از آرزوی یک حکومتِ بهترو کارآمد. در این زمینه مجله استبداد را میتوان با نشریات خاص دیگری در این دوران چون صور اسرافیل و نسیم شمال مقایسه کرد؛ این دو سوای اینکه بهطور حرفهای طنزنویسی وهجو را دنبال میکردند به میثاق اولیه خود نیز در مبارزه با استبداد پایبند ماندند و این خود عاملی بود که در ترکیب با سبک ادبی و خلاقانهشان، تأثیری مستقیم در زنده ماندن آنها در خاطره جمعی حتی پس از دوران خودشان داشته است. این مقایسه در عین حال بیانگر تاثیرات چندگانه و ناهمگونی است که انقلاب مشروطیت بر اندیشه سیاسی ایرانیان داشته است.
تاریخ نوین مطبوعات طنز نویس در ایران حاکی از باز و بسته شدن سریع این گونه نشریات بر اثر پیدایش آزادی های نسبی و کوتاه مدت از یکسو و وجود ادواری سانسوراز سوی دیگربوده است. از این نظر طنز نویسی وهجو سیاسی دوران مشروطه را میتوان با دو دوره بعدی که مقارن با آزادی های نسبی در تاریخ ایران بودند مقایسه کرد، یعنی فاصله زمانی سال های ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ شمسی و سپس ۱۳۵۷ تا ۱۳۵۹، دورههایی که برآیندی ازعوامل به رشد طنزنویسی سیاسی ونشرآن در فضای عمومی جامعه یاری داده و در عینحال تنشها و تضادهای آن را نمایان می ساخت، روندی که گاه خود نیز سرشارازمصادیقی طنز آمیز بود.(۳۴)
____________
* استاد تاریخ در دانشگاه سان دیاگو.
———————————————————————-
پانوشتها:
۱) طرح نخست این مقاله در سی و ششمین کنفرانس سالانه انجمن مطالعات خاورمیانه(MESA) ، در ۲۵ نوامبر سال ۲۰۰۳ در واشنگتن دیسی، در جلسه «طنز و جامعه در ایران» ارائه شد. در اینجا لازم می دانم از بنیادِ آیلکس(ILEX) برای تدارک این جلسه و از لوئیز مارلو(Louise Marlow) برای بحثی که در مورد این مقاله ارائه نمود سپاسگزاری کنم. همچنین از محسن آشتیانی، منصور بنکداریان، و داریوش رجالی که پیشنویس مقاله را خواندند و مرا از نظرها و پیشنهادهاشان بهرهمند کردند، از علی معظمی برای همکاری در ترجمه مقاله به فارسی، و از جان گرنی(John Gurney) بهخاطر اطلاعات گرانبهایی که در اختیارم گذاشت سپاسگزارم. برای متن انگلیسی مقاله ن.ک. به:
Ali Gheissari, “Despots of the World Unite!: Satire in the Persian Constitutional Press (Introducing Majalleh-ye Estebdad, 1907-1908),” Comparative Studies of South Asia, Africa and the Middle East, Vol. 24, No. 3, Special Issue on the Occasion of the Centennial of the Iranian Constitutional Revolution, Summer, 2005, pp. 360-376.
۲) برای نمونه ن.ک. به: مقالات طنزآمیز علیاکبر دهخدا تحت عنوان «چرند و پرند» که در نشریه صوراسرافیل در فاصله ۱۹۰۷ و ۱۹۰۹ در تهران منتشر میشد؛ دوره کامل این نشریه توسط انتشارات نشرِ تاریخ ایران در تهران در سال ۱۳۶۰ مجددا به چاپ رسیده است. برای اطلاع بیشتر از دهخدا و «چرند و پرند» او ن.ک. به:
H. Kamshad, Modern Persian Prose Literature, Cambridge: Cambridge University Press, 1966, pp. 37-40.
برای اطلاع از روزنامهنگاری دوره مشروطه با ارجاع خاص به نشریه حبل المتین ن.ک. به:
E. G. Browne, "The Persian View of the Anglo-Russian Agreement," in Albany Review, Vol. 2, London, 1907, pp. 287-297.
برای یک بررسی کلی ن.ک. به:
E. G. Browne, The Persian Press and Persian Journalism, (A Lecture Delivered to the Persia Society, London, 23 May 1913), The Persia Society Publications, London, n.d. [1913]; and E. G. Browne, Press and Poetry of Modern Persia, Cambridge, 1914.
و نیز به: محمد صدر هاشمی، تاریخ جرائد و مجلات ایران، چهار جلد، چاپ اول، اصفهان، ۱۳۲۷ تا ۱۳۳۱ ه.ش.،تجدید چاپ، اصفهان، انتشارات کمال، ۱۳۶۴ ه.ش.
۳) مطبوعات جدید دوره مشروطه گاه منعکس کننده برخی کنایات و شایعات محلی هم بودند. برای مثال می توان به کنایه تبریزیان به محمدعلی میرزا (محمدعلی شاه بعدی) در ایام حکومتش در آذربایجان اشاره نمود که از او به عنوانِ «پسرِ امَّ الخاقان» یاد میکردند و کنایه میزدند که وی در واقع فرزند مظفرالدین شاه نبوده بلکه زاده رابطهِ نامشروعِ مادرش با یکی از ملازمان خود (یا بهعبارتی که ملکزاده بهکار میبرد «جلودار»انش) بود؛ کنایتی که پس از تاجگذاری محمدعلی شاه و آغاز مخالفتش با مشروطه و مجلس، در ابعادی ملّی در نوشته های هجوآمیز مشروطهخواهان بروز یافت. ن.ک. به: احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، چاپ سیزدهم، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۵، صص ۳۴۱،۳۴۳؛ مهدی ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطه ایران، جلد دوم، ویرایش چهارم، تهران، ۱۳۷۳، صص ۴۳۸، ۴۴۸-۴۴۹؛ و یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، جلد دوم، ویرایش دوم، تهران، ۱۳۶۱، صص ۹۶ و ۹۷ و ۹۹٫
۴) از جمله متونی که به سبک مکالمه بین شخصیتهای ساختگی نوشته شدهاند، ن.ک. به: میرزا فتحعلی آخوندزاده، مکتوبات، ویرایش نخست، تفلیس، بیتاریخ [احتمالاً ۱۸۶۴]، ویرایش جدید، ویراسته م. صبحدم، آلمان (بی جا.)، انتشارات مرد امروز، ۱۹۸۵؛ بی نام [به احتمال قوی نویسنده این اثر سید محمدحسن کاشانی، برادر سید جلال الدین کاشانی (مویدالاسلام) ویراستار نشریه فارسی پرنفوذ حبل المتینِ چاپ کلکته، بوده است]، مکالمه سیاح ایرانی با شخص هندی، بیجا. [بمبئی]، ۱۹۰۵؛ و شیخ محمد محلاتی، گفتارِ خوشِ یارقلی، ویرایش اول، نجف، بیتاریخ [احتمالاً ۱۳۳۳ ه. ق. (۱۹۱۴)]، ویرایش جدید با مقدمه سید شهاب الدین مرعشی، تهران: فراهانی، ۱۳۸۳ ه. ق.
۵) ن. ک. به: مدخلِ “Satire” در:
Webster’s New Universal Unabridged Dictionary, New York: Barnes & Nobel, 1996.
۶) ن.ک. به: مدخلِ “Satire” در:
Webster’s New Universal Unabridged Dictionary, New York: Barnes & Nobel, 1996.
۷) برای پژوهشهایی که در مورد طنز و هجو انجام شده ن.ک. به:
Mikhail Bakhtin, Rabelais and His World, Translated by Hélène Iswolsky, M.I.T. Press, 1968; Ted Cohen, Jokes: Philosophical Thoughts on Joking Matters, Chicago, 1999; Jacob Levine, “Humor,” in International Encyclopedia of the Social Sciences, Edited by David L. Sills, The Macmillan Co. & the Free Press, Vol. 7, 1968, pp. 1-8; John Morreall (ed.), The Philosophy of Laughter and Humor, New York, 1986; Michael Mulkay, On Humor: Its Nature and its Place in Modern Society, Oxford, 1988; Elliott Oring, Jokes and Their Relations, Lexington, KY, 1992; John Allen Paulos, I Think, Therefore I Laugh: An Alternative Approach to Philosophy, New York, 1985; Jon E. Roeckelein, The Psychology of Humor: A Reference Guide and Annotated Bibliography, Westport, CT, 2002.
۸) یکی از هجونامههای مصور در این دوران کشکول نام داشت که در فاصله سالهای ۱۲۸۶ تا ۱۲۸۷ ه.ش. (۱۹۰۷ تا ۱۹۰۸) در تهران منتشر میشد. ن.ک. به:
Shiva Balaghi, “Print Culture in Late Qajar Iran: the Cartoons of Kashkul,” in Iranian Studies, Vol. 33, Nos. 3-4, Summer/Fall 2000, pp. 165-181.
باید اضافه کرد که فهمِ سبکِ خاص تصاویر کشکول که حاوی ترکیب طرحها و تعابیری که ناظر به گفتهها یا افکار شخصیتهای مختلف بودند، نیازمند داشتن ذوق و سواد از ناحیه خوانندگانش بود.
۹) برای فهرست شمارههای مختلف مجله استبداد به همراه گزیده ای از محتوای شماره ها، ن.ک. به:
Ali Gheissari, “Despots of the World Unite!: Satire in the Persian Constitutional Press (Introducing Majalleh-ye Estebdad, 1907-1908),” Comparative Studies of South Asia, Africa and the Middle East, Vol. 24, No. 3, Summer, 2005, Appendix, pp. 370-376.
۱۰) تحول هجو و طنز سیاسی در ایران و نیز مضامین و شگردهای آن مشخصاً تحت تأثیر مطبوعات هجویه عثمانی و هم چنین موارد مشابهی بود که از قفقاز و هندوستان به ایران میآمد. برای پژوهشی در مورد هجوپردازی در مطبوعات عثمانی در این دوره، و مقایسه آن با ایران و روسیه، ن.ک. به:
Palmira Brummett, Image and Imperialism in the Ottoman Revolutionary Press, 1908-1911, New York, 2000.
۱۱) ن.ک. به:
E. G. Browne, Press and Poetry of Modern Persia, Cambridge, 1914, p. 133.
کتابخانه دانشگاه کمبریج و کتابخانه مدرسه مطالعات شرقی و آفریقایی (SOAS) دانشگاه لندن هم در فهرست موجودی های خود شمارههای منتشر شده از مجله استبداد را ۳۱ ذکر کردهاند. ن.ک. به:
Ursula Sims-Williams, in Union Catalogue of Persian Serials and Newspapers in British Libraries, London, 1985, p. 77.
سیمز ویلیامز هم ظاهرا به پیروی از براون مجله استبداد را ماهنامه میداند در حالیکه مجله استبداد غالبا به صورت هفتگی منتشر می شد.
۱۲) ظاهرا مجله استبداد نخستین نشریه ایرانی بوده است که در قطع «رُبعی» چاپ شده است. ن.ک. به: محمد محیط طباطبایی، تاریخ تحلیلی مطبوعات ایران، تهران، ۱۳۶۶، ص ۱۴۵٫
۱۳) برای ارجاعات بیشتر همچنین ن.ک. به: ناصرالدین پروین، تاریخ روزنامهنگاری ایرانیان و دیگر پارسی نویسان، جلد دوم، تهران، ۱۳۷۹، ص ۵۲۴٫
۱۴) ن.ک. به:
E. G. Browne, Press and Poetry of Modern Persia, p. 133.
۱۵) علاوه بر اینها چند نشریه هجویه و طنزآمیز دیگر هم بودند که در همین زمان در داخل ایران منتشر میشدند، از جمله نشریه آذربایجان در تبریز به سردبیری علیقلی خان صفراف که در ۱۹۰۷ منتشر میشد، ن.ک. به:
E. G. Browne, Press and Poetry of Modern Persia, p. 27.
و یا نشریه حشرات الارض که این یک نیز در تبریز و به وسیله حاج میرزا آقا بلوری (که به ناله ملت شهرت و تخلص داشت) در سال ۱۹۰۸ تأسیس شد و خود او هم سردبیرش بود، ن.ک. به:
E. G. Browne, Press and Poetry of Modern Persia, p. 76.
و نشریه نسیم شمال که در رشت به وسیله سید اشرف الدین حسینی سردبیری میشد و در سال ۱۳۲۵ ه.ق. (۱۹۰۷) آغاز بهکارنمود، ن.ک.: محمد صدر هاشمی، تاریخ جرائد و مجلات ایران، جلد چهارم، ص ۲۹۵، و نیز:
E. G. Browne, Press and Poetry of Modern Persia, p. 148.
نشریات آذربایجان و حشرات الارض هر دو از کاریکاتور استفاده میکردند. برای اطلاع بیشتر درباره آذربایجان و نسیم شمال همچنین ن.ک. به:
Janet Afary, The Iranian Constitutional Revolution, 1906-1911: Grassroots Democracy, Social Democracy, and the Origins of Feminism, New York: Columbia University Press, p.120.
۱۶) ن.ک. به:
E. G. Browne, A Year Amongst the Persians, (First published, 1893), New Edition, Cambridge, 1926, (Reprinted, 1927), pp. 477-478.
بدینوسیله از جان گرنی به خاطر اطلاعات ارزشمندی که درباره دوران نخستین زندگی شیخ مهدی در قم و پس از آن در کرمان و نیز ملاقاتش با براون در اختیار نگارنده گذاشت سپاسگزاری می شود؛ ن.ک. به: مکاتبه با جان گرنی، به تاریخ ۱۸ نوامبر ۲۰۰۲٫ خاطرات براون همچنین اطلاعات بیشتر و متأخرتری درباره شیخ مهدی دربردارد، ن. ک. به:
E. G. Browne, A Year Amongst the Persians, pp. 486-487, 495, 519, 542, 551-554, 571-572, 578.
شیخ مهدی سالها بعد که مجله استبداد را منتشر می ساخت، در شماره ۲۱، شنبه، ۲۷ ذی الحجه ۱۳۲۵ (۱ فوریه ۱۹۰۸)، صص. ۹ تا ۱۱، معرفی کوتاه و دوستانه ای درباره براون نوشت و به آشنایی خود با براون در تابستان ۱۳۰۵ ه.ق. اشاره نمود و بخشی از سفرنامه براون را در صفحات ۱۱ تا ۱۳ همان شماره مجله استبداد به چاپ رساند. متعاقبا بخش های دیگری از سفرنامه براون در شمارههای ۲۲، ۲۳، ۲۴، ۲۶، ۲۸، ۲۹، و ۳۰ مجله استبداد چاپ شد. برای بررسی ارزنده ای از سفرنامه براون، ن.ک. به:
John D. Gurney, “The Shaikh, the Shahzadeh and the Scholar: Edward Browne’s Safarnameh.”
ترجمه فارسی: جان گرنی، «شیخ، شاهزاده و شرقشناس»، ترجمه منصورصفتگل، در مصطفی زمانینیا (ویراستار)، سایهسار مهربانی: ستایش میلاد و کارنامه دکتر منصوره اتحادیه(نظام مافی)، تهران، کتاب سیامک، ۱۳۸۳، صص۴۳۷ تا ۵۰۴٫
۱۷) برای روایتهای مختلف درباره سوء قصد به ناصرالدین شاه ن.ک. به:
Moojan Momen (ed.), The Babi and Baha’i Religions, 1844-1944: Some Contemporary Western Accounts, Oxford: George Ronald, 1981, pp. 128-146;
همچنین ن.ک. به: عباس امانت، قبله عالم: ناصرالدین شاه قاجار و پادشاهی ایران، ترجمه حسن کامشاد، تهران: نشر کارنامه، ۱۳۸۳، صص ۲۷۷ تا ۳۰۰٫ بنا به گفته شهود سه نفری که قصد جان ناصرالدین شاه را کردند عبارت بودند از میرزا محمد نیریزی که به وسیله محافظان شاه کشته شد، محمد صادق تبریزی، و میرزا فتحالله قمی که این دو دستگیر وهریک پس از بازجوییهای سخت کشته شدند. شیخ مهدی قمی فرزند ملا علی صحاف و برادرزاده همین میرزا فتحالله قمی بود. به نقل از مکاتبه شخصی با جان گرنی، به تاریخ ۱۸ نوامبر ۲۰۰۲٫
۱۸) مکاتبه شخصی با جان گرنی، به تاریخ ۱۸ نوامبر ۲۰۰۲٫ همچنین ن.ک. به: جان گرنی، «شیخ، شاهزاده و شرقشناس»، ص ۴۴۷٫
۱۹) مکاتبه شخصی با جان گرنی، به تاریخ ۱۸ نوامبر ۲۰۰۲٫ اختر هفتهنامهای بود که در ۱۲۹۲ ه.ق. در استانبول منتشر میشد و سردبیرش آقا محمد طاهر تبریزی بود. برای اطلاعات بیشتر درباره اختر نگاه کنید به: محمد صدرهاشمی، تاریخ جراید و مجلات ایران، جلد اول، ص ۶۳٫
۲۰) ن.ک. به:
E. G. Browne, A Year Amongst the Persians, p. 478.
براون تاریخ نخستین ملاقات خود با شیخ مهدی را چهارشنبه، ۵ ژوئن [۱۸۸۸]، ذکر میکند و او را فردی «آزاداندیش» میخواند، کسی که «تردید نسبت به تعصب مذهبی اش او را از شهر مذهبی محل سکونتش به محیط آزادتر کرمانِ رانده بود». ن.ک. به:
E. G. Browne, op.cit., pp. 477-478.
براون سپس متذکر میشود که شیخ مهدی در کرمان اعتماد ناصرالدوله حاکم را هم جلب کرده بود و بیشتر اوقاتش را با او میگذراند. به گفته براون شیخ مهدی شخصی بود «تنومند و خوش مشرب و خوش قلب، با اندکی قداست، که چندان شباهتی به قداست قمی ها نداشت، و معدن ذکاوت و اظلاعات…» ن.ک. به: جان گرنی، «شیخ، شاهزاده و شرقشناس»، ص ۴۴۸، و نیز:
E. G. Browne, op.cit., p. 478.
براون می نویسد: «من بعداً چیزهای بیشتری از او دیدم، و فهمیدم که او بابیِ ازلی است، البته اگر اصلاً مذهبی می داشت؛ لیکن در این نخستین دیدار او هیچ نشانهای از تمایلات مذهبی اش بروز نداد الا اینکه از من پرسید که آیا میخواهم نسخهای از تاریخ جدید مانکجی درباره باب داشته باشم». ن.ک. به:
E. G. Browne, op.cit., p. 478.
در کل میتوان او را لامذهب و طبیعی مذهب دانست. از نظر سیاسی هم او به چشم براون «شخصیتی میانه رو، دارای سعه صدر، و بی تعصب» بوده است. ن.ک. به: جان گرنی، «شیخ، شاهزاده و شرقشناس»، ص. ۴۴۹٫
۲۱) با اینهمه شیخ الممالک در شماره ۲۶ مجله استبداد، مورخ یکشنبه، ۵ صفر ۱۳۲۶، صص ۱ تا ۵، به تلاش مشترک خود با سردبیران چهار نشریه دیگر، یعنی حبل المتین، ندای وطن، صبح صادق، و کوکب دری، برای مصاحبه با سعد الدوله در سفارت هلند، یاد میکند. از این مقاله همچنین برمی آید که سردبیران آن نشریات دیگر او را بهعنوان یک همکارجدی می گرفتهاند. در مجموع مجله استبداد از حبل المتین و صور اسرافیل تمجید میکند. شرح بیشتر درباره ملاقات با سعد الدوله را میتوان در شماره ۲۸ مجله استبداد، مورخ ۱۹ صفر ۱۳۲۶، صص. ۱ تا ۱۱، یافت.
۲۲) به نوشته ناصرالدین پروین، مطبعه شرقی در سال ۱۳۲۴ ه.ق. در تهران در خیابان باب همایون تأسیس شد. ن.ک. به: ناصرالدین پروین، تاریخ روزنامهنگاری ایرانیان و دیگر پارسینویسان، جلد دوم، تهران، ۱۳۷۹، ص ۷۴۶٫ یک سال بعد، در ۱۳۲۵ ه.ق. شیخ الممالک که پروین در اثر یاد شده از او به عنوان «شیخ الممالک کرمانی (سیرجانی)» یاد میکند، چاپخانه را خرید و آن را به همان نزدیکی در روبروی شمس العماره منتقل کرد، و در نشریه ندای وطن اعلام داشت که «مطبعه شرقی به اداره بنده تعلق یافت. به کلی حروف و اجزای مطبعه را تغییر داده اصلاح نمودم». ن.ک. به: ندای وطن، شماره ۹۲، ۲۲ رمضان ۱۳۲۵ ه.ق. [برابر با ۳۰ اکتبر ۱۹۰۷ میلادی]، به نقل از ناصرالدین پروین، تاریخ روزنامهنگاری ایرانیان و دیگر پارسینویسان، جلد دوم، ص ۷۴۶٫
۲۳) ناصرالدین پروین، تاریخ روزنامهنگاری ایرانیان و دیگر پارسینویسان، جلد دوم، ص ۷۴۶٫
۲۴) ناصرالدین پروین، تاریخ روزنامهنگاری ایرانیان و دیگر پارسینویسان، جلد دوم، ص ۷۴۶٫
۲۵) محمد محیط طباطبایی، تاریخ تحلیلی مطبوعات ایران، ص ۱۴۵٫
۲۶) محمد محیط طباطبایی، تاریخ تحلیلی مطبوعات ایران، ص ۱۴۵٫ در این مدرسه که در کاخ گلستان تشکسل می شد شماری از اهل فضل و ادب به آموزگاری حضور داشتند، از جمله «ذکاء الملک فروغی، ذکاء الدوله غفاری، و کمال الملک»، که میخواستند «از احمد شاه یک پادشاه مشروطه واقعی بسازند». ن.ک. به:
M. J. Sheikh-al-Islami, “Ahmad Shah Qajar,” in Encyclopaedia Iranica, Vol. 1, London & Boston, 1985, p. 658.
همچنین ن.ک. به: محمد جواد شیخ الاسلامی، سیمای احمد شاه قاجار، دو جلد، ویرایش سوم، تهران: نشر گفتار، ۱۳۷۵، بهطور خاص ن.ک. به: جلد اول، صص ۳۵ تا ۳۹٫ با اینهمه هیچ اشارهای به شیخ مهدی قمی در دو منبعی که شیخ الاسلامی تألیف کرده نیست. برای اطلاع مستند از اسامی معلمین این مدرسه و دروسی که بر عهده ایشان بود، ن.ک. به: جلال فرهمند، «مدرسه سلطنتی»، ماهنامه الکترونیکی بهارستان، شماره ۱۰، تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران:
http://www.iichs.org/Baharestan/Bahar10/yeksanad.htm
در سندی هم که در این مقاله معرفی شده نام و نشانی از شیخ الممالک نیست.
۲۷) برای مثال توقیف صور اسرافیل در نشریه انگلیسی The Labour Leader تحت عنوان «مطبوعات در ایران» انعکاس یافت: «به رغم انقلاب مشروطه در ایران، آزادی مطبوعات هنوز محدودیتهای خود را دارد. به دستور دولت در تهران (بنا به گزارش Courrier Européen) به تازگی نشریه صور اسرافیل توقیف شده است. صوراسرافیل یک هفتهنامه سیاسی، تاریخی، اخلاقی، و انقلابی بود. این نشریه در راه شعارش تلاش میکرد: حریت، مساوات، اخوت. به عبارت دیگر، صور اسرافیل برنامهای عالی داشت و به این دلیل تعطیل شد که میخواست همین شعار را متحقق کند. مباحث سیاسی این نشریه نیروی خاصی داشتند و [این نشریه] تلاشی برای پنهان داشتن هویت کسانی که به آنان انتقاد داشت، نمیکرد. قدرت حاکم که به چنین نقد تیز و برندهای عادت نداشت وجود آن را بیش از حد تحمل خود یافت و به این ترتیب صور اسرافیل توقیف شد. حالیا کارزار آزادی مطبوعات در ایران میدانی است که هنوز می باید در آن جنگید». به نقل از:
The Labour Leader, 8 November 1907, p. 510.
نشریهای که از آن نقل کردیم ارگان «حزب مستقل کارگر»، شاخهای از «حزب کارگر بریتانیا» بود. مطبوعات بریتانیا به هیچ وجه در رویکردشان به مطبوعات مشروطه ایران متفق القول نبودند؛ برخی از قبیل The Daily News و Manchester Guardian، حهت گیری همدلانهای با مشروطیت ایران داشتند، در حالی که نشریات دیگر، مهمترینشان The Times، موضعی خصمانه گرفته بودند. همچنین میتوان به روزنامه نیمه رسمی روسی زبان Novoe Vremya در روسیه اشاره کرد که سیاستهای روسیه در ایران را تأیید و حمایت میکرد، و نیز به نشریات فرانسوی l' Action و le Siècle که هوادار مشروطهخواهان ایران بودند. همچنین باید متذکر شد که در پی خلع محمدعلی شاه در تابستان ۱۹۰۹ و احیاء مشروطه که فضای آزادی سیاسی جدیدی را با خود به همراه آورد، شماری از ملیگرایان هندی که تحت تعقیب انگلیسیها بودند به ایران پناهنده شدند و دستکم یکبار و برای مدت کوتاهی روزنامه جدیدی در شیراز منتشر کردند. در ۱۹۱۰، نشریه مبارز Indian Sociologist (که سابقاً در لندن انتشار مییافت اما در آن زمان در پاریس منتشر میشد و سردبیرش ملیگرای هندی مبارزی به نام شیماجی کریشناوارما Shyamji Krishnavarma بود) زیر عنوان «ایران تحول یافته چگونه با پناهندگان سیاسی رفتار میکند» گزارشی را که پیشتر در Trevandrum Swadeshabhimani منتشر شده بود تجدید چاپ کرد؛ گزارش دراین باره بود که دولت مشروطه ایران چگونه از استرداد دو ملیگرای مبارز هندی، اجیت سینگ Ajit Singh و صوفی آمبا پراساد Sufi Amba Prasad، خودداری کرده است که از تعقیب بریتانیا گریخته بودند و در ایران در شهر شیراز پناهنده شده و در آنجا نشریهای با نام حیات را منتشرمی ساختند. ن. ک. به: Indian Sociologist, September 1910, p.35. بدینوسیله از منصور بنکداریان برای اطلاعاتی که در مورد گزارش اخبار نشریات مشروطه در مطبوعات بریتانیا و سایر مطبوعات اروپایی در اختیار نگارنده گذاشت سپاسگزاری می شود. برای اطلاعات بیشتر ن. ک. به:
Mansour Bonakdarian, Britain and the Iranian Constitutional Revolution of 1906-1911: Foreign Policy, Imperialism, and Dissent, Syracuse University Press, 2006.
درمورد نشریه حیات همچنین ن. ک.:
E. G. Browne, Press and Poetry of Modern Persia, p.79, No. 152.
به نوشته براون نشریه حیات در سال ۱۳۲۸ ه.ق. (برابر با ۱۹۱۰ م) در شیراز با چاپ سنگی منتشرمیشده است؛ این نشریه «در آن جا به وسیله یک وطنپرست آزادیخواه هندی به نام «صوفی» منتشر میشد که اخیراً دوباره مجبور شده است برای در امان ماندن از آسیب کنسول انگلیس فرار کند، و در نتیجه روزنامه هم تنها پس از انتشار هشت شماره به حال تعلیق درآمده است. نام کامل سردبیر صوفی آنبابارشا (Sufi Anbabarsha) و از اهالی مرادآبادِ دکن بوده است». ن.ک. به:
E. G. Browne, Press and Poetry of Modern Persia, p. 79.
برای اطلاعات بیشتر درمورد «صوفی» که در ایران به نام «آقا صوفی هندی» مشهور بود و فعالیتهای ضد انگلیسی او، ن. ک. به: محمدحسین رکنزاده آدمیت، فارس و جنگ بین الملل، چاپ چهارم، تهران، اقبال، ۱۳۷۵، صص ۳۲۹ تا ۳۳۲؛ و ن. ک. به: علیمراد فراشبندی، تاریخچه حزب دموکرات فارس، تهران، ۱۳۵۹، صص ۴۲ و ۴۳٫
۲۸) مجله استبداد، شماره ۱، ۵ جمادی الثانی ۱۳۲۵ (۱۶ ژوئیه ۱۹۰۷). همچنین بر روی جلد شماره نخستین آمده است:« اگر مطلوب ارباب خرد گردید جزو دویم نیز بهحلیه طبع خواهد رسید» و «در همهجا جزوی ۶ شاهی به فروش میرسد و هر کس ده جلد خرید یک جلد مجانی به او خواهد رسید». طنزی که در اینجا می توان دید هدف واقعی نشریه است که میکوشد با توسل به هوش و درایت خوانندگان استبداد را به نقد آورد.
۲۹) مجله استبداد، شماره ۱۲، [یکشنبه]، ۱۹ رمضان ۱۳۲۵ (۲۷ اکتبر ۱۹۰۷)، صص ۱ تا ۵؛ مجله استبداد، شماره ۱۸، شنبه، ۶ ذی الحجه ۱۳۲۵ (۱۱ ژانویه ۱۹۰۸)، صص ۱ تا ۱۰٫ نگارنده در جای دیگر مختصراً درباره کاربرد «فکلی» و «فرنگ» در زبان فارسی نکاتی را متذکر شده است، ن. ک. به: علی قیصری، روشنفکران ایرانی در قرن بیستم، ترجمه محمد دهقانی، تهران، انتشارات هرمس، ۱۳۸۴، ص ۱۸۹ یادداشت ۷۰، و همانجا، صص ۱۸۹ و ۱۹۰ یادداشت ۸۰٫
۳۰) مجله استبداد، شماره ۱، ۵ جمادی الثانی ۱۳۲۵ (۱۶ ژوئیه ۱۹۰۷)، ص. ۳٫
۳۱)«عدالت الدوله» و «ایران الملوک» تعابیری هستند که نویسنده آشکارا برای تأکید بر مفاهیم عدالت و ملیت ساخته است. باید به یاد داشت که یکی ازمفاهیم اصلی مشروطیت، چنانکه در شعاردر خواست «عدالتخانه» درمقدمه انقلاب مشروطه بازتاب یافته بود، بر مبنای عدالت فهمیده میشد. از این گذشته در این جا میتوان نوعی گرایش به نظریه توطئه را نیز دید که زادگاه اصلی مشروطیت را در انگلستان می داند.
۳۲) مجله استبداد، شماره ۱۰، یکشنبه، ۲۰ شعبان ۱۳۲۵ (۲۹ سپتامبر ۱۹۰۷)، صص ۱۳-۱۰٫
۳۳) مثلا نشریه لیترری دایجست چاپ نیویورک (۱۹۰۸) ضمن گزارشی درباره «روزنامه نگاری در ایران» از مجله استبداد نام می برد و از آن به خاطر چاپ شعری که توسط یکی از زنان ایرانی در پشتیبانی از مجلس سروده شده بود ستایش می کند. ن.ک. به:
Literary Digest, Vol. 37, No. 20, 14 November 1908, p. 710.
اگرچه در متن مقاله ارجاعی به شماره مشخصی از مجله استبداد داده نشده، شعر مورد اشاره را میتوان در شماره ۵ یافت. ن.ک. به: مجله استبداد، شماره ۵، سهشنبه، ۱۰ رجب ۱۳۲۵ (۲۰ اوت ۱۹۰۷)، صص ۶ و ۷:
مجلس شورا که از عرش برین / خواند جبریل از خدایش آفرین
کی روا باشد که این محکم اساس / منهدم گردد ز ظلم ظالمین
این بنائی کز مساوات است و عدل / سرنگون خواهش رئیس مشرکین
شیخ اگر برگشت از مجلس مرنج / او بود نائب مناب ناکسین
عیب مجلس مینماید این عجب / دشمن عدل است انصافش ببین
بهر دفع دشمن ملت ز جان / گشته اطفال چون شیر عرین
هرکه باشد بی پدر منکر بود / حامی مجلس عباد مخلصین
روح استبدادیان از کالبد / رفت در دوزخ بر آتش شد قرین
کوری چشم حسود کم خرد / مجلس شورا شده خلد برین
بهر جشن این اساس معدلت / تهنیت خوان است جبریل امین
۳۴) برای مطبوعات ایران در دوره ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲، ن. ک. به: ولیمراد صادقینسب، فهرست روزنامههای فارسی: ۱۳۲۰- ۱۳۳۲، تهران،انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۶۰٫ برای مطبوعات سیاسی فارسی پیش از انقلاب ۱۳۵۷، ن. ک. به: عبدالرحیم ذاکرحسین، مطبوعات سیاسی ایران در عصر مشرو طیت، ویرایش سوم، تهران، ۱۳۷۵، صص ۲۹۵-۱۲۱